علی محمدی هوشیار در صفحۀ 31 مقاله «تو هَم بیخدایی» مینویسد:
«احمد بصری در صدد القاء این باور است که علمای دین، همواره از مخالفین علم بوده و هرگاه علم سخنی بر زبان آورده، با مخالفت علمای دین مواجه شده است. وی در پی آن است تا با اثبات این سخن، به فرضیه تکامل مقبولیت عقلی اعطا نماید».
در ادامه (صفحۀ 33) نیز، اقوال برخی از علمای ادیان در خصوص پذیرش علم، را ذکر کرده و میگوید:
«با توجه به اقوال فوق، این حقیقت روشن میگردد که هیچگاه علمای شیعه، علم و دین را در تعارض با یکدیگر ندیده و همواره علم را منطبق بر دین دانسته اند، البته به شرط آنکه مساله پیش روی، یک علم ثابت شده باشد، نه یک فرضیه احتمالی مانند فرضیه تکامل !»
البته احمدالحسن هیچگاه نگفته است که «علمای ادیان همواره از مخالفین علم بوده و هرگاه علم سخنی بر زبان آورده، با مخالفت علمای دین مواجه شده است»؛ اما رفتار غلط علمای دین در انکار نظریۀ تکامل را مورد انتقاد قرار داده و آن را همچون رفتار کلیسا با گالیله میداند.
اما اینکه نویسنده مقاله ادعا میکند:
«علمای دین، هیچگاه علم و دین را در تعارض با یکدیگر ندیده اند».
پاسخ این مطلب نیز روشن است؛ اگرچه زبان مقالِ این افراد، پذیرش یافتههای علمی است، زبان حال عموم آنان مخالفت با علم است. به بیانی دیگر، واقعیت عملیِ این افراد، این است که یافتههای علمی را بهمجرد آنکه با برداشتهای ظنی و اشتباه آنها از نصوص دینی مخالفت داشته باشد، انکار میکنند؛ چنانکه با نظریۀ تکامل چنین کردند. و این چیزی است که خود نویسنده در بخشی از کلامش در صفحۀ 26 به آن اعتراف کرد و گفت:
« .. احمد بصری با قطع و یقین بر سخن خداوند و اهل بیت بی اعتنایی کرده و یافتههایی دانشمندان را بر قول خدا و رسولش مقدم داشته است ..»
آری، او خیال میکند که یافتههای علمی دانشمندان با قول خدا و رسولa متعارض است؛ پس آنها را نپذیرفته و احمدالحسن را نیز به ترجیحِ کلام دانشمندان بر کلام خدا و رسول متهم میکند؛ و حال آنکه اساساً یافتههای علمی دانشمندان با کلام خداوند و رسولش تعارضی ندارد؛ البته با تفسیر صحیح آنها، نه با تفسیر و برداشت اشتباه علمای دین از آنها! و در حقیقت آنچه با یافتههای علمی تعارض دارد پندار برخی علمای بیعمل ادیان است.
اما اینکه او نظریۀ تکامل را «یک فرضیۀ احتمالی» مینامد بیانگر بیتوجهی وی به معنای اصطلاحاتی چون نظریه و فرضیه است؛ در اینجا مطلبی را از کتاب علم، فرگشت، خلقتگرایی (انتشارات آکادمی ملی علوم آمریکا) نقل میکنیم:
«تکامل (Evolution) یک نظریه است، یا واقعیت (Fact) علمی؟
پاسخ هر دو است؛ اما این پاسخ نیازمند بررسی بیشتر و عمیقتر در معانی کلمات نظریه و واقعیت است.
در کاربرد روزمره، نظریه اغلب به یک حدس یا یک گمانهزنی اشاره میکند. وقتی که مردم میگویند «من دربارۀ اینکه چرا این اتفاق افتاده است یک نظریه دارم» آنها اغلب بر اساس شواهد ناقص یا بینتیجه، یک نتیجهگیری را در ذهن خود ترسیم میکنند.
اما تعریف رسمی نظریه در علم با آن چیزی که در کاربرد روزمره بهشکل لغوی معنی میکنند، کاملاً متفاوت است.
کلمۀ نظریه در علم، به توضیحی جامع دربارۀ جنبههایی از طبیعت اشاره میکند که توسط شواهد بسیار زیادی حمایت میشود.
بسیاری از نظریههای علمی بهشکل بسیار خوبی پایدار شدهاند؛ بهگونهای که احتمالاً هیچ شواهد جدیدی نمیتواند در آنها تغییر درخور توجهی ایجاد کند.
بهعنوان مثال، هیچ شواهد جدیدی نشان نخواهد داد که زمین به دور خورشید نمیچرخد (نظریۀ خورشیدمرکز) یا چیزهای زنده از سلول ساخته نشدهاند (نظریۀ سلولی) یا ماده از اتم تشکیل نشده است یا پوستۀ کرۀ زمین از صفحات سختی که در دوران زمینشناسی بر روی هم حرکت کردهاند، تشکیل نشده است (نظریۀ صفحات تکتونیکی).
نظریۀ تکامل (فرگشت) نیز مانند نمونههای دیگر از نظریههای بنیادی علمی، توسط مشاهدات و تجربیات بسیار زیادی تأیید و حمایت میشود؛ بهصورتی که دانشمندان مطمئن هستند که اجزای پایهای نظریۀ تکامل(فرگشت) توسط هیچ شواهد جدیدی دچار تغییر و ابطال نخواهد شد.»[1]