مقدمۀ کوتاه:
مقدمۀ بلند:
با بررسی بیشتر متون سومری، پی خواهیم برد که دین آنها الهی بوده است؛ چراکه اصل و اساس ادیان الهی بسیار در کانون توجه آنان قرار گرفته است؛ از جمله اشاره و تأکید به مسائلی از قبیل رؤیا، توسم، وضوگرفتن و… .
از این مطلب میتوانیم نتیجه بگیریم آن عاملی که باعث ایجاد جهش عظیم در فرهنگ هوموساپینسها شده بود، ورود یک دین الهی در معادلۀ آنها بوده است.
متن اصلی:
«با مقایسۀ این قطعههای اصلی متنوع با متن نینوایی، اطلاعات گرانبهایی به دست آمد. نهفقط خلل و نواقص متن پر شده بود؛ بلکه کاملاً مشخص شد که در دورۀ آشوریان، قصیدۀ گیلگمش به یک صورت نبوده است. این خود دلیلی است قاطع بر اینکه اسطورۀ مزبور نسلاندرنسل، به میزان درخورتوجهی تکامل و تغییر یافته است؛ بهعبارتدیگر نویسندگان تنها به نسخهبرداری از متن قدیمی بهصورتی امانتدارانه و حرفهای بسنده نکردهاند؛ بلکه در آن دست برده، بر متن افزوده یا از آن کاستهاند. این خود دلیل یا بخشی از دلایلی است بر تأیید این نظریۀ منتشرشده (گرچه با اشکال و ایراد) مبنی بر اینکه شرق هیچگاه در خود فرورفته و ایستا نبوده و نیست.» [1]
اگر برای تحریف متون مکتوب چنین تلاش هدفمندانهای وجود داشته باشد، قطعاً متون قبل از عصر نوشتن در معرض تحریف بزرگتری قرار داشتهاند!
پس متوجه میشویم متون سومریان متونی دینی است و آنچه در معادلۀ هوموساپینسها وارد شده بود، دین است.
سومریانی که وضوگرفتن با آب، نماز، روزه، دعا و تضرع را میدانستهاند، ملتی دیندار بودهاند و دین آنها نیز دینی الهی بوده است و با تأکيد فراوان، علت انتشار این عبادات در میان آنها، پيامبرانی الهی بوده که از میان خودشان برگزیده میشدند.
اما دین سومری، دینی است الهی، باسابقه و تحریفشده که البته همان طور که پیشتر هم گفتیم متن تحریفشده کاملاً عاری از حقیقت نیست و مهم این است که به هر حال دینی الهی است.
همان طور که مردم مکه که پیرو دین حنیف ابراهیمیِ تحریفشده بودند، بتها را عبادت میکردند و وهابیهایی که میگویند مسلمانیم، اما بتی را میپرستند که واقعاً دو دست دارد و در هر دست، انگشتانی، و دو پا دارد و دو چشم!
مهم این است که سومریان از امور دقیق دین الهی شناخت و آگاهی داشتند و به آن عمل میکردند؛ از قبیل:
شارل در اساطیر بابل میگوید: «اکنون دانستیم که انسان برای خدمتگزاری خدایان آفریده شد و آنها انسان را بهسبب ناچیزترین گناهان مجازات میکنند؛ بنابراین بر انسانهاست که خواستههای آسمان را با وسواس و دقت اطاعت کنند و خواستههای خدایان را برآورده سازند. حال چطور دانستند که چگونه بر سر این پیمان بمانند و از خشم خدایان دوری گزینند؟ و اگر خوابهایی ببینند ـکه خدایان بهوسیلۀ خواب، آنچه را در ذهن دارند به آنها وحی میکنندـ چگونه آن را بهگونهای که رضایت خدایان را در پی داشته باشد، تفسیر کنند؟ این در صورتی است که خوابی در کار باشد؛ اگر خوابی وجود نداشته باشد، چه میشود؟ پاسخ: به تأییدات و راهنماییهای طبیعی اعتماد میکردند و آنها نیز به حقیقت، راهنماییشان مینمودند؛
جادوگران میبایست دخالت میکردند و آمدن بخت فرخنده را شتاب میبخشیدند، یا نیروهای خصمانهایی را که زندگی را تهدید میکردند، دفع مینمودند. در اینجا مراد از زندگی، حیات عموم مردم نیست؛ بلکه منظور زندگی پادشاهی است که سرنوشت کل امت به او سپرده شده است و این پادشاه که خدایان، عِلم را به او سپردهاند ـهمان طور که اشاره شدـ هفتمین پادشاه از حکومت پیش از طوفان بود و او بر حسب سلسلهمراتب وراثتی، با اخنوخ (ادریس) مطابقت دارد که جایگاه هفتم از سلسلۀ آدم ـسلسلۀ پیامبران پیش از طوفانـ را به خود اختصاص داده بود. شایانتوجه است که هیچوجه اشتراکی بین این دو اسم وجود ندارد؛ هرچند اعمال و رفتار آنها دقیقاً یکی است.
حق آن است که گفته شود متن تورات مربوط به هفتمین پیامبر (اخنوخ) بسیار کوتاه است که گفته: (اخنوخ درحالیکه رابطۀ نزدیکی با خدا داشت، ناپدید شد؛ زیرا خدا او را برد). و بهاینترتیب اخنوخ به قهرمان بخشی از افسانهها تبدیل شد که او را مخترع کتابت، مؤلف اولین کتاب، پدیدآورندۀ علم ستارگان و سیارات، یعنی دانش اخترشناسی و تمام فلکیات معرفی کرد؛ بنابراین واضح است و میتوانیم با فراغ بال قبول کنیم که این اسطورۀ یهودی چیزی نیست جز نقل یا توسعۀ اسطورۀ کلدانی که پیشتر بوده است. این اسطوره بیان میکند که سایر پادشاهان و پیامبران ـنیاکان ششگانۀ اخنوخ و سه جانشین اوـ صفات مشترکی با هم داشتند که برای ما غیر از شخصیت دهم که در زمان طوفان میزیسته، باقی فاقد اهمیت است.» [2]
«تأکید شده است که اینها پس از مرگ زندگی خواهند کرد، ولی در تاریکی مطلق؛ و ایشان را هیچ پاداشی نیست، مگر درصورتیکه در دار دنیا رفتار خوب در پیش گرفته باشند؛ یعنی تقوا؛ همان طور که برای اوتناپیشتیم (نوح (ع)) اتفاق افتاد، یا با اجرای قوانین بین مردم همان طور که حمورابی انجام داد.» [3]
وجود چنین نشانههایی بهوضوح دلیل بر این است که متون سومری، متونی دینی است.
پس فهمیدیم تمدن سومریان از عدم به وجود نیامده است و نیز حاصل سیر فرگشت نیست؛ و با مطالعۀ ادبیات آنان و یافتن نشانههای واضح دینداری در افکار و اعمال آنها، متوجه میشویم آنچه باعث بهوجودآمدن چنین جهشی در فرهنگ و تمدن هوموساپینسها شد، دینی بود که از طریق فرستادگان خداوند به انسان رسید.
———–
1. اساطير بابل، شارل.
عیسی به آمدن مدعیان دروغین بسیاری هشدار داده است، اما نگفته هر مدعیِ پساز او کذاب است. به قلم: متیاس… Read More
مصیبت برتر قسمت دوم به قلم: نازنین زینب احمدی مقدمه در بخش پیشین این مجموعه، با تکیه بر اهمیتی که… Read More
گفتوگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت دوم) به قلم: متیاس الیاس از پیشنهادِ رفتن نزد کشیش استقبال کرد… Read More
به قلم: شیث کشاورز امروزه نظریه تکامل (فرگشت) نظریهای است که در جامعۀ علمی، بهطور گسترده بهعنوان توضیحی کاملاً… Read More
پاسخ به تئوفان اعترافکننده | قسمت چهارم به قلم: ارمیا خطیب • پیشگفتار در قسمت پیشین به سه ادعای تئوفانس… Read More
وظیفۀ مؤمنان در قبال رؤیا در پیشگاه فرستادۀ الهی به قلم: نوردخت مهدوی مقدمه رؤیا، سفری شیرین و روحانی است… Read More