خانه > هفته‌نامه زمان ظهور > پژوهشی در ماجرای حضرت یونس ع(قسمت دوم)

پژوهشی در ماجرای حضرت یونس ع(قسمت دوم)

به‌قلم: حمید علوی

قسمت دوم: بررسی مفهوم ظلم یونس(ع)
در بحث گذشته به بررسی ماهیت عقوبت یونس(ع) پرداختیم و اینکه چگونه این عقوبت بر وی منطبق می‌شود و دریافتیم مفسرین شیعه و سنی پاسخ محکم و قطعی نسبت به سؤالات این موضوع نداشته‌اند؛ حال در این بحث به یکی دیگر از مسائل متشابه ماجرای یونس(ع) می‌پردازیم.
نسبت ظلم به یونس(ع)
(و صاحب ماهی را [یاد کن] زمانی که خشمناک رفت و گمان کرد که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت، پس در تاریکی‌ها ندا داد که معبودی جز تو نیست؛ تو از هر عیب و نقصی منزّهی، همانا من از ظالمانم * پس ندایش را اجابت کردیم و از اندوه نجاتش دادیم؛ و این‌گونه مؤمنان را نجات می‌دهیم). [1]
طبق این آیه حضرت یونس(ع) خود را در زمرۀ ظالمین به شمار می‌آورد و سؤالی که مطرح می‌شود این است: عملی که یونس (ع) مرتکب آن شده و به همان علت از ظالمین قرارگرفته چیست؟
باید گفت آنچه اکثر علما و علی‌الخصوص شیعیان بر آن اقرار دارند این است که عمل ایشان همان ترک قوم بدون اذن و اجازۀ خداوند متعال و طلب نزول عذاب پیش از زمان و موعدش بوده است.
به‌عنوان مثال محمدحسین طباطبایی می‌گوید: «يونس(ع) از آنچه عملش نمايش مى‏داد بيزارى مى‏جويد، چون عمل او كه راه خود را گرفت و قومش را به عذاب خدا سپرد و رفت بدون اينكه از ناحيه خدا دستورى داشته باشد ـ‌گرچه او چنين قصدى نداشت‌ـ اين معنا را ممثل مى‏كرد كه غير از خدا مرجع ديگرى هست.» [2]
جعفر سبحانی[3] در شیعه و فخر رازی[4] در اهل‌سنت، در تفسیر خود به همین معنا اشاره کرده اند.
سخن مفسرین در جمع ظلم و عصمت یونس(ع)
حال به سراغ این سؤال می‌رویم که چگونه ممکن است پیامبری الهی که معصوم از گناه و ظلم است جزو ظالمین قرار بگیرد و آیا این مطلب عصمت او را نقض نمی‌کند؟
به‌طور کلی آرای مفسرین در پاسخ به این سؤال در پنج نظر خلاصه می‌شود:
رأی اول: ترک اولی: به‌معنای ترک عمل شایسته‌تر و افضل است؛ که البته چنین چیزی گناه محسوب نمی‌شود؛ اما یونس(ع) چنین معنایی از ظلم را قصد کرده است؛ ناصر مکارم شیرازی می‌گوید: «…حتى يونس را به‌خاطر ترک اولايى كه به‌خاطر تعجيل در مهاجرت از ميان اين قوم انجام داد، گرفتار مشكلات و ناراحتى كرد…» [5] این نظر توسط تعداد بسیاری از علما و مفسرین نظیر محمدجواد مغنیه [6]، ملاصدرا [7]، سید عبدالله شبر [8] و فخر رازی [9] بیان شده که برای طولانی‌نشدن بحث به ارائۀ یک نمونه از این سخنان اکتفا کردیم.
رأی دوم: مشغول‌شدن قلب یونس(ع) به غیر از خدا و تدبیر او سبحانه و تعالی؛ یعنی همین ‌که او اندیشه و تدبیری غیر از آنچه را خدا اراده کرده بود انجام داد و به آن مشغول شد، یونس(ع) ظلم به حساب می‌آورد و البته چنین چیزی گناه نیست و نافی عصمت نیز نیست. این رأی، رأیِ محمدحسین طباطبایی [10] و سهل بن عبدالله تستری است. [11]
رأی سوم: به شمار آوردن خود از جنس ظالمین به‌جهت خشوع و تواضع؛ که سید مرتضی چنین نظری را ارائه می‌کند: «…کُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ‌ به منظورِ از جنسِ کسانی که از آنان ظلم واقع شده صادق است؛ اگرچه از جهت خضوع و خشوع وارد شده…» [12]
رأی چهارم: کاستی در ثواب عمل و رسالت یونس(ع) که به‌خودیِ‌خود گناه محسوب نمی‌شود؛ سید مرتضی چنین احتمالی را در جای دیگر از کلام خود بیان می‌کند: «…ظلم در اصل لغت به‌معنای نقص و کاستی است، و در خصوص رهاکردن مندوب [13] ـ‌که اگر انجامش داده بود قطعاً مستحق ثواب بود‌ـ نیز جایز است گفته شود: او به خود ظلم کرده از این جهت که از ثواب عملش کاسته…» [14]
رأی پنجم: هم‌نشینی و مجالست با ظالمین؛ سید رضی می‌گوید: «کُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَیعنی: من از جهت سکونت، نزدیکی، معاشرت و هم‌سانی با آنان جزوشان بودم؛ نه با وارد‌شدن با آنان در ظلمشان، و رضایت به طریقشان.» [15]
مفهوم عصمت
عصمت در لغت به‌معنای منع‌كردن است، و اعتصام بر وزن افتعال یعنی چنگ‌زدن و تمسک‌جستن برای امتناع و خودداری. [16]
در اصطلاح عصمت همان ‌گونه که سید احمدالحسن بیان می‌کند یعنی: «هركسی كه به خدا از حرام‌های الهی چنگ بزند معصوم است به‌میزان تمسکش به خدا.» [17]
و چنین معنایی از اهل‌بیت(ع) نیز وارد شده، آنجایی که هشام بن حکم از امام صادق(ع) دربارۀ معنای معصوم می‌پرسد و امام صادق(ع) می‌فرماید: «او به‌وسیلۀ خدا از انجام هر عملى كه خداوند حرام كرده است خوددارى مى‏كند.» [18]
از طرفی سید احمدالحسن عصمت مخصوص خلفای الهی را این‌گونه تعریف می‌کند: «تفاوت در عصمت اوصیا این است که آنان به ‌درجه‌ای به خدا چنگ زده‌اند که وارد باطل نمی‌کنند و از حق خارج نمی‌کنند؛ پس کسی که از آنان پیروی نماید از گمراهی در امان می‌ماند و حق را می‌شناسد البته به مقدار پیروی‌اش از آنان.» [19]
همچنین می‌گوید: «حجج الهی از این امتیاز و خصوصیت برخوردارند که کسی که حقایق را می‌شناسد، از فرجام هر انسانی باخبر است و می‌داند عاقبت او به کجا می‌کشد، بر عصمت آن‌ها نص نازل فرموده و اطاعت از آن‌ها را واجب برشمرده است.» [20]
حقیقت ظلم یونس(ع) و جمع آن با عصمت
سید احمدالحسن بیان می‌کند ظلمی که یونس(ع) به خود نسبت می‌دهد سه وجه دارد:
یونس(ع) هنگامی که ولایت امیرالمؤمنین(ع) بر او عرضه‌ شد در ابتدا آن را نپذیرفت و بعداً به آن اقرار کرد.
دلیل اثبات این وجه روایات از سمت آل‌‌محمد(ع) است: از حبه عُرنی روایت شده که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «همانا خداوند متعال ولایت مرا بر اهل آسمان و زمین عرضه کرد، اقرار کرد آن‌که به آن اقرار کرد و انکار کرد آن را آن‌که انکار کرد، و یونس آن را انکار کرد، بنابراین خداوند متعال او را در شکم ماهی حبس نمود تا به آن اقرار نماید.» [21] همان طور که روایتی دیگر از امام سجاد (ع) بر همین مضمون دلالت دارد. [22]
یونس(ع) از رسالت خود اعراض کرد به دلیل اینکه بدون اجازۀ خداوند متعال قومش را ترک کرد.
ظلم یونس(ع) و بسیاری از پیامبران الهی همان نرسیدن به مقام امامتی است که بعضی از انبیای الهی مانند پیامبران اولوالعزم به آن رسیدند.
مؤید این گزینه آیه‌‌‌ای از قرآن است که خداوند متعال می‌فرماید: (سپس کتاب را به کسانی از بندگانمان که برگزيده بوديم به ميراث داديم. بعضی بر خود ظلم کردند و بعضی راه ميانه را برگزيدند و بعضی به‌فرمان خدا در خیر پیشی گرفتند؛ و اين است بخشايش بزرگ). [23]
سید احمدالحسن می‌گوید: «آن‌ها به سه گروه تقسیم می‌شوند: 1 – ظالم به نفس خود 2 – مقتصد يا حسابگر 3 – پيشی‌گرفته در خیرات (نیکی‌ها). پيشی‌گرفته در نیکی‌ها، فقط محمد(ص) و آل‌محمد(ع) هستند. مقتصد، نوح و ابراهيم(ع) و انبيا و ائمه فرستاده‌شده از فرزندان ابراهيم(ع) هستند.» [24]
اما قسم سوم: «يعنى ظالمان از میان انبيا، و ظلم انبيا گناه و معصيت نیست؛ بلكه تقصير و كوتاهى در انجام وظایف در مقایسه با انبيای به امامت رسيده، است.» [25]
اما آیا این سه گزینه با عصمت یونس(ع) در تعارض است؟
بررسی گزینۀ اول: اولاً: این مورد یک مسئله شخصی بوده و سبب نشده یونس(ع) کسی را از هدایت خارج کرده یا وارد گمراهی نماید؛ ثانیاً: از این جهت که حجت خدا از تمام حرام‌های الهی به خدا تمسک جسته باید بگوییم که پایه‌‌های عصمت، علم و معرفت است؛ و هنگامی که شخصی در رتبۀ معرفتی بالاتر از معرفت خودش مورد امتحان قرار بگیرد قطعاً شکست می‌خورد؛ امتحانی که از یونس(ع) گرفته شد در رتبۀ معرفتی بالاتر از معرفت وی بود و به همین دلیل طبیعی بود که در ابتدا موفق نشود؛ اما از آنجایی که خداوند متعال معرفت او را با عقوبتی که به او اصابت کرد افزایش داد توانست ولایت امیرالمومنین(ع) را تحمل کند و آن‌ را بپذیرد.
سید احمدالحسن می‌گوید: «و با این تأدیب (ورود روح او به ظلمات جهنم)، یونس(ع) دانست و بر علم و معرفتش نسبت به حضرت علی(ع) و مقامش افزوده شد؛ اینکه علی(ع) رهبر سربازان خداوند است. پس یونس(ع) به درگاه خداوند استغاثه کرد و به حق علی(ع) به خداوند متوسل شد. خداوند به علی(ع) اجازه داد تا او را از اندوه و ترس دوزخ نجات دهد و مرگش مانند رؤیایی بود که دیده باشد.» [26]
بررسی گزینۀ دوم: اولاً: این مورد نیز امری شخصی بوده که سبب خروج مردم از هدایت یا ورودشان به گمراهی نشده است؛ ثانیاً: چنین اعراضی از رسالت یا از روی عمد و قصد بوده یا از روی سهو و فراموشی بوده، بودن شک نمی‌تواند از روی عمد باشد؛ چراکه انجام رسالت، امر خداوند متعال است و روی‌گردانی از آن، از روی عمد یعنی مخالفتی عمدی با خداوند متعال که نه‌تنها از یک پیامبر الهی صادر نمی‌شود، بلکه حتی از مؤمنین و مقربین پیامبران خدا نیز صادر نشده؛ در نتیجه یونس(ع) از روی سهو و فراموشی چنین عملی را مرتکب شد و از آنجایی که معصیت برای معصیت شمرده‌‌شدن نیازمند قصد و عمد است در نتیجه عمل یونس(ع) اصلاً معصیت محسوب نمی‌شود تا بتوان آن را مخالف با عصمت وی دانست.
اما این سهو نسبت به چه‌چیزی بوده؟ اینکه حتی اگر قرار است عذاب الهی بر سر قوم فرود بیاید باز هم برای خروج از قوم، خداوند متعال باید به او اذن و اجازه دهد.
باید ملاحظه داشته باشیم که وقوع سهو و نسیان برای پیامبران الهی به‌طور کلی ممتنع نیست؛ بلکه آنچه در آن سهو امکان ندارد سهو و نسیان در تبلیغ و رساندن کلام خدا در رسالتشان است که به‌وسیله قدرت خارجی (خداوند متعال) از آن مصون هستند. [27]
بررسی گزینۀ سوم: این مورد نیز مانند دو مورد قبلی نه سببی برای گمراه‌شدن دیگران است و نه آنان را از هدایت خارج کرده و نه حتی گناه و معصیت محسوب می‌شود؛ چراکه او صرفاً نسبت به مقامات بالاتر کوتاهی کرده، اما در رتبۀ خود تمام آنچه خداوند متعال از او خواسته و به او امر کرده، به نیکویی فرمانبرداری کرده است و از سویی از تمام حرام‌های الهی که خداوند او را از آن منع نموده دوری جسته است.
نتیجه:

ما پنج رأی دربارۀ حقیقت ظلم یونس(ع) از سوی علما و مفسرین بیان‌کردیم که تمام آن‌ها صرفاً احتمالاتی بود که هم از جهتی امکان درستی آنان و از جهتی دیگر امکان نادرست‌بودن آنان وجود دارد؛ اما سید احمدالحسن سه وجه برای حقیقت ظلم یونس(ع) مطرح می‌کند و هر سه وجه را با دلیل قطعی، یا از روایات یا توسط خود قرآن اثبات می‌نماید و وجه جمع آنان را با عصمت یونس(ع) به‌روشنی و با دلیل محکم توضیح می‌دهد.

. انبیاء: 87 و 88.

  1. طباطبایی، محمدحسین، المیزان: 14/315.
  2. سبحانی، جعفر، عصمة الأنبیاء فی القرآن: ص 201.
  3. فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب: 22/181.
  4. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه: 19/153.
  5. مغنیه، محمدجواد، الکاشف: 7 /398.
  6. ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم: 3 /122.
  7. شبر، سید عبدالله، تفسیر القرآن الکریم: 320.
  8. فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب: 22/181.
  9. طباطبایی، محمدحسین، المیزان: 6/366.
  10. تستری، سهل بن عبدالله، تفسیر التستری: 175.
  11. سید مرتضی، علی بن حسین، نفائس التأویل: 3/113.
  12. عملی است که در نظر شارع انجام‌دادن آن راجح بر ترک آن است، اما ترک آن جایز است.
  13. سید مرتضی، علی بن حسین، نفائس التأویل: 3/114.
  14. سید رضی، محمد بن حسین، حقائق التأویل: 107.
  15. ابن‌سکیت، یعقوب بن اسحاق، ترتیب اصلاح المنطق: 44؛ ابن‌منظور، محد بن مکرم، لسان العرب: 12/403؛ رازی، زین‌الدین، مختارالصحاح: 211.
  16. سید احمدالحسن؛ در محضر عبد صالح: 1/61.
  17. صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار: 132.
  18. سید احمدالحسن؛ در محضر عبد صالح: 1/62.
  19. سید احمدالحسن، سفر موسی به مجمع‌البحرین: 51.
  20. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن: 4/631.
  21. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، کنز الدقائق و بحر الغرائب: 8/463؛ بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن: 4/631.
  22. فاطر: 32.
  23. سید احمدالحسن، پاسخ‌های روشنگرانه، جلد 2، سؤال 72.
  24. مصدر قبلی.
  25. سید احمدالحسن، متشابهات، سؤال 174.
  26. برای اطلاع بیشتر از دلایل اثبات سهو و نسیان برای پیامبران الهی به کتاب سفر موسی به مجمع‌البحرین نوشتۀ سید احمدالحسن رجوع شود.

همچنین ببینید

گفت‌وگوی_داستانی_دربارۀ_دعوت_فرستادۀ_عیسای_مسیح

گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت سوم)

عیسی به آمدن مدعیان دروغین بسیاری هشدار داده است، اما نگفته هر مدعیِ پس‌از او …