قلم به دست گرفتم تا از تو بنویسم شیخ جلال، قلم خجل شد… چراکه پیش از قلم حقیری چون من، بزرگی چون «سید احمدالحسن (ع)» اینگونه از تو نوشت:
«مجاهدِ بزرگوار و عالم جلیل شیخ جلال اسدی… دوست و حبیبم و نور چشمانم، هر که تو را شناخت راهی جز دوست داشتنت پیش رو ندارد… تو نَفَسی (دَم) از بهشتی که این دنیا ارزشت را ندارد… دلم برایت خیلی تنگ شده عزیزم…». (پیام صفحه فیسبوک سید احمدالحسن، ۱۴ آبان ۱۳۹۳)
به نقل از برادر شهید شیخ جلال اسدی و یکی دیگر از انصار امام مهدی (ع): شهید جلال اسدی دو بار در زندانهای حکومت مرجعیت دستگیر شده بود. هر بار که ایشان را آزاد میکردند ایشان را قویتر و با ایمانتر مییافتی و بیش از یکبار شنیدم که آرزوی شهادت میکرد و میگفت: «معنی زندگی با کسانی که به ولی خدا بر روی زمینش و حجت بر خلقش خیانت کردند، چیست؟ یا برای ایشان پیروز شویم و یا در راه ایشان کشته تا مقابل حضرت زهرا (س) سربلند و روسفید بایستیم.»
و آنچه او خواست و آرزو کرد را ظهر روز دهم محرمالحرام با گلوله خیانت و مکر و حیله از پیروان حکومت عراق به او دادند.
با خیانت از پشت ایشان را به گلوله بستند و به شهادت رساندند و از شدت کینه جسد پاکش را از بالای ساختمان بلند به زمین انداختند، سپس خواستند جسد پاک ایشان را بسوزانند علیرغم اینکه میدانستند ایشان شیخ ملبس است و مانند جدش حبیب ابن مظاهر اسدی به همراه برادران دینیاش از حریم خدا و دوری دشمنان خدا و آل محمد (ع) دفاع کرد.
و سعلم الذین ظلمو ای منقلب ینقلبون…
لبیک یا احمد الحسن علیه السلام
اللهم صل علی محمد و آل محمد الائمه و المهدیین وسلم تسلیما کثیرا
بزودی حقیقت آشکار میشود و مظلومیت احمد الحسن و پدر بزرگوارشان امام محمد بن الحسن علیهم السلام برای همه معلوم خواهد شد و یارانش رو سفید و دشمنانش، خوار و ذلیل خواهند شد. خدا را به فریادرسی میطلبیم تا مظلومان و مستضعفین را یاری کند و به وعده اش وفا کند زیرا او خلف وعده نمیکند…
امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض، أإله مع الله، قلیلا ماتذکرون
یا رسول الله یا امیرالمومنین؛ سلام و درود خدا بر شما
ما متمسک به وصیت رسول الله شده ایم و از دشمنی و عمل نکردن به وصیت ایشان به خدا پناه میبریم.