کسی که قسمت چهارم از برنامۀ توهم الحاد را دیده باشد، اکنون یک ایدۀ کلی از تکامل را در دست خواهد داشت.
نظریۀ تکامل به ما نمیگوید چگونه زندگی بر روی زمین پدیدار شد؛ ولی این توان را دارد که چگونگی گوناگونی و تنوع حیات بر روی زمین را بهصورت شگفتآوری که امروزه میبینیم و آنچنانکه آثار سنگوارهای برای ما روایت میکنند، تفسیر نماید.
تکامل را میتوان چنین تعریف کرد: تغییر در صفات وراثتی یک مجموعه، در گذرِ نسلها؛ این صفات میتوانند از لحاظ بدنی باشند، مانند رنگ چشمها یا طول اعضا، یا صفات غریزی مانند محکمگرفتن هرچیزی توسط نوزادان با دستهایشان.
به شکلی ساده توضیح میدهم:
این مواد شیمیایی یا نوکلئوتیدها از دو ردیف طویل و درهمپیچیده و مرتبط با هم تشکیل شدهاند و کروموزوم را شکل میدهند؛ بنابراین کروموزوم عبارت است از فایلی بزرگ که اطلاعات زیادی را دربردارد و به زبان چهارتایی نوکلئوتیدی نوشته شده است.
این اطلاعات، ژن نامیده میشود. ژنها همان چیزی هستند که برای هر موجود زنده، ترکیب و نحوۀ عملکردش را مشخص میکنند و نیز شکل و نحوۀ عملکرد هریک از اجزایش مانند مو، پوست، شکل انگشتان، دست و پا تا قلب، مغز، دستگاه گوارش و تنفس؛ و همین ژنها هستند که در گیاهان، شکل، نحوۀ عملکرد برگها، شکوفهها، میوهها و حتی ریشهها را تعیین میکنند.
«DNA» یا کروموزومها در جسم شما با «DNA» دیگر موجودات مانند درخت خرما، اسب یا حتی انسانهای دیگر متفاوت است؛ و به همین دلیل ما با یکدیگر تفاوت داریم.
مثلاً آمیبهای تکسلولی با نسخهبرداری از نوکلوئیکاسید خود، تکثیر و سپس تقسیم میشوند و هر قسمت، رشدش را کامل میکند تا بهاندازۀ طبیعی برسد. دو سلول جدید بهطورمعمول یکسان هستند؛ اما گاهی رخدادی پدید میآِید که ما آن را جهش ژنتیکی مینامیم؛ یعنی تغییر و دگرگونی در یک یا چند حرف از DNA؛ و این دگرگونیها در سطح DNA، به معنی دگرگونی در صفات وراثتیِ جانداری است که این جهش برایش اتفاق افتاده است.
در این مثالِ سلول خودمان، فرض میکنیم این تغییر در DNA، اندازۀ بزرگتری به سلول میبخشد؛ بنابراین اگر این سلول بزرگتر و تکثیر شود، سلولهای متولدشده از آن، همان صفات ژنتیکی ـیعنی حجم بزرگترـ را در خود خواهند داشت؛ زیرا این صفت اکنون در نوکلوئیکاسید برنامهریزی شده است.
اما در مورد جانداران دیگر ـمانند انسان و حیواناتـ تکثیر با تقسیمشدن صورت نمیگیرد، بلکه با جفتگیری انجام میشود.
بهعنوانمثال، در انسان، هر کودکی 23 کروموزوم از اسپرم پدر و 23 کروموزوم دیگر از تخمک مادر میگیرد. این کروموزومهای 23گانه در اسپرم پدر عبارتاند از آمیختهای از 46 کروموزوم او که نیمی از آن را از پدرش و نیمی دیگر را از مادرش دریافت کرده است. وضعیت برای مادر نیز به همینگونه است.
آنچه از اسپرم پدر به دست میآید ـکه حامل نسخهای از نیمی از نوکلوئیکاسید پدر استـ با تخمک مادر ـکه حامل نسخهای از نیمی از نوکلوئیکاسید مادر استـ ترکیب و متحد میشود.
درنتیجه یک سلول کامل جدید شکل خواهد گرفت که نوکلوئیکاسید کاملی را دربردارد و باعث رشد و نمو آن و درنهایت شکلگیری جنین میشود.
بنابراین کودک شبیه به پدر و مادرش میشود و درعینحال منحصربهفرد نیز است؛ زیرا او در DNA، صفات وراثتی مختص به خود را حمل میکند که نیمی از پدرش و نیم دیگر، از مادرش است و به همین ترتیب، او نیز نیمی از ژنهایش را به فرزندش منتقل میکند.
علاوه بر صفات نیاکان، کودک میتواند درنتیجۀ جهشهای ژنتیکی نوکلوئیکاسید، صفات مخصوص به خودش را تکامل بخشد؛ مثلاً داشتن دو گوش بزرگتر؛ و اگر بتواند بهمدت کافی برای تکثیر و زیادشدن، زندگی کند، نوکلوئیکاسید او با نوکلوئیکاسید شریکش متحد میشود و صفت دو گوش بزرگتر را حداقل برای برخی از فرزندانش به ارث میگذارد.
این تغییرات کوچکی که ما در مثالمان میبینیم در طول نسلها انباشته میشود تا تغییر بزرگی را در سطح «گونه» پدید آورَد؛ و هنگامی ما به دو گونۀ جدید متفاوت دست پیدا میکنیم که این دو، به خاطر اختلافشان، نتوانند با یکدیگر ازدواج کنند؛ وضعیتهایی نیز وجود دارند که دو گونه میتوانند با یکدیگر ازدواج کنند؛ اما «فرزند»، عقیم و نازا خواهد بود؛ چنانکه در وضعیت الاغ و اسب دیده میشود که از ترکیب این دو، قاطر متولد میشود و عقیم است؛ یعنی توانایی تولیدمثل ندارد.
مثال دیگر: سگها از مجموعهای از گرگهایی تکامل یافتهاند که به چندین هزار سال پیش برمیگردند. این تکامل از نسلی به نسل دیگر توسط انسان جهتدهی شد.
پرورشدهندگان صفات موردعلاقۀ خود را برمیگزیدند و به جفتگیری سگهایی اقدام میکردند که دارندۀ این صفات بودند تا مشخصاً آن صفات را حفظ کنند و فقط از سگهایی مراقبت میکردند که دارای چنین صفاتی باشند.
با گذشت زمان، پرورشدهندگان، صفات گوناگونی را برای سگها برگزیدند: برخی، سگهای درشتاندام را ترجیح دادند و برخی دیگر، سگهای ریزاندام را و گروهی دیگر سگهای مو بلند را و… به همین ترتیب.
به همین دلیل امروزه ما تفاوتهای بسیار بزرگی را در شکل و ریخت سگها شاهد هستیم و در حال حاضر، تنها اندکی از آنها به اجداد خود (گرگ) شباهت دارند.
ما هرگز نتوانستهایم بفهمیم که «اولین خودنسخهبردار» (جد مشترک همۀ ما) چگونه پدید آمده و این مسئله همواره بیانگر یک معضل علمی بوده است؛ که ما به خواست خدا در قسمتهای بعدی به آن خواهیم پرداخت؛ اما در مورد تنوع و گوناگونی حیات بر روی زمین، تکامل ـیعنی مجموعۀ تمایز، وراثت و انتخابـ تفسیرش را بیان میکند.
شاید برخی بپرسند و بگویند: این تکاملی که ما از آن صحبت میکنیم در مثال تغییر گرگ به سگ و تغییر سگهایی که امروز مشاهده میکنیم بهوسیلۀ موجودی هوشمند یعنی انسان ـکه مربی و پرورشدهندۀ آنهاستـ انجام شده است؛ پس چگونه تکامل میتواند بدون مداخلۀ انسان یا بگوییم بدون مداخلۀ موجود زندۀ هوشمند، به هدفش دست پیدا کند؟!
بهعنوانمثال، تفاوت میان پستانداران، یا تفاوت میان انسان و گیاهان، بسیار بزرگتر از تفاوت میان انواع سگهاست! حال، پرورشدهنده چه کسی است؟ چه کسی در هر مرحله انتخاب میکند کدام باقی بماند و کدام از بین برود؟
درواقع، حضور پرورشدهنده (انسان) در اجراییشدن عملیات تکامل، ضروری نیست؛ زیرا ما نیروی دیگری داریم که توانایی غربال و انتخاب افراد با سازگاری بیشتر را دارد. این نیرو، همان «انتخاب طبیعی» است.
انتخاب طبیعی در عملیات تکامل، مفهومی بسیار بااهمیت است. برای اینکه فهم روشنی از این مفهوم داشته باشیم باید مفاهیم دیگری را نیز توضیح دهیم که در تکامل، اهمیت دارند: تمایز، و اصل و خاستگاه مشترک.
«تمایز» بهطور ساده، اختلافات موجود بین افرادِ یک گونه است. مثلاً اگر والدینی، فرزندانی داشته باشند، این فرزندان با یکدیگر متفاوت خواهند بود. برخی از این صفات و ویژگیها چنانکه میبینیم به جهش ژنتیکی بازمیگردد؛ یعنی تغییر در DNA که حامل همۀ اطلاعات ژنتیکی است.
تمایز، یک واقعیتِ علمیِ قابلمشاهده است؛ اما خاستگاه مشترک به این معناست که همۀ موجوداتی که در جهان زندگی میکنند به یک اصل و منشأ مشترک بازمیگردند؛ و این موضوع، در طول یک روند تغییر تدریجی، با عبور از تعداد بسیار زیادی از نسلها صورت پذیرفته است. پس ما تنها یک منبع داریم که ریشه و خاستگاه همۀ گونههای حیاتی است که امروزه آنها را نظارهگریم.
چارلز داروین ـکه در قرن نوزدهم میزیستـ همانگونه که در قسمت پیشین دیدیم، یک سفر اکتشافی به دور زمین را شروع کرد که در آن، گیاهان و حیوانات را موردمطالعه قرار داد. او در طول سفرش و بهویژه در جزایر گالاپاگوس کشف کرد که این جزایر انواع مختلف گیاهان و حیوانات را دربردارند، ولی منحصربهفرد و خاص این جزایر هستند؛ بنابراین امکان ندارد آنها را در هیچ جای دیگری از زمین بیابیم؛ اما در همان زمان حیوانات دیگری در قارههای مجاور با یکدیگر، نزدیکی و شباهت داشتند.
بهعنوانمثال، لاکپشتهای جزایر گالاپاگوس با لاکپشتهایی که در آفریقا هستند تفاوت دارند؛ درعینحال این لاکپشتها با گونههای موجود نزدیک در امریکای جنوبی تقریباً همسان هستند، بهاستثنای اندازۀ بسیار بزرگشان.
از زمانهای دور، لاکپشتها به طریقی به جزایر گالاپاگوس مهاجرت و در آنجا تخمگذاری میکردند و تغییرات ناشی از تمایز و ژنتیک، چنانکه دیدهایم، طی هزاران سال، آنها را درنهایت، به لاکپشتهایی بسیار متفاوت نسبت به لاکپشتهای موجود در خشکیهای دیگر تبدیل کرده است؛ بهطوریکه نمیتوانیم آنها را یکگونه بهحساب آوریم.
نکتۀ جالبتوجه این است که این لاکپشتها بهطور تصادفی با عموزادههای آفریقایی خود متفاوت نیستند؛ بلکه تفاوتهایشان به شکلی است که آنها را بهطور کامل با محیط و محل زندگیشان سازگار کرده است.
برای روشنشدن موضوع: جزایر گالاپاگوس مجموعهجزایری شامل 18 جزیره است که بسیاری از آنها محل زندگی لاکپشتهاست. در جزایر بزرگتر و جاهایی که علفها و گیاهان بیشتری دارند، لاکپشتهایش درشتاندام و گردنکوتاه و لاکشان «گنبدیشکل» شده است؛ اما در جزایر کوچک که علفها کم است، لاکپشتها مجبور بودند از برگ کاکتوس که در بالای گیاه رشد میکند، تغذیه نمایند.
نکتۀ جالبتوجه این است که لاکپشتهای این جزایر که بهطور کامل با محیطزیست طبیعی سازگار شدهاند، دارای اندامی کوچکتر و گردنی بلند بودند و لاک زینیشکل داشتند؛ گویا آنها اینطور طراحی شدهاند که بهطور کامل با این محیط جداافتاده سازگار شوند.
برای پاسخدادن به این پرسش، داروین به دانش پیشین خود از اهلیسازی تکیه کرد. از هزاران سال پیش، پرورشدهندگان و کشاورزان، گیاهان و جانوران را در اختیار میگرفتند و فرایند پرورش انتخابی را انجام میدادند تا شکلهای اصلی موجودات را به شکلهای جدید مناسب برای مصرف و استفادۀ انسان تبدیل نمایند.
فرایندی کُند، اما ساده: مثلاً اگر گیاهی 100 دانه، ثمر میدهد، بیشتر این دانهها رشد خواهند کرد تا تقریباً با گیاه مادر همسان و شبیه شوند؛ اما تعداد کمی از آنها در بعضی چیزها متفاوت خواهند بود. برخی از این تفاوتها نامطلوب است: مانند کوچکتر شدن، طعم تلخ، سهولتِ قرارگرفتن در معرض بیماریها و ویژگیهایی ازایندست.
ولی تفاوتهای دیگر میتوانند از ارزش بالایی برخوردار باشند: مانند برگهای بلندتر، طعم و مزۀ شیرین، مقاومت بیشتر در برابر بیماریها و … .
وقتی کشاورزان بتوانند گیاهان بهتری پرورش دهند و دانههای این گیاهان را برای تولید محصولات بعدی به دست آورند، این تغییراتِ مثبتِ کوچکِ انباشتهشده طی چندین نسل، درنهایت، سبزیجات، میوهها، یا هر محصول دیگری را که برتری بسیار بزرگتری دارند، نتیجه خواهند داد.
توجه به این نکته بسیار مهم است که کشاورزان و پرورشدهندگان، هیچچیز جدیدی ایجاد نمیکنند؛ درحالیکه تمایز و ژنتیک، صفات جدیدی میبخشند. آنچه پرورشدهنده یا کشاورز انجام میدهد بهطور ساده برگزیدن یک صفت یا مجموعهای از این صفات جدید است که به آنها اجازۀ تولیدمثل و زندهماندن را میدهند.
داروین چنین مطرح کرد که طبیعت، خودش توانایی انتخاب دارد؛ و البته این طبیعت، مغزی هوشمند برای انجام چنین عملی را ندارد! طبیعت، بهعنوان محلی برای زندگی، مکانی بسیار خطرناک است.
در طبیعت، برخی حیوانات برخی دیگر را میخورند، میکروبها باعث کشتهشدن سایر حیوانات میشوند و … شرایط محیطی، مانند گرما و سرمای شدید نیز میتواند کشنده باشد…
بنابراین انتخابهای طبیعی ـهمانطور که سید احمدالحسن در کتاب توهم بیخدایی میگویدـ عبارت است از بقای توانمندتر بر زندگی و تولیدمثل در محیطزیست طبیعی که موجودات را دربرگرفته است.
پس معنای انتخاب طبیعی بهعنوانمثال برای حیوان بلندقامت در محیطی که غذا در ارتفاعی معین در دسترس است، عبارت است از بقای حیوانی که بلندی قامتش برای بهدستآوردن غذای فراوان، کافی باشد و این صفت بلندقامتی را برای فرزندانش به ارث بگذارد؛ و نیز عبارت است از مرگ حیوان کوتاهقد، هنگامیکه به غذای کافی دست نیابد و نتواند زادوولد کند و ژنهای خود را به نسل بعد منتقل سازد.
همچنین محیط زیستی که مواد غذایی فراوان را برای حیوانی خاص فراهم میکند، زمانی که جهشهای ژنتیکی مناسب برای درشتاندام شدن مهیا باشد، به او اجازۀ داشتن هیکل بزرگتر را میدهد.
پس معنای انتخاب طبیعی برای شایستهتر این است که شرایط محیطی به برخی از افراد گونهای که دارای ژنهای برتر هستند اجازۀ بقا میدهد و به دیگران اجازۀ ماندن نمیدهد؛ و این، به دلیل وجود شرایطی است که برای باقیماندهها مطلوب و برای هلاکشدهها یا کسانی که به علت نداشتن تولیدمثل، ژنهای خود را به نسل پس از خود ندادهاند، نامطلوب است.
از زمانی که داروین، ایدۀ خود را در مورد انتخاب طبیعی و تکامل، برای نخستین بار در اواسط قرن نوزدهم ارائه داد، مطالعه در مورد انتخابطبیعی آغاز و شواهد بسیاری در مورد آن، چه در طبیعت و چه در آزمایشگاه مشاهده شد؛ پس آنچه بهعنوان یک فکر و ایده آغاز شد، اکنون یک حقیقت علمیِ قابلمشاهده است.
همانطور که سید احمدالحسن در کتاب «توهم بیخدایی» بیان کرده است، بااینکه داروین در آن زمان فسیل و سنگوارههای کافی در اختیار نداشت که نظریهاش را تأیید کند، ولی او شواهد و دلایلی از آزمایشها و تحقیقاتی دربارۀ اموری چون پیوندزدن و اهلیکردن به دست آورد و برخی دلایل که در سفر دریایی مشهور خود با کشتی بیگل به سرتاسر جهان به آن دست یافت؛
و نیز ارائۀ دلایلی از مشاهدات زیستشناسان و تحقیقاتشان و بررسی و تحقیق دربارۀ زنجیرۀ موجودات زندهای که در حال حاضر موجود هستند؛ اما پس از داروین، شواهد علمیِ تکامل، از طریق تحقیقات علمی و با کمک توسعۀ فناوری در مطالعۀ فسیلها، کالبدشناسی تطبیقی و همچنین در زمینۀ ژنها، انباشته شد.
مجموع تمایز بین افراد ـکه بهعنوانمثال نتیجۀ تمایز در نقشههای ژنتیکی آنان استـ همراه با عملیات انتخاب طبیعی که آنها را احاطه کرده، به همراه وراثت، تکاملی متناسب با طبیعتی که آنها را احاطه کرده است، نتیجه میدهد؛ و این موضوعی است که برای اثباتش، به فسیل و سنگواره نیازی نیست؛ زیرا اگر ما معنای تمایزِ نقشههای ژنتیکی، و حفظ و نگهداری یا انتخاب طبیعت برای نژادهای برتر را درک کنیم، تکامل، مسئلهای قطعی خواهد بود.
بنابراین، مسئله به همین سادگی است؛ زمانی که تمایز همراه با انتخاب، یا گزینش با وراثت را داشته باشیم، بهطورقطع و یقین به تکامل دست خواهیم یافت.
تمایز و اختلاف، وجود دارد و در وجودداشتن آن میان اعضای یک گونه، کوچکترین شک و تردیدی نیست؛ و انتخاب یا گزینش نیز بهطور حتم وجود دارد؛ زیرا اینها ملازم و همراه با طبیعت، و التزامات و متغیرهایی هستند که همواره اتفاق میافتند؛ مانند کاهش سطح آب، خشکسالیها، بالا و پایینرفتن دما، پدیدارشدن درندگان یا شکارهای جدید.
بنابراین، تکامل، مسئلهای است حتمی و اجتنابناپذیر؛ چه در گذشته، چه در حال و چه در آینده؛ چراکه تمامی مقدماتش وجود داشته و دارد؛ درنتیجه، این مسئله، به آری یا نه برنمیگردد؛ زیرا واضحبودنش بهروشنی چرخیدن زمین است؛ و افزون بر این، شواهد زیادی مبتنی بر دانش کالبدشناسی تطبیقی، فسیلها و علم ژنتیک وجود دارد که تکامل را مورد تأکید قرار میدهند. این، علاوه بر آن است که تکامل، حتی در زنجیرۀ موجودات زندۀ کنونی که در پیش روی ما قرار دارد، واضح و روشن است.
به خواست خدا در قسمتهای بعدی دلایل و شواهد بیشتری ارائه خواهیم کرد.
بنابراین، تکامل زمانی به دست میآید که تمایز و وراثتی در نتیجۀ تولیدمثل و نیز انتخاب طبیعیِ مناسبترین، توسط محیط وجود داشته باشد.
– تکامل یک سلول حسی در موجود زندۀ چندسلولی اولیه.
– سپس، افزایش این سلولها در نسلهای بعدی؛ چراکه در نتیجۀ جهش ژنتیکی، تمایزی وجود دارد که این ازدیاد را امکانپذیر میسازد.
– و اگر این سلولهای حسی، توانایی و فایدهای که برای حیوان یا موجود زنده به همراه دارد ـمثلاً او را در فرار از دشمن یا بهدستآوردن غذا یاری دهدـ بیشتر از توانی باشد که موجود زنده برای آنها مصرف میکند، در این صورت، موجود زندهای که به این امتیاز دست پیدا میکند، بر بقا تواناتر خواهد بود و محیطزیست طبیعی نیز آنها را برمیگزیند؛ و بهاینترتیب، گزینش این سلولهای حسی، تثبیت میشود.
پسازآنکه سلولهایِ حسیِ تخصصی، با گامهای پیشرفت و تکاملی، در نتیجۀ تمایز و انتخاب، فزونی یافتند، مجموعه سلولهایی که به نور، یا مواد شیمیایی و یا بوها حساسیت دارند فراوان میشوند؛ و اینچنین، گامها پیدرپی میآیند.
– هنگامیکه مجموعه سلولهای حساس به نور، در موجود زنده شکل بگیرند، و تا هنگامیکه تمایز فراهم باشد، محیطزیست، مجموعۀ برتر را انتخاب میکند؛ و این مجموعه به سمت حالت مطلوبتر پیش میرود و شکل مقعّر را برمیگزیند؛ چراکه بهاینترتیب، نور را بهتر حس میکند.
– و عدسی که نور را متمرکز میکند، بهتر، و تصویر، روشنتر میشود، و به همین ترتیب تا زمانی که جهشهای بهبوددهندۀ مناسب، فراهم باشد، موجود برتر میشود. البته این برتری خودآگاهانه نیست، بلکه فقط با توجه به قانون ارتقا که پیشتر بیان شد، صورت میپذیرد.
– دستگاهی وظایف سلولهای مختلف حسی را تجمیع میکند و عملکرد آنها را همانند یک مجموعه، نه بهصورت منفرد، سازماندهی میکند؛ چراکه بهاینترتیب توانایی بیشتری برای بقا فراهم میکند؛ بنابراین تا هنگامیکه جهش را برای دستگاه یا ارتباط آنها با یکدیگر و عملکردشان فراهم میکند، حفظ و نگهداری میشود؛ و این، نمونهای از یک دستگاه عصبی ابتدایی است.
و میتوانیم بگوییم: این، اساسِ مغز است.
و به همین ترتیب سلولهای حسی تکامل مییابند تا به چشم، بینی و سایر اعضا تبدیل شوند.
– هنگامیکه تمایزِ حاصل از جهش ژنتیکی فایدهای برای بهدستآوردن غذا برای جاندار دارد، بهطوریکه توانایی جاندار در نتیجۀ این تمایز، برای دستیابی به انرژی 2 واحد افزایش یابد؛ اما حفظ این تمایز، به مقداری معادل 1 واحد انرژی هزینه به جاندار تحمیل نماید، این تمایز مفید محسوب میشود و بهطورمعمول تثبیت و پایدار میشود؛
اما اگر انرژی تحمیلشده به جاندار، بیشتر از مقدار بهدستآمده باشد؛ مثلاً در این مثال ما، حفظ این ویژگی 3 واحد انرژی مصرف کند، این تمایز زیانبخش است و کنار گذاشته خواهد شد.
در اینجا ازدستدادن به این معنا نیست که تنها یک جاندار از آن ویژگی رهایی مییابد؛ بلکه تمام گونههای این جاندار این ویژگی را از دست خواهند داد؛ بهعبارتدیگر، جاندارانی که به این ویژگی ـکه زیانش بیشتر از سودش استـ دست یافتهاند، هلاک خواهند شد؛ زیرا آنها قادر به زندهماندن یا رقابت با رقیبان خود نخواهند بود.
در مسیری که تکامل، میپیماید، تفاوتهایی پیش میآید. چندین نظریه در تفسیر و توضیح مسیر تکاملی، مطرح شده است که در سرعت تکامل اختلاف دارند؛ اینکه آیا تکامل همواره به آهستگی و با کُندی بسیار بوده، یا با سرعتهای متفاوت، یا پرشتاب بوده است.
انتخاب طبیعی، فرایندی است که طی آن، برگزیدن و انتخاب تغییرات تکاملی، بهصورت هماهنگ و منظم صورت میپذیرد، نه تصادفی.
در طی فرایند ارثبری همراه با تمایز، صفات جدیدی به دست میآیند. سپس طبیعت تصمیم میگیرد؛ یعنی از بین این صفات جدید کدام باقی خواهد ماند؛ از طریق حکمکردن علیه تمام کسانی که باوجود این صفات، توانایی بقا ندارند. تغییرات مثبت و سودمند به نسبت این محیط طی نسلها انباشته میشود و صفات منفی و نامناسب یا ناسازگار با این محیط، بهسرعت کنار زده میشوند.
قانون تکامل، طی این فرایند، توانایی تولید نوآوریهای پیچیده و سازمانیافته، به شکلی قابلتوجه را دارد.
در آنچه ارائه شد چندین بار از «DNA» نام بردیم، بیآنکه بر روی جزئیات آن توقفی کرده باشیم.
DNA: «نوکلوئیکاسید» یا «دئوکسیریبونوکلئیکاسید» یک مولکول یا مجموعهای از اتمهاست که به شکل مارپیچ با یکدیگر در ارتباط هستند و دستورالعمل کاملی است برای ساختهشدن بدن همۀ جانداران بر روی زمین؛ اما این عمل چگونه صورت میگیرد؟
اسیدهای آمینه مواد شیمیایی درون بدن ما هستند و درنهایت اهمیتاند و اغلب، از آنها بهعنوان خشتهای بنیادین زندگی یاد میشود.
حدود 20 نوع مختلف اسیدآمینه وجود دارد و هر اسید، شکل منحصربهفرد مخصوص به خود را دارد.
یک اسید میتواند با انواع دیگر ترکیب شود تا مجموعهای بینهایت از مولکولهای بزرگ را تولید کنند که «پروتئین» نامیده میشوند.
اسیدهای آمینه، پروتئینها را تشکیل میدهند و پروتئینها ـدر کنار دیگر مواد شیمیاییـ گِرد میآیند تا سلولها را زنده نگه دارند. سلولها، بافتها را تشکیل میدهند، و بافتها نیز اندامها را و اندامها در قالب یک مجموعه، موجودات زندهای مثل من و شما را شکل میدهند.
میلیونها نوع از انواع گوناگون پروتئین وجود دارد که برای فعالیتکردن باید به صورتی آرمانی مرتب شوند؛ و اگر بهاشتباه مرتب شوند معمولاً فعال نمیشوند. در اینجا نقش نوکلوئیکاسید آشکار میشود.
نوکلوئیکاسید به اسیدهای آمینه دستور میدهد که چگونه پروتئینهایی مشخص به شکلی درست، تولید کنند.
در مدل سادهشدهای از نوکلوئیکاسید، برای ما آشکار میشود که نوکلئیکاسید چگونه از دو رشتۀ روبهروی هم و از 4 نوع مختلف از مواد شیمیایی که معمولاً با رنگها و حروف مختلف رمزگذاری میشوند، تشکیل میشود؛ چنانکه ملاحظه میکنیم.
میتوان این نمادها و رمزهای شیمیایی (یا زنجیرۀ ژنتیکی) را مانند یک کتاب قرائت کرد.
برای کمک به نوکلوئیکاسید در تعامل با سیتوپلاسم و تولید پروتئینها، مواد شیمیایی ویژهای وجود دارند که درون هسته، اقدام به نسخهبرداری از قسمتی از کُد نوکلوئیکاسید میکند.
این مواد RNA نامیده میشوند و همانند نوکلوئیکاسید اما کوتاهتر و فاقد نوار یا زنجیرۀ روبهرویی هستند، و بهجای هر حرف T در DNA، در RNA حرف جدید U وجود دارد.
شکل و اندازۀ کوچکش به او این اجازه را میدهد که از طریق یک منفذ کوچک در هسته، به سیتوپلاسم و به قسمت دیگری که ریبوزوم نامیده میشود، جابهجا شود.
ریبوزومها ابزار ساختمان پروتئین هستند. آنها اطلاعات یا دستورالعملهایی را که RNA ها در خود دارند، میخوانند… و خواندن آنها همیشه مجموعهای 3 تایی از حروف RNA در هرلحظه را شامل میشود و سپس به سه حرف دیگر میپردازد و به همین ترتیب… .
هریک از سه حرفِ RNA به ریبوزوم میگوید که کدامیک از بیست نوع اسیدهای آمینه به آن ضمیمه خواهد شد.
بهعنوانمثال CCA به ریبوزوم میگوید پرولین (PROLINE) را اضافه کند، و کد GGC فرمان اضافهکردن گلیسین (Glycine) و … به همین ترتیب.
درمجموع، چهار به توان سه، یعنی 64 کلمۀ ژنتیکیِ ممکن وجود دارد، در برابر 20 اسیدآمینه. کلمۀ AUG فرمان به اضافهکردن متیونین (methionine) میدهد و زنجیرههای پروتئینی را ترجمه میکند؛ و کلمات UAA، UAG، UGA دستور به اضافهکردن اسیدآمینه نمیدهد، بلکه نقش آنها اعلام انتهای ژن است؛
آنچه ساختمان پروتئین را به پایان میرساند، تا پسازآن، به انجام وظایف مختلف بپردازد؛ مثلاً کمک به شکلگیری سلول جدید. پروتئینِ درست، بهدرستی فعالیت میکند و جسمی سالم را تولید میکند؛ اما هنگامیکه یک نسخه از ژن حاوی نقص وجود داشته باشد، در سطح ساخت پروتئین هم این نقص وجود خواهد داشت
و بهعنوان مثالی ازایندست، آنچه در بدن بیماران مبتلا به «کمخونی مزمن» یا «آنمی مزمن» رخ میدهد، به دلیل ساختهشدن پروتئینهای نادرست است؛ زیرا در این بیماران، گلبولهای قرمز با ساختاری متفاوت از ساختار معمول، شکل میگیرند و با کارایی کمتری نسبت به یک انسان سالم، فعالیت میکنند.
DNA، RNA را تولید میکند و RNA هم پروتئینها را تولید میکند، و پروتئینها، حیات را به وجود میآورند.
این فرآیند، کلافی پیچیده و تکاملیافته به نظر میرسد، و اساساً بر مواد شیمیایی تکیه دارد؛ و مطالعه، مشاهده و درک آن، امکانپذیر است.
هریک از سلولهای ما شامل 46 زنجیره از زنجیرههای نوکلوئیکاسید است که همانگونه که میدانیم، کروموزوم خوانده میشود.
هر زنجیره، از میلیونها ذره به نام نوکلئوتید تشکیل شده است. اینها شامل 4 نوع گوناگون هستند که دانشمندان حروف رمزی A، C، T و G را برای آنها تعیین کردهاند.
«ژن» یا «میراث»، بخشی ویژه از نوکلئیکاسید است؛ یعنی زنجیرهای از حروف که برای کاری معین رمزنگاری شدهاند.
ژن، حاوی اطلاعاتی برای سلول است تا آنها را بخواند و به کار بَندد.
ژنهایی وجود دارند که رنگ سیاه را به چشم میدهند، یا گردنی کشیده، یا حتی صفات رفتاری مانند بداخلاقی را؛ ولی ژنها بهطور مستقیم این صفات را نمیسازند. آنچه ژنها انجام میدهند، ساختن پروتئینهاست؛ و پروتئینها با یکدیگر و با مواد شیمیایی داخل بدن، تأثیر متقابل بر جای میگذارند تا رنگ چشم، درازی گردن یا هورمونهای مؤثر بر رفتار را تولید کنند.
یک زنجیرۀ نوکلئیکاسید، شامل هزاران ژن است؛ که در انسان، بهطور خلاصه، تقریباً بیستهزار ژن وجود دارد. برخی از ژنها کوچک و تنها شامل حدود سیصد حرف هستند و برخی دیگر ممکن است حاوی بیش از یکمیلیون حرف نیز باشند.
طول و زنجیرۀ ژن، عاملی است که اندازه و شکل پروتئینی را که ساخته میشود، تعیین میکند؛ و اندازه و شکل یک پروتئین، عملکرد پروتئین در بدن را تعیین میکند.
«پپسین»، یک آنزیم گوارشی است. شکلی خاص دارد که به او اجازه میدهد، مواد غذایی را در معده بشکند تا در بدن جذب شود.
«هموگلوبین» زیربنای پروتئین موجود در گلبولهای قرمز خون است؛ دارای شکل و اندازهای خاص است که به آن اجازه میدهد هنگامیکه خون در نزدیکی ریه جریان پیدا میکند، مولکولهای اکسیژن را به خود جذب و سپس زمانی که جریان خون به بافتی نزدیک میشود که به اکسیژن نیاز دارد، آن را آزاد کند.
جانداران مختلف، ژنهای متفاوت دارند، و به همین جهت، بدنهای گوناگون دارند و به شکلهای متفاوتی رفتار میکنند؛ اما یکی از دلایل مهمی که دانشمندان را به این اعتقاد رسانده که همۀ موجودات زندۀ بر روی زمین، به یک اصل و منشأ مشترک بازمیگردند، وجود کُد DNA، یعنی حروف A C G T یکسان برای تمام موجودات زنده است؛ و حتی جانداران مختلف، بهطور دقیق در ژنهای یکسان مشترک هستند.
و ازآنجاکه همۀ موجودات زنده، نوکلئیکاسید را به یک روش به کار میگیرند، پژوهشگرانِ مهندسیِ ژنتیک، به یک نتیجۀ مهم رسیدهاند؛ اینکه بهعنوانمثال اگر آنها یک ژن را از سلول یک باکتری بردارند و آن را به نوکلئیکاسید یک سلول از یک حیوان یا گیاه پیوند بزنند، آن سلول حیوانی یا گیاهی، ژن جدید را خوانده، پروتئین باکتری را تولید میکند.
دانشمندان مهندسی ژنتیک برای تولید انواع جدیدی از موجودات، ژنهای مختلف را با هم مخلوط و ترکیب میکنند… برای مثال، با استفاده از این روش، در تولید محصول زراعی ذرت، موفق شدند محصولی به دست آورند که باعث مسمومیت در ملخها شود، درحالیکه به انسان صدمه و آسیبی نمیرساند؛
همچنین در اصلاح گوجهفرنگی ژنتیکی موفق شدند محصولی تولید کنند که قبل از پوسیدگی، بیش از دو برابر گوجهفرنگی معمولی باقی بماند. بهعنوان مثالی دیگر، به شکل جدیدی از باکتری دست پیدا کردهاند که پروتئین انسانی، به نام انسولین تولید میکند. اینها را تولید و در اختیار بیمارانِ مبتلا به دیابت قرار دادهاند؛ که برای زنده ماندن، به انسولین اضافی نیاز دارند.
بنابراین:
مخلوقات، ژنهای مختلفی دارند؛ ولی همۀ ژنها، با یک گروه از حروف اصلی زبان DNA یعنیA C G T نوشته شدهاند. پس ژن را میتوان بهسادگی به این صورت تعریف نمود: اطلاعات معینِ نوشتهشدهای، به زبان چهارتایی از نوکلئوتیدها که دستورالعملی را برای سلول توصیف میکند تا بتواند پروتئینی معین یا مجموعهای از پروتئینها را تولید کند؛ و ژن میتواند با نسخهبرداری، بهصورت کلی یا جزئی بین نسلها منتقل شود.
عیسی به آمدن مدعیان دروغین بسیاری هشدار داده است، اما نگفته هر مدعیِ پساز او کذاب است. به قلم: متیاس… Read More
مصیبت برتر قسمت دوم به قلم: نازنین زینب احمدی مقدمه در بخش پیشین این مجموعه، با تکیه بر اهمیتی که… Read More
گفتوگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت دوم) به قلم: متیاس الیاس از پیشنهادِ رفتن نزد کشیش استقبال کرد… Read More
به قلم: شیث کشاورز امروزه نظریه تکامل (فرگشت) نظریهای است که در جامعۀ علمی، بهطور گسترده بهعنوان توضیحی کاملاً… Read More
پاسخ به تئوفان اعترافکننده | قسمت چهارم به قلم: ارمیا خطیب • پیشگفتار در قسمت پیشین به سه ادعای تئوفانس… Read More
وظیفۀ مؤمنان در قبال رؤیا در پیشگاه فرستادۀ الهی به قلم: نوردخت مهدوی مقدمه رؤیا، سفری شیرین و روحانی است… Read More