بررسی ادعای علیرضا پناهیان در کشتی نوح بودن جمهوری اسلامی
بهقلم: محمد شاکری
شیخ علیرضا پناهیان از چهرههای معروف و رئیس اتاق فکر رهبری ایران در دانشگاههاست. او بیشتر از آنکه یک روحانی آزاداندیش حوزوی باشد یک مرید تمامعیار رهبران جمهوری اسلامی است. او سعی میکند تمام نواقص نظام سیاسی حاکم را توجیه کرده و به آیندۀ دینی و سیاسی روشن بشارت دهد. هر از چندگاهی برخی از سخنانش نُقل محافل شده و جنجالآفرینی میکند. او در آخرین سخنانش در برنامۀ جهانآرا در شبکه «افق» صدا و سیما از کشتیِ نوحِ انقلاب اسلامی ایران سخن گفت. او در قسمتی از این گفتوگو گفت: «ما در حال ساختن کشتی نوح هستیم. کشتی نوح وقتی داشت ساخته میشد خیلیها میگفتند این یعنی چی حالا؟ این چه فایدهای داره؟ وقتی طوفان آمد معلوم شد این کشتی فایدهاش چی بود. بله، ممکن است خیلی از این اقداماتِ در واقع نوحوارانه خوب دیده نشه ولی فردا که ثمرۀ خودش رو نشون داد، هوشمندان جامعه میتونند این فردا رو نشون بدن. این اون فردایی است که آقا میبینه و راحت امیدواره. نگاه واقعی و رئال و کاملاً دقیق داره صورت میگیره.»
ماجرای حضرت نوح و طوفان و کشتی اگرچه یک داستان معروف و پرتکرار است، اما عدم توجهِ دقیق به ماجرا و نکات کلیدی آن باعث شده است تا کسانی مثل علیرضا پناهیان از این ماجرا برای بیراهۀ خودشان شاهد بیاورند و صرفاً با استفاده از کلمات جذابی همچون کشتی نوح عوامفریبی کرده و بهصورت غیرمستقیم رهبری ایران را نوح و پرچمش را پرچم هدایت معرفی کنند. برای فهم درست ماجرای طوفان نوح باید به چند نکتۀ کلیدی توجه کنیم. اینکه نوح که بود و چه ادعایی داشت؟ و اینکه طوفان چه طوفانی بود و به چه دلیل اتفاق افتاد؟ و اینکه کشتی نوح برای چهکسانی ساخته شد؟
ادعای نوح پیامبر و دلیل ایشان
پیامبران الهی غیر از اینکه وصی و جانشین خویش را بهصورت مستقیم تعیین میکردند بشارتها و توصیفاتی نیز برای پیامبری باقی میگذاشتند که در آینده خواهد آمد تا از این طریق بتواند حقانیت خویش را اثبات کند. حضرت آدم فرزندش شیث را وصی خود قرار داد و به او وصیت کرد و در ضمن وصیت، به آمدنِ نوح بشارت داد و اوصافش را متذکر شد. همچنین نوح به فرزندش سام وصیت کرد و او را بهعنوان وصیِ بعد از خودش انتخاب کرد و در عین حال از آمدن هود خبر داد. حضرت یوسف در هنگام وفاتش به ببرز بن لاوی وصیت میکند و در ضمن آن به آمدن موسی بن عمران بشارت میدهد. حضرت موسی، یوشع بن نون را وصی و جانشین خویش قرار داد و در ضمن این وصیت به آمدن مسیح بشارت داد؛ و حضرت مسیح، شمعون بن حمون را وصی و جانشین خویش قرار داد و در ضمن آن نصوصی برای محمد (ص) به جا گذاشت و از آمدن ایشان خبر داد؛ و محمد (ص)، علی(ع) را وصی خویش قرار داد و در ضمن آن به آمدن مهدی(ع) بشارت داد و اوصافش را متذکر شد.
حضرت آدم در وصیت خویش به شیث فرمود: «…پسرم! خدا مرا در زمين فرود آورد و خليفۀ خويش و حجت بر مردم قرار داد. من سفارش و دستور خدا را به تو ابلاغ كردم و تو را حجت بر مردم قرار دادم. مبادا از دنيا بروی مگر اينكه حجتی تعيين كنی و وصیای برای خود قرار دهی و همان صندوق را ـبا محتوياتش همان طوری كه من به تو سپردمـ به او بسپاری. به او بگو از فرزندان من مردی بهنام نوح خواهد آمد كه در زمان پيامبری او طوفان میشود و مردم غرق میشوند. هركس سوار كشتی او شود نجات میيابد و هركس تخلف جويد هلاک میشود. به جانشين خود سفارش كن صندوق را حفظ كند. او نيز هنگام وفات بهترين فرزند و شايسته ترين آنها را جانشين قرار دهد و صندوق را با آنچه در آن است به وصی خود بسپارد. بايد هر وصی وصيت خود را در همان صندوق بگذارد و اين سفارش را به يكديگر بنمايد. هركس نبوت نوح را درک كرد با او سوار كشتی شود و صندوق را با محتوياتش در كشتی گذارد. مبادا از نوح تخلف ورزند.» [1]
موقع بعثت و ظهور حضرت نوح همین بشاراتِ جدّ ایشان حضرت آدم، بیّنه و معرفینامهای شد برای اثبات حقانیتش؛ اما بهدلیل اینکه مردم بهصورت کاملاً روشن و عیان و مطابق آنچه مورد میلشان بوده از این بیّنه و معرفینامه اطلاع نداشتند به بهانهآوردن روی آورده و انتظار داشتند حضرت نوح با علامات و معجزات آنچنانی بر آنها برتری داشته باشد و زیر بار این بیّنه و رحمت الهی نرفتند:
(فَقالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراكَ إِلاَّ بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذينَ هُمْ أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأْيِ وَ ما نَرى لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبينَ؛ اشراف كافر قومش [در پاسخ ادعای نوح] گفتند: ما تو را جز بشری همچون خودمان نمیبينيم! و كسانی را كه از تو پيروی كردهاند، جز گروهی اراذل ساده لوح، مشاهده نمیكنيم؛ و برای شما فضيلتی نسبت به خود نمیبينيم؛ بلكه شما را دروغگو تصور میكنيم). [2]
نوح در مقابل تکذیب مردم و اینکه او را دروغگو خواندند فرمود:
(قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتاني رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ؛ گفت: اگر من بیّنه ای از پروردگارم داشته باشم، و از نزد خودش رحمتی به من داده باشد که بر شما مخفی مانده است [آيا باز هم رسالت مرا انكار میكنيد]؟! آيا ما میتوانيم شما را به پذيرش اين بیّنه مجبور سازيم، با اينكه شما كراهت داريد؟). [3] بنابراین نوح کسی بوده که از طرف پروردگارش بیّنه و نصّی داشته و جدّش آدم ابوالبشر بر آمدن او بشارت داده است. پس بهتر است جناب علیرضا پناهیان برای پیداکردن نوحِ زمانه بهدنبال روایات اهل بیت پیامبر (ص) باشد تا ببیند ایشان چهکسی را به عنوان پرچمدار و صاحب کشتی نجات در عصر ظهور قرار دادهاند. آیا جناب پناهیان فراموش کردهاند که ائمه (ع) به آمدن یمانی بشارت دادند و تأکید کردند که در بین پرچمها، پرچم حق و هدایت از آنِ یمانی است؟ او را چه شده است که اینک خراسانیِ ذهنش را صاحب کشتی نوح معرفی میکند؟ او در گذشته بهصراحت و بدون بیان دلیل معتبر، برای مریدان خویش فتوا داده بود که ادعای سید احمدالحسن صحیح نیست. چگونه کسی که نسبت به صاحب پرچم حق و هدایت کفر میورزد ادعای ساختن کشتی نوح میکند؟ مگر نوح، بیّنه و نصّ مخفی خویش را دلیل نبوت خود اعلام نکرد؟ مگر ائمه (ع) نفرمودند که صاحبالامر را با وصیت پیامبر بشناسید و هر آنچه دربارۀ شناخت قائم باعث شبهه و مشکل شود وصیت پیامبر شایسته شبهه و مشکل نیست؟ [4]
آری، خوب است به آیات قرآن دقت کنید و ماجرای حضرت نوح را با دقت بیشتری بخوانید. کافرانی که نوح را متهم به دروغگویی کردند، نصّ و بیّنۀ نوح را نادیده انگاشته و به ظاهر توجه کردند و سه بار گفتند ما تو را نمیبینیم…؛ ما تو را نمیبینیم مگر اینکه بشری مثل ما هستی و ما تو را نمیبینیم مگر اینکه پیروانت انسانهای سادهلوحی هستند و ما تو را نمیبینیم مگر اینکه بر ما بهظاهر فضیلتی نداری. آری، آنچه باید دیده شود نادیده انگاشته میشود در نتیجه گفته میشود: «بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبينَ؛ ما معتقدیم شما دروغگویید.» و اما آنچه باید نادیده گرفته شود معیار حق و باطل میشود. امروز نیز جناب پناهیان نص و وصیت بر سید احمدالحسن را نادیده و بیارزش انگاشته و از طرفی آنچه را که بیارزش است دلیل بر اعتبار خود و کشتی خود قرار داده است.
ماهیت طوفان نوح
اما طوفان نوح چه طوفانی بوده است و با طوفانِ پیشِروی پناهیان چه تفاوتی دارد؟ طوفان نوح در نتیجۀ انکار و کفر به خلیفۀ خداوند بوده است؛ همان خلیفهای که نصّ آدم را دلیل و معرفینامۀ خود اعلام کرد. طوفان نوح عذاب الهی بود و طبق نصّ صریح قرآن هیچ عذابی نازل نمیشود مگر اینکه از قبل رسولی فرستاده شود: (وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً؛ و ما هيچ قومی را عذاب نمیكنيم مگر اینکه رسولی را بفرستيم). [5] حال جناب پناهیان انذار کدام طوفانِ عذاب را میدهد؟ کدام رسول و فرستاده بهسمت مردم آمده است و در نتیجۀ انکارِ مردم، او در حال ساختن کشتی برای دراَمانماندن از عذاب الهی است؟ نکند رهبران شما به رسالت برگزیده شدند و مردم بیاطلاعاند؟ نصّ و بیّنهای که ندارند، نام و اوصافشان هم در کتب مقدس و قرآن و روایات نیامده است، معجزه هم که ندارند جز فقر و فساد و بیدینی مردم؛ پس این رسالت از کجاست و این عذاب پیشِرو بهخاطر کدام گناه است؟
از قضا پیامبران الهی مردمِ بیدین را دیندار کرده و با خدا آشنا میکردند در حالی کهِ این رسالت شما مردم دیندار را روزبهروز از خدا و دینش بیشتر بیزار میکند؟ بهراستی قرار بر این بود که این انقلاب باعث رشد و تعالی اسلام شود نه اینکه برعکس شده و هرآنچه توانستهاید از اسلام برای نظامتان خرج کردهاید تا اینکه کفگیر به تهِ دیگِ اسلام رسیده است و بسیاری از مردم و بهخصوص نسلهای جوان و آگاه تنها بهدلیل عملکردهای اشتباه شما با اصل خدا و دینش به خصومت پرداختهاند و شما همچنان از رو نمیروید.
رسول آخرالزمان که انکار آن مایۀ عذاب است همان یمانی و مهدی اول است که امروزه با نصّ و وصیت پیامبر خودش را بر شما اثبات کرده است و شما آن را تکذیب کردهاید:
(قُلْ إِنِّي عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ؛ بگو (ای پیامبر): من همراه بیّنه ای از سمت پروردگارم هستم در حالی که شما آن را تكذيب كرده ايد!). [6]
زمانی که تمام ثروت و قدرت و حکومت در دستان شماست دیگر چه لزومی برای نزول عذاب است برای نابودی مخالفان شما؟ در زمان نوح قدرت به دست اشراف و بزرگان بود و آنها انصار و تابعین نوح را عدهای اراذل و سادهلوح میدانستند؛ لذا عذاب الهی آنها را فراگرفت؛ اما امروزه دقیقاً امر برعکس است و شما در جایگاه مخالفان نوح قرار گرفتهاید و قدرت و ثروت و حکومت دست شماست و مخالفان خود را عدهای اراذل و مغرض و سادهلوح میپندارید. امروز این شمایید که با قدرت، هر فکر و عقیدۀ مخالفی را با زور و سرنیزه سرکوب میکنید. انصار سید احمدالحسن در حکومت ایران تنها بهدلیل اعتقادات خویش زندانی میشوند و تنها برای حق آزادی خودشان که مانند همه هموطنان در کنار خانوادۀ خود باشند دست به اعتصاب غذا میزنند. این سرکوب و ظلم تنها دربارۀ دعوت یمانی اتفاق نمیافتد و شامل حال دیگر مظلومان هم میشود. حال با همۀ این وضعیت شما مستحق عذاب و طوفانید یا مخالفان شما؟
قرار بر ساختن کشتی نوح نبود. آنچه وعده دادید و قرار با مردم بود، استقلال و آزادی بود که امروز نه استقلالی مانده و نه آزادی. وقتی کسی حق ندارد خلاف تفکرات شما ـدر هر زمینهایـ حرکتی کند که دیگر آزادی نخواهد داشت!
نصیحت به پناهیان
به جناب پناهیان توصیه میکنم کتابی را که خودش نوشته است دوباره و چندباره بخواند و تأمل کند و متوجه باشد که خودش دانسته یا ندانسته جزو کسانی قرار گرفته است که با فکرهای عامیانه شایسته مذمت و سرزنش هستند. او در کتابش «انتظار عامیانه عالمانه عارفانه» در شرح نگاه عامیانه نوشته است: «نگاه عامیانه یعنی نگاهی سطحی به مفاهیم و مسائل عمیق داشتن، و به اندک آگاهی دربارۀ هر چیزی اکتفاکردن… نگاه عامیانه یعنی نشستنِ گمانهزنی جای تدبر و اندیشه و بابشدنِ استنباط بیاستدلال.» اکنون جناب پناهیان خود در ورطۀ نگاههای عامیانه گرفتار شده است و با خیالپردازی از سیاستهای جهانی و منطقه خود را در مسیر کشتیسازی دیده و از هر استنباط بیاستدلالی در مسیر میل خویش دفاع میکند. او نوشته است: «نگاه عامیانه که در همۀ جوامع و فرهنگها جریان دارد به عوام اختصاص ندارد. گاهی اوقات تحصیلکردهها و خواص جامعه نیز دچار عوامزدگی میشوند.» سؤال این است چرا جناب پناهیان از کنار روایات مهدوی و شخصیت زمینهساز یمانی و مهدی اول در روایات بهراحتی میگذرد، اما برای راه و مسیر بیدلیل خود چنین لفّاظی میکند؟ شاید جوابش همان باشد که خود نوشته است: «ترویج یک نگاه عامیانه میتواند عوامل متعددی داشته باشد. یکی از عوامل طبیعی آن قابل پذیرشتر بودن نگاه سطحی نسبت به یک نگاه ژرف و عمیق است که از پیچیدگیهای خاصی برخوردار بوده و درک آن برای عوام دشوار است. یکی دیگر از عوامل ترویج نگاه سطحی و غلط آن است که معمولاً چنین دیدگاههایی با اهواء نفسانی بیشتر تطبیق دارند و هوای نفْس بهصورت پنهان یا پیدا اندیشۀ انسان را به همراهی و حتی دفاع از سخن غلط وادار میکند.» [7]
———
1. تفسیر عیاشی، ج 1 ص 307.
2. هود، 27.
3. هود، 28.
4. تفسیر عیاشی، ج1 ص 65.
5. اسراء، 15.
6. اعراف، 57.
7. علیرضا پناهیان، انتظار عامیانه عالمانه عارفانه، ص13ـ14.