خانه > توهم بی‌خدایی > چه ارتباطی بین حسین بن علی و دموزی وجود دارد؟(قسمت اول)

چه ارتباطی بین حسین بن علی و دموزی وجود دارد؟(قسمت اول)

دموزی چه کسی بود که سومریان هزاران سال بر مصیبت‌هایش می‌گریستند؟ بین روایتی که از واقعۀ کربلا ذکر شده است با آنچه سومریان دربارۀ دموزی نقل کرده‌اند چه شباهتی وجود دارد؟ آیا ممکن است سومریان با آن تمدن عظیم، هزاران سال بر شخصیتی خودساخته بگریند؟

دموزی چه کسی بود که سومریان هزاران سال بر مصیبت‌هایش می‌گریستند؟ بین روایتی که از واقعۀ کربلا ذکر شده است با آنچه سومریان دربارۀ دموزی نقل کرده‌اند چه شباهتی وجود دارد؟ آیا ممکن است سومریان با آن تمدن عظیم، هزاران سال بر شخصیتی خودساخته بگریند؟(کتاب توهم بی خدایی- سید احمدالحسن یمانی)پیش از این مسئله پیش‌بینی‌هایی را که سومریان مطرح کرده بودند و بعد‌ها محقق شد، بررسی کردیم؛ اما این فکر به ذهنمان خطور می‌کند که شاید بازهم شخصیت‌هایی مانند حضرت یعقوب در بین متون سومری موجود باشد.

یکی از شخصیت‌های عجیب، «دموزی» است که سومریان هزاران سال برای مصیبت‌هایش گریه می‌کردند!

با توجه به فرهنگ و تمدنی که از آنان سراغ داریم واقعاً بعید است که برای شخصیتی داستانی و خودساخته سال‌ها گریه کرده باشند و از طرفی می‌دانیم که ممکن است داستان دموزی پیش‌بینی رویدادی در آینده باشد!
و حقیقتاً هرکس، با مقایسۀ داستان دموزی و روایاتی که صحنۀ کربلا را توضیح می‌دهد، اعتراف خواهد کرد که در واقع حسین بن علی و دموزی شخصیتی واحد هستند.

دموزی یکی از پادشاهان ذکر‌شده در الواح سومری است. آنچه دربارۀ او توسط سومریان نقل شده به شکلی است که خود سومریان برای او گریه می‌کردند و نوحه‌هایی برایش سروده‌اند.

«همان‌ طور که در تقویم‌های بابلی می‌خوانیم، اندوه و زاری بر الهۀ (دموزی) از روز دوم ماه [1] یعنی تموز (تموز نام یکی از ماه‌های عبری، رومی و سریانی است که تقریباً معادل تیرماه شمسی است) آغاز و کاروان‌های عزاداری تشکیل می‌شد و در آن‌ها مشعل‌هایی حمل می‌کردند. این مراسم در روز نهم و شانزدهم و هفدهم بود. در سه روز آخر از این ماه، مجلسی برگزار می‌کردند که نام اکدی آن تالکیمتو [2] بود.

در این مراسم، عروسکی را که نماد الهۀ تموز بود نمایش می‌دادند و به‌طور سمبلیک دفن می‌کردند. با وجود تأثیری که عقیدۀ مرگ الهۀ دموزی بر جامعۀ کهن بین‌النهرین و خارج از آن بر جای گذاشته بود، حزن و اندوه بر او هیچ‌گاه جزو تشریفات رسمی معبد نشد؛ بلکه سالانه در بین مردم برگزار می‌شد. به تعدادی از نوحه‌هایی که شاعران سومری و بابلی در رثای الهۀ جوان دموزی تألیف کرده‌اند و در کاروان‌های عزا در شهرهای مختلف خوانده می‌شد، دست پیدا کرده‌ایم.» [3]

دکتر کریمر دربارۀ عزاداری سومریان برای دموزی این‌چنین می‌گوید:
«سومری‌ها بر چیزی موهوم یا داستانی افسانه‌ای که ساخته‌وپرداختۀ خودشان است، نوحه‌سرایی می‌کنند. چیزی که صرفاً تعبیری است از سرسبزی یا خشک‌سالی که همه‌ساله یکی پس از دیگری فرامی‌رسد. گویا این‌ها امتی هستند که تمام افرادش مادۀ مخدری استفاده کرده‌اند که خِرَد را از ایشان گرفته؛ به‌طوری ‌که ایشان و وارثان بابلی‌شان، هزاران سال بر شخصیتی داستانی که از ابتدا تا انتهایش را خود ساخته ‌و پرداخته‌اند، گریه و زاری می‌کنند و مجالس عزا به پا می‌دارند.»

«واقعیت آن است که دکتر کریمر و به‌دنبال او برخی کارشناسان تمدن سومری ستم بزرگی بر سومری‌ها روا می‌دارند؛ چراکه سومریان‌ کسانی هستند که به بشریت نوشتن را آموختند، قوانین و مبانی علوم را بنیان نهادند، اولین کسانی بودند که چرخ را ساختند و ریاضیات و جبر و هندسه را پایه‌گذاری کردند؛ پس شایسته نیست که آن‌ها را متهم به استفاده از مواد مخدر کنیم و آن‌ها را بی‌خرد بنامیم.

مردم بین‌النهرین هزاران سال و نسل بعد از نسل، همه‌ساله نعش دموزی را به تصویر می‌کشند و هرسال بر دموزی گریه می‌کنند و بر او مرثیه می‌خوانند. آیا همۀ این‌ها اوهام است؟! و فقط داستانی است که خودشان بافته‌اند؟! برای چه؟! برای اشاره به سرسبزی و طراوتی که در بهار پدید می‌آید و خشک‌سالی که در فصل دیگری از همان سال فرامی‌رسد؟!

[با شناختی که از فرهنگ و تمدن عظیم سومریان داریم،] انتظار می‌رود برای عزاداری هزاران‌سالۀ اولین تمدن انسانی، بر دموزی (فرزند نیکوکار) یا تموز، پاسخ معقولی وجود داشته باشد.» [4]

هرکس با متون سومری آشنایی داشته باشد پیشگویی‌هایی را از سومریان می‌بیند که از انبیای آینده سخن می‌گوید؛ همان طور که دربارۀ ایوب نبی آنچه را از انبیای خود شنیده بودند در الواح گلی نوشته‌اند.
تمام این مسائل هر انسان کنجکاو و محقق را به این فکر می‌برد که شاید بازهم شخصیتی در داستان‌های سومری موجود باشد که بر انبیا و فرستادگانی که پس از آن‌ها آمدند مطابقت داشته باشد؛ از جمله دموزی!

تابه‌حال هیچ باستان‌شناسی مصداقی خارجی برای شخصیت دموزی تعیین نکرده است. در این بین حتی دکتر کریمر که در کتب خود، فصل‌هایی را برای بیان شباهت‌های موجود بین الواح گِلین سومری و تورات تنظیم کرده است، هیچ مصداقی برای شخصیت دموزی ذکر نکرده است.

در هیچ‌کجای تاریخ هیچ‌کسی را نمی‌یابیم که ویژگی‌ها و داستانی مشابه داستان دموزی داشته باشد؛ البته تا قبل از حسین بن علی! در ادامه به آنچه در الواح گلین سومری از دموزی و آنچه در روایات از حسین بن علی نقل شده است می‌پردازیم تا ببینیم این دو شخصیت چه اندازه بر هم انطباق دارند و در نهایت به این نتیجه برسیم که مصداق واقعی دموزی در جهان خارج صرفاً حسین بن علی است.

قصۀ دموزی از آنجا شروع می‌شود که به الهۀ ایشتار یا اینانا سجده نکرد و این‌گونه ایشتار (اینانا) وی را به شیاطین تسلیم کرد تا او را به قتل برسانند.
«[…] قلب چوپان مالامال از اندوه و اشک است. به دشت‌های دوردست رفت. قلب دموزی غرق در اندوه و اشک است […]»

در اینجا می‌بینیم که به دموزی صفتِ چوپان تعلق گرفته است. قطعاً این صفت به نکته‌ای دربارۀ شخصیت او اشاره دارد. در ادیان، صفت چوپان را به کسی اختصاص می‌دهند که خلیفه یا پادشاهی است که خداوند او را تنصیب کرده است. همان طور که عیسی مسیح می‌فرماید:
(۱۴ من چوپانی صالح هستم که بره‌هايم را می‌شناسم و بره‌هایم نیز مرا می‌شناسند). [5]

و از آنجایی که اثبات کردیم الواح سومری متونی دینی هستند، پس دموزی یکی از خلفای تنصیب‌شده توسط خداوند است.
در ادامه، دموزی این‌گونه سخن می‌گوید: «[…] ای خرچنگ‌های رودخانه، بر من دردمند شوید. ای قورباغه‌های رودخانه، برایم آواز سر دهید […]»

صدوق سخن امام حسن(ع) ‌به برادرش امام حسین(ع) را نقل می‌کند: «آنچه به من مى‌رسد زهری است که به نیرنگ به کامم می‌ریزند و با آن کشته می‌شوم؛ ولی ای اباعبدالله هیچ روزی مانند روز تو نخواهد بود. سى‌هزار نفر كه خود را از امّت جدمان محمد(ص) و منسوب به اسلام مى‌دانند به‌سوی تو هجوم آورده، به كشتن و ريختن خونت و هتک‌حرمتت و به اسارت‌بردن خاندان و اطفالت و غارت خيمه‌هایت اقدام می‌كنند؛ پس در آن روز لعنت بر بنى‌اميه فرود آيد و آسمان خاكستر و خون ببارد و هرچيزی بر تو بگِريَد؛ حتى وحوش بيابان‌ها و ماهيان درياها.» [6]

دموزی از مادرش سخن می‌گوید؛ از نانسونا که بر داغ او می‌گرید: «[…] تا مادرم فریاد شیون و زاری سر دهد؛ تا مادرم (سرتور) فریاد شیون و زاری سر دهد؛ تا مادرم که پنج قرص نان ندارد، فریاد شیون و زاری سر دهد؛ تا مادرم که ده قرص نان ندارد، فریاد شیون و زاری سر دهد؛ آن هنگام که مرا از دست دهد، کسی که به او توجه کند، نخواهد یافت و تو ای چشم من که در دشت‌ها حیرانی، چونان چشم مادرم گریان شو […]»

و روایات از گریستن فاطمه(س) برای حسین(ع) می‌گویند: از ابوبصیر نقل شده است که گفت: نزد ابوعبدالله(ع) بودم و با او سخن می‌گفتم. فرزندش بر او وارد شد. به او فرمود: مرحبا و او را در آغوش کشید، بوسید و فرمود: «خداوند تحقیر کند کسی که شما را حقیر شمارد، انتقام گیرد کسی که به شما ستم روا دارد و خوار کند کسی که شما را خوار کند و لعنت کند کسی که شما را به قتل برساند و خداوند سرپرست و نگهبان و یاری‌بخش شما باشد. گریۀ زنان، انبیا، صدیقان، شهدا و ملائکۀ آسمان بر حسین طولانی شد.» سپس گریه کرد و فرمود: «ای ابابصیر، هرگاه به فرزندان حسین نگاه می‌کنم بی‌اختیار به‌سبب آنچه بر پدرشان و خودشان گذشته، حالتی بر من عارض می‌شود! ای ابابصیر، فاطمه بر ایشان می‌گرید و مویه می‌کند… .» [7]

و اما آنجا که دموزی خواهر کوچکش را عاقله و عالمه صدا می‌زند و از او درخواست می‌کند که رؤیایش را تعبیر کند، به‌راستی ما را به یاد خواهر کوچک حسین بن علی رهنمون می‌کند. آری، زینب، آن بانوی عاقله و عالمه!

«[…] هنگامی‌که چوپان، دموزی خوابیده بود رؤیایی دید:
هر پاره‌ای از بدنش به لرزه درآمد، بعد از خواب‌دیدن بیدار شد، چشمانش را مالید، سرگیجۀ شدیدی احساس کرد، دموزی بیدار شد و گفت: او را نزدم بیاورید، او را بیاورید، خواهرم را بیاورید، جشتی اینانا خواهر کوچکم را بیاورید، آن نویسندۀ دانا به رمز ارواح را بیاورید، خواهرم را که معانی کلمات را می‌داند، آن زن عاقله‌ای که معنای خواب‌ها را می‌داند، باید با او سخن گویم […]»

«امام علی بن الحسین (ع) به عمه‌اش زینب (ع) پس از خطبه‌اش برای مردم کوفه فرمود: «ای عمه، آرام باش. از گذشته برای آینده عبرتی است. شکر خداوند که تو عالِمی تعلیم‌‌ندیده‌ای و فهمیده‌ای هستی که تفهیم نشده‌ای… .» [8]

دموزی در ادامه، رؤیای خود را این‌گونه تعریف می‌کند:
«[…] کرکس بره‌ای را با چنگال‌هایش می‌بَرَد، و باز، گنجشک را از حصار نیِین ربود. خواهرم! ماده شترهای کوچک من، غبارآلود ناله سر می‌دهند، بره‌های آغُلم با پاهایی لنگان روی زمین حرکت می‌کنند […]»

ابومخنف پس از شهادت انصار امام حسین(ع) می‌گوید: «حسین بر بالای سر اصحابش ایستاد و شروع به خواندن یک‌به‌یک اسم آن‌ها کرد: ای مسلم بن عقیل، ای هانی بن عروه، ای حبیب بن مظاهر، ای زهیر بن قین، ای فلانی و ای فلانی، ای دلاورمردان خالص، ای سروران آوردگاه، چه شده که شما را صدا می‌زنم ولی پاسخم را نمی‌دهید و شما را می‌خوانم ولی نمی‌شنوید؟ آیا به خواب رفته‌اید که امید به بیدارشدنتان داشته باشم یا از محبت امامتان دست کشیده‌اید که دیگر نمی‌شنوید؟ اینان بانوان رسول خدایند که از فقدانتان ناتوان شده‌اند؛ ولی شما را به خاک و خون کشیدند. به خدا سوگند به حوادث و سختی‌های روزگار گرفتار شدید و روزگار خيانت‌پيشه به شما وفا نكرد.» [9]

—————
1. Duuzi

  1. Talkimtu
  2. ایشتار و مصیبت تموز، د. فاضل عبدالواحد علی.
  3. سید احمدالحسن ، توهم بی‌خدایی.
  4. انجیل یوحنا، اصحاح 10.
  5. امالی، ص178.
  6. بحارالانوار، ج45، ص208.
  7. احتجاج طبرسی، ج2، ص31.
  8. مقتل الحسین، ص133.

ادامه دارد…

دیگر مقالات توهم بی خدایی

کتاب توهم بی خدایی

همچنین ببینید

گفت‌وگوی سید احمدالحسن با دکتر عبدالرزاق دیراوی، پیرامون «الحاد و خداناباوری»

گفت‌وگوی سید احمدالحسن با دکتر عبدالرزاق دیراوی، پیرامون «الحاد و خداناباوری»

گفت‌وگوی سید احمدالحسن با دکتر عبدالرزاق دیراوی، پیرامون «الحاد و خداناباوری» به تاریخ: 27آذرماه 1394هـ.ش …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هجده − هجده =