خانه > برگزیده > بازگشت عیسی مسیح (ع)؛ چرا و چگونه؟ (بخش اول)

بازگشت عیسی مسیح (ع)؛ چرا و چگونه؟ (بخش اول)

بخش اول
دکتر علاءسالم

بسم الله الرحمن الرحیم

خوش‌آمدید ای دوستان بیننده و شنونده! من در این صفحه مبارک و شبکه منجی جهانی در ابتدا به شما تولد رسول‌الله (ص) را تبریک می‌گویم. در برنامه آخرالزمان و تحت عنوان بازگشت عیسی، قسمت اول، مطلبی داریم. می‌خواهیم در این مورد سخن بگوییم که چرا بازگشت عیسی؟

برای اینکه این خلیفه الهی را بشناسیم باید چیزی در مورد این مرد بدانیم و به بازگشت حقیقی او اعتراف کنیم و یا آن‌گونه که برخی می‌گویند او مُرد و بازگشتی ندارد! پس اگر او رفع شده است-و تأکید می‌شود این رفع در قرآن کریم و در عهد جدید هست- معنی این رفع چیست و چگونه می‌توان با او مربوط شود و او را در موقعیت و جایگاهی که اکنون هست، درک کرد و بازگشت او چگونه است؛ و همۀ این سؤالات مطرح می‌شود و به‌ناچار باید بر آن‌ها توقف کنیم و نیازمند دو بخش هستیم و امشب به بخش اول و در شب بعد به قسمت دوم می‌پردازیم.

محور اول: چرا بازگشت عیسی؟ مسیحیان می‌گویند: یسوع یا عیسی (ع) به این عالم زمینی بازخواهد گشت؛ مثلاً بازگشت او را در انجیل متی می‌خوانیم: (و او بر کوه زیتون نشسته بود و شاگردان به‌سوی او آمدند و به او گفتند: این کِی خواهد بود و علامت بازگشت تو، در روزگاران چیست و آن‌ها در مورد بازگشت دوم، سخن می‌گفتند)؛ و در اعمال رسل اصحاح 1: (چرا شما به آسمان نگاه می‌کنید، درحالی‌که عیسی از شما دور می‌شود و به‌سوی آسمان بالا می‌رود و همین‌گونه خواهد آمد و همان‌طور که او را دیده‌اید به آسمان می‌رود). طبیعتاً و به‌خصوص در متن دوم واضح است که او به همین‌گونه باز خواهد گشت، پس عیسی یا یسوع-همان‌طور که رفت- باز خواهد گشت.

به‌عبارت‌دیگر به همان طریق که رفع شد دوباره بازخواهد گشت؛ به‌عبارت‌دیگر این متن واضح است که او از ميان شما به آسمان رفع شد و عیسی (ع)، مرفوع است؛ و به‌این‌ترتیب این متن با آیه قرآنی در سوره آل‌عمران آیه 55 مشابهت دارد: (ای عیسی من تو را وفات می‌دهم و تو را به‌سوی خود بالا می‌برم و تو را از ستمکاران پاکیزه می‌سازم).

(عیسی از ميان شما به‌سوی آسمان بالا می‌رود) برابر است با (من تو را به‌سوی خود بالا می ببرم).

پس دو متن یعنی قرآن کریم و عهد جدید به هم می‌رسند و منظور از بازگشت از نظر مسیحیان، بازگشت بدنی است و تحقق این بازگشت بدنی از نظر برخی تشریح‌کنندگان کتاب مقدس، بازگشتی قابل‌رؤیت است و این بازگشت قابل‌دیدن، در سایت‌ها و کتاب‌های رسمی آنان آمده است؛ و برخی از آنان تصریح می‌کنند که عیسی (ع) دوباره باز خواهد گشت. ولی آمدن او در مرتبه دوم با آمدن اول او متفاوت است. آن‌ها می‌گویند: در آمدن اول دیده می‌شد. ولی در بازگشت دوم، از نظر شهودی قابل‌رؤیت نیست؛ مثلاً در یکی از سایت‌های رسمی آمده است: (الله یا قدیم‌الایام بر بشر حکم می‌کند؛ پس عیسی مانند انسان باز نمی‌گردد. بلکه مانند فرشته‌ای غیرقابل‌دیدن باز خواهد گشت)؛ و این طایفه با دیگر طوایف مسیحی در اینجا اختلاف دارد و به بازگشت عیسی (ع) معتقدند. ولی فرق بین شهودی و غیرشهودی بسیار است؛ اما بقیه اعتقاد دارند که بازگشت او مرئی و قابل‌رؤیت است. اصحاب دیگر طوایف می‌گویند: عیسی به شکل قابل‌رؤیت بر این زمین باز می‌گردد. ولی فرق، فقط این است که بازگشت اول همراه با فروتنی و تواضع بود. ولی آمدن دوم، همراه با مجد و عظمت است، همان‌طور که در انجیل متی اصحاح 27 آمده است: (و پسر انسان بر ابر آسمان و با مجد و بزرگی بسیار می‌آید)

و اگر می‌گوییم عیسی می‌آید، ما تنها کسانی نیستیم که چنین می‌گوییم و همۀ مسیحیان به بازگشت عیسی (ع) اعتقاد دارند. از نظر مسلمانان- بازگشت همان‌طور که گفتم- قطعی است؛ پس شیعه و سنی به‌استثنای برخی از اهل سنت به آن اعتقاد دارند. برخی علمای اشاعره می‌گویند: عیسی (ع) مرده است و درنتیجه بازگشتی ندارد. ولی این‌ها اندک هستند و فکر شایع، نزد شیعه و اهل سنت آن است که عیسی (ع) زنده و رفع شده است و در آخرالزمان باز می‌گردد؛ و این چیزی است که از رسول (ص) و آل رسول (ع) وارد شده است و آن‌ها بر این معنا تأکید می‌کنند که عیسی باز می‌گردد و در پشت سر مهدی (ع) نماز می‌خواند.

رسول‌الله (ص) فرمود: (وقتی فرزند من مهدی خارج شود، عیسی‌بن مریم برای یاری او فرود می‌آید و در پشت او نماز می‌خواند). و باز از رسول‌الله (ص) وارد شده است: (آنکه عیسی‌بن مریم، در پشت او نماز می‌خواند از ماست)؛ و این روایات در هر دو فرقه وجود دارد و در بخاری و مسلم و دیگر منابع مسلمانان نیز وجود دارد: (چگونه‌اید وقتی عیسی‌بن مریم به‌سوی شما فرود می‌آید و امامتان هم از شما هست) و از امام صادق (ع) وارد شده است: (قائم از ماست که عیسی‌بن مریم-وقتی خدا او را به زمین فرود بیاورد- در پشت او نماز می‌خواند و او از فرزندان علی و فاطمه و حسین (ع) است)؛ و این معنا-همان‌طور که گفتیم- متواتر است.

پس عیسی به‌صورت بدنی قابل‌دیدن فرود می‌آید و او مرفوع است، همان‌طور که در این قسمت بیان خواهد شد؛ و مرفوع نه به این معناست که او نمی‌تواند با این عالم تماس بگیرد. انسانی می‌تواند رفع شده باشد و در همان زمان، بر این جهان تسلط و هِیمنه داشته باشد و با آن مرتبط باشد و همان‌طور-که خدا تبارک‌وتعالی مقرر کرده است- وظایف مهمی را بر این زمین داشته باشد؛ پس در بیان محور اول به همین اکتفا می‌کنم و آن بازگشت عیسی (ع) است.

در محور دوم می‌گوییم، او از کجا می‌آید و متون بسیاری-همان‌طور که گفتیم- آمده است و تأکید می‌کند، عیسی رفع شده است و من به همان دو متن رفع در انجیل و قرآن کریم اشاره می‌کنم؛ ولی پیش‌از این بیان، ای دوستان من! می‌خواهیم به سخنانی بپردازیم که درباره عیسی (ع) آمده است: سخن اول-که نظر رسمی کلیسای کاتولیک و پروتستان و ارتودوکس است- آن‌ها اعتقاد دارند عیسی (ع) مصلوب شده است و دوباره باز می‌گردد؛ اما سخن دوم-که نظر اندکی از مسلمانان است- اعتقاد دارد، عیسی (ع) مرده است و فردی که مرده است، بازگشتی ندارد و آن‌ها اندک‌اند و به سخنان آن‌ها ان‌شاء‌الله خواهیم پرداخت.

اما سخن سوم -که نظر بیشتر علمای مسلمان است- اینکه عیسی رفع شده و زنده است، ولی بزرگان و مفسران بزرگ آن‌ها در شیعه و اهل سنت نتوانسته‌اند، بین وفات و رفع، هماهنگی و اتفاق برقرار کنند و نتوانسته‌اند، بگویند: این امر چگونه اتفاق می‌افتد؛ پس بگذارید، قدری بر سخن خدای تعالی توقف کنیم: (ای عیسی! من تو را وفات می‌دهم و تو را به‌سوی خود بالا می‌برم)؛ اولاً در مورد افراد نحوی: این بیان با توجه به احترامی است که من به کسانی که در مورد متن قرآنی و متن روایی توقف می‌کنند، می‌گذارم؛ و نمی‌کوشند آن را تحریف کنند و از کسانی نیستند که کلام را از جای خود منحرف کنند؛ نحویون می‌گویند: آیه این‌گونه که گفته می‌شود، نیست! و تصور می‌کنند آیه به‌جای آنکه (ای عیسی من تو را وفات می‌دهم و تو را به‌سوی خود بازمی‌گردانم) باشد، معنای حقیقی آن این است که من تو را به‌سوی خود بالا می‌برم و تو را وفات می‌دهم؛ یعنی به تعبیر دیگر، خدای تبارک‌وتعالی عیسی را خطاب کرد که من تو را بالا می‌برم، سپس تو را وفات می‌دهم و این پس از آن است که تو را از دنیا بالا بردم.

بسیار خوب! کسی که سخن می‌گوید، حکیم مطلق است و می‌تواند بخشی را جلو بیاورد، پس چرا این ایهام و ابهام، در آیه کریمه وجود دارد؟ به‌خصوص اینکه اختلاف در مسئله‌ای عقیدتی است و اهل ادیان در آن خیلی اختلاف دارند؛ درحالی‌که خدای تبارک‌وتعالی دارای علم و حکمت است. پس هرگز نمی‌توان به سخن نحویون اعتماد کرد و اغلب کتب تفسیر شیعه و اهل سنت مانند نحویون، تفسیر نمی‌کنند. بسیار خوب این در مورد نحویون که آیه را جلو عقب می‌کنند و اِنسجامی در کلامشان نیست.

اندکی از مسلمانان به مرگ عیسی (ع) اعتقاد دارند؛ زیرا آیه بر وفات دلالت می‌کند و اینکه می‌گوید (من تو را وفات می‌دهم)، از نظر آن‌ها یعنی مرگ و برخی از آن‌ها در مورد عمر عیسی می‌گویند: او سی‌وچند سال زندگی کرد و برخی دیگر می‌گویند 39 سال زندگی کرد و محمد رشید رضا، صاحب المنال این‌گونه می‌گوید؛ درنتیجه اگر عیسی مانند دیگر رسولان مرده باشد -آن‌طور که این‌ها می‌گویند- با متن قرآنی در تضاد است، زیرا متن قرآنی می‌گوید عیسی نمرد، بلکه رفع شد و رفع چیزی است و مرگ چیزی متفاوت است. آن‌ها این‌طور تصور می‌کنند بازگشت عیسی [یک اسطوره است] مسئله‌ای در روایات بسیاری ذکر کرده است و به‌طوری‌که قضیه در روایات محمد و آل محمد (ع) حقیقتی متواتر شده است. آن‌ها متأسفانه فکر می‌کنند، این فقط یک اسطوره است.

و اکنون به سخن یکی از آن‌ها -دکتر عدنان ابراهیم- توجه می‌کنیم: (…چگونه بازگشت مسیح را می‌پذیرید؟ آن رسول خدا که شفیع کامل بود یعنی رسول‌الله محمد، مُرد و بقیه مرسلین هم مُردند، پس چگونه عیسی (ع) نمیرد؟…).

پس کلام او واضح است و در ادامه، برخی آیات را -که اين مطلب را بیان می‌کند- موردتوجه قرار می‌دهیم و به‌رغم آیات قرآن و کلام محمد و آل محمد (ع) و احادیث متواتر نزد مسلمانان، آن‌ها فهمی دیگر را درک می‌کنند و آن فهمی جدید است؛ و نیز برخی مسلمانان اشاعره اعتقاد دارند که عیسی (ع) زنده است و آن‌ها بین رفع و وفات نمی‌توانند جمع کنند-همان‌طور که در آیه کریمه همراه با هم آمده است- و آن‌ها تنها کسانی نیستند که چنین می‌گویند. بلکه مفسران و علمای شیعه هم ‌چنین می‌گویند.

اکنون به سخن سید طباطبایی در تفسیر المیزان می‌پردازیم و او می‌گوید همۀ امور محتمل است! زیرا او معنی آیه را نفهمید.

اگر به برخی سخنان علمای اشاعره بپردازیم، آن‌ها می‌گویند: مسئله اعتقادی ارزشمندی در بیان حیات و رفع عیسی یا بیان مرگ او و زنده شدن او از نو، وجود ندارد. مسئلۀ عقیدتی کجاست؟ و به‌صورت اجمالی اعتقاد دارند که عیسی (ع) در آخرالزمان باز خواهد گشت و زنده خواهد شد. او مرفوع است. ولی آن‌ها معنی رفع را نفهمیده‌اند و اکنون به سخن شیخ شعراوی می‌پردازیم: (…هر‌کس را خدا رفع کند، او بالا می‌رود؛ و این‌ها امور متشابه است…). به شیخ شعراوی گوش دادیم. او می‌گوید مسئله متشابه است. وجود متشابهات در دین خدا در سطح قرآن کریم و در متون روایات به آن معنا نیست که این حالت بی‌فایده است. بلکه امثال این امور، وجود مردی آگاه بر این متون دینی را اثبات و تأکید می‌کند و درنتیجه شما به او محتاجید تا این‌ها را برای شما مشخص کند. وجود امور عظیم در دین خدا در میان مسلمانان-که علما نمی‌توانند آن را بیان کنند و در مورد آن حکم نمایند- تأکید می‌کند آن‌ها محتاج وجود مردی هستند که از طرف خدای تبارک‌وتعالی نصب شده است و حکم کردن در این امور از طرف او یکی از راه‌های شناخت اوست.

پس شما ای مسلمانان! ای مسیحیان! ای یهودیان! اگر متونی متشابه در کتاب‌هایتان دارید، به آن معنا نیست که این‌ها از نظر عقیدتی بی‌فایده است. بلکه این مثالی است که خدای تبارک‌وتعالی خواست برای شما بیان کند تا نیاز شما را به مرد و خلیفه‌ای الهي نشان دهد؛ تا او بتواند این متون را ترجمه کند؛ و او مرتبط با آسمان است و مقصود حقیقی این متون را نشان می‌دهد و مشابه این اعتقادات -همان‌گونه که امام صادق (ع) فرمود- یکی از نشانه‌های منجی در آخرالزمان است و این زمانی است که سؤالاتی از او می‌پرسند و او پاسخ می‌دهد؛ و می‌توانید به کتاب توهم بی‌خدایی مراجعه کنید تا فایده برخی مسائل عقیدتی مهم -که ملحدان بر آن انگشت می‌گذارند و با آن بر دین خدا اشکال و طعنه وارد می‌کنند- مانند خلقت آدم (ع) را بدانید؛ و اگر مداخله سید احمد‌الحسن (ع) در معرفت رفع نبود و اين بیان از طرف او نبود که آدم (ع) چگونه رفع شد و چگونه روح از طرف خدا در او دمیده شد (در او از روح خود دمیدم) و پس‌ازآن، چگونه آدم (ع) فرود آمد، این مسئله روشن نمی‌شد و این فقط مربوط به رفع عیسی و بازگشت او همراه با مهدی (ع) نیست. بلکه به مسائل بسیاری می‌رسد که مسلمانان در آن مشکل دارند و دانشمندان زیست‌شناسی با آن طعنه می‌زنند، پس نمی‌توان به مسیری رفت که شیخ شعراوی رفت.

در مورد مسلمانان شیعه، من فقط به برخی عقاید آن‌ها اشاره می‌کنم و شما می‌توانید آن را توسعه دهید. در مورد مسلمانان شیعه، آن‌ها معتقدند عیسی زنده است و همان‌طور-که قرآن و روایات بیان کرده- رفع شده است. شگفت است که آن‌ها نتوانسته‌اند تفسیر درستی ارائه دهند؛ و من می‌گویم شگفت؛ زیرا من شگفت‌زده می‌شوم. ولی مثلاً برخی علما می‌گویند: این‌ها تفسيرهايي در دایره معارف است و برخی می‌گویند که علم اولین و آخرین در آن است! بلکه در آن، سخنانی را می‌بینی که با هم برخورد می‌کنند. به‌ناچار باید اذعان کنیم، بدون خلیفۀ الهی هرگز نمی‌توانیم در مورد احکام دین خدای تبارک‌وتعالی حکم کنیم، پس وجود معصوم یا وجود خلیفۀ خدا برای حکم‌کردن در مورد عقاید لازم است.

مثلاً طبرسی در کتابش مجمع‌البیان دربارۀ آیه کریمه (من تو را وفات می‌دهم و به‌سوی خودم بالا می‌برم) می‌گوید: در مورد معنی آن چند سخن وجود دارد. یکی از این سخنان می‌گوید: معنی (من تو را بالا می‌برم یا من تو را وفات می‌دهم و تو را به‌سوی خود بالا می‌برم) یعنی من تو را توانا می‌سازم تا از زمین به‌سوی آسمان بالا بروی، بدون آنکه دچار وفات شوی و این یعنی مخالفت با متن قرآن. آیۀ قرآن واضح است و بیان او مانند آیه قرآنی، متشابه است؛ یعنی تفسیر او چیزی را باز نکرده است. قرآن می‌گوید من تو را وفات می‌دهم و متن مفسر می‌گوید: من تو را بالا می‌برم، بدون آنکه بمیری (هر دو عبارت متشابه است).

دوم من تو را وفات می‌دهم یعنی وقتی خدا عیسی (ع) را رفع داد، یعنی وقتی او را نکشتند و بر صلیب نکردند، من تو را وفات می‌دهم. نه به معنی مردن، بلکه به معنی خواب است و من تو را به‌سوی خود بالا می‌برم، یعنی در خواب! بسیار خوب من تو را بالا می‌برم، در این مورد دو سخن وجود دارد، یکی می‌گوید او را به‌سوی آسمان بالا برد. ولی کیفیت رفع چیست؟ و سخن دیگر می‌گوید من تو را بالا می‌برم یعنی من تو را به‌سوی کرامت و گرامی‌داشت بالا می‌برم، یعنی رفع معنوی است، یعنی خدای تبارک‌وتعالی عیسی را به جایگاه او بالا برد و معلوم نیست این قبل از بر صلیب شدن است یا هنگام آن یا بعدازآن.

آیا این رفع، مکانی است؟ درحالی‌که جايگاه خلفای خدا از همان زمان که خدا آن‌ها را مبعوث می‌کند، نزد خدا محفوظ است و این تا آخرین لحظه ادامه دارد و زمین، فقط امتحان دوم آن‌هاست و همۀ آن‌ها مرفوع هستند و این تحصیل چیزی است که حاصل شده است؛ پس منظور از این رفع، بالا رفتن منزل است، پس آن کجاست؟ او مُرد، کشته شد یا بر صلیب رفت؟ و آیا زنده است؟ و متن می‌گوید او از نظر جایگاه و مقام رفع شد و به این‌ها اشاره نمی‌کند. این در مورد شیخ طبرسی رحمه‌الله.

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در قسمت سوم می‌گوید: از سخن خدای تعالی که (من تو را وفات می‌دهم و به‌سوی خودم بالا می‌برم و از کسانی که کفر ورزیدند، پاکیزه می‌سازم و آن‌هایی را که از تو تبعیت کردند) تا پایان آیه مشخص است که خبری در مورد آینده است و در زمان عیسی (ع) و آن زمانی که آیه سخن می‌گوید نیست. این مطلب چگونه در آینده متحقق خواهد شد؟ او می‌گوید این در آینده محقق می‌شود و قرآن کلامی است که پروردگار با آن سخن می‌گوید. الله تبارک‌وتعالی با محمد (ص) سخن می‌گوید. علامه طباطبایی می‌گوید: او در مورد حالت آینده عیسی (ع) سخن می‌گوید، یعنی این حالت در زمان محمد (ص) تحقق نیافته است و شاید این مطلب در آخرالزمان رخ دهد؛ آیا قبول چنین چیزی ممکن است؟ فکر نمی‌کنم. در قسمت بعد، ایشان (رحمه‌الله) سخن دیگری دارد و می‌گوید: این رفع در آیه نوعی رها شدن و خلاصی است. یعنی او (رحمه‌الله) آیه را با حال عیسی (ع) مرتبط می‌کند، یعنی می‌گوید این رفع، خلاص‌شدن عیسی به‌وسیله خدا از دست آن کسانی است که حکم قتل او را -صلوات‌الله‌علیه- صادر کردند؛ پس می‌گوید رفع، نوعی خلاص‌شدن است که با آن خدا او را از دست دشمنانش خلاص کرد و قسمت دیگر که می‌گوید من تو را وفات دادم یعنی مُرد یا نمُرد و آیا کشته شد؟ و چگونه؟ او می‌گوید به روشی که ما نمی‌دانیم! این سخن دوم است؛ اما سخن سوم آیا زنده و باقی است-همان‌گونه که خدا باقی است- پس خدا چگونه او را وفات می‌دهد؟ می‌گوید به شکلی که ما نمی‌دانیم و همۀ این‌ها احتمال دارد و این اعترافی از طرف اوست که قضیه اصلاً واضح نیست و نیاز به مردی را ثابت می‌کند تا این امور متشابه را واضح کند؛ و این نشان می‌دهد مسائلی مانند رفع هست که علمای شیعه نمی‌توانند آن را حل کنند و لازم است امام مهدی (ع) آن را حل نماید.

و نمونه آن زاد‌ و ولد فرزندان آدم است و این یک اعتراف است؛ پس این پرچم باید به اهلش سپرده شود.

و محور دوم: رفعی که متون دینی درباره آن سخن می‌گوید، ای دوستان من! حقیقت آن از طرف علما بیان نشد. این از جهت اول و از جهت دوم آن‌ها نتوانستند بین آن و وفات جمع کنند. بسیار خوب! اگر امر بر بیان حال عیسی متوقف باشد، مشکلي نيست. ولی می‌گویم اگر بدانیم حال امام مهدی (ع) مانند حال عیسی (ع) است! امر آسان‌تر می‌شود، زیرا همۀ علمای شیعه اتفاق دارند طول حیات امام مهدی (ع) بسیار طولانی است؛ پس اگر حال عیسی (ع) ناشناخته است، حال امام مهدی (ع) هم ناشناخته و مجهول است؛ و این از طرف کسانی است که ادعا می‌کنند، پیرو و شیعه او هستند. پس در مورد دیگران خطا بزرگ‌تر است؛ پس معنای رفع چگونه است و حاشا که من بتوانم! وقتی علمای شیعه و سنی از بیان آن ناتوان بوده‌اند و وقتی آن‌ها نتوانسته‌اند بین رفع و وفات جمع کنند؛ و حتی کسانی که تفاسیر موضوعی دارند و در مورد برخی آیات ده‌ها صفحه نوشته‌اند، در مورد آیات رفع، جز اندکی ننوشته‌اند و این نشان می‌دهد، قضیه ناواضح است؛ و این مطلب جز نزد خلفای خدا نیست و سید احمد‌الحسن در این مورد حکم کرده است و او در مورد این مسئله و ده‌ها مسئله مشابه این مورد، حکم نموده است؛ و به همین دلیل ما به او اعتقاد پیداکرده‌ایم، زیرا نشان می‌دهد او با چشمه‌ای زلال مرتبط است و ابهامات موجود در متون را حل کرده است.

رفع چیست؟ پیش از آنکه معنی رفع در کلام سید احمد‌الحسن، در کتاب توهم بی‌خدایی را بیان کنیم، باید بر چند امر آگاه شویم تا کلام سید را بهتر بفهمیم. قضیۀ اول: مسئله وفات که در این آیه کریمه آمده است (من تو را وفات می‌دهم و تو را به‌سوی خود بازمی‌گردانم) به معنی استیفا (یا گرفتن) است و این استیفا بر اساس آنچه بیشتر مفسرین بیان می‌کنند، به معنی مرگ نیست و سه مصداق دارد: استیفا و گرفتن با مرگ هم به دست می‌آید، همان‌طور که خدای تبارک‌وتعالی می‌گوید: (الله یتوفی الانفس حین موتها)؛ (خدا نفس‌ها را در زمان مرگشان استیفا می‌کند و بازمی‌گرداند)؛ و استیفا (ستاندن) با خواب هم حاصل می‌شود، همان‌طور که خدا می‌فرماید (او را که نمرده است در خواب، استیفا می‌کند یا بازمی‌ستاند)، در اینجا هم استیفا رخ می‌دهد.

اما مصداق سوم: استیفا یا ستاندن با رفع هم رخ می‌دهد (ای عیسی من تو را وفات می‌دهم و تو را به‌سوی خود بالا می‌برم)؛ و این عطف عام بر خاص است و همان‌گونه که حاصل شد بازستاندن با مرگ با خواب نیست بلکه استیفا با رفع است؛ پس در این تعریف، وفات به معنی مرگ نیست.

معمولاً تفسیر با واضح‌ترین مصادیق و نزدیک‌ترین مصادیق به عالم ما یعنی مرگ است، ولی این به آن معنا نیست که همۀ انواع وفات با مرگ حاصل می‌شود؛ و مثلاً عدنان ابراهیم و دیگران آن را منحصر به مرگ می‌دانند و می‌گویند عیسی (ع) مرده است، زیرا این آیه را اگر با متون دیگر جمع کنیم و این آیه همراه با آیات دیگر قرآن کریم و با متن واضح قرآنی و آنچه به تواتر از محمد (ص) روایت شده است جمع شود و اگر بتوان مطلبی منسجم را مطرح کرد و معنی‌ای آورد که این متن را با متون دیگر همراه سازد و بین آن‌ها توافق برقرار کند و این متون با هم همراه شوند، این وفات به معنی مرگ نیست.

و باید متن را این‌گونه مطرح کرد تا با متون دیگر همراه باشد.

این واضح است. اکنون به قضیه اول و دوم و سوم یعنی مرگ و خواب و رفع می‌پردازیم؛ پس همان‌طور که خواب با وفات همراه می‌شود به همین ترتیب رفع با وفات جمع می‌شود و همان‌طور که فرد خوابیده، متوفی است با اینکه زنده است، به‌همین‌ترتیب فرد رفع شده هم متوفی است، با اینکه زنده است. او زنده است، همان‌طور که متون متواتر بیان می‌کنند.

خوب این یک مسئله؛ اما مسئله دوم: وقتی فهمیدیم فردِ رفع‌شده زنده است، آیا او مورد امتحان هست یا نه؟ وجود ما بر زمین یا وجود ما در این خانه به‌عنوان مؤمنین یعنی ما مورد امتحان هستیم. خدای تبارک‌وتعالی انسان را برای امتحان به این خانه فرستاد. پس انسان‌ها دو دسته می‌شوند یا اصحاب نعیم یا از دسته اشرار بدبخت. وقتی فرد رفع‌شده، همچنان زنده است، او در حال امتحان هم هست؛ زیرا با این عالم ارتباط دارد؛ پس متون دینی برای عیسی نقشی بزرگ در آخرالزمان قائل هستند. آخرالزمان بخشی از این خانه‌ای است که ما در آن هستیم.

دولت عدل الهی در این خانه ساخته می‌شود، بلکه عصاره یا خلاصۀ آن است؛ پس وقتی او-صلوات‌الله‌علیه- همچنان در حال امتحان است و همچنان با این عالم در ارتباط است، می‌فهمیم چرا متون برای عیسی (ع) نقش مهمی را در آخرالزمان و ظهور مقدس قائل است، بلکه بیشتر از این، عیسی و هر فرد که رفع شده است و نه‌فقط عیسی (ع) و مثلاً مهدی-که او هم رفع شده است- و خضر -که او هم رفع شده است- و نیز ايلياي مرفوع.

و این چیزی است که سید احمد‌الحسن و برخی انصار در کتاب‌هایشان مشخص کرده‌اند؛ بسیار خوب! پس وقتی فردِ رفع‌شده همچنان مورد امتحان است و ارتباطی با این خانه دارد، نقش عیسی فقط منحصر به آخرالزمان نمی‌شود و مثلاً ایشان-صلوات‌الله‌علیه- در انجیل متی اصحاح 28 به شاگردان خود می‌گوید: (بدانید من همیشه تا پایان روزگار با شما هستم)؛ پس او تا پایان روزگار و همیشه همراه با آن‌هاست؛ پس او کارهایی دارد، هرچند رفع شده است. با اینکه او رفع شده است ولی همچنان با این عالم ارتباط دارد و امام مهدی (ع) هم این‌گونه است؛ پس عیسی -صلوات‌الله‌علیه- می‌گوید: (ای یتیمان، من شما را رها نمی‌کنم و من می‌آیم).

نکتۀ سوم: از حقایق دینی آن است، جهانی که در آن زندگی می‌کنیم چیزی جز یکی از جهان‌ها نیست و لااقل ما به‌عنوان مسلمان می‌گوییم «الحمد لله رب العالمین» و نه ربّ یک عالم، پس جهان‌های زیادی هست و خدای تبارک‌وتعالی، ربّ مطلق و اله مطلق در این جهان‌هاست. بسیار خوب وقتی فهمیدیم جهان‌های زیادی وجود دارد، به‌جای آنکه این جهان‌ها به‌گونه‌ای خاص تفسیر شود -همان‌طور که مفسران شیعه و اهل سنت درباره این آیه قرآنی می‌گویند یعنی ربّ بشر و حیوان و گیاه و جماد!- و به‌جای آنکه این جهان‌ها به جهان جماد و نبات و انسان و جن تقسیم شود، برای آن‌ها بهتر است این جهان‌ها را به جهان‌های طولی خلق تفسیر کنند، همان‌طور که اکنون تفسیر می‌شود:

اولاً چون متون دینی جهان‌های زیادی را بیان کرده است و انسان در این جهان‌ها وجود دارد و حداقل در برخی از آن‌ها هست؛ مثلاً متون، عالم ذر را بیان کرده است یا اینکه آسمان‌های ملکوتی مثالی را بیان کرده است و متون بیان کرده است که همۀ عالم‌ها یا همۀ آسمان‌ها نسبت به عالم بعد و بعد مانند یک حلقه در بیابان است تا به آسمان عقل می‌رسیم و خدای تبارک‌وتعالی بیان کرد که همه انبیا و اوصیا بهره و وجودی در آن دارند.

مثلاً سخن خدای تعالی: (وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ)؛ (و آنگاه گه پروردگار تو از پشت فرزندان آدم، فرزندانشان را برگرفت و آن‌ها را بر خودشان شاهد کرد، گفت: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند بله؛ تا روز قیامت نگویید ما از این غافل بودیم). (اعراف: 172) جهان‌هایی که انسان در آن‌ها شاهد است و انسان در آن سخن می‌گوید.

این آیه-همان‌طور که محمد و آل محمد (ع) به‌وضوح روشن کرده‌اند- امتحان دیگری را پیش‌ازاین عالم نشان می‌دهد؛ مثلاً در مورد صفت مؤمنین وارد شده است: (… مگر کسی که خدا در ذر اول، پیمان او را ستانده باشد)؛ یعنی عالم ذر که قبل از این عالم است و نیز سخن امام باقر (ع) به جابر‌بن یزید جعفی: در مورد سخن خدای تعالی که «آیا ما در خلق اول ناتوان شدیم، بلکه آن‌ها از خلق جدید در شک هستند» به تو خواهم گفت. ای جابر! آیا در کتاب خوانده‌ای که خدا فقط همین یک جهان را آفریده باشد؟ و آیا تصور می‌کنی خدا انسانی غیر از شما را نیافریده است؟ بله به خدا سوگند! خدا هزار هزار عالم و هزار هزار آدم را آفرید و تو در آخرینِ این جهان‌ها هستی و آن‌ها هم آدم هستند)؛ و احادیث بسیار دیگر. چرا شما مفسرین قرآن، این جهان‌ها را فقط به عالم زمینیِ جماد و گیاه و حیوان در یک جهان -که در آن زندگی می‌کنیم- تفسیر می‌کنید؟ جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، فقط یکی از جهان‌هاست و قضیه وسیع‌تر از این است و متون دینی همین را می‌گوید.

قضیه دوم: عالمی که در آن زندگی می‌کنیم، یکی از جهان‌هایی است که تعدادشان نزدیک به بی‌نهایت است و این یک قضیه حقیقی و علمی ثابت‌شده، در علم امروز است و این قضیه در مکانیک کوانتوم روشن شده است و این قضیه از نظر علمی در نظریه عوالم متعدد یا جهان‌های موازی اثبات شده است. ریاضیدان آمریکایی هیو اورت، می‌گوید: (این نظریه به‌صورت ریاضی در مکانیک یا فیزیک کوانتوم در قرن گذشته، ثابت‌شده است)؛ پس این نظریه، قضیه جهان‌های موازی را حل می‌کند. رفتار الکترون به‌گونه‌ای است که حتی اینشتین نتوانست در ابتدا آن را تحلیل کند و تنها در قرن اخیر تا حدی کشف شد.

الکترون هم مانند موج و هم مانند ذره عمل می‌کند، این رفتار را می‌توان با نظریه جهان‌های موازی تفسیر کرد؛ پس این نظریه می‌گوید: جهان‌ها و کیهان‌های موازی وجود دارد و نیز هم‌زمان، برای نیرو هم تفسیری ارائه می‌کند و نیرو جزئی اساسی از کیهان ما در میان کیهان‌هاست و نسبت نیروی تاریک تقریباً به 70% در برابر 25% ماده تاریک می‌رسد و ماده مرئی فقط حدود 5% است، با اینکه این نیروی تاریک نسبتش به 70% می‌رسد. این امری دور از تصور است و در تفسیر آن حتی کسانی که به نظریۀ جهان‌های موازی یا جهان‌های متعدد اقرار دارند تا حدي ناتوان هستند، ولی نظریه جهان‌های موازی برای حل این مورد هم تا حدی مفید است؛ همچنین نظریۀ جهان‌های موازی امروز برای حل ابهام جاذبه در کیهان زمینی مطرح شده است و این مطلب از طرف دانشمند انگلیسی در ابتدا مطرح شد که نیروی جاذبۀ زمین از جهانی موازی نسبت به ما منشأ گرفته است و درنتیجه این، سبب قابل‌قبول و یگانه‌ای است که می‌تواند ضعف قدرت جاذبه را توجیه کند؛ و اگر قدرت جاذبه ضعیف نبود، نمی‌توانستی قلمي را به‌سادگی برداری، درحالی‌که ما در مجموعه‌ای زندگی می‌کنیم که میلیون‌ها بار سنگین‌تر از این قلم است. این واضح است و جاذبه در این مجموعه‌ها بسیار کم است و این، تعدد جهان‌ها را نشان می‌دهد و این‌ها را تفسیر می‌کند؛ به‌عبارت‌دیگر می‌گویند نظریه مشهور ام -که در سال 1995 میلادی مطرح شد- تصور می‌کند کیهان ما از ریسمان‌ها تشکیل شده است و نظریه ریسمان‌های جدا مطرح شده است و آن‌ها ابعاد دیگري را نشان می‌دهند و این ریسمان‌ها هرکدام فرکانس خاصی دارد.

بسیار خوب! و هر ریسمان می‌تواند با همان فرکانس با ریسمان‌های دیگر برخورد کند. افق این نظریه این‌گونه است تا به جسم می‌رسد و هرکدام از این ریسمان‌ها همان فرکانس باز را دارد؛ پس همۀ این فرکانس‌ها می‌تواند در یک فرکانس جمع شود که فقط مخصوص جسم توست؛ پس جسم تو بر این کیهان شکل می‌گیرد. بسیار خوب! دانشمندان می‌گویند همۀ اجسام به این شکل تشکیل می‌شوند. برخی از این ریسمان‌ها بسته هستند و نمی‌توانند با ریسمان‌های دیگر-که مربوط به آن هستند- بپیوندند؛ مثلاً ریسمان گراويتون، ریسمانی بسته است، پس این ریسمان بسته اجازۀ انتقال انرژی را به کیهان‌های موازی می‌دهد و درنتیجه نیروی جاذبه را می‌توان این‌طور تفسیر کرد و نظریۀ کیهان‌های موازی یا جهان‌های متعدد زیر نظر تفسیرهای منطقی کنونی است و کسی نمی‌تواند این برداشت‌های فیزیکی را رد نماید؛ پس دین و علم در بیان حقیقت با هم به یک جا می‌رسند، یعنی جهان‌هایی دیگر و کیهان‌هایي موازی هستند و این مختصری از بیان دانشمند فیزیکی معروف میچيو کاکو است:

(این یک نظر ساده است؛ ما در جهانمان چهار نیروی بنیادی داریم: نیروی الکترومغناطیس، نیروی جاذبه، نیروی هسته‌ای ضعیف و نیروی هسته‌ای قوی؛ و همۀ این‌ها مانند موسیقی هستند که به‌وسیله تارهای گیتار نواخته می‌شود و هر جزء روی یک ریسمان قرار می‌گیرد و مثلاً گراویتون یکی از این ریسمان‌هاست و هزاران کیهان در این گیتی وجود دارد و ما فکر می‌کنیم این، همه‌چیز را توضیح دهد. گاهی ما تصور می‌کنیم همه‌چیز را می‌دانیم… بزرگ‌ترین ماشینی که در عالم ساخته شده است برخورددهنده هادرونی بزرگ (به انگلیسی: Large Hadron Collider) یا به‌طور مختصر ال‌اچ‌سی (LHC) است (یک شتاب‌دهنده ذرّه‌ای و برخورددهنده مستقر در سازمان تحقیقاتی سرن در نزدیکی ژنو سوئیس است. این پروژه در ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۸ میلادی (۲۰ شهریور ۱۳۸۷ هجری شمسی) پس از ۲۰ سال آماده‌سازی، آغاز به کار کرد. هدف از ساختن آن شناخت اجرام ماده در حدّ فاصل ‎ {\displaystyle 10^{-23}} {\displaystyle 10^{-23}} سانتی‌متر، آزمون مدل استاندارد ذرات، کشف اجزای یافت نشدۀ مدل استاندارد، آزمون نظریۀ ابرتقارن و نظریه وحدت بزرگ است. از دیگر اهداف مهم این پروژه، کشف ذرّۀ بنیادی هیگز است که فیزیک‌دانان ذرات بنیادی وجود آن را پیش‌گویی کرده‌اند. ذرّۀ هیگز یا بوزون هیگز، در ایجاد جرم در ذرات بنیادی دخیل است. در این آزمایشگاه، پروتون‌ها در یک تونل ۲۷ کیلومتری شتاب گرفته و به‌اندازۀ ۱۴ تریلیون الکترون‌ولت انرژی می‌گیرند و با هم برخورد می‌کنند تا این برخورد، ردّی از بوزون هیگز را نشان دهد. مهندسان سازمان اروپايي پژوهش‌هاي هسته‌اي سرن موفق شده‌اند دو پرتوی پروتون را در جهت عکس يکديگر در دستگاه برخورددهنده به حرکت درآورند. درصورتی‌که از سرگيري فعاليت اين طرح موفقیت‌آمیز باشد، محققان سرن براي افزايش انرژي توليد شده به‌وسیله اين دستگاه، به ميزان يک و دو دهم تريليون الکترون‌ولت تلاش خواهند کرد. اين شتاب‌دهنده پروتون‌ها را با بيش از 99.99 در صد سرعت نور به حرکت درمی‌آورد، سپس آن‌ها را به هم مي‌کوباند. بر اثر اين برخورد، دمايي بيش از 1000,000 برابر دماي خورشيد در مقياس کوچک ايجاد مي‌شود! اين دستگاه قادر است شرايط پس از بيگ‌بنگ (Big Bang) يا شروع کائنات را در مقياس ميکروسکوپي شبیه‌سازی کند)؛ و می‌تواند تا حدی ما را به بیگ‌بنگ ببرد و شاید حوادث قبل از بیگ‌بنگ و پیش از ایجاد جهان را هم نشان دهد. انفجار بزرگ از کجا آمده است؟ نظریه ریسمان‌ها می‌گوید یک چند جهانی وجود داشته و معادلات اینشتین می‌گوید: ما حشراتی درون یک حباب صابون هستیم. این نظریه، بیگ‌بنگ نامیده می‌شود. نظریۀ ریسمان‌ها می‌گوید باید حباب‌های دیگری هم در اطراف وجود داشته باشد. در یک چند جهانی از جهان‌ها وقتی دو حباب به هم برخورد کنند و یا وقتی یک جهان به دو جهان تقسیم شود، یک جهان دیگر تشکیل می‌شود و این اتفاق به نظر ما بیگ‌بنگ است. انفجار بزرگ یا ناشی از برخورد جهان‌هاست یا ناشی از شکاف آن. اگر ابعاد دیگری وجود داشته باشد، اگر جهان‌های دیگری وجود داشته باشد، آيا می‌توانیم درون این جهان‌ها برویم؟ …)

بسیار خوب! ترجمۀ مطلب واضح است و خلاصه اینکه فرضیه جهان‌های متعدد یا نظریه جهان‌های موازی تبدیل به نظریه شده …. بسیار خوب، خلاصه آنچه به آن رسیدیم اینکه نظریۀ تعدد جهان‌ها یک نظریه دینی و علمی با هم است و ما هم معتقدیم که عالم انفس با عالم اجسام متصل است و عالم انفس، تدبیر‌کنندۀ این عالمی است که در آنیم. مرگ چیزی جز انقطاع این ارتباط و اتصال، یعنی ارتباط جسم و نفس یا ارتباط جسم با نفس نیست. مرگ عبارت است از قطع این اتصال و ارتباط؛ و با قطع این جذب، این نوسان و فرکانس قطع می‌شود و مرگ قطع جسم از روح است؛ به‌عبارت‌دیگر بر اساس نظریه ریسمان‌ها که اندکی قبل گفتیم، پس‌ازآنکه ریسمان‌های انسان گشاده و باز است و می‌تواند به هم بپیوندد به ریسمان‌های بسته یا جدا تبدیل می‌شود، که نمی‌توانند به هم بپیوندند؛ پس تا آن‌وقت که ریسمان‌ها باز و گشاده است یعنی انسان زنده است و با این کیهان در ارتباط هستند، پس فرکانس و نوسان موجود است چون نفس با جسم در ارتباط است و به‌عبارت‌دیگر، ریسمان‌های آن باز است. این حقیقت سوم و اما حقیقت چهارم: هر عالم از این جهان‌ها بر اساس متون دینی و نیز حقایق علمی، قانون خاص خود را دارد و این قانون در مورد آن حکم می‌کند و آن را از جهان دیگر متمایز می‌سازد؛ برای نمونه، کيهانی که در آن زندگی می‌کنیم، جهانی که در آن هستیم، محکوم به قوانین مکان و زمان و قوانین فیزیکی مشخص است. ما به‌عنوان انسان مثلاً نیازمندیم وقت تشنگی آب بخوریم و نیازمند شرایطی هستیم که این آب را فراهم کند و اگر همراهان انسان در عالم موازی ما باشند مثلاً در عالم انفس، آنان اصلاً نیازمند این مسائل نیستند و این مطلب، در سخن خدای تعالی هم آمده است و حال آدم (ع) را در عالم موازی دیگری با ما بیان می‌‌کند: (إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَى وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَى)؛ (تو در آنجا گرسنه و برهنه نمی‌شوی و تشنه و دچار گرما نمی‌شوی). (طه: 118-119)

و این‌ها مشخصۀ بهشت آسمان اول یا عالم انفس است و تواصل و تشابه بین انفس و اجسام شبيه رابطه از نوع رابطۀ تدبیر است یعنی نفس، جسم را تدبیر می‌کند. این‌ها تشابه در وجود است و این‌ها بر اساس قوانینی محفوظ و بر اساس تفاوت عالم انفس از عالم اجسام است و قوانین عالم انفس با قوانین عالم جسمانی که در آن هستیم، متفاوت است. هر جهان از جهان دیگر متفاوت است.

و تأکید می‌کنم عالم انفس، قوانینش باقی‌تر، دقیق‌تر و بزرگ‌تر است، زیرا به مصدر نور نزدیک‌تر است. ما به این‌ها معتقدیم؛ پس در متون دینی هم آمده است که عالم ذر یا عالم انفس پیش‌ازاین عالم آفریده شده است، زیرا به منبع نور نزدیک‌تر است؛ پس ما به‌عنوان انسان پیش‌ازاین خانه‌ای که در آن در حال امتحان دوم هستیم، امتحان را در عالم ذر داده‌ایم؛ اما در مورد زمان و مکان، همۀ دانشمندان فیزیک قائل به انفجار بزرگ هستند و این‌ها را وابسته به تکینگی انفجار بزرگ می‌دانند، درحالی‌که انفجار بزرگ، بخشی از کیهانی است که ما در آن زندگی می‌کنیم و این کیهانی که در آن هستیم با عالم موازی آن متفاوت است و قوانین خاص خود را دارد و این قوانین، باقی‌تر و بزرگ‌تر است. فیزیکدان آمریکایی می‌گوید (به‌عنوان نمونه): (اگر ماهی‌ای بودی که در آب زندگی می‌کردی چیزی دیگر به نام هوا نمی‌شناختی و در آب، قوانین فیزیک متفاوت از هواست و سرعت صوت متفاوت است، سرعت نور متفاوت است و آب چیزی جز ترتیب خاص الکترون‌ها و رفتار متفاوت آن‌ها نسبت به هم نیست و رفتارهای دیگری در الکترون‌ها و پروتون‌ها وجود دارد و می‌توانی موادی دیگر درست کنی).

پس حقیقتی علمي وجود دارد که جهان‌های موازی را اثبات می‌کند، تعداد این جهان‌ها چندتاست؟ آن‌ها تقریباً غیرقابل‌شمارش‌اند و چون این ریسمان‌ها جدا هستند و با هم جمع نمی‌شوند، نمی‌توان تعداد فرکانس‌ها را شمرد؛ مثلاً فرکانس‌ها و نوساناتی که از آب می‌آید و ترکیب بین الکترون‌ها و بقیه ذرات متفاوت است و مواد دیگری را می‌توان از آن ساخت و قوانین آن متفاوت است. آن‌ها می‌گویند این جهان‌ها تعدادشان غیرمتناهی است. بسیار خوب! اگر قضیه این‌گونه است و کیهان‌هایی موازی یا جهان‌های متعدد هست، آیا می‌توانیم مثال را نزدیک‌تر کنیم؟ بله می‌توان تصویر را با مثال نزدیک‌تر کرد و سید احمد‌الحسن (ع) در کتاب توهم بی‌خدایی می‌گوید: مثلاً منبع نور را تصور کن و نور از آن به‌سوی خاصی حرکت می‌کند. هر‌چه نور گام‌به‌گام پیش می‌رود، از غشای مادی می‌گذرد و بخشی از نور از این غشا ترشح می‌یابد و به‌این‌ترتیب ادامه می‌یابد؛ یعنی اگر مصدر نور در اینجا باشد، در امتداد نور و در مسیر نور غشاهای زیادی هست و تعداد آن‌ها تقریباً بی‌انتهاست. هر غشا تا حدی ظرافت دارد که به نور اجازه عبور می‌دهد و همه این غشاها عبارت دیگری از کیهان‌های موازی هستند که فیزیک یا مکانیک کوانتوم درباره آن سخن می‌گوید و به‌این‌ترتیب منبع نور با تعدادی از غشاها مواجه است که خود نور آن‌ها را می‌سازد و قسمتی از نور از آن ترشح می‌یابد و تعداد این غشاها نزدیک به بی‌نهایت است و نور- همان‌طور که در مسیر خود می‌رود- با غشاها یا کیهان‌هایی مواجه است و این چیزی است که از نظر علمی نیز در فیزیک کوانتوم یا مکانيک کوانتوم اثبات شده است و نشان می‌دهد کیهان‌هایی موازی وجود دارد که موازی با کیهان ماست؛ پس هر انسان نسخه‌های متعدد در هر‌یک از آن کیهان‌ها دارد و این نسخه‌ها نزدیک به بی‌نهایت است؛ و در قسمت دیگر این سلسله بحث‌ها به آن خواهیم پرداخت. اکنون به کلام سید احمد‌الحسن توجه کنید که در آن، معنی رفع را بیان می‌کند و بعد به معنی رفع عیسی (ع) می‌پردازیم.

اکنون فهمیدیم اولاً وفات، مصادیق متعددی دارد. دوماً مرفوع زنده است و مورد امتحان است و سوماً از نظر علمی و دینی فهمیدیم که کیهان‌ها یا جهان‌هایی متعدد وجود دارد که تعداد آن نزدیک به بی‌نهایت است و چهارماً قانون این عالم‌ها با هم متفاوت است و به نزدیکي و دوری از منبع نور وابسته است؛ و هر‌چه غشا یا جهان به منبع نور نزدیک‌تر باشد، مترقی‌تر است و وقتی این‌ها را بفهمیم می‌توانیم معنی رفع عیسی (ع) را دریابیم؛ سید احمد‌الحسن سلام‌الله‌علیه در کتابش -توهم بی‌خدایی- می‌گوید رفع، گامی یا بیشتر به‌سوی مبدأ یا مصدر است. بسیار خوب! و این یعنی اگر انسان را مانند بقیۀ خلق تصور کنیم و بدانیم او تجلی لاهوت در عدم با قابلیت وجود است و همه عوالم، عدم با قابلیت وجود است و اگر تصور کنیم انسان تجلی خدا در عوالم روح و تجلی الله تبارک‌وتعالی در آسمان‌های مثالی و تجلی خدا در آسمان اول و تجلی خدا در این جهان است، بین عالم ما و عالم انفس جهان‌هایی متعدد یا ظهور و تجلیاتی نزدیک به بی‌نهایت وجود دارد؛ پس اگر رفع، گامی به‌سوی مبدأ یا مصدر باشد، یعني اگر انسان را مانند بقیه خلق، تجلی لاهوت یا عدم با قابلیت وجود تصور کنیم، ما هر‌چه از نظر معرفتی تا مصدر تجلی فاصله داشته باشیم صاحب مرتبه‌ای معین هستیم. به کلمه معرفتی توجه کنید، زیرا در قسمت دوم این برنامه‌ها واضح خواهد شد، بازگشت و رجوع چیزی جز بازگشت معرفتی نیست و این‌ها مراتب معرفتی است و این‌ها چیزهایی نیست که قوانین نیوتن و اینشتین و مکانیک کوانتوم آن را تأیید کند؛ پس این گام‌ها معرفتی است و این بسیار مهم است؛ و در قسمت سوم بیشتر توضیح داده می‌شود؛ پس ما با توجه به جنبه معرفتی، مرتبه‌ای معین از مصدر تجلی داريم و این مرتبه کم‌نورتر و ظلمانی‌تر است. باید عالم ماده را افتراق دهیم و به کلام سید احمد‌الحسن توجه کنیم. ایشان می‌گوید عالم ماده، اجسامی است که از نور تشکیل شده است و میزان نور در آن مثلاً ده درصد است و ظلمت در آن، نود درصد است و هر گامی که فرد رفع شده به‌سوی نور برود، هر گامی که به‌سوی نور برود و یا به‌سوی ظلمت برود و ظلمت یعنی عدم ادراک و معرفت، یک واحد صحیح در نظر گرفته می‌شود؛ پس رفع، حرکت جسم مادی است و عبارت است از انتقال آن به عالم موازی مانند رفع آدم (ع) یا عیسی (ع) و هر فرد رفع شده چه آدم، چه عیسی، چه امام مهدی (ع) و دیگر مرفوعین صلوات الله علیهم.

رفع عبارت است از گام جسم مادی یا انتقال آن به عالم موازی که نسبت نور در آن 11 در صد است و نسبت ظلمت در آن 89% است یعنی عالمی که پیش از عالم ما بوده است و مرفوع به منبع نور نزدیک‌تر است و نسبت نور، بیشتر و نسبت ظلمت، کمتر می‌شود و این جهان‌ها می‌تواند به‌صورت مثالی تقسیم شوند و باید این‌گونه تقسیم شوند، زیرا ایجادکنندۀ آن‌ها مطلق است و او الله تبارک‌وتعالی است و این جهان‌ها باید تا آنجا که ممکن است به صادرکننده اول یعنی محمد (ص) نزدیک گردد و این یعنی از نظر ریاضی برای نزدیک شدن به فهم، هر پاره -تا جایی که می‌شود- تقسیم کوچک‌تر شود، یعنی بتوانی آن را نزدیک به صفر تصور کنی. ولی باز می‌توانی تصور کنی که این رقم مثلاً 0.001 است و این رقم از 0.01 کمتر است و یک میلیونیم باز کوچک‌تر است و یک میلیارديم باز کوچک‌تر است، زیرا تقسیم‌کننده یا ایجادکنندۀ این غشاها بی‌نهایت و مطلق است؛ پس درجه‌بندی برای انتقال نور یا وجود، از عالم موازی به عالم پایین‌تر درجه‌بندی و… نزدیک به بی‌نهایت است تا درجه‌بندی و ظهور آن بهترین شکل را داشته باشد.

پس مثلاً 0.001 باشد، 0.00001 کمتر از آن است و امر به کمترین میزان موجود می‌رسد و باز می‌توانی بفهمی و تو می‌توانی برخی صفات او را بشناسی، ولی هرگز نمی‌توانی خود او را بشناسی و با کوچک شدن هر قسمت، تعداد اجزا رو به بی‌نهایت می‌رود، زیرا هر قسمت و هر مکان رو به صفر می‌رود. این یعنی تو و ما اگر می‌توانستیم شخصی را -که رفع شده است- ببینیم، می‌توانستیم او را ببینیم که تدریجاً مخفی می‌شود. او را در ابتدا به‌صورت جسم می‌بینیم و او تدریجاً به شبح تبدیل می‌شود و آرام‌آرام مخفی می‌گردد و در حقیقت سید احمد‌الحسن می‌گوید، او هرگز مخفی نمی‌شود بلکه هر‌چه اتفاق می‌افتد این است که او به عالمي موازی منتقل می‌گردد که با عالم ما متفاوت است و به‌سوی نور می‌رود و آن عالم، از عالم ما مترقی‌تر است و مرتبه آن بالاتر است و باز می‌توانیم بگوییم مرفوع، برحسب حالت رفع جسم مادی یک گام یا چند گام به‌سوی مبدأ یا مصدر حرکت می‌کند. برای درک بهتر می‌توانید به کتاب توهم بی‌خدایی مراجعه کنید.

پس عیسی (ع) مرفوع است نه یعنی اینکه او مرده باشد؛ عیسی رفع شده است. نه اینکه یعنی همه‌چیز محتمل است! عیسی رفع شده است یعنی او برحسب اخلاصش یک یا چند گام به درگه خدا به‌سوی منبع نور، حرکت کرده است و او در کیهان موازی با جهان ما وجود دارد و او زندگی می‌کند و بر عالم ما مسلط است و قوانین عالم او مترقی‌تر از قوانین عالم ماست؛ و به همین دلیل می‌گوید من با شما هستم و من می‌آیم- همان‌طور که خواندیم- و یا من یتیمان شما را رها نمی‌کنم.

از این باب می‌فهمیم که امام مهدی-صلوات الله و سلامه علیه- یا عیسی یا ایلیا و دیگر خلفای خدا از رگ گردن به ما نزدیک‌تر هستند و روايات می‌گوید آن‌ها حبل‌الورید یا حبل متين هستند یا آن‌ها قلب انسان هستند و خدا می‌تواند بین انسان و بین قلبش قرار بگیرد، یعنی می‌تواند بین انسان و امامش قرار گیرد و نزديکی آن‌ها یعنی اینکه آن‌ها در عالمی زندگی می‌کنند که -تا آنجا که ممکن است- به ما نزدیک است، ولی عالمی غیر از عالم ماست و قوانین دیگری دارد و قوانین آن نورانی‌تر، دقیق‌تر، عظیم‌تر، قوی‌تر و بزرگ‌تر است و هدف این عالم، تجلی از تجلیات آن است مثلاً قانون جاذبۀ عالم ما.

پس عیسی (ع) مرفوع است یعنی او به‌سوی منبع نور حرکت می‌کند و او در هستی يا کیهانی که موازی عالم ماست موجود است و زندگی می‌کند؛ ولی این عالم نورانی‌تر و بزرگ‌تر است و این گام‌ها به‌سوی مصدر می‌تواند متعدد باشد و این‌ها را در قسمت دوم بیان می‌کنیم. فکر کنم یک ساعت شد. به پرسش یکی از سؤال‌کنندگان پاسخ می‌دهم. آیا مکان فعلی عیسی (ع) و مکان امام مهدی (ع) مشخص است؟ برادرم در مورد جهان‌های موازی، باید توجه کرد خواص مکانی و زمانی از خصوصیات جهان ماست که در آن زندگی می‌کنیم؛ اما در مورد جهان‌های موازی که عیسی (ع) در آن زندگی می‌کند و حتی آسمان اول، خالی از زمان و مکان است و قوانین دیگری دارد و مانند قوانین فیزیکی ما نیست؛ پس این‌ها جهان‌هایی معرفتی هستند و عیسی به‌سوی منبع نور گام برمی‌دارد و عیسی و امام مهدی (ع) در نزدیک‌ترین مکان نسبت به ما هستند و بین ما و قلب‌های ما هستند و این مطلب در مورد همۀ خلفای خدا درست است و مسیحیان این‌گونه به عیسی اعتقاد دارند و این در متون واضح است؛ پس مسئله، مسئله مکانی نیست، بلکه قضیه معرفتی است.

یعنی با بازگشت گام‌به‌گام یا معرفتی به‌سوی نور می‌رود و باز می‌تواند گام‌به‌گام به عالم ما بازگردد.

سؤال: نظر شما در مورد پرچم‌های سیاه چیست؟ جواب: ما هرگز با منافقین رابطه نداریم.

سؤال: آیا در بازگشت عیسی (ع) علاماتی وجود دارد؟ جواب: بله؛ علامات متعددی از بازگشت عیسی (ع) وجود دارد و ان‌شاء‌الله در قسمت بعد به آن می‌پردازم. از شما تشکر می‌کنم.

این بخشی از بیان رفع از زبان سید احمد‌الحسن بود و این حقیقتی است که علم و دین به هم می‌رسند و پیش از سید احمد‌الحسن کسی معنی رفع را بیان ننمود؛ و برای مطالعه بیشتر می‌توانید به کتاب «توهم بی‌خدایی» و کتاب «در محضر عبد صالح» مراجعه کنید؛ به‌این‌ترتیب برای ما روشن شد، رفع عیسی حقیقتی دینی است و در این حقیقت، دین و علم به هم می‌رسند و در قسمت بعد ان‌شاء‌الله بیشتر صحبت می‌شود و الحمدلله رب العالمین، ممنون از شما به خاطر توجهتان.

دکتر علاء سالم

https://www.facebook.com/Alaa.H.Alsalem/videos/1970671113202337/

[در ترجمه سعی بر این بوده که تا حد امکان از مطالب دقیق ترجمه شود و در برخی عبارات، نقل به مضمون شده است. لذا برای فهم بهتر عبارات، توصیه می‌شود به عبارت عربی مراجعه شود.]

همچنین ببینید

3 سوگواری سومریان1

سوگواری سومریان بر «دموزی»[1]

«همان‌طور که در تقویم‌های بابلی می‌خوانیم، اندوه و زاری بر الهۀ «دُموزی» (دمو: فرزند، زی: …

4 نظر

  1. با سلام و عرض خدا قوت
    لطفا از مقالات و دروس استاد علاء سالم مطالب بیشتری قرار بدهید. دنبال یک سری دروس که در دانشگاه انصار میدادند و ترجمه شده بود گشتم پیدا نکردم در سایت
    برای مثال در مورد قانون جذب درسی داشتند
    در سرچ سایت زدم پیدا نشد
    ممنون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *