سید احمد الحسن (ع) فرمودند: «زمانی که ابنزیاد در خانۀ هانیبنعروه زیر تیغ شمشیر مسلمبنعقیل بود، مسلم اقدام به کشتن او نکرد؛ این حرکت، گامی بود که شریک همدانی و هانی را که رئیس قبیله و از شرافتمندانی بودند که بسیار به اخلاق اهمیت میدادند، گیج کرد؛ زیرا آنان اخلاق مسلم را درک نکردند، [اخلاقی] که او را از ناجوانمردی و غافلکُشی حتی نسبت به دشمنترین دشمنانش باز میداشت. آنجایی که سپاه یزید لعین برای محاصرۀ امام حسین (ع) آمدند و ایشان را مجبور به فرود در کربلا کردند تا زمینۀ شهادتش فراهم شود، با اینکه آنان دشمنانی بودند که برای قتل ایشان آمده بودند، آنان را سیراب نمود». (30 سپتامبر 2018 م)
🌼 در سیرۀ آلمحمد حتی نسبت به دشمنترین دشمنان، غافلکُشی و حمله از پشت گنجانده نمیشود تاجاییکه امام حسین (ع) از لشکری که به قصد قتالش آمده بود را از آب سیراب میکند و این یعنی حسین (ع).
ما نمیتوانیم ذرهای از سیرۀ آلمحمد (ع) را درک کنیم که چه شد؟ مگر میشود انسان با دشمن خود چنین کریمانه برخورد کند؟ متأسفانه به دلیل خالی شدن حوزههای علمیه از روایات و مطالعۀ سیرۀ آلمحمد (علیهمالسلام) دین وارونه گشته و میبینیم به هر شکلی که شده حتی صاحبخانه مهمان خود را دعوت میکند و بهخاطر اختلاف عقیدتی مأموران امنیتی را به سوی او روانه میسازد.
چگونه این حرکت اخلاقی را در کنار رفتار مسلمبنعقیل یا امام حسین (ع) قرار دهیم و بگوییم ما ادامهدهندگان راه حسین هستیم؟! حتی اگر هزاران بار جان بدهیم در دفاع از شعارها ولی اصلی که حسین (ع) برای آن قیام نمود را فراموش کنیم، چه فرقی میکند حال ما با مردمی که نفهمیدند حسین (ع) که بود و سرش را بریدند؟!
شیخ محمد عطیه که از اهل تسنن مصر و خانوادۀ صوفی بوده، شیعه میشود و بهعنوان طلبه به قم میآید و در آنجا با دعوت یمانی آشنا میگردد که همین سبب میشود آقای کورانی او را مهمان خانهاش کند؛ اما متأسفانه صاحبخانه استاد متخصص مهدویت! مرتکب خیانت و ناجوانمردی شده و مهمان خود را روانه زندان میکند.
دکتر عطیه میگوید: «سه ساعت با شیخ کورانی در منزل وی مناظره داشتم و مسئولین امنیتی ایران با بزرگانی از تهران و قم هم حضور داشتند و بهصورت صوتی تصویری ضبط میکردند که هنوز هم نسخهای از آن مناظره را به من ندادهاند. مناظراتی هم در مدرسه حجتیه با شیخ جعفر هادی داشتم که ضبط نکردند.
بار دیگر مناظراتی با مدیر مدرسه محامی و همچنین با شیخ نجم الدین طبسی و تعدادی از اساتید آن مدرسه داشتم که ضبط میشد ولی به من ندادند. اما بعد از این مناظرات مرا بازداشت کردند و در زندان زنبیل آباد قم در سلول انفرادی زندانی نمودند. ۵۵ روز در سلول انفرادی بودم و سپس به زندان عمومی خارج از قم منتقل شدم و به یک سال و شش ماه زندان و خلع لباس و اخراج از حوزه و محرومیت از امکانات حوزه و اخراج از ایران محکوم شدم.»