در قسمتهای گذشتۀ این سلسلهمقالات مطالب فراوانی شرح داده شد؛ تا اینکه به بیان دیدگاه سید احمدالحسن و دکتر ریچارد داوکینز، در مورد انتخاب طبیعی انباشتی و اثبات هدفمندی انتخاب طبیعی انباشتی رسیدیم. در این قسمت، وجود قانونگذاری هوشمند و آگاه طبق قاعدۀ «صفت اثر دلالت بر صفت مؤثر» را بررسی خواهیم کرد.
وجود قانونگذاری هوشمند و آگاه طبق قاعدۀ «صفت اثر دلالت بر صفت مؤثر»
بنا بر آنچه پیشتر بیان شد به این نتیجه رسیدیم که انتخاب طبیعی ، غیرتصادفی و تحت سیطرۀ قوانین مخصوصی است که این قوانین، دلالت بر وجود قانونگذاری هوشمند دارند؛ زیرا صفت اثر دلالت بر صفت مؤثر دارد؛ و طبیعت کور و نابینای داوکینز نمیتواند مؤثر قوانین باشد؛ زیرا طبیعت کور و نابینای داوکینز فاقد آگاهی و هوشمندی است و نمیتواند مؤثر قوانین و نقشۀ دقیقی باشد که به تکامل سمتوسو میدهند.
دکتر داوکینز دراینباره در کتاب ساعتساز نابینا ترجمه محمود بهزاد و شهلا باقری صفحه 82 مینویسد: «اولین خلط مبحث در موضوع آشنا و شاید بشود گفت آزاردهندۀ انتخاب طبیعی با «تصادفی» بودن آن است؛ چراکه جهش اتفاقی است و انتخاب طبیعی درست خلاف اتفاقیبودن است.».
همچنین در صفحه 92 همان کتاب مینویسد: «این تصور یعنی اینکه در تکامل داروینی شانس دخالت دارد خیلی اشتباه نیست، ولی درست خلاف واقعیت است. در نسخه داروین کمی شانس وجود دارد ولی عنصر اصلی، انتخاب انباشتی (تراکمی) است که ذاتاً غیرتصادفی است».
دکتر داوکینز در صفحه 83 همان کتاب مینویسد: «وقتی پیچیدگی محصول نهایی کار را نسبت به نقطۀ شروعِ آن مقایسه میکنیم، میبینیم از انباشت تغییرات گامبهگام چیزی پیدا شده که نمیتواند حاصل فرآیندی اتفاقی باشد. بقای غیرتصادفی، این فرآیند انباشتی را هدایت میکند. در این فصل سعی میشود نشان دهیم محرک انتخاب انباشتی اساساً فرآیندی غیرتصادفی است».
همین اعتراف پروفسور ریچارد داوکینز و تمام زیستشناسان بر غیرتصادفی بودن انتخاب طبیعی برای اثبات وجود مؤثری آگاه و قانونگذار کفایت میکند؛ زیرا تصادف به معنی بیهدفبودن یک اتفاق است (و از غیرقابلپیشبینی بودن آن مشخص میشود)؛ یعنی اتفاقی که رخ میدهد نه هدفی دارد و نه کسی بهطور هدفمند آن را مدیریت میکند؛ مثلاً از نظر ملحدین جهشهای ژنتیکی فقط به این معنا «تصادفی» هستند که وقوعشان محصول طرح و تدبیر کسی نیست.
در نتیجه داوکینز برای انتخاب طبیعی ، قائل به هدفهای کوتاهمدت است که در مورد هدف انتخاب طبیعی در کتاب ساعتساز نابینا صفحه 93 مینویسد: «در زندگی واقعی، همیشه معیار انتخاب، کوتاهمدت و شامل زندهماندن یا بهطورکلی موفقیت در تولیدمثل است»؛ و در صفحه 123 همان کتاب نیز مینویسد: «اگر منظور ما از هدف، هرچیزی باشد که شانس بقا را افزایش دهد، این استدلال صحیح است».
پس منظور دکتر داوکینز از غیرتصادفی بودن، وجود اهداف کوتاهمدت یا همان شانس بقاست و او این اهداف کوتاهمدت را پذیرفته است. پس تا اینجا متوجه شدیم که تکامل بدون انتخاب انباشتی نمیتوانست غیرتصادفی پیش برود تا به تنوع گونههای حیات امروزی برسد. بهگونهای که حتی خود دکتر داوکینز نیز به این امر اقرار میکند که «جانداران حاصل انتخاب انباشتی (تراکمی) هستند». پس ما برای تفسیر چگونگی سیر تکامل چارهای نداریم جز قبول انتخاب انباشتی؛ زیرا فقط انتخاب انباشتی آن هم با داشتن هدف مشخص، تنها پاسخی است که میتوانیم برای تفسیر سیر ارتقای حیات در بازۀ زمانی حیات زمینی ارائه دهیم.
حتی پروفسور ریچارد داوکینز در کتاب ساعتساز نابینا ترجمه محمود بهزاد و شهلا باقری صفحه 82 مینویسند: «بعضی خوشباورها فکر میکنند که کامپیوترهای شطرنجباز همۀ حالات ممکن حرکت مهرههای شطرنج را بررسی میکنند. وقتی از کامپیوتر میبازند این فکر به آنها آرامش میدهد، ولی فکرشان کاملاً اشتباه است. تعداد حرکات ممکن در شطرنج بینهایت زیاد است، فضای جستجو میلیاردها بار بزرگتر از آن است که با جستجوی بیهدف بتوان بهجایی رسید. در نوشتن یک برنامه خوب شطرنج، هنر این است که راههای کوتاه کارآمدی را در فضای مورد جستجو پیدا کنیم. انتخاب انباشتی چه در انتخاب مصنوعی مثل برنامه کامپیوتر و چه در انتخاب طبیعی که در دنیای واقعی صورت میگیرد، روش مؤثری برای جستجوست و نتایج آن خیلی به راهکارهای هوش خلاق شباهت دارد».
این متن دلالت بر وجود صفت هوشمندی در مؤثر انتخاب انباشتی دارد و اعترافی است که دکتر داوکینز ارائه میدهد که چگونه میتوان راهکارهای هوشمندانه و تعیین روش مؤثر جستجو را بدون طراحی آگاه و هوشمند در نظر گرفت؟! دکتر داوکینز با این اعتراف، مؤثر هدفدار و آگاه را ناخواسته تأیید میکند.
در کتاب تکامل موجود زنده، نوشته دکتر هنگامه علیبیک، صفحه 33، سخنی از دکتر داوکینز بیان شده: «بنابراین گزینش طبیعی از طریق برهمکنش بین محیط و تفاوتهای موروثی در یک جمعیت رخ میدهد. تفاوتها بهطور اتفاقی ایجاد میشوند، ولی گزینش طبیعی رویدادی اتفاقی نیست؛ عوامل محیطی معیارهای مشخص را برای موفقیت در زادآوری تعیین میکنند».
آیا طبیعت کور و نابینای دکتر داوکینز میتواند این معیارها را ایجاد کند؟! یا مستلزم وجود مؤثری آگاه، هوشمند و هدفدار است؟! در ادامه، به اثبات این مؤثر آگاه و هوشمند و هدفدار خواهیم پرداخت.
بنا بر نقلقولهایی از پروفسور ریچارد داوکینز، به این نتیجه رسیدیم که ایشان به وجود هدفی مؤثر در انتخاب انباشتی اعتراف میکنند؛ که مسلماً این اعتراف بهخودیِخود جهت اثبات وجود قانونگذار کفایت میکند؛ زیرا طبیعت کور و نابینا یا بهعبارتدیگر انتخاب طبیعی انباشتی اگر کاملاً تصادفی باشد نمیتواند هدفدار باشد. در ادامه سخنان دیگری از دکتر داوکینز را بررسی خواهیم کرد که بر وجود مؤثری آگاه، هوشمند و هدفدار مهر تأیید میزند.
دکتر داوکینز در کتاب ساعتساز نابینا ترجمه محمود بهزاد و شهلا باقری صفحه 457 مینویسد: «پیداست در تصویر مسخرهای که از داروینیها ساخته شده، «تصادفیبودن» مفهومی، اگر نگوییم بیمعنی، نامعقول و اغراقآمیز دارد. مدتی طول کشید تا من متوجه این تصویر مسخره شوم، چون با آن طرز فکر داروینی که من میشناسم نسبتی ندارد؛ اما اکنون فهمیدهام و سعی میکنم آن را توضیح دهم، زیرا فکر میکنم به ما در درک چیزی که در پسِ بسیاری از ادعاهای مخالفت با داروینیسم نهفته است کمک کند. تنوع و انتخاب با هم در کارند تا تکامل را به وجود بیاورند. پیرو داروین میگوید تنوع تصادفی است؛ تصادفی به این معنا که جهت آن همسو با پیشرفت نیست و بر اثر انتخاب است که گرایش به پیشرفت در تکامل دیده میشود».
آیا طبیعت کور و نابینا این گرایش به سمت پیشرفت را ایجاد کرده است؟! یا مؤثری آگاه و هدفدار؟ پس همانطور که پروفسور داوکینز توضیح داد برخلاف دید مسخرهای که برخیها از توضیح داروینیسم دارند، انتخاب طبیعی تصادفی نیست، بلکه غیرتصادفی و گرایش به پیشرفت دارد.
دکتر داوکینز در ادامه همان مطلب حتی هدف گرایش را نیز مشخص میکند: «در تکامل، گرایشی به نفع مغزهای بزرگتر وجود داشت. این گرایش میتوانست تنها حاصل انتخاب (دیدگاه داروینی) یا فقط حاصل جهش (دیدگاه جهشباور) باشد. ما میتوانیم این دو دیدگاه را دو سر پیوستاری در نظر بگیریم و نوعی توازن تقریبی بین این دو منشأ ممکن گرایشهای تکاملی داشته باشیم. یک دیدگاه میانی هم میتواند این باشد که در جهش تا حدی تمایل بهسوی مغز بزرگتر وجود داشت و انتخاب، این گرایش را در آن جمعیتی که بقا یافت، بیشتر کرد».
در نتیجه انتخاب طبیعی انباشتی تحت سیطرۀ قوانین و هدفمند است و طبیعت کور و نابینا نمیتواند مؤثر آن باشد؛ زیرا طبق قاعدۀ «صفت اثر دلالت بر صفت مؤثر دارد»، پی میبریم مؤثر تکامل و انتخاب طبیعی انباشتی هدفدار، وجودی آگاه و هوشمند است؛ و امروز با پیشرفت دانش و رفع خلأها و شکافهای علمی، تأیید شده است که امکان فرگشت و تطور حیات با انتخاب تکمرحلهای میسر نیست و تنها مسیر ممکن را انتخاب انباشتی میدانیم؛ و این موضوع که انتخاب طبیعی انباشتی نمیتواند تصادفی باشد نیز برای ما روشن شده است.
پس پروفسور داوکینز با توجه به حقایقی که به آنها اقرار نموده است، نمیتواند مؤثر انتخاب طبیعی و تکامل حیات را طبیعت کور و نابینا بداند، مگر اینکه انسان بیمنطقی باشد! همچنین او هدف بلندمدت را نیز نمیتواند انکار کند؛ زیرا اگر فرض کنیم هدف بلندمدتی در کار نباشد که طبق آن غربال کنیم و انتخاب طبیعی بخواهد بهگونهای انتخاب کند که گزینشهایش مطابق هدف بلندمدت نباشد، در این صورت، فرض مذکور فرق چندانی با انتخاب تکمرحلهای ندارد و باز با احتمالات نجومی مواجه خواهیم شد؛ زیرا در نمونه میمون/ شکسپیر، فقط و فقط با وجود جملۀ هدف توانستیم در طول بازۀ زمانی کم به هدف برسیم؛
پس وجود هدف بلندمدت یکی از شروط اساسی وقوع انتخاب انباشتی است. (همانطور که به وجود گرایش به سمت مغز بزرگتر اشاره شد). ازاینرو دکتر ریچارد داوکینز در کتاب ساعتساز نابینای خود، بالأخص در فصل سه، در عجز و تنگنای بزرگی قرار میگیرد، بهطوریکه در هیچ کجای کتابش موفق به اثبات بیهدفی سیر کلی تکامل نمیشود.
سید احمدالحسن نویسندۀ کتاب توهم بیخدایی در کتاب خود صفحه 200 در این مورد مینویسند:
«داوکینز و کسانی که در پیِ بازارگرمی الحاد هستند، از آنجا که راهکارشان از انکار نشئت گرفته است و نه بر اساس شک و تردید، تکامل را از دیدگاه خود تجزیه و تفکیک کرده، میگویند: ببینید! یک جهش ژنتیکی بیهدف شکل گرفته و یک انتخاب طبیعی غیرتصادفی و هدفمند برای کوتاهمدت به وقوع پیوسته؛ بهگونهای که نتیجۀ آن، انتخاب برتر و بقای نیرومندتر در محیط طبیعی است؛ بنابراین هیچ هدف نهایی یا درازمدتی وجود ندارد. نتیجۀ نهایی یا کنونی، از انباشت نتایج این فرآیند در طول زمان حاصل شده است؛ ازاینرو، این فرآیند، در نهایت فرآیندی کور و بیهدف است».
دکتر داوکینز اینچنین هدف بلندمدت را رد میکند! و بدون دلیل، انتخاب انباشتی را بدون هدف بلندمدت در نظر میگیرد. در کتاب ساعتساز نابینا صفحه 93 مینویسد: «در زندگی واقعی، همیشه معیار انتخاب، زندهماندن در کوتاهمدت یا بهطورکلی موفقیت در تولیدمثل است. اگر پس از اینهمه سال عمر دنیا به آنچه ظاهراً گامبرداشتن در راه کمال است توجه کنیم، چیزی که به دست آمده حاصل جمع انتخابهای کوچک و کوتاهمدت طی نسلهای متوالی بوده است. ساعتساز، یعنی انتخاب انباشتی (تراکمی) طبیعت، هدف خاصی را نشانه نگرفته و آیندهنگر نیست». همچنین در همان کتاب، صفحه 35 مینویسد: «اما انتخاب طبیعی نابینا و ناآگاه است. این روند خودکار که توسط داروین کشف شد و اکنون ما آن را توجیهِ پیدایش و شکل هدفدار حیات میدانیم، هدفی در سر ندارد».
و نیز در صفحه 121 مینویسد: «انتخاب طبیعی مانند ساعتسازی نابیناست. نابیناست چون پیش رو را نمیبیند، نتیجه کار را نمیسنجد و هدفی را دنبال نمیکند. در تکامل حیات واقعی چیزی که معادل تنظیم فرمان بهسوی هدف ژنی دوری باشد وجود ندارد».
همانطور که در بالا دیدید داوکینز فقط شعار میدهد و هیچگونه استدلالی برای ادعاهای فوق ارائه نمیدهد و بدتر از آن، او فکر میکند اگر بتواند اثبات کند سیر کلی تکامل بدون «هدف بلندمدت» است، توانسته است وجود مؤثر آگاه و هدفدار را برای تکامل حیات رد کند! درحالیکه همان اقرار او برای تصادفینبودن انتخاب طبیعی و داشتن اهداف کوتاهمدت و همچنین جملات او در مورد گرایش و …، برای اثبات مؤثری آگاه و هدفدار کافی است. البته باید توجه داشت که او در اثبات عدم وجود هدف بلندمدت برای تکامل عاجز است.
قسمت های گذشته رو از اینجا بخوانید: