دین، عامل جهش فرهنگی سومریان، قسمت دوم
مقدمۀ کوتاه:
در مقالات قبلی دیدیم که فرهنگ و تمدن سومریان ویژگیهای شگفتانگیزی داشت که پیدایش آن از عدم یا از طریق سیر تکامل، منطقی به نظر نمیآمد. علت بروز چنین جهش بزرگی در تمدن و فرهنگ سومریان چه بود؟ چهچیزی در معادلۀ هوموساپینسها وارد شده بود؟
مقدمۀ بلند:
زمانی که ادبیات سومریان را بررسی میکنیم دو ویژگی در ادبیات آنان باعث میشود هر انسان منصفی این حکم را بدهد که متنهای باقیمانده از سومریان، متونی دینی است.
یکی از این ویژگیها، پیشگوییهایی است که هزاران سال پیش انجام دادهاند و بعدها تحقق پیدا کرده است. ویژگی دوم تحریفشدن متون آنهاست که نشان میدهد این متون یک متن ادبی عادی نبوده و برای تحریف آنها انگیزهای وجود داشته و علت آن، دینیبودن این متون است.
با بررسی بیشتر متون سومری، پی خواهیم برد که دین آنها الهی بوده است؛ چراکه اصل و اساس ادیان الهی بسیار در کانون توجه آنان قرار گرفته است؛ از جمله اشاره و تأکید به مسائلی از قبیل رؤیا، توسم، وضوگرفتن و… .
از این مطلب میتوانیم نتیجه بگیریم آن عاملی که باعث ایجاد جهش عظیم در فرهنگ هوموساپینسها شده بود، ورود یک دین الهی در معادلۀ آنها بوده است.
متن اصلی:
«با مقایسۀ این قطعههای اصلی متنوع با متن نینوایی، اطلاعات گرانبهایی به دست آمد. نهفقط خلل و نواقص متن پر شده بود؛ بلکه کاملاً مشخص شد که در دورۀ آشوریان، قصیدۀ گیلگمش به یک صورت نبوده است. این خود دلیلی است قاطع بر اینکه اسطورۀ مزبور نسلاندرنسل، به میزان درخورتوجهی تکامل و تغییر یافته است؛ بهعبارتدیگر نویسندگان تنها به نسخهبرداری از متن قدیمی بهصورتی امانتدارانه و حرفهای بسنده نکردهاند؛ بلکه در آن دست برده، بر متن افزوده یا از آن کاستهاند. این خود دلیل یا بخشی از دلایلی است بر تأیید این نظریۀ منتشرشده (گرچه با اشکال و ایراد) مبنی بر اینکه شرق هیچگاه در خود فرورفته و ایستا نبوده و نیست.» [1]
اگر برای تحریف متون مکتوب چنین تلاش هدفمندانهای وجود داشته باشد، قطعاً متون قبل از عصر نوشتن در معرض تحریف بزرگتری قرار داشتهاند!
نکتۀ مهم برای ما این است که با دیدن یک متن تحریفشده قطعاً به این نتیجه میرسیم که این متن یک متن دینی است، نه یک متن ادبی؛ چراکه معمولاً کسی پیدا نمیشود که بخواهد متون ادبی را تحریف و دستکاری کند!
پس متوجه میشویم متون سومریان متونی دینی است و آنچه در معادلۀ هوموساپینسها وارد شده بود، دین است.
سومریانی که وضوگرفتن با آب، نماز، روزه، دعا و تضرع را میدانستهاند، ملتی دیندار بودهاند و دین آنها نیز دینی الهی بوده است و با تأکيد فراوان، علت انتشار این عبادات در میان آنها، پيامبرانی الهی بوده که از میان خودشان برگزیده میشدند.
اما دین سومری، دینی است الهی، باسابقه و تحریفشده که البته همان طور که پیشتر هم گفتیم متن تحریفشده کاملاً عاری از حقیقت نیست و مهم این است که به هر حال دینی الهی است.
همان طور که مردم مکه که پیرو دین حنیف ابراهیمیِ تحریفشده بودند، بتها را عبادت میکردند و وهابیهایی که میگویند مسلمانیم، اما بتی را میپرستند که واقعاً دو دست دارد و در هر دست، انگشتانی، و دو پا دارد و دو چشم!
مهم این است که سومریان از امور دقیق دین الهی شناخت و آگاهی داشتند و به آن عمل میکردند؛ از قبیل:
اعتقاد به رؤیا و اینکه رؤیا کلام خداوند است. توسُّم و اعتقاد به اینکه خدا میتواند از طریق هرچه بر آدمی میگذرد، با وی گفتوگو کند.
شارل در اساطیر بابل میگوید: «اکنون دانستیم که انسان برای خدمتگزاری خدایان آفریده شد و آنها انسان را بهسبب ناچیزترین گناهان مجازات میکنند؛ بنابراین بر انسانهاست که خواستههای آسمان را با وسواس و دقت اطاعت کنند و خواستههای خدایان را برآورده سازند. حال چطور دانستند که چگونه بر سر این پیمان بمانند و از خشم خدایان دوری گزینند؟ و اگر خوابهایی ببینند ـکه خدایان بهوسیلۀ خواب، آنچه را در ذهن دارند به آنها وحی میکنندـ چگونه آن را بهگونهای که رضایت خدایان را در پی داشته باشد، تفسیر کنند؟ این در صورتی است که خوابی در کار باشد؛ اگر خوابی وجود نداشته باشد، چه میشود؟ پاسخ: به تأییدات و راهنماییهای طبیعی اعتماد میکردند و آنها نیز به حقیقت، راهنماییشان مینمودند؛
بنابراین نهفقط به تغییر و تحول ماه باید توجه کلی نشان داد؛ بلکه شکل و شمایل ابرها را نیز باید با دقت زیر نظر داشت. هر حرکت و انتقال از خزندۀ زیر چمن گرفته تا سیارههای شناور در میدان ستارگان، همگی به خواست و ارادۀ الهه -چه خوب باشد و چه بد- اشاره دارد و اینجاست که هنر و علم، نبوغش را آشکار میسازد و مشخص میکند که این خواست، نیکوست یا خیر.
جادوگران میبایست دخالت میکردند و آمدن بخت فرخنده را شتاب میبخشیدند، یا نیروهای خصمانهایی را که زندگی را تهدید میکردند، دفع مینمودند. در اینجا مراد از زندگی، حیات عموم مردم نیست؛ بلکه منظور زندگی پادشاهی است که سرنوشت کل امت به او سپرده شده است و این پادشاه که خدایان، عِلم را به او سپردهاند ـهمان طور که اشاره شدـ هفتمین پادشاه از حکومت پیش از طوفان بود و او بر حسب سلسلهمراتب وراثتی، با اخنوخ (ادریس) مطابقت دارد که جایگاه هفتم از سلسلۀ آدم ـسلسلۀ پیامبران پیش از طوفانـ را به خود اختصاص داده بود. شایانتوجه است که هیچوجه اشتراکی بین این دو اسم وجود ندارد؛ هرچند اعمال و رفتار آنها دقیقاً یکی است.
حق آن است که گفته شود متن تورات مربوط به هفتمین پیامبر (اخنوخ) بسیار کوتاه است که گفته: (اخنوخ درحالیکه رابطۀ نزدیکی با خدا داشت، ناپدید شد؛ زیرا خدا او را برد). و بهاینترتیب اخنوخ به قهرمان بخشی از افسانهها تبدیل شد که او را مخترع کتابت، مؤلف اولین کتاب، پدیدآورندۀ علم ستارگان و سیارات، یعنی دانش اخترشناسی و تمام فلکیات معرفی کرد؛ بنابراین واضح است و میتوانیم با فراغ بال قبول کنیم که این اسطورۀ یهودی چیزی نیست جز نقل یا توسعۀ اسطورۀ کلدانی که پیشتر بوده است. این اسطوره بیان میکند که سایر پادشاهان و پیامبران ـنیاکان ششگانۀ اخنوخ و سه جانشین اوـ صفات مشترکی با هم داشتند که برای ما غیر از شخصیت دهم که در زمان طوفان میزیسته، باقی فاقد اهمیت است.» [2]
داستانهای سومریان مانند دیگر ادیان الهی بهوضوح از زندگی پس از مرگ حکایت دارد.
«تأکید شده است که اینها پس از مرگ زندگی خواهند کرد، ولی در تاریکی مطلق؛ و ایشان را هیچ پاداشی نیست، مگر درصورتیکه در دار دنیا رفتار خوب در پیش گرفته باشند؛ یعنی تقوا؛ همان طور که برای اوتناپیشتیم (نوح (ع)) اتفاق افتاد، یا با اجرای قوانین بین مردم همان طور که حمورابی انجام داد.» [3]
وجود چنین نشانههایی بهوضوح دلیل بر این است که متون سومری، متونی دینی است.
پس فهمیدیم تمدن سومریان از عدم به وجود نیامده است و نیز حاصل سیر فرگشت نیست؛ و با مطالعۀ ادبیات آنان و یافتن نشانههای واضح دینداری در افکار و اعمال آنها، متوجه میشویم آنچه باعث بهوجودآمدن چنین جهشی در فرهنگ و تمدن هوموساپینسها شد، دینی بود که از طریق فرستادگان خداوند به انسان رسید.
———–
1. اساطير بابل، شارل.
- 2. اساطیر بابل، ص۲۸.
- 3. اساطیر بابل، ص۳۸.