خداوند تو را در مقابل مسخرهکنندگان حمایت میکند
بهقلم: محمد شاکری
خداوند متعال به پیامبر اکرم (ص) فرمان داده است که دعوتِ حقّش را آشکارا تبلیغ کند و توجّهی به تمسخر مخالفین و نادانان نکند:
(فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئينَ)
(آنچه را مأموريت دارى، آشكارا بيان كن! و از مشركان روى گردان (و به آنها اعتنا نكن). همانا ما تو را در مقابل مسخرهکنندگان حمایت و محافظت میکنیم). [1]
عجیب است؛ کسانی مسخره میکنند که بتهای چوبی و سنگیِ تراشیدۀ خود را بهعنوان خدا و نایبانش میپرستند، و کسانی مسخره میشوند که بهجای پرستش آن اشیای ناچیز، خالق آنها را میپرستند. پیامبر به آنها گفته بود که بهجای پرستش این بت ها که تراشیدۀ دست خودتان است خالق آنها و خودتان و همۀ جهان را بپرستید؛ اما آنها علاقهای به اندیشیدن و رسیدن به حقیقت نداشتند و ترجیح میدادند طبق روش پدران خود زندگی کنند؛ و عجیبتر از این ترجیح، این است که عاقلان را به باد تمسخر میگرفتند.
امروزه مردم با تعجّبِ از اعمال گذشتگان میگویند مگر میشود کسانی در تاریخ بشر باشند که بت های تراشیدۀ خود را بپرستند؟ مگر میشود آنها با کسی دشمنی کنند که تنها توصیهاش این است که خالق حقیقی آسمان و زمین پرستیده شود؟ اگر قرار به پرستش است یقیناً خالق انسانها لایقِ پرستش است نه مخلوقِ دست انسان. چگونه ممکن است چیزی به دست فردی ساخته شود و سپس خدا یا نایبش شود؟!
در پاسخ این دسته و جماعت خوب است گفته شود که هماکنون نیز چنین پرستشی وجود دارد؛ یعنی پرستیدن کسی که خودمان آن را ساختهایم و به آن بها دادهایم؛ اما تنها تفاوتش این است که این بار این خدایان و نایبان از جنس بشر هستند نه سنگ و چوب. افرادی که نهتنها نصّ و مدرکی از خالق جهان ندارند، بلکه صرفاً به دست من و تو به مقام و جایگاهی میرسند؛ مقام و جایگاهی که اختصاص به جانشینان خداوند دارد. اینها بزرگ میشوند به دست من و تو، مقدس میشوند به خواستِ من و تو، معصوم از اشتباه میشوند به میل من و تو، و در انتها، خداوندِ خویش و جانشینش را مسخره میکنند به اشتباه من و تو.
آری، امروز کسانی مسخره میکنند که بهجای امام زمان (ع) و فرستاده ای که بشارت آن داده شده بود، مقدّسانِ دستساختۀ خویش را میپرستند، و کسانی مسخره میشوند که بهجای تقلیدِ کورکورانه، به امر و فرمان خداوند جهانیان و پیامبرش و وصیت شب وفاتش گوش میسپارند و هیچ انسانی را در مقامی معصوم از خطا قرار نمیدهند که از آنها در امور اعتقادیشان کسب تکلیف کنند.
سفیه و نادان کسی است که در مسیر ضلالت و نادانی استقامت میورزد و در کنارش نسبت به حق و مسیر الهی استهزا و تمسخر را در پیش میگیرد و به مؤمنین القا میکند که راه آنها راه سفیهان و ابلهان است. خداوند متعال دربارۀ این جماعت فرموده است:
(وَ إِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ)
(و هنگامى كه به آنان گفته شود «همانند (ساير) مردم ايمان بياوريد!» می گويند «آيا همچون ابلهان ايمان بياوريم؟!» بدانيد اینها همان ابلهاناند ولى نمیدانند). [2]
در نتیجه سفیه و ابله واقعی کسی است که خداوند او را سفیه میداند، نه اینکه آنها با جهلشان مؤمنین به دینِ خدا را سفیه بنامند.
امروزه نیز بسیارند کسانی که چهرۀ عاقل به خود میگیرند و با نگاه عاقل اندر سفیه به مؤمنین دعوت یمانی مینگرند و با نیشخندهای وقیح، دست به تمسخر میزنند. آنها نخواندهاند و ندیدهاند که گذشتگان نیز با فرستادگان خدا چنین میکردند و به خودشان القا میکردند که پافشاری بر مسیر باطل گذشته و ایماننیاوردن به حجت خدا از علم و آگاهی است و کسانی به فرستادۀ جدید ایمان میآورند که سفیه و ناداناند؛ در حالی که نادانی و حماقت واقعی در ذات خودشان بوده است.
در ماجرای موسی(ع) و انتخاب هفتاد نفرِ برتر از قومش برای حضور در میقات، آمده است که وقتی جهل این جماعتِ بهظاهر دانا مشخص شد و مستحق عذاب الهی شدند، موسی آنان را سفیه و نادان معرفی کرد:
(وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعينَ رَجُلاً لِميقاتِنا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِيَّايَ أَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا إِنْ هِيَ إِلاَّ فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدي مَنْ تَشاءُ أَنْتَ وَلِيُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْغافِرين) (موسى از ميان قومش هفتاد مرد را براى ميعادگاه ما برگزيد؛ پس هنگامى كه [بهسبب درخواست نابجايشان] آن زلزلۀ شديد آنان را فراگرفت، گفت: پروردگارا! اگر میخواستى می توانستى همۀ آنان و مرا پيش از اين هلاک كنى. آيا ما را به خاطر گناهى كه سفیهان و سبکمغزانمان مرتكب شدند، هلاک میكنى؟ اين چيزى جز آزمايش تو نيست؛ هركه را بخواهى گمراه میكنى، و هركه را بخواهى هدايت مینمايى. تو سرپرست و ياور مايى. ما را بيامرز و به ما رحم كن كه تو بهترين آمرزندگانى). [3]
از این ماجرا و شبیه آن متوجه این نکته میشویم که حتی اگر همچون موسی باشیم، باز در انتخاب افراد به خطا میرویم و بسیاری از کسانی را که گمان میکنیم جزو بهترینها هستند در واقع سفیهان و سبکمغزهایی بیش نیستند. از همین نکته باید متوجه شد که چرا انتخاب خلفا و جانشینان پیامبر تنها به دست خداوند و به امر و انتخاب او صورت میگیرد و حتی خودِ پیامبر و ائمۀ معصومین اختیاری در انتخاب جانشین ندارند؛ مگر آن کسی را که خداوند انتخاب و معرفی میکند. حال چگونه عدهای به خود اجازه میدهند که با انتخاب خودشان، سرورانی را برای مردم انتخاب کنند و با پشتگرمی آنها دست به انکار و تمسخر دعوت یمانی بزنند. آیا سید احمدالحسن که با نصّ و وصیت و علم و پرچم و معجزات و کرامات همراه است شایستهتر به استهزاست یا کسانی که بدون هیچ دلیل معتبری بر مردم برتری یافتند و بر آنها سروری میکنند؟!
(اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُون)
(خداوند آنان را استهزا می كند؛ و آنها را در طغيانشان نگه می دارد، تا سرگردان شوند). [4]
و یقیناً در آینده کسانی خواهند آمد که خواهند پرسید مگر میشود…
منابع:
- حجر، 94 و 95.
- بقره، 13.
- اعراف، 155.
- بقره، 15.