بسم الله الرحمن الرحیم
ای مسلم بن عقیل، درود خداوند بر تو.
امام حسین (ع) چند ماه پیش از بیرونرفتنش از مکه، مسلم بن عقیل را بهسوی مردم کوفه فرستاد تا آنان را [گِرد یکدیگر] جمع کند و از کسانی که خواستار یاری امام (ع) هستند، بیعت بگیرد. مسلم بن عقیل در پانزدهم ماه رمضان شصت هجری، به دستور امام حسین (ع) بیرون رفت و در آغاز، از مدینه عبور کرد و دو راهنما، به ایشان پیوستند و بهسوی کوفه رفت. ولی این دو راهنما، در راه مُردند. زمانی که اتفاقی را که برایشان افتاده بود، دید، برای ادامۀ راه، فال بد زد و برای امام اتفاق را نوشت و از ایشان، خواستار بازگشت شد.
ولی امام به او دستور ادامۀ مسیر داد. در نتیجه مسلم بن عقیل (ع) در پانزدهم شوال سال شصتم هجری به کوفه رسید و در خانۀ مختار بن ابوعبید ثقفی ساکن شد و شیعیانی که خواستار یاری امام (ع) بودند، در خانۀ او جمع شده بودند و مسلم بن عقیل، نامۀ امام را برایشان خواند. در نهم ذوالقعده، مسلم نامهاش را به امام (ع) بهصورت ذیل نگاشت:
«پیشوا به خانوادۀ خودش دروغ نمیگوید. از مردم کوفه، هجدههزار نفر با من بیعت کردند. زمانی که نامهام به شما رسید، شتاب کن؛ چراکه همۀ مردم با شما هستند و برای خاندان معاویه، در میان این افراد نظر و خواستاری نیست.»
وقتی انسان، نامۀ مسلم (ع) که برای امام حسین (ع) نوشت، میخوانَد، در آن میبیند که در میان مردم کوفه -بر اساس آنچه در نامه هست- هجدههزار نفر از مردم خواستار یاری امام حسین (ع) هستند. این مسئله باعث خوشحالی و سروری است که درون دل مسلم (ع) وارد شد؛ به این سبب که فهمید توانسته است این جماعت را از دام ابلیس خارج سازد و آنان را به امام مظلومشان برساند و با ایشان بیعت کنند. مسلم (ع) از امام حسین (ع) خواست که هنگام خواندن نامه، در آمدن شتاب کند؛ به این خاطر که همۀ مردم با ما هستند و به خاندان معاویه کافرند.
ولی پروردگارا! تو مُنزّهی. درد و سختی و سرگردانی برای ایشان اتفاق افتاد؛ و پس از این بیعتی که از سوی هجدههزار نفر اتفاق افتاد، تنها و مظلوم ماند. یار و یاوری نداشت و هیچ فردی با ایشان همدردی نمیکرد. چقدر این مصیبت، دل مؤمنین و خصوصاً دل آل محمد (ع) را دردمند میکند؛ یعنی شما اینگونه میبینی که تقریباً بیستهزار نفر، با شخصی اینطور بیعت میکنند که با او هستند، ولی فقط در ظرف چند روز، خوارش میکنند و به او ستم روا میدارند و او را رها میکنند و حتی یک فرد نیز باقی نمیماند. در حقیقت این مصیبت و اتفاقی است که دل فرزندان آدم را جریحهدار میکند.
مسلم بن عقیل (ع) انتظار داشت که این گروه، امامشان را یاری دهند و در پیمانی که بستند، ثابتقدم باشند و بهواسطۀ ایشان فتح حاصل شود و بر دشمنان پیروز شوند؛ ولی ابلیس تلاش کرد و فریب خود را به کار بُرد و ترس و خوف و دوستی دنیا و ترس از مرگ را در دلشان وارد کرد. در نتیجه تمام پیمانشان با مسلم (ع) را از یاد بردند. «نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُم» [حشر، ۱۹] (خدا را فراموش كردند و او [نيز] آنان را دچار خودفراموشى كرد). در نتیجه توشۀ آخرت خود را فراموش و مسلم (ع) را رها و خوار کردند و انگار هیچ چیزی نبوده است. حال آنکه مردم کوفه با حسین (ع) نامهنگاری کرده بودند و عرضه داشته بودند: «ای ابوعبدالله! قطعاً تو را یاری میدهیم.»
طبیعتاً حسین (ع) فرستادهای از سوی خودش، بهسوی مردم کوفه فرستاد و او مسلم (ع) بود تا بیعت بگیرد و میزان دوستیشان به آل محمد (ع) و تسلیمشان را ببیند. ولی چه اتفاق بدی برای مسلم مظلوم (ع) افتاد. چه جنایت بزرگ و عظیمی، علیه فرستادهٔ حسین (ع) انجام دادند و ایشان را تنهای تنها، در کوفه رها کردند.
ای مردم! امروز چقدر ما از خداوند میخواهیم که امام مهدی (ع) را بهسوی ما بفرستد؟! و امام (ع) چندین سال قبل، فرستادهاش، سید احمدالحسن، یمانی موعود را بهسوی ما فرستاده تا راستی ما را نسبت به خودش ببیند و اینکه چقدر دوستش داریم.
برای ما شایسته است که او را یاری دهیم و در حوادثی که برای آل محمد (ع) و مسلم بن عقیل (ع) واقع شد، دقت کنیم. خداوند متعال فرمود: «لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُولِي الْأَلْبَابِ» [یوسف، ۱۱۱] (در داستانهایشان عبرتی برای صاحبان خِرد است).
ولی ما مانند مردم کوفه در آن زمان نباشیم که «نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُم» [حشر، ۱۹] (خدا را فراموش كردند و او [نيز] آنان را دچار خودفراموشى كرد). آنان مسلم (ع) را خوار کردند. مصیبت ایشان، دل آل محمد (ع) و مؤمنین را دردمند کرد و نیز دل قائم ایشان (ع) را به درد آورد؛ آنجا که دربارۀ مسلم بن عقیل (ع) فرمود:
أحسنتم
جزاکم الله عن آل محمد علیهم السلام خیر جزاء المحسنین .