علم لاهوت مسیحی ـ در یک کلامـ تلاشی ناامیدانه برای توجیه عقیدهای است با منبعی ناشناخته! یک عالِمِ لاهوتیِ مسیحی نیز عقلانینبودن منطق خودش را درک میکند؛ به همین دلیل همواره به ابزار ترساندن پناه میبرد و خواننده را میترساند که اگر یک لاهوتیِ مسیحی را پهلوانی تصور کند که بازیهای فکری کودکانهای انجام میدهد ایمانش را از کف داده است!
واقعیت این است، معادلهای که علم لاهوت مسیحی، عموم پیروانش را در برابرش قرار داده از این قرار است:
یا به این عقیدۀ پیچیدهای که فهمش دشوار و حتی بهطور کامل با منطق در تضاد است ایمان بیاورد، یا فهم منطقی سلیمی داشته باشد که این عقیده را بهطور کامل دگرگون کند؛ این معادلۀ تاریکی است که انسان به وجود آورده؛ انسانی که قابلیتهای عجیبی دارد و میتواند جملات پیچیدهای بیان کند و هرکسی را که سعی دارد توضیحی از او بخواهد، به ایماننداشتن و فاصلهگرفتن از روحالقدس متهم میکند!
ایمان بهصورتی که یک انسان مسیحی با آن زندگی میکند، در حقیقت چیزی نیست، جز حفظ فرمانهایی مرتبط با آنچه اعتقادنامۀ کلیسا میگویند؛ و در کنار این ایمان، سرگردانی وجود دارد که آرام نمیگیرد و تلاشی سخت برای ازبینبردن توجه به پرسشهایی است که از عقل و منطق سلیم نشئت میگیرند؛ بهعبارتدیگر ایمان مسیحی چیزی نیست، جز مولودی زشت و متناقض از سلطۀ مقهورکردن اراده و لگامزدن به درک؛ بهاینترتیب بههیچوجه بعید نیست که تاریخ کلیسا سریالی باشد که قسمتهای متهمکردن دیگران به ارتداد، در آن تکرار شده است.
این هیکل تُهیازروح چهزود تداعیکنندۀ خاکستری خواهد بود که بر باد داده میشود و این واقعیتِ منظومۀ افکاری است که مسیحیت به دور آن میچرخد؛ مسیحیتی که در نتیجۀ فهمی منحرف شکل گرفته و تلاش کرده است تا خود را مظهر نمادی برگرفته از متون دینی نشان دهد؛ اما خدعه و نیرنگبودنش چهزود مشخص و تقلبیبودنِ انتسابش به این متون بهرغم دخالتهایی که برای تحریف این متون صورت گرفته، چه زود برای محقِق روشن میشود!
اکنون ما درحالیکه این کتاب را میخوانیم با چشمان خود شاهد خواهیم بود که چگونه تخت این دروغ بزرگ زیر ضربههای دقیقِ تیشههای نویسندۀ این کتاب واژگون میشود و با شادی و سرور شاهد خواهیم بود که قلم مطمئن و قاطع او چگونه ما را به بنای زیبایی رهنمون میشود که عیسی(ع) میخواست ستونهایش را استوار کند؛ همان بنایی که کِشیشها تلاش میکنند آن را پشت تیرگیهای تأویلهای منحرف خود پنهان کنند. پس از راندن این تأویلها و افکار منحرف از مسیحیت، مسیحیتِ راستین با لباس پاک سفیدش آشکار خواهد شد؛ لباس سفیدی که از منسوببودن مسیحیت به حرکت دین الهی پرده برمیدارد؛ همان حرکتی که فقهای مسیحی خواستهاند مسیحیت را از آن جدا کنند.
هدف از این کتاب، ارائۀ استدلالهایی مبتنی بر نص (متن) است؛ به این معنا که بخشهای کتاب مقدس، یکدیگر را تفسیر میکنند، بیآنکه به تفسیرها و تأویلهای بیرونی پناه برده شود؛ این کتاب به تمامی مسائلی که به اعتقادات نصرانی مربوط است نمیپردازد، بلکه تلاش میکند تا به بحث و بررسی مهمترین مسائلی بپردازد که عقیدۀ آنها بر آن استوار است و مهمتر از آن، بیان عقیدۀ حق از کتاب مقدس و با ظهور تسلیدهنده، احمد(ع) است؛ با دلایل استوار که انصاف خواننده را هنگام مطالعه و دقت در آن میطلبد؛ بهعلاوه از خواننده میخواهد تا هنگام مطالعۀ این متون، تفکرات، برداشتها و اعتقادات پیشین خود را به کناری نهد.
وقتی عیسی (مسیح) آمد، زبان بهحق و راستی گشود که آمدنش ادامه و استمرار همین روند بوده است؛ آنجا که میفرماید: (من نیامدم تا شریعت یا پیامبران را از بین ببرم؛ بلکه [آمدم] تا کامل کنم)؛ و این گواهی حقی است که این جماعت به آن توجه نکردند و ازآنجاکه عیسی(ع) بر کرسی داوود نمینشیند، این جماعت برای توجیه این امر مجبور شدند دست به دامان «آمدن دوم» بشوند. ما بدون شک آمدنِ دوم را انکار نمیکنیم و برای کاملکردن این روش و پس از رفعشدن (بالارفتن) آن حضرت(ع) و تا آمدن دوم او، باید رهبری موجود باشد تا این امت را رهبری کند. پس از رفعشدن عیسی(ع)، پطرس وصی این امت بود و او با متنی صریح و روشن گفته که او شبانِ این امت است. در انجیل متی، اصحاح 16 میخوانیم: (و کلیدهای ملکوت آسمانها را به تو میسپارم؛ پس آنچه بر زمین ببندی در آسمانها بسته شود و آنچه در زمین بگشایی در آسمانها گشوده گردد)…
پس سمعان (شمعون) پس از آن حضرت(ع)، شبان و وصی این امت بود و این وصایت ادامه داشت تا به رسول خدا حضرت محمد(ص) رسید. این منهج الهی پس از آن حضرت(ص) با دوازده امام و پس از ایشان با دوازده مهدی ادامه یافت. اولین مهدیین، همان تسلیدهنده، احمد(ع) است که عیسی(ع) بشارتش را داده است و ایشان را اینگونه ذکر میفرماید که او همان رهاییبخش و تسلیدهنده در روز پروردگار یا روز قیامت صغراست و او همان تسلیدهنده (روح حق) است. ازآنجاکه این منهج الهی ثابت و تغییرناپذیر است، برادران مسیحی نیازمند این واسطه بین خداوند و مردم هستند که از سوی خداوند سبحان قرار داده شده است؛ از همین رو روحالقدس را در این معادلۀ سخت و پیچیده وارد کردند تا این جای خالی را پر کنند و بهاینترتیب روحالقدس، جایگزینِ رهبر و حاکمی میشود که مردم به او نیازمند هستند؛ تا زمانی که آمدن دوم اتفاق بیفتد.