يک نفر هست که آمد پس از آن فاصله ها
بي صدا، بي خبر از دست گل و هلهله ها
نشنيديم صداي قدمش را اصلاً
نشنيدم صداي غزل چلچله ها
آن سفر کرده که صد قافله دل هم ره اوست
آن که هر جمعه نوشتيم برايش گله ها
آمد و ديد که در منتظران خيري نيست
اُف بر اين منتظران، واي به بیحوصله ها
بت شکنها همگي بتکده سازي کردند
کو خليلي که زند تيشه به اين آفله ها؟
خبر آمد که فرستاده دلدار رسيد
همه گفتند: نه، کردند به پا ولوله ها
دل جبريل گرفت و کمر طور شکست
تا بدانيم چه رازي است پسِ زلزله ها
آخرين اختريان اول مهدیها بود
چه قدر شکل چليپا شده اين سلسله ها
طالع شرقي ما، يوسف کنعاني ما
بشکن فاصله ها، شاد نما قافله ها
اللهم صل علی محمد و آل محمد الأئمة و المهدیین و سلم تسلیما کثیرا