خانه > توهم بی‌خدایی > جرم کسانی مانند گالیله و جوردانو برونو، فقط بیان حقیقت بود

جرم کسانی مانند گالیله و جوردانو برونو، فقط بیان حقیقت بود

امروز، 22 آوریل، روز زمین، روزی برای افزایش آگاهی و برپاداشتن آیین قدردانی از محیط‌زیست کرۀ زمین است. زمینی که رخدادهای بسیاری را در طول تاریخ شاهد بوده است. زمینی که امروزه حتی خردسالان نیز به‌راحتی می‌توانند بگویند به دور خورشید می‌چرخد؛ اما این مسئله در گذشته، این‌چنین واضح نبوده است!

«سنّت تغییرناپذیر کلیساست که همۀ مخالفان خود را این‌چنین متهم می‌کند: گالیله به زندان افتاد، سپس محکوم به حبس خانگی شد و از تدریس یا ایراد هر‌گونه سخنرانی منع گردید و کتاب‌هایش نیز ممنوع شد؛ تا اینکه درنهایت، گالیله از ستم بزرگان خوش‌فکری که همه‌چیز را درک می‌کنند و به‌خوبی می‌دانند که زمین هرگز نمی‌چرخد، مظلومانه در خانۀ خویش جان داد! آیا هیچ‌یک از مسیحیان آن زمان چنین احتمالی می‌دادند که شاید گالیلۀ ـ‌به‌زعم کلیساـ مرتد و بدعت‌گذار بیش از علمای مسیحی می‌داند؟ (احمدالحسن، توهم بی‌خدایی، ص29)

«گالیلئو گالیله [1]، دانشمند ایتالیایی، مانند بسیاری از دانشمندان هم‌عصر خود، به دلیل مطالعه و تحقیقات فراوان، به او لقب همه‌چیزدان [2] داده بودند. نظریات گالیله در علوم مختلف مخصوصاً نجوم، او را به فردی ساختارشکن در دوران خود تبدیل کرده بود. او یکی از طرفداران اصلی نظریۀ خورشید‌مرکزی [3] و همچنین نظریۀ مرکزیت کوپرنیک [4] بود که در دوران خود، مخالفانی سرسخت در جامعۀ منجمان داشت.

ادعای گالیله، سرانجام توسط دادگاه تفتیش عقاید، بررسی شد و درنهایت، به حکم ارتداد برای این دانشمند بزرگ خاتمه یافت. گالیله پس از صدور حکم ارتداد در سال ۱۶۳۲، باقی عمر را در منزل زندانی بود. […] در دوران قرون‌وسطی و سلطۀ کلیسا در مجامع علمی، نظریۀ زمین‌مرکزی [5] رواج داشت که زمین را مرکز هستی و دیگر اجرام آسمانی را در حال گردش به دور آن تصور می‌کرد. نظریۀ دیگر، ترکیبی از زمین‌مرکزی و خورشیدمرکزی بود که تیکونیک [6] نام داشت.

پس از این زمان، نیکولاس کوپرنیکوس در قرن شانزدهم، نظریۀ خورشیدمرکزی را تشریح و با قدرت از آن دفاع کرد. پس از مرگ کوپرنیکوس و پیش از مطالعات گالیله، نظریۀ خورشیدمرکزی و سیستم منظومۀ شمسی شهرت زیادی نداشت. پس از اظهارنظرهای گالیله نیز مخالفان متعددی از دانشمندان کلیسا تا منجمان در برابر او قد علم کردند.

یکی از مخالفان اصلی گالیله و کوپرنیکوس، تیکو براهه بود که نظریۀ تیکونیک را تشریح کرده بود. او پدیدۀ اختلاف‌منظر ستاره‌‌ای [7] را نتیجۀ نظریۀ کوپرنیک می‌دانست و معتقد بود تا مشاهده‌نشدن آن، نمی‌توان این نظریه را تأیید کرد. کوپرنیک پیش از مرگ، توضیحی برای این پدیده داده بود، اما باز هم دانشمندان از نبود اثبات قابل‌مشاهده برای آن، به‌منظور مخالفت با نظریۀ خورشید‌مرکزی استفاده می‌کردند.

مخالفت‌های کلیسا با گالیله و نظریه‌اش نیز با توجه به آیات انجیل بود. کلیسا معتقد بود در آیات انجیل، به ثابت‌بودن زمین و غیرقابل‌حرکت‌بودن آن اشاره شده است. از طرفی گالیله نظریات خود را با توجه به مشاهدات اخترشناسی‌اش در سال ۱۶۰۹ بیان می‌کرد. در دسامبر ۱۶۱۳، دوک اعظم فلورانس در نامه‌ای به یکی از شاگردان گالیله عنوان کرد که آیات انجیل، خلاف نظریۀ آن‌ها را بیان می‌کند. محققان، این نامه را از روی کنجکاوی و با لحنی دوستانه تفسیر کرده‌اند؛

به‌هرحال، گالیله در نامه‌ای به شاگردش، بندتو کاستلی، برای او توضیح داد که نظریات آن‌ها مخالفتی با انجیل ندارد. تنها تفاوت این است که انجیل بر اساس اعتقاد و اخلاقیات نوشته شده و مبنایی علمی ندارد. این نامه منتشر نشد، اما به‌طور وسیعی گسترش یافت. […] گالیله برای دفاع از نظریات علمی و همچنین دیدگاهش در مورد انجیل، به رم رفت.

بازجویی و مباحثه با گالیله در این دادگاه ادامه یافت و سرانجام در سال ۱۶۱۶، ایدۀ خورشیدمرکزی، از سوی کلیسا ایده‌ای کاملاً اشتباه بیان شد. پاپ پل پنجم به کاردینال بلارمین دستور داد نتایج بازجویی و تحقیقات را به گالیله ابلاغ کند و به او دستور دهند هرگونه اظهار‌نظر در مورد مرکزیت خورشید را رد کند. در ۲۶‌فوریۀ آن سال، گالیله به دفتر کاردینال فراخوانده شد و در حکمی، از هرگونه اصرار بر این عقیده، تدریس آن یا دفاع از آن، چه به‌صورت شفاهی و چه کتبی منع شد. دستور ابلاغ‌شده، تنها حمایت از این نظریه بر اساس فیزیک را منع می‌کرد و ممانعتی در برابر مطالعه و بررسی آن از دیدگاه فلسفه و ریاضیات نداشت.

در طول یک دهه بعد، گالیله از هر بحث‌وجدلی دربارۀ این موضوع خودداری می‌کرد؛ اما بررسی در مورد آن را ادامه داد و حتی به نوشتن کتابی در این زمینه نیز تشویق شد. […] درنهایت در ۲۲‌ژوئن۱۶۳۳، حکم دادگاه تفتیش عقاید رُم، علیه گالیله صادر شد. این حکم سه بخش اصلی داشت: گالیله محکوم به جرم ارتداد شد. او باوجود اختلافات آشکار با متن کتاب مقدس، به‌روشنی از نظریه‌ای که خورشید (و نه زمین) را در مرکز هستی قرار می‌دهد، دفاع کرده بود.

او محکوم به بازپس‌گیری ادعای خود شد. این دانشمند، محکوم به گذراندن دوران زندان در خانه شد که روز بعد از دادرسی اجرا شد و تا پایان عمر ادامه داشت.کتاب «دیالوگو» [8] ممنوع اعلام شد؛ علاوه بر آن، ممنوعیت انتشار هرگونه مقاله یا کتاب از گالیله نیز به‌صورت غیررسمی اعلام و اجرا شد.» [9]

یکی از سؤالاتی که برای هر‌یک از ما پیش می‌آید این است که چرا کلیسا به‌جای پذیرفتن نظریات گالیله که با شواهد تجربی تأیید شده بودند، آن را انکار کرد؟!

«سنّت تغییرناپذیر کلیساست که همۀ مخالفان خود را این‌چنین متهم می‌کند: گالیله به زندان افتاد، سپس محکوم به حبس خانگی شد و از تدریس یا ایراد هر‌گونه سخنرانی منع گردید و کتاب‌هایش نیز ممنوع شد؛ تا اینکه درنهایت، گالیله از ستم بزرگان خوش‌فکری که همه‌چیز را درک می‌کنند و به‌خوبی می‌دانند که زمین هرگز نمی‌چرخد، مظلومانه در خانۀ خویش جان داد!

آیا هیچ‌یک از مسیحیان آن زمان چنین احتمالی می‌دادند که شاید گالیلۀ ـ‌به‌زعم کلیساـ مرتد و بدعت‌گذار بیش از علمای مسیحی می‌داند؟ […] کلیسا صدها سال پس از مرگ گالیله، رسماً از وی عذرخواهی کرد؛ آن زمان که چرخش زمین بر همگان آشکار شد! در نهایت، کلیسا قبل از اینکه پیروانش را از دست بدهد، باوجود میل باطنی‌اش، پذیرفت که این زمین است که می‌چرخد.

اکنون دیگر گالیله مرتد به‌حساب نمی‌آید و به‌زعم کلیسا، سخنان گالیله ارتداد به شمار نمی‌آید. جوردانو برونو نیز به دلیل حق‌گویی کشته شد و کلیسا سفاکی است که خون بی‌گناهان را بر زمین می‌ریزد! بنابراین نتیجۀ قطعی، آن است که سخنان کلیسا که مخالف نظریات گالیله بوده است، ارتداد به شمار می‌رود؛

به‌عبارتی‌دیگر، کلیسا تقریباً به مدت چهار قرن، مرتد و بدعت‌گذار بوده است! اکنون این سؤال مطرح می‌شود: ای مسیحیان جهان، آیا ممکن است کلیسای شما در مورد لاهوت‌بودن عیسی، روح‌القدس و پدر و اقانیم سه‌گانه‌شمردن آن‌ها نیز دچار ارتداد و بدعت شده باشد؟ خاصه با توجه به اینکه برخی مسیحیان، مخالف این عقیده هستند.

آیا ممکن است روزی مشخص شود قدیس آریوس که کلیسا وی را به دلیل نفی لاهوت ‌مطلق‌بودن عیسی، مرتد دانست، مرتد نبوده، بلکه همان‌طور که در مورد برونو و گالیله مشاهده کردیم، کلیسایی که به جنگ با آریوس برخاست، خود بدعت‌گذار و مرتد بوده باشد؟ […] در اینجا من به ماجرای سه‌گانۀ مشهور (گالیله، گردش زمین، بزرگان دینی کلیسا و دین وهابیت) خاتمه می‌دهم و از خواننده، فقط یک درخواست دارم: اینکه وقتی به نقد عقاید بزرگان دینی در خصوص نظریۀ تکامل و ارتقا می‌رسیم، این موضوع را با تمام درس‌هایی که در آن نهفته است، در ذهنش حاضر گرداند.» [10]

_____________________________________________________________________

[1] Galileo Galile

[Polymath [2

[Central sun theory [3

[4] centrality theory of copernicus

[Geocentric [5

[Tychonic [6

[7] Stellar Parallax

[8] گفتگو در باب دو سامانۀ بزرگ جهان که به‌طور کوتاه «دیالوگو» گفته می‌شود، نام یک کتاب مهم در تاریخ علم است. این کتاب توسط گالیلئو گالیله نوشته شده است که در ۲۲ فوریه ۱۶۳۲ به فردیناند دوم مدیچی تقدیم شد و شامل بحثی در باب قیاس سیستم جهانی کوپرنیک با دیدگاه سنتی بطلمیوس است.

[9]

https://www.famousscientists.org/galileo-galilei/

https://www.britannica.com/biography/Galileo-Galilei

https://en.wikipedia.org/wiki/Galileo_Galilei

[10] احمدالحسن، توهم بی‌خدایی، ص29 تا 34.

همچنین ببینید

آیا فرگشت یک هدف کلان دارد؟

آیا فرگشت یک هدف کلان دارد؟

به قلم: شیث کشاورز امروزه نظریه تکامل (فرگشت) نظریه‌ای است که در جامعۀ علمی، …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهارده − 3 =