پاسخ شبهات

آیا امام حسین(ع) به دنبال حکومت بود‌؟

کاوشی در هدف قیام حسینی

هر از گاهی می‌شنویم که افراد مختلف راجع به هدف قیام حسینی گمانه‌زنی می‌کنند؛
مثلاً یکی می‌گوید امام حسین برای نماز قیام کرد، و برای تأیید حرفش به نمازخواندن امام حسین در کوران جنگ اشاره می‌کند؛ غافل از آنکه امامت و خلافت اصل دین است و نماز از فروع دین است و امکان ندارد که اصل فدای فرع شود.
دیگری هدف امام حسین را امر به معروف دانسته و به روایتی از امام حسین استناد می‌کند که ایشان فرمود من برای اصلاح امت جدم قیام نمودم؛ این عده قیام حسینی را به‌مثابه یک امر به‌معروف دانسته و به‌کلی به‌دور از اهداف سیاسی می‌دانند؛ گویی اسلام یک نظام سکولار بوده که در عرصۀ سیاست هیچ طرح و ایده‌ای ندارد و در شأن امام معصوم هم نیست که در پیِ تشکیل حکومت باشد.

اما حقیقت چیست؟!

برای آگاهی از حقیقت این مسئله، مطالبی را در دو بخش بیان می‌کنیم:

اولاً:
اول. به‌مقتضای دلیل عقلی، خداوند خالق و مالک زمین و اهل آن است و در ملک خودش حاکمیت مطلق دارد و هیچ‌کسی بدون اجازۀ مالک زمین حق دخالت و تصرف در آن را ندارد و کسی که خودش یا دیگری را در حوزۀ مالکیت خداوند به‌عنوان رهبر برگزیند، غاصب خلافت الهی و ظالم و متجاوز بر فرمانروایی خداوند محسوب می‌شود؛ بنابراین باید خلیفه و جانشین وجود داشته باشد تا به‌وسیلۀ او حاکمیت خداوند محقق شود و در او عینیت پیدا کند. روشن است که قرار‌ندادنِ چنین جانشینی، دوری از حکمت، و نقض غرض خواهد بود که نسبت‌دادن چنین چیزی به ‌حکیم مطلق درست نیست؛ همچنان‌که دوری از رحمت و مهربانی نیز خواهد بود و چنین کاری قطعاً از رحیم مطلق صادر نمی‌شود.
دوم. از حکمت و رحمت خداوند به‌دور است که از ابتدا تاکنون ظلم و ستم برقرار باشد و در نهایت و پس از آنکه ظلم و ستم فراگیر شد در آخرالزمان منجی بیاید تا با برپایی حکومتِ عدل بساط ظلم را برچیند؛ آری، از ابتدا و از زمان آدم ابوالبشر تاکنون در هر زمان منجیان عالم بشریت وجود داشتند تا مردم را نجات دهند، اما مردم همواره آنان را نمی‌خواستند.
سوم. حکومت‌داری دو بخش دارد: تشریع (قانون‌گذاری) و تنفیذ (اجرا). و در هر دو بخش نیز تنها خداوند صلاحیت دارد؛ چون از طرفی، تنها خداوند است که با علم نامحدود خود مصالح زمین و ساکنان آن را می‌داند و می‌تواند قانونی متناسب با مصلحت همگانی وضع کند؛ و از سوی دیگر نیز تنها خداست که می‌تواند مجری مناسبی برای قوانین وضع‌شده برگزیند، زیرا تنها اوست که از باطن و درون انسان‌ها آگاه است.
چهارم. متون دینی (از الواح گلین به‌جامانده از سومریان تا تورات و انجیل و قرآن و روایات) لبریز از دلایلی است که اثبات می‌کند در هر زمان حاکمی الهی وجود دارد.
پنجم. مطالعۀ سرگذشت فرستاده‌های خداوند نیز نشان از آن دارد که آنان برای خود حق حاکمیت قائل بوده و همواره و به‌محض وجود عِده و عُده تشکیل حکومت می‌دادند.
حال و پس از بیان پنج نکتۀ فوق باید پرسید در دورانِ پس از شهادت امام حسن مجتبی، این حاکم الهی کیست که منجی مردم بوده و حاکمیت خداوند در او تحقق یافته و مجریِ منتخب خداوند برای اجرای شریعت و قانون اوست؟! ما با قانون شناخت حجت ثابت می‌کنیم که این حاکم اباعبدالله حسین بن علی است. و بدین ترتیب حق حاکمیت امام حسین اثبات می‌شود. و بر او لازم است که به‌دنبال این حق الهی باشد.

ثانیاً:
در اینجا خوب است گفت‌وگویی را که بین امام حسین و معاویه ردوبدل شده با هم بخوانیم؛ در کتاب الإمامة والسیاسة نوشتۀ ابن‌قتیبه دینوری از علمای اهل‌تسنن آمده است:
… معاویه به‌دنبال گرفتن بیعت برای فرزندش یزید بود؛ اما عده‌ای چون بنی‌هاشم از بیعت با او خودداری کردند، و به‌دنبال آن معاویه راهی کوفه شد تا هدف خود را عملی کند … معاویه دستور داد مردم را در مسجد جمع کنند. مردم در مسجد اجتماع کردند و آن‌ها که از بیعت با یزید امتناع کرده بودند، کنار منبر نشستند. معاویه حمد و ثناى الهى را به‌جای آورد، آنگاه در فضل یزید و قرائت قرآنش سخن گفت! سپس گفت: اى مردم مدینه! من مصمّم هستم که براى یزید بیعت بگیرم و ازاین‌رو، شهر و روستایى نبود جز آنکه براى بیعتش افرادى را اعزام کردم، و مردم همه تسلیم شدند و بیعت کردند. من بیعت مردم مدینه را به تأخیر انداختم چراکه با خود گفتم بزرگ این قوم و اصل و ریشۀ آن اینجاست و اینان کسانى اند که من در امر بیعت با آن‌ها مشکلى ندارم و کسانى که از بیعت با یزید امتناع کردند، به مهربانى با او سزاوارترند! به خدا سوگند! اگر کسى را می‌یافتم که از یزید جهت تصدّى امر خلافت بهتر و شایسته‌تر بود، براى همان شخص بیعت می‌گرفتم!
امام حسین(علیه‌السلام) برخاست و گفت: به خدا سوگند! تو کسى را که از یزید از جهت پدر، مادر و ارزش‌های فردى (دینى و صفات انسانى) بهتر است، کنار گذاشتى.»
معاویه گفت: گویا خودت را می‌گویی؟!
فرمود: آرى!
معاویه گفت: پاسخش آن است که آرى از نظر مادر، به جانم سوگند! مادر تو از مادر وى (یزید) بهتر است. اگر مادرت هیچ فضیلتى نداشت، جز آنکه زنى از زنان قریش بود، کافى است، چراکه زنان قریش افضل همه زنان‌اند، چه برسد به اینکه وى دختر رسول خداست. علاوه بر آنکه دین و سابقۀ وى در اسلام، فضیلت دیگرى است. بنابراین، به خدا سوگند، مادرت از مادرش بهتر است.
و اما پدرت؛ بدان که پدر تو کار پدرش را (معاویه) به خدا واگذار کرد و (در آن منازعه) خداوند پدرش را بر پدر تو پیروز ساخت.
امام حسین(علیه‌السلام) فرمود: «چه قدر نادانى! تو دنیاى زودگذر را بر آخرت برگزیدى! (و با نیرنگ و حیله بر تخت قدرت نشستى).»
معاویه گفت: و اما اینکه خودت را برتر از یزید می‌دانی، به خدا سوگند! یزید براى سرپرستى امت محمد از تو بهتر است!
امام حسین(علیه‌السلام) فرمود: «این سخن تو بسیار نادرست و باطل است. آیا یزیدِ شارب‌الخمر و آن کس که خریدار لهو و گناه است، از من بهتر است؟!»
معاویه که پاسخى نداشت، گفت: پسرعمویت را ناسزا مگو؛ چراکه اگر نزد وى از او بدگویى کنى (آن‌قدر بردبار است که) هرگز به تو ناسزا نخواهد گفت!
معاویه رو به مردم کرد و گفت: اى مردم! شما می‌دانید رسول خدا از دنیا رفت ولى کسى را خلیفه قرار نداد! مسلمانان ابوبکر را خلیفه کردند! و بیعت و خلافت او، بیعتى صحیح بود. ابوبکر به کتاب خدا و سنّت رسولش عمل کرد و هنگامى که وقت مرگش فرارسید، رأیش بر این قرار گرفت که عمر را به جانشینى خود برگزیند. عمر نیز به کتاب خدا و سنّت رسولش عمل کرد، تا هنگام مرگش چنین به خاطرش رسید که خلافت را به شوراى شش‌نفره واگذار کند. در نتیجه ابوبکر براى بعد از خودش راهى را پیش گرفت که رسول خدا انجام نداده بود و عمر نیز به شیوه‌ای عمل کرد که ابوبکر آن‌گونه عمل نکرده بود. همۀ این‌ها کارهایى را که به تشخیصشان به نفع مسلمین بوده، انجام دادند؛ من هم تشخیص داده‌ام، براى جلوگیرى از اختلاف و پراکندگى! و با یک نظر منصفانه! جهت مسلمانان، براى یزید بیعت بگیرم.

نیاز به توضیح اضافی نیست و متن روایت به‌روشنی گویای این نکته است که امام حسین خود را سزاوارترین فرد به حکومت می‌دانسته و این را با صراحت به معاویه گوشزد می‌کند.
مکارم شیرازی با اشاره به این کلام از امام حسین می‌نویسد:
از این کلمات صریح، به‌خوبی روشن می‌شود که امام حسین(علیه‌السلام) در آن زمان فقط خود را شایستۀ خلافت می‌دانست و معتقد بود شخصى همانند او ـ‌با آن عظمت خانوادگى و معنوى‌ـ باید زمام امور مسلمین را به دست گیرد.
به هر حال، با توجه به شواهد تاریخى، یکى از اهداف قیام امام حسین(علیه‌السلام) تشکیل حکومت اسلامى و در واقع بازگرداندن خلافت اسلامى به جایگاه اصلى خودش بود، تا در پناه آن عدل و داد گسترش یابد، حق احیا شود و باطل و پلیدى و بدعت‌ها نابود گردد.
پشتیبانى و اعلام آمادگى مردم کوفه و تأکید و اصرار آنان بر این امر، حجت را بر امام(علیه‌السلام) تمام کرد که باید با نیروى چند ده‌هزارنفری بر ضدّ حاکم غاصب و فرمانرواى ستمگرى مانند یزید قیام کند و ازاین‌رو به‌سمت کوفه آمد و قبل از آن نیز توسط سفیر خویش جناب مسلم از همراهى کوفیان با خبر شد.
همچنین باید بدانیم اینکه امام حسین در جایی می‌فرماید من برای اصلاح امت جدم قیام کردم، این معنایی جز زمامداری ندارد؛ زیرا اصلاح اساسی در صورتی امکان‌پذیر است که معصوم بسط ید داشته و از توانایی اجرایی برخوردار باشد، و این با ملاحظۀ کلام دیگری از امام حسین واضح می‌شود:

«اَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنافُساً فِی سُلْطان، وَ لا التماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ، وَ لکِنْ لِنَرَىَ الْمَعالِمَ مِنْ دِینِکَ، وَ نُظْهِرَ الاِصْلاحَ فِی بِلادِکَ، وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ، وَ یُعْمَلُ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَّتِکَ وَ أَحْکامِکَ»

هدف امام حسین از قیام کربلا چه بود

«خداوندا! تو می‌دانی که آنچه از ما (در طریق تلاش براى بسیج مردم) صورت گرفت، به خاطر رقابت در امر زمامدارى یا به‌چنگ‌آوردن ثروت و مال نبود؛ بلکه هدف ما آن است که نشانه هاى دین تو را آشکار سازیم و اصلاح و درستى را در همه بلاد برملا کنیم تا بندگان مظلومت آسوده باشند و به فرایض و سنّت‌ها و احکامت عمل شود.»
روشن است که آشکارسازی نشانه‌های دین و اصلاح در همۀ بلاد و رهاسازی مظلومان و اجرای فرایض و سنن که در این روایت به آن اشاره شده، جز با در دست‌داشتن حکومت حاصل نمی‌شود.

 

در پایان کلامی را از یمانی آل محمد سید احمدالحسن ع نقل می‌کنیم؛ یمانی آل محمد سید احمدالحسن ع در نقد چنین تفکری (تفکری که امام حسین ع را به‌دنبال برپایی حاکمیتی الهی نمی‌داند) چنین می‌نویسد:
شما صدای آنان را سالیان دراز است بر منابر می‌شنوید که می‌گویند حسین(ع) به‌دنبال حکومت نبود و گمان می‌کنند که با این سخن، حسین(ع) را منزّه جلوه می‌دهند. این در حالی است که مطالبۀ حاکمیت الهی توسط خلیفۀ خدا، منقبت و ارزشی برای اوست؛ به همان اندازه که مطالبۀ حاکمیت و پادشاهی برای غیر او، ننگ و عار است. خلیفۀ خدا با طلب حاکمیت الهی، ارادۀ خدا را جاری می‌کند؛ در حالی که مطالبۀ حاکمیت مردم به‌وسیلۀ غیر از خلیفۀ خدا، خلاف جهت ارادۀ خداست.
خدا راضی نیست آن کسی را که به امامت منصوب کرده است، از حاکمیت انصراف دهد یا جایگاه آن را برای هدایت مردم به صراط مستقیم، خالی بگذارد. پس چگونه فرض می‌کنند حسین(ع) خواهان حاکمیت الله و حکومت نبود؟ این در حالی است که همۀ خلق با حاکمیت الله امتحان می‌شوند و در هر زمان، مردم به دو گروه تقسیم می‌شوند: گروهی مانند ابلیس‌اند که “من” یا “ما” می‌گویند و گروهی مانند فرشتگان در سجده‌شان هستند که “او” می‌گویند.
حال بنگر به مصیبت این‌ها که از خبرهای گذشته چنین برداشت می‌کنند که حسین(ع) برای طلب حکومت خروج نکرد و گمان می‌کنند که این، فضیلتی برای حسین(ع) است. آیا آنان امروز، خود ملتزم به آن چیزی هستند که فضیلتی برای حسین(ع) فرض می‌کنند؟
قضاوت را به شما و مردم واگذار می‌کنم، در حالی که می‌بینید آن‌ها همچون میمون از کرسی حکومت بالا رفته‌اند.

ali03131

Recent Posts

گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت سوم)

عیسی به آمدن مدعیان دروغین بسیاری هشدار داده است، اما نگفته هر مدعیِ پس‌از او کذاب است. به قلم: متیاس… Read More

1 ماه ago

مدعیان خیر

مصیبت برتر قسمت دوم به قلم: نازنین زینب احمدی مقدمه در بخش پیشین این مجموعه، با تکیه بر اهمیتی که… Read More

2 ماه ago

آیا معجزه راه ثابت شناخت فرستادگان الهی است؟

 گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت دوم) به قلم: متیاس الیاس از پیشنهادِ رفتن نزد کشیش استقبال کرد… Read More

2 ماه ago

آیا فرگشت یک هدف کلان دارد؟

به قلم: شیث کشاورز   امروزه نظریه تکامل (فرگشت) نظریه‌ای است که در جامعۀ علمی، به‌طور گسترده به‌عنوان توضیحی کاملاً… Read More

2 ماه ago

پاسخ به اتهام فرصت‌طلبیِ پیامبر(ص) و یادگیری ایشان از اهل کتاب

پاسخ به تئوفان اعتراف‌کننده | قسمت چهارم به قلم: ارمیا خطیب • پیشگفتار در قسمت پیشین به سه ادعای تئوفانس… Read More

2 ماه ago

«رؤیا» دریچه‌ای به‌سوی ملکوت

وظیفۀ مؤمنان در قبال رؤیا در پیشگاه فرستادۀ الهی به قلم: نوردخت مهدوی مقدمه رؤیا، سفری شیرین و روحانی است… Read More

2 ماه ago