همراه با عبدصالح

معنای حروف مقطعه در قرآن چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله
روایات فراوانی از اهل‌بیت (ع) به معرفى قرآن و جايگاه و نقش آن، در زندگى مسلمانان و وظيفۀ آنان در مقابل اين كتاب آسمانى اختصاص يافته كه پرداختن به همۀ آن‌ها مجالى ديگر مى‌طلبد. در اينجا، تنها به جملاتى کوتاه دربارۀ جايگاه عظیم قرآن كريم بسنده مى‌كنيم:
از حضرت امیر‌المؤمنین (ع) در کتاب کافی، جلد1، صفحه61 نقل کرده‌اند که در وصف قرآن كريم چنين مى‌فرمايد: «ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ لَكُمْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا مَضَى وَ عِلْمَ مَا يَأْتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حُكْمَ مَا بَيْنَكُمْ وَ بَيَانَ مَا أَصْبَحْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ فَلَوْ سَأَلْتُمُونِي عَنْهُ لَعَلَّمْتُكُمْ» همانا اين نسخه قرآن است! از او بخواهيد تا با شما سخن بگويد، درحالی‌که هرگز ـ‌بدون تبيين و تفسير پيامبر و امامان معصوم (عليهم‌السلام)‌ـ سخن نخواهد گفت؛ لیکن من از او، به شما خبر می‌دهم؛ همانا در قرآن، علم هر آنچه گذشته و علم هر آنچه خواهد آمد تا روز قیامت وجود دارد؛ همانا میان شما حكم مى‏دهد و اختلافات شما را بیان مى‏كند، اگر قرآن را از من بپرسید، به شما مى‏آموزم.
معارف و تفسیر قرآن کریم را بايد از زبان معصومين (عليهم‌السلام) شناخت؛ زیرا آن‌ها دروازۀ قرآن کریم هستند و قرآن به غیر آن‌ها، دروازه‌ای بسته است و هیچ‌کس از تفسیر و علم به تأویل آن خبر ندارد، جز خاندان پاک و مطهر رسول اکرم (ص). در تفسیر آیۀ 7 سوره آل‌عمران آمده است:
از امام باقر (ع) نقل کردند که می‌فرماید: «همانا ما راسخان در علم هستیم و ما تأویل آن را می‌دانیم». وسائل الشیعة، ج27 ص198؛ همچنین از امام صادق (ع) روایت شده که فرمودند: «راسخان در علم، امیر المؤمنین (ع) و ائمه از فرزندان ایشان (ع) هستند». وسائل الشیعة، ج27، ص179.
و نیز از برید بن معاویه از امام باقر (ع) روایت است که فرمودند: به حضرت عرض کردم، در خصوص این سخن خداوند (بلکه قرآن آیاتی است روشن که در سینۀ اهل دانش جای دارد و آیات ما را جز ستمکاران انکار نمی‌کنند)، آیا شما، آن‌ها هستید؟ فرمود: «چه کسی غیر از ما می‌تواند باشد؟!» وسائل الشیعة، ج27،‌ص198
بنابر‌این، غوّاصى در اين درياى بى‌انتها و صيد گوهرهاى انسان‌ساز، تنها از عهدۀ كسانى برمى‌آيد كه با عالم غيب در ارتباط‌اند و خداى متعال نيز از مردم خواسته است تا با توسل به آن‌ها (پيامبر و ائمۀ هدى عليهم‌السلام) و استفاده از علومشان و كمك و راهنمايى آن بزرگواران، به معارف بلند قرآن رهنمون شوند.

در این مقاله، قصد داریم به دشوارترین و حساس‌ترین موضوعات علوم اسلامی و تفسیر قرآنی بپردازیم که سالیان دراز، موضوعی پنهان و رازی از رازهای اهل‌بیت (ع) باقی مانده است؛ چراکه این علوم، برای قائم آل محمد (ع) نگهداری شده تا بیان آن، دلیلی بر علم الهی و شاهدی بر حقانیت او باشد و آن، تفسیر حروف مقطعۀ قرآن کریم است.

تفسیر حروف مقطعه قرآن کریم با بیان یمانی آل محمد سید احمدالحسن (ع)

الف: در پرسش 11 کتاب متشابهات، جلد 1 آمده است:

مراد از حروف مقطعه در ابتدای سوره‌ها چیست؟
پاسخ: در سورۀ بقره ﴿الم﴾: م: محمد، ل: علی و الف: فاطمه است.
این حروف در ابتدای سوره‌ها، 14 حرف هستند؛ نصف تعداد حروف که 28 حرف است. این حروف، حروف نورانی‌اند و مقابل آن، حروف ظلمانی قرار می‌گیرند؛ یعنی کم‌نور، نه اینکه تاریک باشند. این حروف، مانند منزل‌های چهارده‌گانۀ قمر در نیمۀ‌ ماه هستند؛ یعنی پس از گذشتن هفت روز از ابتدای ماه. «م» مانند جایگاه ماه در شب کامل‌شدن آن است و «ل» شب پیش از آن و «الف» شب پس از آن و این‌ها ایام تشریق‌اند.
محمد (ص) ماه کامل است و علی و فاطمه شِبه‌کامل هستند. در دعا آمده است: «و کلمتک التامة و کلماتک التی تفضلت علی العالمین»(و کلمۀ کاملت و کلماتی که به آن‎ها بر عالمیان تفضّل فرمودی). مصباح المتهجد، ص 419
«میم» مقابل الله در بسمله است و «لام» مقابل الرحمن و «الف» مقابل الرحیم؛ همان‌طور که بسمله در هر سوره، از جهتی خاص، تصویری از بسمله فاتحه است، این حروف نیز، تصویری از پیامبر خدا، حضرت محمد (ص) و علی و فاطمه (علیهم‌السلام) و ائمه هستند. در هر موضعی، این‌ها از جهتی خاص و معین تصویری از آن‌ها هستند. هر‌چه شناخت و معرفت معصوم به خداوند بیشتر شود، جهت‌های او و ظهورهای او در قرآن بیشتر می‌شود، و حرفی که بیان‌گر اوست بیشتر تکرار می‌شود. میم، 17 بار تکرار شده است، لام، 13 بار و الف، 13 بار.
این حروف صَفْوة (برترین و خالص‌ترین‌های) قرآن‌اند و از آن‌ها، اسم اعظم تکوین می‌یابد و این سرّی است بین خدا و امام (ع) که از آن اسم اعظم تألیف می‌شود. اگر در این خصوص، بیش از این اجازه داشتم سخن بگویم، سخن می‌گفتم.

ب: در پرسش 172 کتاب متشابهات، جلد 4 آمده است :

معنی «ن» در قرآن کریم و «ب» در بسمله چیست؟
پاسخ: هر حرف، شکل و معنایی دارد. شکل نون و «ب»، «ظرف» است. نون ظرفی است که فیض در آن نازل می‌شود؛ چراکه بالای آن، نقطه است، و «ب» ظرفی است که از آن، نور افاضه می‌شود؛ زیرا نقطه، زیر آن است. «ب» و نقطۀ آن حضرت علی (ع) است و نون و نقطۀ آن، حضرت محمد (ص).
اما معنی: نون، نور خداوند است و نور در آن نازل می‌شود و نون آن را در برمی‌گیرد. «باء» بهاءالله (عظمت و جلال خداوند) است؛ یعنی نور از آن تشعشع می‌یابد؛ پس نور از خدا به‌سوی محمد (ص) افاضه می‌شود و از محمد به علی (علیهم صلوات الله) و از علی به مردم می‌رسد.

پ: در پرسش 6 کتاب متشابهات، جلد 1 آمده است:

اینکه قرآن در نقطۀ «باء» است و امیر‌المؤمنین علی (ع) آن نقطه است، چه معنایی دارد؟
پاسخ: شکل «باء» به‌صورت ظرفی است که لبریز شده، بر دیگران افاضه می‌کند و محتوای آن از پایینش قطره‌قطره می‌چکد؛ همان‌طور که شکل «نون» نیز به‌صورت ظرفی است که از بالایش فیض را دریافت می‌کند و عِلم از مولایش قطره‌قطره در آن می‌چکد. ﴿قُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴾ (و بگو: پروردگارم، بر علمم بیفزای).
خدای سبحان و متعال، پیامبر کریمش، حضرت محمد (ص) را با «ن» مورد خطاب قرار داده است. حق‌تعالی می‌فرماید: «ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ» (نون، سوگند به قلم و آنچه می‌نویسند). در این آیه، قلم، علی (ع) است. امام صادق (ع) می‌فرماید: «نْ، اسم رسول‌الله (ص) و قلم، اسم امیرالمؤمنین (ع) است».
قلم، جوهر را از «ن» می‌گیرد و آن را به کتاب منتقل می‌کند و در آن می‌نویسد. قلم را احوالی است؛ ساعتی نون است و ساعتی باء. ساعتی نقطۀ نون است و ساعتی نقطۀ باء. امیرالمؤمنین (ع) نیز همین‌گونه است؛ ایشان باب رسول‌الله (ص) و باب شهر علم است و از او بر خلق افاضه می‌شود؛ پس او باء و نقطۀ باء است و قلم و جوهری است که قلم (آن جوهر را) با خود حمل می‌کند. برای نقطه (نیز) احوالی وجود دارد؛ نقطه، فیض نازل‌شده از خداوند بر پیامبر (ص) و از پیامبر (ص) بر علی (ع) و از علی (ع) بر خلق است. نقطۀ نازل‌شده از سوی خدا بر پیامبرش، قرآن است و پیامبر (ص) همان «ن» و نیز نقطۀ نون است.
سپس پیامبر، نسبت به علی (ع) مانند باء و نقطۀ باء است و علی، نسبت به پیامبر (ص) مانند «ن» و نقطۀ نون و علی، نسبت به خلق، مانند باء و نقطۀ باء است.

ت: در سؤال ۵۲۲ کتاب پاسخ‌های روشنگرانه، جلد 6 آمده است:

معنای «ص» در قرآن چیست؟ آیا «ص» نام رودخانه‌ای در بهشت است؟
پاسخ: خدای متعال می‌فرماید: «ص وَالْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ »(سوره ص، آیات 1و2) (صاد، سوگند به قرآن شریف صاحب اندرز).
«ص» یکی از حروف مقطعه است و به یکی از ائمه (ع) اشاره دارد. پیش‌تر، این موضوع را بیان کرده‌ام که هر حرف از حروف مقطعه، به یکی از معصومین (ع) اشاره می‌کند.
همچنین «ص» نام رودخانه‌ای در بهشت است؛ رودخانۀ آب حیات و علم که دل‌ها و ارواح را زنده می‌گرداند و اگر خداوند در این عالم، تجلی و ظهور و جوشش برای آن را اراده فرماید، سبب حیات بدن‌های مرده نیز خواهد شد؛ همان‌طور که برای ماهی موسی و یوشع (ع) هنگامی‌که آن را در نزدیکی عبد صالح فراموش کردند، حاصل شد. تراوش آب حیات یا علم که در آن لحظه در نزدیکی ماهی ظاهر شد، حیات ماهی را به دنبال داشت؛ لذا ماهی، راه دریا را در پیش گرفت و در آب، روان شد؛ همچنین این اتفاق، خود نشانه و علامتی برای موسی (ع) بود که از طریق آن توانست عبد صالحی که با جوشش حیات و رود حیات و علم، دل‌ها را زنده می‌گرداند، بشناسد.
این نهر، ‌نهر علم و زندگانی‌، به‌خصوص و به‌طور واضح، در امام صادق (ع) تجلی و بروز یافت و خدا چنین اراده فرمود که از طریق آن حضرت، علم آل محمد (ع)، منتشر و بین مردم پخش شود؛ لذا حرف «ص» به امام صادق (ع) اشاره می‌کند. علم و معرفت، به‌طور خاص، ثمرۀ‌ یقین و صبر است. خدای متعال می‌فرماید: «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُون» (از میان آن قوم، پیشوایانی پدید آوردیم که چون صبوری پیشه کردند و به آیات ما یقین داشتند، به فرمان ما، به هدایت مردم پرداختند). [سجده،۲۴] بنابراین، این حرف به صبر نیز اشاره دارد.

ث: پرسش 529 کتاب پاسخ‌های روشنگرانه، جلد 6 :

تفسیر آیات ابتدایی سوره‌های «حم، یس، حم عسق» چیست؟
پاسخ: خدای تعالی

می‌فرماید: «الم، المر، حم، یس».
الف: یعنی فاطمه زهرا (ع). «الف» اصل و پایۀ حروف و نخستین آن‌ها و اولین چیزی است که بعد از نقطه، به وجود آمده است و سایر حروف نیز از آن ترکیب می‌یابند؛ و این حرف، فاطمه زهرا (س) است که پیامبر، به نقل از خدای سبحان در مورد او فرموده است: «یا احمد لولاک لما خلقت الافلاک، و لو لا علی لما خلقتک، و لو لا فاطمه لما خلقتکما» (ای احمد! اگر تو نبودی، آسمان‌ها را خلق نمی‌کردم، و اگر علی نبود، تو را خلق نمی‌کردم، و اگر فاطمه نبود، شما دو تن را خلق نمی‌کردم)؛ بنابراین در این مقام، حرف زهرا (ع) یعنی «ا» بر حرف علی یعنی «ل» و بر حرف محمد (ص) یعنی «م» برای بیان «لو لا فاطمه لما خلقتکما» (اگر فاطمه نبود، شما دو تن را خلق نمی‌کردم) پیشی گرفته است؛ یعنی اگر آخرت که محل تجلی معرفت حقیقی است، وجود نداشت و اگر معرفت وجود نداشت، مخلوقات آفریده نمی‌شدند؛ خداوند، آن‌ها را آفرید تا بدانند و بشناسند: (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ) (جن و انس را جز برای پرستش خود، نیافریدم). (سوره ذاریات، آیه56)
لام: متعلق به علی (ع) است؛ هر‌چند علی (ع) در ظاهر، درب است و فاطمه (ع) باطن آن. به «ا» و «ل» دقت کن؛ اگر این دو با هم ترکیب شوند، شکل آن‌ها این‌گونه می‌شود: «لا» یعنی «ا» در باطن «ل» نوشته می‌شود؛ پس «ل» ظاهر و آشکار است و بر «ا» احاطه دارد. این «لا» به معنی رد و نپذیرفتن حاکمیت مردم است و همان است که کلمۀ توحید، یعنی «لا اله الا اللّه» نیز با آن آغاز می‌شود. این «لا»، همان انقلاب حسینی است که بر پایۀ نپذیرفتن حاکمیت مردم و برپا داری حاکمیت خدا، شکل گرفت؛ پس «لا اله الا اللّه» یا «لا»، یعنی حسین (ع) که باطن آن، فاطمه (رحمت) و طلب هدایت برای ستمگران و ظاهرش علی (قدرت) و نبرد با ظالمین است؛ زیرا لام، همان الفِ پیچیده‌شده با قدرت است، یعنی به قدرت خداوند سبحان اشاره دارد: «وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ» (و آهن را برایش نرم کردیم)؛ همچنین باطن آن «ا» رحمت برای مؤمنان و ظاهرش «ل» نقمت و عذاب برای کسانی است که به قائم کفر ورزیده‌اند. در برخی روایات چنین تعبیر شده که قائم، همان علی بن ابی‌طالب یا «دابة الارض» (جنبندۀ زمین) است و این لقب، بین قائم و علی بن ابی‌طالب (ع) مشترک است.
میم: محمد (ص) 17 بار در قرآن تکرار شده است. «میم» قوس صعود و به شکل واو برعکس است.
راء: حسن (ع) است.
حاء: حسین (ع) است.
و «سین»: حضرت مهدی (ع) است.
یس: یعنی پایان امر «س»، زیرا یاء در اینجا به خاتمۀ کار اشاره دارد.
«سین»، پنج بار تکرار شده است، به تعداد اصحاب کساء؛ چراکه مهدی (ع) بهترین نمایندۀ پنج‌تن آل کساء است.
به کلمۀ توحید (لا اله الا اللّه) بنگر که در آن، سه حرف وجود دارد. این حروف عبارت‌اند از: «الف، لام و هـ». «الف» و «لام» را شناختی؛ و اما «هـ» به معنای اثباتِ ثابت است، زیرا اولین حرف از «هو» اسم اعظم است؛ پس «هـ» برای اثبات ثابت و بیان وجود و معرفت و شهود آن است. «واو» نیز بیانگر غیبت او و عدم ادراک اوست؛ چراکه خدای سبحان، شاهد غایب است.
بنابراین «هـ» دلیل شهود و معرفت است. به‌وسیلۀ محمد (ص)، خدا شناخته شده، پس محمد، صاحب فتح المبین است: «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا» (ما برای تو، پیروزی نمایانی را مقرر کرده‌ایم). پس او، «هاء» است، زیرا به‌وسیلۀ او، خدای سبحان شناخته شده و او شهر کمالات الهی است. توحید نیز مبتنی بر این حروف سه‌گانه یعنی «ا»، «ل» و «هـ» است که عبارت‌اند از: «فاطمه، علی و محمد».

پایان.
کاربر2

Recent Posts

گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت سوم)

عیسی به آمدن مدعیان دروغین بسیاری هشدار داده است، اما نگفته هر مدعیِ پس‌از او کذاب است. به قلم: متیاس… Read More

1 ماه ago

مدعیان خیر

مصیبت برتر قسمت دوم به قلم: نازنین زینب احمدی مقدمه در بخش پیشین این مجموعه، با تکیه بر اهمیتی که… Read More

2 ماه ago

آیا معجزه راه ثابت شناخت فرستادگان الهی است؟

 گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت دوم) به قلم: متیاس الیاس از پیشنهادِ رفتن نزد کشیش استقبال کرد… Read More

2 ماه ago

آیا فرگشت یک هدف کلان دارد؟

به قلم: شیث کشاورز   امروزه نظریه تکامل (فرگشت) نظریه‌ای است که در جامعۀ علمی، به‌طور گسترده به‌عنوان توضیحی کاملاً… Read More

2 ماه ago

پاسخ به اتهام فرصت‌طلبیِ پیامبر(ص) و یادگیری ایشان از اهل کتاب

پاسخ به تئوفان اعتراف‌کننده | قسمت چهارم به قلم: ارمیا خطیب • پیشگفتار در قسمت پیشین به سه ادعای تئوفانس… Read More

2 ماه ago

«رؤیا» دریچه‌ای به‌سوی ملکوت

وظیفۀ مؤمنان در قبال رؤیا در پیشگاه فرستادۀ الهی به قلم: نوردخت مهدوی مقدمه رؤیا، سفری شیرین و روحانی است… Read More

2 ماه ago