همۀ ادیان الهی به حاکمیت خداوند سبحان و متعال اقرار دارند؛ اما مردم با این حاکمیت به مقابله برمیخیزند و بیشترِ مواقع جز عدۀ بسیار اندکی ـمثل قوم موسی(ع) در زمان طالوت یا مسلمانان زمان رسول خدا(ص)ـ به آن اذعان ندارند؛ اما مسلمانان نیز زمانی که رسول خدا(ص) رحلت فرمود به مقابله با حاکمیت خداوند سبحان بازگشتند و بهوسیلۀ شورا، انتخابات و سقیفۀ بنیساعده ـکه جانشین پیامبر خدا(ص) علی بن ابیطالب(ع) را کنار زدـ به حاکمیت مردم اقرار کردند.
با وجود اینکه امروز همگی ـچه علما و چه عموم مردمـ به حاکمیت مردم و انتخابات فرامیخوانند، بیشتر آنها به این مطلب معترفاند که جانشین خدا در زمینش همان صاحب واقعی است؛ ولی این اعتراف تنها بهعنوان یک عقیدۀ ضعیف باقی مانده است؛ عقیدهای که در کشمکش بین ظاهر و باطن مغلوب شده و اینچنین مردم و بهخصوص علمای بیعمل در یک وضعیت نفاقآلود زندگی میکنند؛ وضعیتی که آرامش را از آنان سلب میکند و آنها را در بلاتکلیفی و حیرت و سردرگمی قرار میدهد. آنها میدانند که خداوند حق است و حاکمیت خداوند نیز حق است و نیز میدانند که حاکمیت مردم باطل است و در برابر حاکمیت خدا در زمینش قرار دارد؛ ولی در کنار حق ایستادگی نمیکنند و باطل را تأیید میکنند!
اینها همان علمای آخرالزمان ـبدترین فقهای زیر سایۀ آسمانـ هستند؛ فتنه از آنها خارج میشود و به آنها بازمیگردد؛ همان طور که رسول خدا(ص) دربارۀ آنها چنین خبر داده است: «زمانی بر امت من خواهد رسید که از قرآن جز خطش و از اسلام جز نامش باقی نمیماند، خود را منتسب به آن میدانند در حالی که دورترین مردم از آن هستند، مسجدهایشان آباد اما خالی از هدایت است، فقهای آن زمان شریرترین فقهایی هستند که آسمان بر ایشان سایه انداخته است، فتنه از آنها خارج میشود و به آنها بازمیگردد.» [1]
و گویی نشنیدهاند که امیر المؤمنین(ع) میفرماید:«ای مردم! به دلیل کمی اهل حق از سِیر در مسیر هدایت وحشت نکنید.» [2] و گویی این سخن رسول خدا(ص) را نشنیدهاند که میفرماید: «اسلام غریبانه آغاز شد و غریبانه بازخواهد گشت، پس خوشا به حال غریبان.» [3]
آری! به خدا قسم این حرفها را شنیده و به خاطر سپردهاند؛ اما دنیا در دیدگانشان آراسته شد و زینتهای خود را برایشان به نمایش گذاشت و آنها بر لاشۀ مرداری جمع شدند تا با خوردنش رسوا شوند و دنیا با نیرنگهایش آنها را ناتوان کرد؛ پس چیزی جز خواستن دنیا با دین نمیبینند و آنان که ادعا دارند عالم مسلمانان شیعه هستند چیزی جز هتک حرمت امیرالمؤمنین(ع) و افزودن زخمی جدید به زخمهای آن حضرت و خونبهدلکردن آن حضرت(ع) نمییابند.
بنابراین سردمداران گمراهی ـیعنی علمای بیعملـ دوباره مصیبت سقیفۀ بنیساعده را همانند روز اولش زنده و دوباره زمینه را برای شکستن پهلوی زهرا(س) مهیا کردند؛ اما این بار در برابر امام مهدی(ع)؛ پس روزی مثل همان روزگار رسول خدا(ص) و فرزندی مثل همان فرزند رسول خدا! دیروز با علی(ع) و فرزندانش و امروز با امام مهدی(ع) و فرزندانش! آیا عاقلی هست که خودش را از آتش برهاند و از دست کفّار این زمان آزاد سازد و با پیروی از اولیای خداوند سبحان، خود را مصون بدارد؟ [4]
این تحلیل ناب و بینظیری که ذکر شد، نظر سید احمدالحسن(ع)، وصی و فرستادهٔ امام مهدی(ع)، در تبیین این روایت بسیار هولناک رسول خداست که فرمودند:
«وای وای بر امتم از شورای بزرگ و شورای كوچک.» از ایشان دربارۀ شورای بزرگ و کوچک سؤال شد؛ فرمود: «اما شورای بزرگ در شهر خودم بعد از وفاتم برای غصب خلافت برادرم و غصب حق دخترم منعقد میشود؛ و اما شورای كوچک در غیبت كبری در زوراء (بغداد) برای تغییر سنتم و تبدیل و عوضكردن احكامم منعقد میشود.» [5]
1. کافی، ج8، ص344 (چاپ الاسلامیة)؛ بحارالانوار، ج52، ص190.
2. نهجالبلاغه با شرح محمد عبده، ج2، ص181؛ الغارات، ج2، ص584؛ غیبت نعمانی، ص35.
3. نیلالاوطار، ج9، ص229؛ عیون اخبارالرضا، ج1، ص218.
4. حاکمیت الله، نه حاکمیت مردم، ص 29.
5. مائتان وخمسون علامة، ص۱۳۰؛ تفسیر اثنیعشری، ذیل آیۀ ۱۵۹ آل عمران.
سلام
ممنون مطلب جالب و قابل تاملی ارائه دادید
کتاب حاکمیت الله، نه حاکمیت مردم چهره حقیقی دموکراسی رو به نمایش گذاشته
اللهم مکن لقائم آل محمد ع
حاکمیت از آنِ خداست نه مردم