بخش دوم
دکتر علاءسالم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
دوستان من و بینندگان این صفحه و شبکهی جهانی منجی، به قسمت دوم موضوع بازگشت عیسی در برنامهی آخرالزمان میپردازیم.
در قسمت قبل، در شب گذشته به سه مورد مهم، دربارهی بازگشت رسول خدا عیسیبنمریم ـصلوات الله و سلامه علیهـ پرداختیم و به طور خاص، دربارهی بازگشت او سخن گفتیم. در مبحث آخر، از سخنانی که در مورد او گفته میشود، گفتیم: اینکه آیا او مصلوب شد؟ یا آنطور که معدودی از مسلمانان میگویند، وفات یافت؟ و آیا او زنده و رفع شده است؟ و این وضعیتی است که متن انجیل و متن قرآن کریم در آن مشترک هستند: «ای عیسی! من تو را وفات میدهم و به سوی خود بازمیگردانم».
در این مبحث، آنچه در قسمت گذشته بود را تکمیل میکنیم. دربارهی بازگشت عیسی بن مریم ـصلوات الله و سلامه علیهـ باید بگویم: طبیعتاً به همان روشی که رفع شد، باز خواهد گشت؛ به همان صورتی که در قسمت قبل در اَعمال رسولان در اصحاح اول بیان شد «همانطور که عیسی از میان شما رفع شد، به همان صورت باز خواهد گشت» یعنی در بازگشت دوم، به همان روشی که در مرحلهی اول رحلت کرد یا مرفوع شد و به سوی منبع نور نزدیکتر گردید، باز خواهد گشت.
همچنین همانطور که در قسمت قبل گفتیم، رفع عبارت است از: انتقال رفع شده یا گامهایی که رفع شده به سوی منبع نور بر میدارد. این گامها به اخلاص انسان مربوط میشود و هر چه اخلاص انسان بیشتر باشد، برگشت و گامهایش برای بازگشت به منبع نور بزرگتر خواهد بود. این نشان میدهد که رفعشدگان، اولیای خدا هستند و در مورد آنها گفته شده است که همگی در یک مقام و مرتبه قرار ندارند و هر کدام به میزان اخلاصش میتواند به سوی منبع نور حرکت کند. حال اگر رفع، بازگشت به سوی منبع نور در یک یا چند گام باشد، برگشت نیز بازگشت با همان گامهایی است که فرد رفع شده به سوی منبع رفته است.
بنابراین خداوند متعال از رفع شده میخواهد که این مأموریت را به انجام برساند؛ یعنی مرفوع، همان گامهایی را که بالا رفته است، باز میگردد؛ یعنی همان گامها را پایین میآید. ولی این بار این گامها به سوی این عالم است.
به حدیثی که از امام باقر (ع) روایت شده است، توجه میکنیم که میگوید: عیسی (ع) همراه شاگردانش بود و تعداد آنها را نیز مشخص میکند.
از اباجعفر (ع) روایت شده است که عیسی در شب وفاتش همراه شاگردانش بود و آنها شبانگاهان نزد وی جمع شده، دوازده نفر بودند. طبیعتاً این شاگردان یهودا اسخریوطی خائن را شامل نمیشدند؛ زیرا او نزد کسانی رفته بود که به عیسی ستم کردند و میخواستند او را به قتل برسانند. به این ترتیب شاگردان، یازده تن میشوند. اما با وجود نبودن یهودا اسخریوطی این شاگردان دوازده تن هستند و نفر دوازدهم ـهمانطور که قرآن کریم میفرمایدـ همان شخص شبیه است: «او را نکشتند و بر صلیب نکردند. لیکن بر آنها شبیه شد». این دوازده تن با حضور شبیه تکمیل میشود. آنها یازده حواری همراه با شبیه هستند و او همان کسی است که جام مرگ را به جای عیسی (ع) سر کشید.
امام باقر (ع) میفرماید: یاران عیسی (ع) در شب رفع شدن عیسی (ع) توسط خداوند دوازده تن بودند. وی آنها را وارد خانهای کرد و سپس از کنج خانه بر آنها وارد شد در حالی که سر خود را با آب و روغن شسته بود و گفت که خداوند به او وحی کرده است که در این ساعت به سوی خدا رفع میشود و خداوند او را از یهود پاک میسازد. در این ساعت!
همانطور که در قسمت قبل گفتیم و سخن برخی مفسران را بیان کردیم؛ مثلاً علامه طباطبایی در مورد آیهی قرآنی «ای عیسی من تو را وفات میدهم و به سوی خود بالا میبرم» که میگوید: ممکن است این اتفاق در آینده رخ دهد و لازم نیست در همان ساعتی که امام باقر (ع) فرموده است، از دست ظالمان رها شده باشد!! ولی عیسی (ع) به آنها خبر میدهد که خداوند متعال، او را در همین ساعت رفع میکند و از یهود پاک میسازد. پس کدام يک از شما، شبیه من و به جای من کشته میشود و به صلیب میرود و همدرجه با من خواهد بود؟ جوانی از میان آنها گفت: من ای روح خدا! جوانی که این سخن را بر زبان راند، یکی از حواریون دوازدهگانهی عیسی (ع) نیست. جوانی از میان آنها گفت: من ای روح خدا! عیسی گفت: پس تو همان هستی. کسی از شما هست که به من کافر میشود، پیش از آنکه صبح شود؟ و مردی از آنها گفت: من ای نبی خدا! و عیسی گفت: آیا در این مورد با خود سخن میگویی؟ پس تو همان هستی. اما شما پس از من به سه گروه تقسیم میشوید: آنها که بر خدا دروغ میبندند، وارد آتش میشوند و گروه همراه شمعون ـکه با خدا راست استـ در بهشت جای دارند. شمعون کسی است که عیسی (ع) در موردش سفارش کرد و سه بار به او گفت: از گوسفندان من چوپانی کن ـیعنی از پیروان من مراقبت کنـ و آنها که همراه شمعونِ راستگوِ با خدا هستند، همراه من در بهشت جای دارند؛ و عیسی (ع) از همان کنج خانه رفع شد در حالی که آنها به او مینگریستند.
همانطور که در قسمت قبل گفتیم و سید احمدالحسن (ع) در بیان رفع بیان فرموده است: اگر ما میتوانستیم به مردی که در حال رفع شدن است، بنگریم، او را در ابتدا به صورت جسد (در جسم مادی خودش) میدیدیم و به صورت تدریجی تبدیل به شبح و سپس به تدریج مخفی میشد؛ زیرا جهانها و تجلیاتی موازی با عالم ما وجود دارد؛ جهانهایی که در آنها نسبت نور بیشتر و نسبت تاریکی کمتر است و نور در آن تجلیها بیشتر میشود. مثالی که سید احمدالحسن (ع) بیان مینماید: اگر نسبت نور در عالم ما 10% و نسبت تاریکی 90% باشد و در عالم موازی ما نسبت نور 11 % و نسبت تاریکی 89% باشد و در عالم بالاتر به همین ترتیب نسبت تاریکی به 88% برسد، اگر بر کسی که در حال رفع شدن است، بنگریم، او در همهی این درجات به سوی منبع نور بالا میرود و او را میبینیم که آرام آرام بالا میرود و به تدریج پنهان شدن میشود و به یک باره پنهان نمیگردد.
نکتهی مهمی در مرحلهی بازگشت وجود دارد که باید به این نکتهی مهم توجه داشته باشیم. کدام یک از این گامها، گامهای بازگشت است؟ اگر رفع شده به سوی نور رفته باشد و حالا برای انجام وظیفهای بخواهد، به این عالم بازگردد، کدام یک از آن گامها، رفع و کدام بازگشت است؟ و فاصلهی این گامها چقدر است؟
عزیزان! ما در مورد گامهایی سخن نمیگوییم که در ارتباط با زمان و مکان هستند و به عنوان مثال در آنها فاصلهی فیزیک مطرح و موضوع، جنبهی مکانی داشته باشد تا فاصله با فرمول سرعت ضرب در زمان به دست بیاید؛ ما در مورد فاصلهی مکانی سخن نمیگوییم. مسافت یا گامهای مادی که در موردشان سخن میگوییم، در ارتباط با این جهانی است که در آن زندگی میکنیم؛ عالمی که در سیطرهی زمان و مکان با قوانین فیزیکی مشخصی است که مناسب این اجسام میباشد. ما در اینجا در مورد فرد رفع شده و دربارهی جهانهایی سخن میگوییم که قوانین آنها با قوانین عالم ما متفاوت است. پس مسألهی رفتن و بازگشتن یا به تعبیر علم امروز، رفتن به جهانهای موازی و بازگشت از آنها، مرتبط با گامهای زمان و مکان و مسافت نیست؛ بلکه این گامها از نوع معرفتی است؛ یعنی اگر شما بخواهی به جهانی موازی که به منبع نور نزدیکتر است بروی نمیتوانی به همین روش (مادی) بروی.
مثلاً عیسی (ع) یا امام مهدی (ع) با استفاده از روشهای مادی باز نمیگردند و اینطور نیست که با دقت بیشتر و با تکنولوژی بالاتر این عمل را انجام دهند. هرگز اینگونه نیست! رفتن یا رفع به آن جهانها و بازگشت از آن جهانها به این عالم با گامهایی معرفتی انجام میشود که انسان به سوی منبع نور بر میدارد و به همین دلیل عالم موازی یا عالم اَنفُس (نفسها) و رفتن به عالم نفْسها و بازگشت از آن مانند رفت و بازگشت اجسامی که در این عالم میبینیم، نیست. این رفت و برگشت با گامهای معرفتی انجام میشود. از همین رو با اخلاص و معرفت انسان ارتباط پیدا میکند، با نزدیکشدن انسان به خداوند متعال، و به همین دلیل این مثال را گفتیم که عیسی (ع) یا امام مهدی (ع) رفع شده هستند، ولی در جهانی که باقیتر از این جهان و قوانینش پایدارتر است. آنها مسلط بر عالمی هستند که ما در آن هستیم و از نظر مکانی هم آنها به ما نزدیکتر هستند. عیسی (ع) میفرماید: من به سوی شما میآیم یا من یتیمان شما را رها نمیکنم. معصوم بین انسان و قلبش جای میگیرد یا از شاهرگ به انسان نزدیکتر است یا او قلب و روح انسان است. روایات بسیاری وجود دارند که خلفای الهی در آنها میگویند: ما بر اخبار شما آگاهی داریم نه با این بدنی که آنها هم در این بدن در این عالم مورد امتحان هستند. بلکه به وسیلهی جهانهایی موازی با عالم ما که ارتباطاتش با عالم ما بسیار متفاوت است و به صورت گامهایی به سوی نور است. به همین دلیل اگر همهی ما با هم رجعت کنیم ممکن است، رفع را متوجه نشویم.
سید احمدالحسن (ع) در کتاب توهمبیخدایی میفرماید:
رفع، بازگشت با یک گام یا بیشتر به سوی مبدأ یا منبع نور است و این یعنی اگر انسان را مانند بقیهی مخلوقات تصور کنیم و او تجلی لاهوت در عدمِ با قابلیت وجود در عوالم خلق باشد، اگر مرتبهی معرفتی را در نظر بگیریم، ما مرتبهی معینی خواهیم داشت و این را در قسمت اول بیان کردم و گفتم: باید دو خط معرفتی وجود داشته باشد، پس گامهایی وجود دارد که شخصِ رفع شده به سوی منبع نور میپیماید که گامهایی معرفتی است و وقتی شخص رفع شده به سوی این عالم بازگردد، نیز گامها از نوع معرفتی خواهد بود. این براساس نزدیکی او به خداوند متعال و اخلاص او به خدا است که او را شایستهی ادراک و معرفت میکند و به او این امکان را میدهد تا این گامها را بردارد بدون آنکه ما آن گامها را بپیماییم. پس این گامها معرفتی است: علم، اخلاص، نزدیک شدن به خداوند متعال و آراسته شدن به اخلاق خدا، همگی در بهدستآوردن گامهای معرفتی شایستهی انسان تاثیرگذار است و آنها این قابلیت را دارند تا در جهان های موازی بالا بروند.
طبیعتاً وقتی متوجه شدیم که این گامها از نوع معرفتی است ـعزیزان منـ خواهیم دانست که شناخت و معرفت به ما کمک میکند تا سرعت رفتن یا بازگشت را تعیین کنیم. این سرعت میتواند تا نزدیک بی نهایت نیز برود؛ حتی اگر با سرعت نور مقایسه شود. اینشتین در نظریهی نسبیت خاص بیان کرده که بیشترین سرعت در عالم اجسام و در کیهانی که ما در آن هستیم، سرعت نور است و نور میتواند تا سرعت 300000 کیلومتر در ثانیه حرکت کند؛ در حالی که در این گامهای معرفتی ـچه به سوی منبع نور برویم یا به سوی این جهانـ این سرعت میتواند بسیار نزدیک به بی نهایت باشد؛ چرا؟ چقدر شما به اطلاعات و شناخت خودت نزدیک هستی؟ بسیار محتمل است که تو آن باشی و آن تو باشد!! فاصلهای وجود ندارد. امکان ندارد، بشود، این معلومات را با ابعاد زمانی و مکانی و دیگر ابعاد فیزیکی حاکم بر جهان مقایسه کرد. حال که گامهای فرد رفع شده از نوع معرفتی است. اگر بخواهی نزدیکی او را با خودمان بفهمی، توجه داشته باش که امام بین تو و معلومات تو قرار میگیرد، بین تو و معرفتت جای میگیرد و اگر بخواهی فاصلهی میان خودت و معلوماتت را محاسبه کنی، نمیتوانی، بگویی: در این زمان و مکان از من جدا میشوند.
فاصلهی میان ما و عالم انفس نیز همینگونه است. در اینجا تشابهی وجود دارد؛ زیرا عالم انفس (عالم جانها) عالم تدبیر کنندهی این عالم است و از دو طرف بین آنها تشابه وجود دارد و آنکه در عالم انفس رفع شده باشد، از نظر زمانی و مکانی به ما نزدیکترین است. این نزدیک بودن نزدیکی مکانی نیست. جهانهای موازی با همین ابعادی که بر جهان مادی ما حکمرانی میکنند، سنجیده نمیشوند و این تنها برای نزدیک کردن مطلب (به ذهن) است و نه بیشتر!
بنابراین سرعت رفع و سرعت بازگشت، نزدیکترین سرعت به بی نهایت است و اگر شما بخواهی گوشهای از این حقیقت را درک کنی، میتوانی، فاصلهی میان خودت و معلومات خودت یا فاصلهی میان خودت و معرفتت را بفهمی. این نزدیکی وجود دارد و احتمال اندکی وجود دارد که فاصلهای بین آنها باشد. معلومات درون مغز شما نیست و مرکز حفظ اطلاعات در مغز نیست.
سید احمدالحسن در کتاب خود «سفر موسی به مجمع البحرین» میفرماید: «جایی را که اطلاعات در صفحهی وجود انسان نگاشته میشود، میتوان جایگاه حافظه یا محل اطلاعات نام نهاد و این جایگاه در نفس انسان یا در روح انسان است و آنطور که بسیاری از مردم تصور میکنند، در جسم یا مغز نیست. مغز درست مانند یک دستگاه نمابر یا تلفن عمل میکند و محل دایمی نگهداری اطلاعات نیست. بلکه دستگاهی است که اطلاعات را از وجود انسان میگیرد و به وجود انسان در این عالم میبرد.
پس سرعت گامهایی که رفع شده به سوی مبدا نور یا در بازگشت به سوی این عالم دارد، نزدیک به بی نهایت است.
باید توجه داشته باشیم که نظریهی نسبیت خاص اینشتین میگوید: سرعت هر چیزی که در کیهان جرمی دارد، بیش از سرعت نور یعنی 300000 کیلومتر در ثانیه نمیشود. دانستیم که فرد رفع شده میتواند، کارهایی تاثیرگذار بر این جهان انجام دهد؛ در حالی که سرعت این کارها بیشتر از سرعت نور باشد و این نقض شدن قوانین نسبیت خاص اینشتین است. حتی فیزیکدانها نیز مجاب میشوند؛ زیرا آنها میگویند قوانین کیهانی وجود دارد که سرعتشان نزدیک یا حتی بیش از سرعت نور است. با این وجود به صورتی آنها را تفسیر میکنند که با نظریهی نسبیت خاص تناقضی نداشته باشد؛ مثلا قضیهی وجود فضای خارجی. خلأ چیزی در عالم مادی نیست؛ زیرا جرمی ندارد و فیزیکدانها در وقایعی که پس از انفجار بزرگ در این فضای خالی اتفاق افتاد، اختلاف نظر دارند و این طی دورهای است که در بین فیزیکدانها اختلاف نظر وجود دارد. آنها میگویند: در زمان اولیهی آشکار شدن هستی، کیهان در یک تریلیونیوم ثانیه به حجم پایدار خودش رسید (در دورهی تورم کیهانی افزایش بسیار زیاد حجم کیهان را در زمانی بسیار بسیار اندک يعنی در حد 10 به توان منفی 32 ثانیه داریم. یعنی سرعت در اين مرحله نزدیک به بی نهایت است؛ چه برسد به سرعت نور!!)
نتیجه آنکه کیهان با سرعت زیادی که از سرعت نور بسیار بیشتر است، منبسط میشود. پس این یک قضیه است و این قضیه بسیاری از امور را توضیح میدهد که در گذشتهی نزدیک، نظریهی انفجار بزرگ در موردش متحیر میشود. آنها اکنون میگویند: در این کیهان برخی پدیدهها سریعتر از سرعت نور وجود دارد و در نهایت مجاب شدند، نظریهی کیهانهای چندگانه یا جهانهای موازی را بپذیرند و حتی میگویند: این قانون، نتیجهای از تاثیر جهانهای موازی است یا اثراتی از تراوشات جهانهای چندگانه و موازی بر یکدیگر است که این مطلب را در قسمت قبل گفتیم.
برخی پدیدهها را نمیتوان توضیح داد؛ مگر آنکه بگوییم کیهان ما تحت تاثیر جهانی موازی و نزدیک به آن است. به عنوان نمونه مسألهی در هم تنيدگی کوانتومی یا «بعد شبحگونه» از طرف اینشتین از این دست میباشد.
در هم تنیدگی کوانتومی ـبه صورتی که تعریف میکنند یا برای آن مثال میزنندـ اگر ما بخواهیم الکترونهای در هم تنیده را رصد کنیم، مشاهده میکنیم: آنها میتوانند به طور کاملاً منسجم و بین الکترونی با یکدیگر تعامل داشته باشند. مثلاً در مورد دو الکترون در هم تنیده که از راست به چپ بچرخد، هر دو الکترون به سمت راست میچرخند و این حرکت به صورتی کاملاً هماهنگ است. آنها میگویند: اگر فاصلهی بین این دو الکترون چند هزار سال نوری هم که باشد ـکه بسیار بیشتر از کیلومترها استـ اگر یکی از الکترونها را برانگیزیم و به الکترون دیگر که دور از آن است، بنگریم و مثلاً ببینیم، از چپ به راست میچرخد، هر لحظه که الکترون اول بچرخد، الکترون دیگر هم در همان لحظه میچرخد و با حرکتی متناسب با دیگری و از راست به چپ حرکت میکند؛ یعنی تناسب و هماهنگی موجود بین دو الکترون باعث برانگیختگی متناسب در الکترون دیگر میشود؛ حتی اگر مسافت بین الکترونها بسیار زیاد در حد هزاران سال نوری یعنی مسافتی بسیار هولناک باشد! این در هم تنیدگی کوانتومی یا به تعبیر اینشتین «بعد شبحگونه» است.
فیزیکدان میچیو کاکو میگوید اگر یک الکترون را تحریک کنیم، الکترون دیگر با درک حرکت الکترون دیگر نوسان میکند. چه اتفاقی میافتد؟! این یعنی حرکت الکترون دیگر را درک میکند؛ یعنی به حرکت برادرش پاسخ میدهد و این لرزش را فوراً احساس میکند. سرعت ارتباط بین دو الکترون یا پاسخ الکترون به حرکت الکترون دیگر، نزدیک به سرعت نور نیست. بلکه بسیار سریعتر است و اینها در جهانی اتفاق میافتد که ما در آن زندگی میکنیم. نظریهی جهانهای موازی تنها راه حل منطقی، برای پاسخگویی به این دست پدیدهها است؛ این سرعت، نزدیک به سرعت نور نیست. بلکه بسیار بیشتر از سرعت نور است. حال که فیزیکدانها مسألهی فضای خارجی و در هم تنيدگی کوانتومی را براساس نظریهی جهانهای موازی پذیرفتهاند مانعی وجود ندارد که تاثیر جهانهای موازی در کیهان ما آشکار شود و ما هم همین را میگوییم؛ میگوییم: سرعت برداشتن گامی به سوی منبع نور و بازگشت به سوی منبع نور و برگشت دوباره به این عالم تقریباً بی نهایت و نزدیکترین مقدار به بی نهایت است؛ همانطور که در مسألهی فضای خالی و در هم تنيدگی کوانتومی سرعت نزدیک به سرعت نور و حتی خیلی بالاتر است. این اثر را در کیهان خود نیز میبینیم. در جهانهای موازی یا عالم انفس اثراتی آشکار بر کیهان ما وجود دارد و به این ترتیب این سرعت یا سرعت حرکت فرد رفع شده به سوی ما و یا بازگشت به عالمی که فرد رفع شده در آن قرار دارد، نشان داده میشود. عالم انفس را تنها برای نمونه بیان کردم وگرنه میگویيم: فرد رفع شده، الزاماً در عالم موازی دوم یا سوم قرار ندارد. بلکه کیهانها و جهانها یا تجلیات یا ظهورهایی وجود دارد که تعدادشان تقریباً بینهایت است؛ چرا که انسان بر صورت خدا آفریده شده و خداوند متعال مطلق و بینهایت است و انسان رونوشتی از او و تمثیلی از او است که از او خواسته شده تا خلیفه و جانشین خدا باشد. او نزدیکترین فرد به خداوند است و در نتیجه ظهورها و تجلیهای انسان حتی در مقیاسی که در این عالم نمایش داده میشود، نسخههایی نزدیک به بینهایت است، پس سرعت آن هم نزدیک به بی نهایت خواهد بود.
حال در مورد فرد رفع شده اگر بخواهد، بازگردد، مثلاً عیسی بخواهد از عالمی که به آن رفع شده است، به عالمی که ما در آن هستیم، برای امتحان دوم بازگردد، فرد رفع شده میتواند در قالب جسم بازگردد. فقط جسم انسان اينگونه نیست. بلکه جسم هر چیزی جز نیست مگر تکثر و کثرت انرژی؛ همانطور که سید احمد الحسن در کتاب «در محضر عبد صالح» میگوید. این یک نظریهی فیزیکی است و چیزی جز کثرت و چگال شدن انرژی نیست. نظریهی ریسمانها این مطلب را با دقت بالایی بیان میکند. ریسمان عبارت است از یک بستهی انرژی بسیار باریک و ظریف که نمیتوان آن را با قوانین موجود اندازهگیری کرد. تعداد این انرژیها بسیار زیاد است. نظریهی ریسمان، اصل هر چیزی را تفسیر میکند. ریسمان با دقتی بسیار بالا عمل میکند و تعداد اين انرژیها بسیار محتمل است که به سوی بینهایت برود. طبیعتاً انسان در قالب یک بدن، چیزی جز انرژی چگال و متراکم شده به شکلی خاص نیست. نظریهی ریسمانها میگوید: هر ریسمان در این جهان فرکانس به خصوصی دارد و به این ترتیب بدن شما حامل ریسمانهایی است که فرکانس خاص شما را تشکیل میدهد. این من هستم و حتی همهی مخلوقات و هر جسم در این جهان از ریسمانهایی تشکیل شدهاند و این ریسمانها هر کدام فرکانس خاص خود را دارد که همگی آنها را با هم جمع میکند. در شب گذشته به شما گفتم که مرگ چیزی جز قطع و از بین رفتن این فرکانس نیست. حال انسان چه ارتباطی با این جسم دارد؟ اتصال نفس به این جسم با مرگ قطع میشود؛ در حالی که فرد رفع شده ارتباط و پیوستگی خود را حفظ میکند و به این صورت نیست که بدنی داشته باشد که آن را ببینیم. بلکه جسدهای زیادی دارد که ممکن است، نامرئی باشند. پس انسان به عنوان یک جسم چیزی جز انرژی انباشته شده و چگال به شکلی خاص نیست ـیعنی ذراتی با همان فرکانسـ و این ـهمانطور که گفتمـ با نظریهی ریسمانها تفسیر میشود. به عبارت دیگر اطلاعات دقیقی وجود دارد که این ماده را به عنوان مثال جسم شما و ذراتی را همراه با هم قرار میدهد که فرکانس یکسانی دارند و با یکدیگر فعالیت و نوسان میکنند. اینها ریسمانهای بازی هستند که فرکانس آنها با هم جمع میشود.
حال اگر فرض شود شما کلیدی داشته باشی که اطلاعات شما را جمع کند، یعنی اطلاعاتی با همان فرکانس که ذرات بدن شما را تشکیل میدهد، به صورتی که در برابر دیگران ظاهر شوی، شما به چیزی بیش از این کلید نیاز نخواهی داشت. ممکن است کلید در دست شما باشد و فرکانس لازم را در آن ایجاد کنی و فرد رفع شده، به محض اینکه این کلید را داشته باشد، میتواند همان گامها را به سوی عالمی که ما در آن هستیم، بردارد و این بدن نمایان را پیدا کند. این ریسمانها با هم جمع میشوند و این به آن معنی نيست که فرد رفع شده ارتباط خود را با این عالم جسمانی قطع کرده باشد؛ فرد رفع شده نمرده و تفاوت مهمی بین فرد رفع شده و شخص مرده وجود دارد. فرد مرده فرکانسی ندارد و فاقد آن فرکانس است و اتصال بین نفس و جسمش قطع شده. ولی در فرد رفع شده همهی اینها همچنان موجود است؛ پس اگر کلیدی داشته باشد تا همهی اطلاعاتی که این ریسمانها را با هم جمع میکند در دست خود داشته باشد و کلید جدا کردن را نیز داشته باشد، میتواند تا هر جا بخواهد رفع شود؛ ولی اولیای خدا اینگونه عمل نمیکنند. بلکه آنها در برابر خواست و ارادهی پروردگارشان فروتن هستند و هرگاه از آنها خواسته شود به این عالم باز میگردند تا خواست و ارادهی الهی را پیاده کنند. این پدیدهای است که در داستانهای دیدار با امام مهدی (ع) رخ داده است. داستانهای بسیاری وجود دارد که از دیدار با امام مهدی (ع) گزارش میدهد و پس از آن ایشان به سرعت پنهان و از نظر بیننده دور میگردد. حتی مسیحیان در برخی داستانها میگویند: عیسی (ع) با برخی دیدار کرده و از هنگامی که رفع شد و از عالمی که رفع شد تا امروز با تجلیها و ظهورهایی با مردم دیدار داشته است. پس فرد رفع شده میتواند به این صورت بازگردد و این مطلبی است که سید احمدالحسن بیان کرده است. این بیان دیگری غیر از آنچه است که در کتاب توهمبیخدایی گفته شده. این متن از کتاب «در محضر عبد صالح» است که سید احمدالحسن از نقطه نظر دیگری میگوید. ولی با دیدگاه مطرح شده در کتاب توهمبیخدایی به یک جا میرسند. ایشان (ع) میگوید: عالم جسمانی در حقیقت چگال شدن نیرو و انرژی است و به دلیل این کثرت و چگال شدن بین مقدار و سطح بالاتر و پایینتر در نوسان است و این را به وضوح میتوان از طریق نیروهای جسمانی مختلف درک نمود؛ با اینکه آنها نزدیک به هم هستند ولی اختلاف بسیاری بین آنها وجود دارد. گازی که اطراف زمین است، با آب بسیار متفاوت است و سنگ نیز به همین ترتیب. شما هوا و گاز اطراف زمین را نمیبینی. ولی ندیدن شما وجود هوا و این گاز را مُنتفی نمیکند. آیا ندیدن با چشم یعنی چیزی وجود ندارد؟ فیزیکدانها، شیمیدانها و حتی مادیگراها ـکه بسیار با ماده عجین شده هستندـ میگویند: برخی چیزها وجود دارد که خارج از دید ما هستند. ما میگوییم فرد رفع شده وقتی به سوی منبع نور حرکت کند، به این معنی نیست که بدن ندارد. بلکه رفع او در جایگاه و تجلی و ظهور و در جهانی موازی است. او بدون بدن نیست و بدن دارد؛ زیرا زنده است. او بدن دارد ولی بدن او مثالی است و با این دید بصری ـکه فقط اجسامی با چگالی و کثرت فراوان را میبیندـ دیده نمیشود. به همین دلیل سید احمدالحسن میگوید: ندیدن شما چیزی را در این زمین نفی نمیکند.
اما انسان؛ وجود هر انسانی از آسمان اول تا پایینترین قسمت آن امتداد دارد و تا رسیدن به این عالم جسمانی دستخوش کثرت میشود. در ترکیب جسم انسان چیزهایی وجود دارد: نفس انسان، جسم مادی مرئی و جسم مادی نامرئی.
سید (ع) چنین میگوید: برای اینکه مطلب را ساده کرده باشم، میگویم: جسم مادی نامرئ.ی اما در حقیقت تجلیات زیاد و ظهورهای بسیار زیادی وجود دارد؛ و اکنون او، با برهان قرآنی این مطلب را اثبات میکند. این برهان قرآنی را آل محمد (ع) پیشتر بیان کردهاند. ولی با کلماتی متشابه؛ جایی که آنها (ع) به چندگانه بودن جهانها اشاره فرمودهاند. به عنوان مثال در حدیثی امام باقر (ع) در مورد وجود به اصحابش میفرماید: آیا شما گمان میکنید، تنها همین عالم وجود دارد و غیر از شما نیست؟ بلکه خدا هزار هزار عالم و هزار هزار بشر را آفرید و شما در آخرین جهانها هستید و شما آخرین آدمها هستید. اینها حقایقی نيست که فقط از نظر علمی ثابت شده باشد ـیعنی علم و دین به هم رسیده باشندـ بلکه کسی که این مطالب را گفته یعنی امام باقر (ع) این مطالب را 1300 سال قبل فرموده و اکنون علم جدید با محاسبات دقیق و بسیار پیچیدهی ریاضی و فیزیک سخنانی را که صدها سال قبل از طرف محمد و آل محمد (ع) بیان شده است تایید میکند و این نشان میدهد، روشی که این اولیای الهی به کار میبردند، روشی حق است و آنها از طرف پروردگار میآموختند؛ همان پروردگاری که آنها را به عنوان جانشین برگزید و آنها علوم را به این صورت بیان میکردند.
به سخنان سید احمدالحسن باز میگردم؛ ایشان میفرماید: در حقیقت در اینجا ما با نفس، جسم مادی مرئی و جسم مادی غیرمرئی سر و کار داریم. من برای اینکه مطلب برای شما آسان شود، میگویم: یک جسمِ نامرئی؛ در حقیقت تجلیّات بسیار زیاد و ظهورهای بسیار زیادی وجود دارد که به تعداد آنها برای انسان جسم یافت میشود. به همین دلیل است که خدای متعال فرموده است: «وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ اللهِ لاَ تُحْصُوهَا» «و اگر بخواهید نعمتهای خدا را شمارش کنید، نمیتوانید.» شمارش، ممکن، ولی تعیین تعداد (إحصاء) ناممکن است…
و این چیزی است عجیب. اکنون در نظریهی کوانتوم یا فیزیک کوانتوم، وجود تعداد ممکن است. ولی از نظر احصا و شمارهکردن ممکن نیست. این جهانها تعدادی دارند. آیا میتوان آنها را شماره کرد؟ دانشمندان فیزیک میگویند: تعداد آنها نزدیک به بینهایت است.
این نظریه میگوید: جهانها متعدد هستند. ولی چند تا؟ اینها قابل شمارش نیستند. آیا یکصد جهان موازی وجود دارد؟ یک میلیارد جهان موازی هست؟ و به همین ترتیب…
و آنها براساس نظریات خود میگویند: جهانهای موازی قابل شمارش نیستند و بر این اساس انسان نسخههایی دارد که در همهی جهانهای موازی موجود است. این نسخهها در همهی جهانها وجود دارند و در هر لحظه ممکن است یکی از آن نسخهها به عنوان واقعیت، اتفاق بیفتد.
سید احمدالحسن دربارهی این جهانهای موازی در کتاب «توهمبیخدایی» میگوید که تجلیها و ظهورهای بسیاری وجود دارد. ایشان میفرماید: این ظهورها و تجلیها بسیار زیاد هستند…. تعداد نعمتها برابر است با امتداد وجود تقسیم بر اندازهی هر تجلی است. از عالم انفس تا این عالم در طول این امتداد چند نسخه یا چند آدم بر انسان گذشته است تا در این عالم آشکار شود؟ این تجلیها و ظهورها چقدر هستند؟ باید این امتداد را در نظر گرفت. سپس آن را تقسیم بر این ظهورها کرد؟ تعداد این ظهورها و تجلیها چقدر است؟ تجلیها به ناچار باید کمترین مقدار ممکن باشد تا بین وجودهای انسان اتصال و پیوستگی برقرار باشد و این تقسیمبندی ناگزیر در بهترین شرایط باشد. اینها ستون نور جدا از هم نیستند. بلکه تا آنجا که ممکن است، متصل باقی میمانند. در حقیقت ما نمیگوییم: انسان یا تجلیهای او از ابتدا تا انتها بینهایت است؛ زیرا تنها کسی که با این توصیف وصف میشود، خداوند متعال است. ولی انسان نزدیکترین شخص به خداوند بی انتها است و یا به عبارت دیگر تجلی باید کمترین مقدار ممکن را داشته باشد تا اتصال و یگانگی بین این وجودهای انسان برقرار بماند یا از نقطه نظر ریاضی، مانند قطعههای (بسیار کوچک) دیفرانسیلی برای کامل کردن است و این قطعهها باید نزدیکترین مقدار به صفر باشد.
حال به سخن سید احمدالحسن توجه کنیم. اگر بخواهیم مقداری را بر صفر تقسیم کنیم، نتیجه بینهایت میشود و بی نهایت مقدار مشخصی ندارد و شماره نمیگردد؛ ولی ما صفر نداریم. بلکه نزدیکترین مقدار به صفر را داریم پس نتیجهی این تقسیم، عددی بسیار بزرگ میشود که همچنان جزو اعداد است. ولی قابل شمارش نیست، یعنی بزرگتر از هر مقداری است که قابل شمارش باشد.
برای اینکه تصویر واضحتر شود به سخن احمدالحسن باز میگردیم:
تصور کن که این عدد عبارت است از یک و جلویش به اندازهی یک میلیارد سال نوری صفر تا بتواند به شماره درآید. اگر نعمتهای الهی ده یا صد یا هزار مورد بود قابل شمارش و اندازهگیری میبود و اگر به شما میگفتم: تعداد نعمتهایی که خدا به شما داده را شماره کن هر چه قدر هم نعمت بشماری، تعداد آنها به یک میلیون نعمت نمیرسد.
خداوند تندرستی، روزی، وجود و…. و…. را آفرید. آیا صد نعمت داده است. آیا یک میلیون نعمت داده است. این نعمتها چگونه قابل شمارش نیست؟ اکنون شاید کسی بگوید: نعمتهای خدا یک میلیون نعمت است. پس این عدد قابل شمارش است. پس چرا خداوند میفرماید: اگر تعداد نعمتهای خدا را بشمارید، نمیتوانید آنها را به شماره درآورید؟! راهی برای گریز از این متشابه وجود ندارد؛ مگر با آنچه سید احمدالحسن (ع) بیان کرده است. ایشان میفرماید: اگر نعمتهای خدا بر تو ده تا، صد تا یا هزار تا باشد در اینصورت قابل شمارش خواهد بود و اگر گفته شود، نعمتهای خدا را بشمارید، میتوانی صد تا از آنها را بشماری؛ پس چرا خداوند میفرماید نعمتها به شماره درنمیآید؟ چرا با اینکه مقداری دارد، ولی قابل شمارش نیست؟
برای حل رفع ابهام و تناقض این مسایل شما به این نکته که انسان دارای تجلیات و وجودهای زیادی است، شناخت پیدا کنید و تعداد این ظهورها و تجلیها بسیار نزدیک به بی نهایت است؛ همانطور که سید احمدالحسن بیان فرموده است که اگر تعداد آنها مشخص باشد، باز هم قابل شمارش نیست. هر نعمتی از نعمتهای خدا بر شما شامل این ظهورها و تجلیها میشود و از آنجا که ظهورها و تجلیهای شما از عالم نفس و از نزدیکترین کیهان موازی تا عالم ما نزدیک به بی نهایت است، اگر تنها یک نعمت وجود را در نظر بگیریم، این نعمت نیازمند تجلی اول، دوم، سوم، چهارم و…. خواهد بود که نزدیک به بی نهايت است.
اگر فقط نعمت وجود و تجلیهای آن را در نظر بگیریم، در هر یک از این جهانها موازی یک تجلی دارد. حتی یک نعمت را نمیتوان به شماره درآورد چه برسد به آنکه نعمتها متعدد باشد؟ اگر تنها یک نعمت وجود داشته باشد، همهی این تجلیها را خواهد داشت. بنابراین فقط یک نعمت کافی است تا بگوییم: قابل شمارش نیست و اگر سید احمدالحسن تنها همین یک آیهی قرآن کریم را محکم کرده بود، نشان میداد، این مرد کسی است که از چشمهای زلال آب مینوشد و از اهل بیتی است که علم در سینههایشان قرار دارد.
این ظهورها و تجلیها قابل شمارش نیست و سید احمدالحسن (ع) بیان میدارد که هر رفع شدهای نیز به این صورت است که مثلاً جسمی دارد و این جسم تجلیاتی دارد و وقتی بالا برود او را اینطور میبینی که به تدریج مخفی و در ابتدا مثل شبح میشود و به این شکل موضوع روشن میگردد؛ اینکه رفتن و بازگشتن به این روش براساس وجود این تجلیها است؛ زیرا هر تجلی قبلی، نوری است وسیعتر و بزرگتر با ظلمتی کمتر.
پس انسان آرام آرام بالا میرود تا مخفی شود و بازگشت نیز عکس آن است؛ از جایی با نورانیت بیشتر به جایی با تاریکی بیشتر میرود و در حال بازگشت او از وضعیت نزدیک به شبح به جسد میآید. اکنون حقایق از طرف سید احمدالحسن بیان شده و اینها حقایقی علمی هستند. به عنوان مثال نظریهی چند جهانی میگوید: کیهانهایی متعدد و موازی وجود دارد و تعداد آنها نزدیک به بی نهایت و غیر قابل شمارش است.
اکنون به محور پنجم میپردازیم که بسیار مهم است. چگونه میتوان به فرد رفع شده مرتبط و متصل شد؛ زیرا ما برای رسيدن به امام مهدی (ع) یا عیسی (ع) یا ایلیا (ع) و دیگر اولیای رفع شدهی خدا دستانمان بسته است. این درست است که آمدن آنها، برای برپایی حکومت عدل الهی از طرف خدا مقدر شده و از مشیتهای الهی است. ولی مشیت خدا اسبابی نیاز دارد. در اینجا به تقصیر و کوتاهی مردم میپردازیم. کوتاهی مردم علت و سبب رفتن خلفای الهی، از این دیار به عالم موازی یا آسمان نخستین است و این رفتن به دلیل کوتاهی مردم صورت گرفته است. فرد رفع شده ـمثلا عیسیـ پیش از آنکه خدا به او امر کند بازگردد ـیعنی در زمانی که عیسی با مهدی (ع) در آمدن دوم برای برپایی دولت عدل الهی بازگرددـ به اسبابی نیاز دارد. آیا قضیه روشن است یا به طور کامل مورد غفلت قرار گرفته است؟
پیش از آنکه به این پرسش پاسخ دهیم، اشارهای دارم به این مطلب که برخی علمای فیزیک میگویند: این کارها با اسباب مادی صورت میگیرد. ولی همهی تلاشهای آنها به شکست انجامیده است و آنها به مردم میگویند: این کار ممکن نیست. برخی کسانی که منتسب به دین هستند، بازگشت عیسی یا امام مهدی (ع) را به شکلی فضایی تصور میکنند! مثلاً میگویند: عیسی یا امام مهدی (ع) در گوشه و کنار کیهان ما هستند و ناگزیر از سفینهی فضایی استفاده میکنند تا به عالم ما بازگردند و وقتی خدا به ايشان فرمان بازگشت بدهد، وارد این سفینهی فضایی میشود و باز میگردد. آیا این از نظر علمی یا دینی ممکن است؟ از نظر دانشمندان فیزیک، فاصلهی میان ما و اجزای قابل رویت کیهان که تلسکوپهای دقیق کشف کردهاند، بسیار زیاد است. این کیهان بخشی کوچک از کل کیهان و نسبتی بسیار کوچک از آن است. ولی حالا مسافت بین ما و همین کیهان قابل رویت را در همین لحظه در نظر بگیریم. باید حتماً در همین لحظه مورد محاسبه قرار دهیم؛ زیرا کیهان در حال گسترش است. آنها میگویند: ما به 40 میلیون میلیون میلیون سال نوری نیاز داریم تا به انتهای آن برسیم. مثلاً اگر دوستی در آنجا داشته باشیم و بخواهیم با او تماس تلفنی برقرار کنیم و نامهای به او بدهیم و آن نامه با سرعت نور حرکت کند ـکه 300000 هزار کیلومتر بر ثانیه استـ زمانی که آن نامه به مقصد میرسد، 40 میلیون میلیون میلیون سال بعد خواهد بود و حتی بیشتر زیرا کیهان در حال گسترش و انبساط است. رفت و برگشت نامه دو برابر این زمان طول میکشد. این زمانی است که برای رفت و برگشت یک نامه لازم است. ببینید چند کیلومتر میشود؛ یعنی اگر مثلاً اکنون ما در نجف باشیم، مسافت 140 میلیارد سال نوری معادل 140 ضرب در 300000 در 365 در 24 در 3600 کیلومتر یا حدود 40 سکستیلیون کیلومتر خواهد بود و یک سکستیلیون برابر با 1 ضربدر ده به توان 21 است و 40 سکستیلیون 40 ضربدر 10 به توان 21 خواهد بود. بسیار خوب این از نظر مسافت بود. این در کیهان قابل رویت است. ولی آیا کیهان محدود به همین جهان قابل رویت میباشد؟ فیزیکدانها و نظریات جدید میگویند: هستی در حال گسترش است. علم میگوید: انتهایی وجود دارد. ولی فراتر از کیهان قابل انتها و پایاندار خود نیازمند مکان خواهد بود و اگر چیزی مکان داشته باشد، این مکان هم خود جزیی از کیهان است، یعنی این مکان ناگزیر جزئی از کیهان خواهد بود. اما احتمال دیگری که مطرح میشود، این است که کیهان مرئی که در حال گسترش است، ممکن است مانند سطح یک کره یعنی بر روی خودش بسته باشد (اگر روی آن راه برویم و از یک نقطه شروع کنم در نهايت به همان نقطه باز میگردیم!) و این به همان صورتی است که خداوند متعال بیان میفرماید که جهنم محیط بر کافران و یک محیط کاملاً بسته است و اگر انسان بخواهد از این دایرهی بسته عبور کند، جز با اخلاص و توفیق از طرف خداوند متعال نمیتواند و فرار از این کیهان به صورت جسمانی ممکن نیست. بلکه خروج با گامهای معرفتی انجام میشود و این گامهای معرفتی را ممکن نیست، این مرز تاریک، محدود کند و بپوشاند.
قبلاً به شما گفتم که کیهانهای دیگر تا آنجا که ممکن است، به ما نزدیک میباشند و این گامها از نوع معرفتی است.
نظریهی نسبیت خاص اینشتین میگوید: سرعت نور 300 هزار کیلومتر بر ثانیه است. این یعنی اگر شخصی از مریخ به ما تلفن کند، حدود 10 دقيقه لازم است تا پیامش به ما برسد. سفینهی فضایی وُیِجر برای بررسی محدودهی منظومهی شمسی و فاصلهی 20 میلیارد کیلومتری فرستاده شد. این سفینهی فضایی برای آنکه پیام خود را به ما برساند، به تقریباً 12 ساعت زمان نیاز دارد تا پیامش به ما برسد. نزدیکترين سیارهی بیرون از منظومهی شمسی ـیعنی آلفا قنطورسـ حدود 40 تریلیون کیلومتر از ما فاصله دارد و دريافت پیام از آنجا به حدود چهار سال زمان نیاز دارد و به شما گفتم که فاصلهی آن از خورشید 3/4 سال نوری است.
بسیار خوب. گفتیم ارسال پیام در محدودهی کیهان مرئی به بیش از 100 میلیارد سال زمان نیاز دارد. به این ترتیب معلوم میشود، مسألهی ارتباط جسمانی با کیهانهای موازی یا عوالمی که عیسی (ع) به آن رفع شد تا مقصود او را بفهمیم تقریبا غیرممکن و کاری محال است. اول: قوانین آن عالم با قوانین این جهان متفاوت است. دوم: گامهایی که ما را به عیسی یا عیسی را به ما میرساند، گامهایی معرفتی است و مسافت براساس کیلومتر نیست و ما نیازمند سفینههای فضایی نیستیم تا به او برسیم. این گامها، گامهایی معرفتی است و هر کس با معرفت و اخلاص عیسی را بشناسد، منظور او را میفهمد و میتواند به او مرتبط شود؛ زیرا او رحمت خداوند است. فاصلهی ما با امام مهدی (ع) به یک کیلومتر و حتی به یک متر هم نمیرسد؛ زیرا نزدیکی شما به او نیازمند اخلاص است تا آنجا که شما را آماده کند و پاک سازد و شما را به آنها نزدیک گرداند… اما وقتی امام مهدی (ع) و عیسی از این امت دور هستند ـزیرا این امت به طور کامل از آنها دور هستندـ پس بشریت به رهاییبخشی نیاز دارد تا آنها را به این دو امام و به این دو جانشین خدا نزدیک گرداند و منظور آنها را نشان دهد. بنابراین ارتباط با فرد رفع شده اولاً مادی و جسمانی نیست و اگر بخواهیم با فرد رفع شده مرتبط شویم همان ارتباط فرد رفع شده با ما خواهد بود و او برای انجام وظیفه به صورت جسم در میآید؛ این مورد اول. اما مورد دوم اینکه ارتباط با فرد رفع شده به وسیلهی نمایندهی او بر این زمین انجام میشود و او همان کسی است که منظور عیسی و امام مهدی (ع) را روشن میکند و این برای برقراری ارتباط لازم است.
سوم اینکه برای ارتباط باید شما قابلیت تعامل با راه نفسانی و ملکوتی ـمانند رویای صادقه یا مکاشفهـ را داشته باشی و اینها وسیلهی ارتباط با جهانهای نورانی است که پایدارتر از این جهان ما هستند. از طریق رویای صادقه میتوان مقصود عیسی و مقصود امام مهدی (ع) را فهمید یا با آنها دیدار داشت؛ یعنی این راه یک راه ملکوتی است. خلفای خدا شبیه عیسی (ع) در آخرالزمان هستند. مثلاً از رسول خدا در مورد آخرالزمان آمده است که رویای مومن در آخرالزمان تکذیب نمیشود؛ زیرا وحیی بزرگ است.
نکتهی چهارم: برای ارتباط با فرد رفع شده و درک مقصود او، راهی عمومی و الهی وجود دارد و از این طریق میتوان مقصود اولیا را فهمید؛ زیرا آنها از اراده و خواست خدا خارج نشدهاند و این راه با درک وسایل و واسطههای خدا و مطالعهی آنها در این کیهان نمود، مییابد؛ زیرا این کیهان شامل ابزارها و وسایل خداوند است و خدای سبحان در این کیهان وسایلی دارد، اگر بفهمیم خدای سبحان قبل، همزمان و بعد از هر چیز چگونه با ما سخن میگوید؛ همانطور که از ائمه وارد شده است که چیزی را ندیدم؛ مگر آنکه خدا را قبل، همزمان و بعد از آن دیدم. پس اگر واسطههای خدا را بشناسیم و بدانیم چگونه آنها را کشف کنیم و بخوانیم مقصود افراد رفع شده را خواهیم فهمید و مقصود امام مهدی یا مقصود عیسی (ع) را درک خواهیم کرد. بلکه واقعیت این است که ـای عزیزان منـ اگر انسان میتوانست، فاصلهی بین خود و خلیفهی رفع شدهی خدا عیسی (ع) یا فاصلهی بین خود و خلیفهی رفع شده خدا محمد بن الحسن المهدی (ع) و فاصلهی بین خود و دیگر جهانهای چندگانه را بفهمد، میدید، چقدر به او نزدیک هستند و اگر غفلت انسان و مشغول بودن او به این دنیا و شهواتش نبود، میدید که فاصلهی بین او و این جهانها نزدیکترینِ فاصلهها است و حتی از رگ گردن هم نزدیکتر است.
و تنها به اخلاص و پاکی انسان نیاز است تا حجاب یا پرده از برابرش برداشته شود و هر پرده پس از پرده و کیهان بعد از کیهان برداشته شود تا آن توفیقی را که ولیّ رفع شده یافت، بیابد و از بخشش پروردگار کریمش توشه برگیرد تا آنجا که آن معبود سبحان بخواهد.
و به همین دلیل امام سجاد (ع) دربارهی منبع نور میفرماید: «آن که در مسیر تو گام نهاد، چقدر به تو نزدیک و فاصلهاش اندک است!» یعنی فاصلهی من و تو و هر انسان دیگری در کوچ به سوی خدا تا آنجا که ممکن است، اندک است؛ نزدیکترین فاصلهی ممکن؛ چرا که خدا بین تو و قلب تو جای میگیرد: «ما به او از رگ گردن نزدیکتر هستیم». این از طرف فاعل میتواند، تحقق یابد؛ زیرا شما این قابلیت را داری ولی پاک نیستی؛ این مطلب را در وهلهی اول به خودم گوشزد میکنم.
پس کسی که به سوی او کوچ میکند، فاصلهاش اندک است، فاصلهاش تا منبع نور اندک است. حال در مورد جهانهای موازی که به نظر میرسد، از منبع نور دورتر و به ما نزدیکتر هستند، وضعیت به چه صورت باید باشد؟
آل محمد (ع) در این خصوص بیان میدارند. امیر المومنین (ع) میفرماید: آیا گمان کردی، تو جرم کوچکی هستی در حالی که عالمی بزرگتر درون تو را فرا گرفته است! همهی جهانها درون تو است، همهی جهان ها در وجود تو ممکن است؛ زیرا تو بر فطرت خدا سرشته شدهای؛ همان فطرتی که خداوند مردم را براساس آن خلق کرد و در خلق خدا تبدیلی نیست؛ اما انسان برای این کار باید بر مسیر معرفت گام بردارد. امام صادق (ع) میفرماید: اینکه انسان بر فطرت خدا آفریده شده، یعنی انسان میتواند صورت خدا شود و میتواند، همهی نامهای خدا را بشناسد. ولی انسان خودش فطرت خود را میشکند و دستش خالی میماند.
به این ترتیب بسیاری از مسایل حل میشود! آصف بن برخيا میگوید: من تخت را به سوی تو میآورم. طی چه مدت زمانی میآورم؟ من آن برای تو میآورم؛ پیش از آنکه چشم بر هم بزنی! با پیشرفت تکنولوژی به چندین دقیقه نیاز است تا پیامی از یمن به فلسطین برسد؟ زیرا سلیمان در فلسطین است. ولی آصف میگوید: رفتن به جهانهای موازی که نورانیتر و بالاتر است به يک چشم بر هم زدن نیاز دارد؛ وی میگوید: من تخت را به سوی تو میآورم و این به چهارچوب زمان و مکان نیاز ندارد. من به سوی تو میآیم؛ پیش از آنکه چشم بر هم بزنی.
شما هم میتوانی مانند آصف بن برخیا باشی. همهی خلق میتوانند مانند آصف باشند و اینطور نیست که تنها آصف این شایستگی خاص را داشته باشد تا با جهانهای دیگر ارتباط برقرار کند و ما این شایستگی را نداشته باشیم. بلکه همه به همان صورتی آفریده شدهاند که محمد و آل محمد ـصلوات الله و سلامه علیهمـ آفریده شدند. ولی ما بهرهی خود را تباه و به این ترتیب به این درجه از تاریکی تنزل پیدا کردیم.
مشکل امروز این است که فیزیکدانها میگویند: جهانهای موازی ارتقا و تکامل بیشتری دارد. ولی دانشمندان مسلمان و علمای کتاب مقدس در حقيقت میگویند؛ فقط همین جهان در دسترس است و واقعیتِ حرف آنها این است که ارتباط با جهانهای ديگر ممکن نیست و ارتباط با بهشت و دوزخ امکانپذیر نمیباشد! به خدا سوگند که این مشکل بزرگی است! درنتیجه چنین متونی غریب میشوند و ادلهی انبیا و رفتارهای انبیا مورد تهمت قرار میگیرد و این به دلیل کوتاهی علمای دین است.
محور پایانی این مبحث، محوری مهم و در ارتباط با امام مهدی (ع) و عیسی (ع) است. محور ششم و پایانی ـعزیزانـ بیان میدارد که مکان رجعت کجا است. دربارهی زمینِ محمد و آل محمد و زمینِ علی و اولاد علی است.
میگویم: این بازگشتی است از مشرق و تا جایی که میشود، خلاصه بیان میکنم.
در انجیل متی آمده است: «همانطور که برق از مشرقها ظاهر و در مغربها نمایان میگردد، بازگشت پسر انسان نیز اینگونه است» «و هر جا لاشهای باشد کفتارها جمع میشوند». در اصحاح 37 آمده است: «همانطور که روزگار نوح بود، بازگشت پسر انسان هم هست». این متن به مشرق اشاره میکند و مشرق نسبت به مکان عیسی (ع) عراق یا سرزمین انبیا یا همان سومر یعنی همان سرزمین آدم و نوح است. این متن باز هم میان برق و جسد ارتباط برقرار میکند. برخی مفسران کتب مقدس جسد را مرتبط با فرد ذبح شده یعنی عیسی (ع) میدانند و ما میگوییم: حسین (ع) فدای عرش خدا شد و او همان ذبح شده بر ساحل رود فرات است.
این متون میان برق و فرد ذبح شده و زمان نوح ارتباط برقرار میکنند. ارتباط فرد ذبح شده با منجی در متون دیگری با نام سید و منجی و پروردگار سپاهیان مورد اشاره قرار گرفته است. او ذبح شده بر نهر فرات است. اگر به تاریخ رسالتهای الهی از زمان آدم (ع) تا امروز مراجعه کنید، همهی اولیای خدا ذبح شده برای عرش خدا بودند و از جملهی آنها حسین بن علی (ع) بود و نوح نیز بدون شک از سرزمین سومر بود.
اگر بگویید بازگشت عیسی رخ میدهد، بازگشت او کجا است و آیا بازگشت او به سوی جدش نوح نیست؟ به این ترتیب بازگشت او به سومر خواهد بود و آمدن دوم او به سرزمین سومر است. این متون دینی رمزآلود و این نکتهای واضح و روشن است و نیازمند خلیفهای الهی است تا محکمات آن را جدا سازد. احمدالحسن این محکمات را جدا و آنها را تفسیر کرد و بیان نمود که برق از مشرقها خارج میشود یعنی ابراهیم و رسالت الهیاش.
او از مشرق یا عراق خارج شد. ابراهیم رانده شد و دعوت خود را بعد از آن به مغرب برد. او از عراق خارج و به سرزمین مقدس وارد شد. بازگشت پسر انسان هم اینگونه است و آنها نیز پسر انسان را میرانند.
عیسی به عراق بازمیگردد و دعوت الهی را از عراق شروع میکند؛ همانطور که نوح و ابراهیم چنین کردند. پس در آمدن دوم عیسی، از نوح و ابراهیم و انبیای سومر و علی و حسین هم سخن گفته میشود و این دعوت الهی در آخرالزمان است که از سرزمین علی و حسین آغاز میگردد.
اما نشانههای بازگشت چیست؟ این متنی که در ادامه بیان میکنم از انجیل متی اصحاح سوم است: عیسی (ع) به شاگردانش پاسخ میدهد که نشانههای بازگشتش چیست؟ عیسی (ع) میگوید: «بسیاری به نام من میآیند و میگویند: من همان مسیح هستم. خبر جنگها را خواهید شنید و امتی بر امتی و مملکتی بر مملکت دیگری مسلط میگردد، قحطیها، وباها و زلزلهها… تا پایان متن». اگر به روایات محمد و آل محمد (ع) دربارهی آمدن منجی و دعوت او بر زمین تاملی کنیم، میبینیم همان مواردی است که عیسی (ع) بیان میدارد. اینها از یک چشمهی هستند و روایات بازگشت در انجیل و روایات محمد و آل محمد مشابه یکدیگرند. آنها زلزلهها، کسوف، صیحه، وبا، قحطی، نشانهای در افق و رویاها را بیان میکنند و همهی اینها که محمد و آل محمد (ع) بیان داشتهاند در متون انجیل دربارهی بازگشت عیسی بن مریم هم آمده است.
***
در قسمت دوم بازگشت عیسی دربارهی مکان و چگونگی بازگشت او بحث کردیم. خدا به شما پاداش خیر عطا فرماید! حال به سوالات میپردازیم. دکتر صادق محمدی که خدا خیرش دهد میپرسد، برخی برادران مسیحی سوالاتی را مطرح کردهاند و من به خواست خدا به همهی سوالاتِ مطرح شده خواهم پرداخت.
پرسش: ماهیت کارهایی که عیسی (ع) به آن میپردازد، چیست؟
پاسخ: او رفع شده و اعمال بسیاری دارد و این اعمال بسیار هستند و حتی از کارهای ما بیشتر است و این تفاوت میان ما و خلیفهی خدا است. ولی این خلفا منتظر اجازهی خداوند هستند تا بازگردند و کارهای خود را به انجام برسانند و این کار با فرستادن رسولی از طرف آنها آغاز شده است. سید احمدالحسن میگوید من از طرف امام مهدی (ع) برای مسلمانان و از طرف عیسی (ع) برای مسیحیان آمدهام و کارهای آنها بسیار است.
پرسش: رفع در کدام یک از جهانهای ملکوتی صورت گرفته است؟
جواب: این به اخلاص انسان باز میگردد. تاکید میشود که اگر عیسی پشت سر مهدی (ع) نماز میخواند. یعنی مرتبهای که امام مهدی (ع) به آن رفع شد با مرتبهای که عیسی (ع) رفع شد متفاوت است؛ زیرا اخلاص آل محمد، قابل مقایسه با اخلاص هیچ کس نیست و هیچ کدام از انبیا نبودند؛ مگر آنکه به آل محمد اقتدا میکردند و این به خاطر گرامی داشت جدّ آنها محمد مصطفی (ع) است که قابل مقایسه با هیچ کس نیست.
پرسش: این جهانها از کجا آغاز شد؟
پاسخ: نظریهی ریسمانها؛ همانطور که دانشمندان فیزیک تصور میکنند، هر ریسمان در مقایسه با دیگر ریسمانها، فرکانس مخصوص به خود را دارد و شما میتوانی چیز دیگری بشوی که لطافت بیشتری دارد. ما این مطلب را در جهانهای دیگر نفی نمیکنیم و من به شخصه میگویم که جهانهای موازی دیگری وجود دارند و به این معنا آنها جسمانی نیستند. یعنی الکترون و کوارک و دیگر موارد مشابه در آنها وجود ندارد. بلکه فرکانسهایی وجود دارد که با فرکانسهای این عالم ماده متفاوت است و نیازی به این بدن چگال ندارد و فرکانسهای دیگری دارند. اینها سبب ایجاد جهانهایی باقیتر و نه به سنگینی عالم ماده کنونی ما میشود و این مطلبی است که سید احمدالحسن بیان کرده است.
پرسش: آیا محمد بن الحسن جهان دیگری دارد و چگونه میتوان به صورت علمی به این عالم رسید؟
پاسخ: بنده این مطلب را بیان و چهار راه برای ارتباط با فرد رفع شده، بیان کردم. به همین طریق فرد رفع شده میتواند، بازگردد. این راهها ملکوتی است و با خواندن واسطهها و وسایل الهی امکانپذیر هستند. شما میتوانی رفع شوی؛ زیرا پیامبر فرمود: بمیرید؛ پیش از آنکه مرگ به سراغتان آید؛ و علی (ع) میفرماید: «من مردهای هستم که در میان مردم راه میروم» و نیز فرمود: «بدن من چند صباحی همسایهی شما بود». روح او متعلق به آن سرزمینهای روحانی بود و شما هم میتوانی با اخلاص به این نزدیک شوی و آگاه شوی که چه وقایعی در آن جهانها میگذرد، با اولیا و اوصیای رفع شده مرتبط شوی و با آنها دیدار کنی اگر خدا این دیدار را بخواهد؛ و پنجمی مسؤولیت شما است.
پرسش از محمد الغلافه: شما گفتید سرعتی سریعتر از سرعت نور وجود دارد و این مبنای علمی دارد. ولی با نسبیت خاص در تعارض است.
پاسخ: این نظریه میگوید: چیزی که دارای جرم است و در این کیهان وجود دارد، نمیتواند سرعتش بیش از سرعت نور باشد. ولی توجه کنید. ما فضای خالی و اشباح کوانتومی را داریم؛ این به آن معنی نیست که اگر مثلاً آصف بن برخیا اینطور عمل میکند، با استفاده از قوانین این عالم چنین میکند؛ نه! این امور میتواند در جهانی موازی انجام شود. ولی تاثیری بر این جهان دارد. مسألهی در هم تنیدگی و دیگر اعمال فرد رفع شده، اثری بر این جهان دارد. ولی به آن معنی نیست که براساس قانون نسبیت خاص عمل میکنند. ممکن است نسبیت خاص همراهش باشد. ولی این اعمال در جهانهای موازی انجام میشود و سرعت ارتباط این جهانها با جهان ما ممکن است نزدیک به بی نهایت برسد و احتمال کمی دارد که در این عالمها براساس زمان محاسبه گردد.
پرسش: آیا هر انسانی میتواند به رفع و تجلی در آسمانها دست یابد؟
پاسخ: بله هر انسانی میتواند و این همان نکتهای است که امیر المومنین به شیعهی خود فرموده است؛ اینکه بمیرید؛ پیش از آنکه مرگ به سراغان آید. آن حضرت در مورد مرگ تقدیر شده از طرف خدا سخن نمیگوید. بلکه مرگی است که هر انسانی میتواند به آن برسد… شما باید برای خدای خودت اخلاص به خرج دهی تا نفس و روح تو بالا برود و بر جهانهای دیگر آگاه گردد.
پرسش: اکنون امام مهدی و عیسی (ع) در سرزمین عراق هستند و وجود آنها با حضور وصیشان سید احمدالحسن (ع) است. او برای دولت عدل الهی زمینهسازی می کند و از طرف امام مهدی (ع) و عیسی (ع) فرستاده شده است و انشاءالله این آمادهسازی زمینهی حکومت آنها را فراهم میکند.
کسی میپرسد: آیا بازگشت عیسی با حواریون است؟
پاسخ: متن میگوید: عیسی رفع شد. ولی حواریون رفع نشدهاند و آنها مانند سایر مردم میمیرند. روایات رجعت دربارهی عالم دیگری سخن میگویند و در این عالم نیست. مثلاً در برخی روایات هست که مالک اشتر همراه قائم باز میگردد یا حواریون همراه عیسی بر میگردند. یعنی بازگشت به وسيلهی شبیه و نظایر آنها است؛ یعنی در میان اصحاب قائم شبیه مالک یا شبیه حواریون یا شبیه اصحاب کهف وجود دارد. اما اینکه خود اصحاب کهف یا خود حواریون بازگردند، امتحان آنها انجام شده و آنها رحلت کردهاند و به این معنا باز نمیگردند؛ بلکه نظایر آنها باز میگردند و این مطلبی است که در روایات آمده است.
پرسش: ماهیت نقشهایی که آنها اکنون در زمین انجام میدهند، چیست؟
پاسخ: ما بر این نقشها آگاه نیستیم. روزی از سید احمد الحسن سوالی دربارهی امام مهدی پرسیدم. ایشان فرمود: شما تکلیف خودتان را انجام دهید و از تکلیف خلفای خدا نپرسید؛ یعنی آل محمد و امام مهدی و عیسی (ع) وظیفهی خود را به انجام میرسانند.
پرسش: چگونه میتوان با فرد رفع شده ارتباط برقرار کرد؟
پاسخ: با کشف مراحل تکامل جسم مادیِ بشر علما میتوانند، فهم دیگری از متون داشته باشند و میتوانند بگویند: جهانهای متعدد دیگری وجود دارد و این مطلب را در قسمت گذشته بیان کردم. در قرآن کریم حتی کودکان هر روز میخوانند. الحمدلله رب العالمین و نه تنها در یک جهان. جهانها یا کیهانهای متعددی وجود دارد و تجلیها و ظهورهای متعددی وجود دارد.
پرسش: حامد عادل میگوید: برخی براساس روایاتی که میگویند: پیش از آدم، هزار هزار آدم بود. بیان میکنند که آدم اولین خلیفهی خدا نبود. بلکه پیش از او خلفای دیگری بودند. پاسخ: این به موضوع مورد بحث ما مربوط نمیشود. بله پیش از آدم هزار هزار آدم بود و آنها اقوامی شبیه انسان یا نسناس بودند. آنها تکلیفی مناسب حال خود داشتند و این تکلیف مانند تکلیف آدم و فرزندان آدم (ع) و به دوش کِشیدن رسالت الهی نبود، بلکه تکلیفی مناسب حال آنها بود و تکلیفی مانند انسان بعدی و خلافت خدای سبحان یا مثال برتر خدا نبود. آدم (ع) اولین خلیفه بر این زمین بود؛ به این معنا که او قادر به کسب صفات الهی و قادر به حمل رسالت الهی و آراسته شدن به اخلاق الهی است. او مَثَل اعلا و صورت خدا است و وجود این جهان برای این منظور آفریده شده است و حتی همهی عوالم خلق برای این منظور آفریده شدهاند.
پرسش: سرمد یمانی میپرسد: آیا حادثهی اسرا و معراج از طریق رفع و تجلی اتفاق افتاده است؟
پاسخ: در این خصوص مطلبی از سید احمدالحسن ندارم و این پرسش شایستهی تأمل و پرسیدن از سید احمدالحسن است.
پرسش: سبب رفع عیسی (ع) چیست؟
جواب: کسی برای برنامهی الهی پیدا نمیشود و عیسی نتوانست این وظیفه مهم را انجام دهد و جام مرگ را سر بکشد. حکم اعدام در حق عیسی (ع) صادر شد. ولی وی از خدا میخواهد، این جام مرگ را از او برگرداند و وی نتوانست آن را تحمل کند. در مرتبهی اول کوتاهی؛ کوتاهی امت؛ یعنی امت عيسی حاضر نشد، از عیسی دفاع کند و این خطر را از او برگرداند. برای این خلیفه تقدیر شد تا این کاسه را بنوشد. یعنی این تکلیف الهی او بود. ولی او از خدا خواست تا این کار انجام نشود و خدا دعای خلیفهاش را بیپاسخ نمیگذارد. خدا دعای عیسی را اجابت فرمود. او تحمل چنین مرگی را نداشت و آنکه این کاسه را نوشید برتر از عیسی (ع) بود. او از محمد و آل محمد (ع) بود.
پرسش: چرا عیسی (ع) به شاگردانش در مورد خدا میگوید: پدر من؟
پاسخ: سید احمدالحسن (ع) در این خصوص میفرماید که این به دلیل نزدیکی خلفای الهی به خدا است و آنها اینگونه میبینند؛ همانطور که در دوران کودکی این سخن در قلب شما وجود دارد که پدر شما هوای شما را دارد و شما بینیاز و مستقل نیستی. خلیفهی خدا به دلیل شدت تواضعش در پیشاپیش پروردگارش، خود را چنین میبیند که نمیتواند از این پشتیبانی و حمایت و تربیت بینیاز باشد. درست مانند کودکی که چیزی را بدون نظر و مراقبت پدرش جلو و عقب نمیکند. شما میتوانی به سخن سید احمدالحسن مراجعه کنی که چرا عیسی (ع) کلمهی پدر را به کار میبرد…
(https://m.facebook.com/story.php?story_fbid=1971142053155243&id=100007784022882 )
[در ترجمه سعی بر این بوده که تا حد امکان از مطالب دقیق ترجمه شود و در برخی عبارات، نقل به مضمون شده است. لذا برای فهم بهتر عبارات، توصیه میشود به عبارت عربی مراجعه شود.]