اکثر کتب عقاید شیعه، بر این امر اتفاقنظر دارند که معجزه، ممکن است، اما لازم و واجب نیست؛ بهعبارتدیگر، اصل اعتقاد شیعه، این است که حجت با نص شناخته میشود؛ اما اینکه آیا امکان دارد فقط بهواسطۀ معجزه شناخت حاصل شود، جای اختلاف است.
1- شیخ طوسی در کتاب اقتصاد، صفحه 55 میگوید:
«لازم نیست خداوند به دست هر امامی معجزه ظاهر کند؛ به خاطر اینکه امامتش میتواند بهواسطۀ نص یا راه دیگری اثبات شود؛ و هر وقت فرض بگیریم که راهی برای شناخت نیست، مگر معجزه، در این صورت اظهار آن واجب میشود… و اگر این پیامبر که بهواسطۀ معجزه شناخته شد، نصی بر پیامبر لاحِق داشته باشد، در این صورت، اظهار معجزه بر پیامبر دوم، لازم نیست».
توضیح: شیخ طوسی در این بیان، تصریح میکند که وجود نص بر پیامبری، دلیل کافی است و نیازی به معجزه ندارد؛ هرچند دربارۀ این نکته که معجزه دلیلی مستقل است، نظر اجتهادی بدن دلیل شرعی در پیش گرفته است.
2- شیخ جعفر سبحانی نیز در کتاب مفاهیم قرآن کریم، جلد 4، صفحه 111 میگوید:
«مفاد آیاتی که معجزه را نفی میکند این است که هیچ شکی نیست که معجزه یکی از طرق اثبات ادعای پیامبر است. بله معجزه، یکی از طرق است، نه یگانهراه؛ و در بحثهای کلامی تبیین شد که دو راه دیگر نیز برای اثبات ادعا وجود دارد:
اول: تصریح پیامبر سابق بر پیامبر لاحِق؛ همانطور که در تورات و انجیل، بر پیامبر اکرم (ص) تصریح شده بود.
دوم: ملاحظۀ قرائن و شواهد از زندگی مدعی نبوت و شریعتش و محتوای کتابش و اصحابش و اخلاق و سوابقش و…؛ بنابراین، اعجاز یکی از طرق اثبات ادعای نبوت است، نه یگانهراه اثبات ادعای نبوت».
توضیح: شیخ جعفر سبحانی در این کلام، اگرچه استقلال اعجاز در مورد راه اثبات را قائل میشود که قطعاً برداشت اشتباهی است، اما این را نیز اقرار میکنند که اعجاز، یگانهراه شناخت و اثبات حجیت مدعی، نیست؛ بلکه نصی از حجت سابق بر حجت لاحِق (آینده)، دلیلی کافی است؛ و نکتۀ درخور توجه این است که نص تورات و انجیل را برای اثبات نبوت پیامبر اکرم (ص) کافی میداند و این مثال را ذکر میزند.
لازم است از ایشان سؤال شود، چه نصی در مورد پیامبر وجود داشت که چنین نصی را سید احمدالحسن (ع) همراه خود نیاورده است. مگر ایشان به تنها وصیت بازدارنده از گمراهی پیامبر بهعنوان نص تشخیصی احتجاج نکرده است؟ همان وصیتی که نهتنها در روایات متعدد، به صفت بازدارنده از گمراهی تا روز قیامت موصوف شده است،
بلکه در روایات متعدد، بهعنوان راه شناخت قائم (ع) معرفی شده است؛ و این در حالی است که روایات متعدد دیگری نیز بر ایشان (ع) انطباق دارد که در مورد اوصاف و خصوصیات قائم و مهدی، از محل تولد و نام پدر و اوصاف ظاهری و… وارد شده است.
بههرحال، با توجه به آنچه در پیش بیان شد، روشن میشود که نظر علمای شیعه این است که:
اولاً: معجزه ممکن است و واجب نیست؛ البته این حرف، درست و موافق عقل و نصوص محکم است.
ثانیاً: اینکه معجزه ، راهی مستقل برای اثبات ادعای مدعی است و کفایت میکند؛ چونکه اجرای معجزه در دستان شخص کاذب، به حکم عقل، قبیح است و اگر معجزه در دستان کاذب محقق شود، باعث گمراهی مردم میشود.
این حرف اشتباه و خطاست. بله، اجرای معجزۀ مادی، به دست شخص کاذب، قبیح است، اما مشکل اینجاست که چگونه اعجاز را تشخیص دهیم تا راه اثبات کامل شود و شبههای به همراه نداشته باشد؟
چاره، در اعجازی است که قاهره باشد و احتمال غیراعجاز را نداشته باشد. اینگونه معجزه، امکان ندارد و برای اثبات ادعای نبوت آورده نمیشود؛ زیرا صحبت در مورد اعجازی است که همراه شبهه و پوشیدگی باشد تا راه ایمان را برای مردم باقی بگذارد و امتحان و آزمایش مردم سنت تغییرناپذیر الهی است؛ درحالیکه اعجاز قاهره، راه ایمان به غیب را میبندد.
بله، ممکن است معجزات قاهرهای از سمت حجج الهی محقق شود، اما این، برای عذاب مردم است، نه برای اثبات ادعای مدعی؛ مانند شکافتن دریا توسط حضرت موسی (ع) که باعث ایمان غیر اختیاری (اجباری، قهری) فرعون شد؛ اما خداوند، این ایمان او را نپذیرفت.
خداوند متعال در سورۀ یونس آیات90 و91 میفرماید:
«وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْياً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِين فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ»
(سرانجام بنیاسرائیل را از دريا عبور داديم و فرعون و لشكرش از سر ظلم و تجاوز، به دنبال آنها رفتند. هنگامیکه غرقاب، دامن او را گرفت، گفت: «ايمان آوردم كه هيچ معبودى نیست، جز كسى كه بنىاسرائيل به او ايمان آوردهاند و من از مسلمين هستم!» [اما به او خطاب شد:] آیا الآن ایمان آوردی؟! درحالیکه قبلاً عصيان میكردى، و از مفسدان بودى! پس امروز تو را با جسمت نجات میدهیم تا برای اقوام بعدی، نشانهای عبرتانگیز باشی؛ همانا که بیشتر مردم از نشانههای ما غافلاند).
هنگامی خداوند سبحان میفرمایند [آیا الآن ایمان آوردی؟!] درحالیکه قبلاً عصيان میكردى و از مفسدان بودى!) یعنی الآن ایمان پذیرفته نیست، زیرا این ایمان، قهری است و قبل از دیدن معجزۀ قاهره باید ایمان میآوردی وگرنه ایمان در این هنگام، اثر غیبی ندارد. هنگامیکه معجزات غیر قاهرۀ حضرت موسی (ع) را دیدی، آنها را تفسیر به سحر کردی. آری، موسی با بینات و نصوص گذشتگان آمد، به همراه معجزات غیرقاهره که تأییدی بر نصوص و بیناتش باشد؛ اما تو هیچکدام را نپذیرفتی:
در سورۀ اعراف، آیات 104 تا 109 خداوند متعال میفرماید:
«وَ قَالَ مُوسىَ يَافِرْعَوْنُ إِنىّ رَسُولٌ مِّن رَّبّ الْعَلَمِينَ. حَقِيقٌ عَلىَ أَن لَّا أَقُولَ عَلىَ اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُم بِبَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِىَ بَنىِ إِسْرَاءِيلَ. قَالَ إِن كُنتَ جِئْتَ بِايَةٍ فَأْتِ بهِا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ. فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِىَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ. وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِىَ بَيْضَاءُ لِلنَّاظِرِينَ. قَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَاذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ»
(و موسى گفت: «اى فرعون! من فرستادهاى از سوى پروردگار جهانيانم. سزاوار است كه بر خدا جز حق نگويم. من بینه و نصوص روشنى از پروردگارتان براى شما آوردهام؛ پس بنیاسرائیل را با من بفرست!» [فرعون] گفت: «اگر معجزهای آوردهاى، نشان بده اگر از راستگویانی!». [موسى] عصاى خود را افكند. ناگهان اژدهاى آشكارى شد! و دست خود را [از گريبان] بيرون آورد. براى بينندگان سفيد [و درخشان] بود! اطرافيان فرعون گفتند: «بىشك، اين ساحرى ماهر و داناست!)