بهقلم: شیخ عباس فتحیه
در گذشته، ضمن توضیح و نقد رویکرد اول (بیتوجهی به علائم ظهور) و رویکرد دوم (موضوعیت ذاتی ظاهر همۀ علائم ظهور)، دیدگاه و رویکرد سوم را که تئوری مورد قبول و دفاع نویسنده است مطرح کردیم؛ دیدگاهی که مبتنی بر هفت پیشفرض بود. در این بخش به تحلیل و توضیح نخستین پیشفرض یادشده میپردازیم و توضیح خواهیم داد که چطور عدم تفکیک بین نشانههای زمان ظهور با نشانههای شخصیت قائم (ع) عدۀ زیادی از اصحاب رویکرد اول و دوم را به بیراهه برده و چطور با تفکیک دلالت این دو دسته از نشانهها میتوان به شناختی منظومهای و جامعتری از اخبار مهدویت دست یافت.
تفاوت نشانههای ظهور و نشانههای قائم (ع)
در این نوشتار مختصر نمیتوانم مستندات کاملی برای اثبات این تفاوت ارائه کنم؛ چون اثبات این مقوله نیازمند بازبینی و تحلیل بخش زیادی از روایات مهدویت است. اما نخست فرض میگیرم که خوانندۀ محترم تا حدودی این منابع را مطالعه کرده و میتواند منظور از این تفاوت را درک و تصدیق کند و سپس تلاش میکنم به نمونههایی از مصادیق این تفاوت در متون دینی اشاره کنم.
میان نشانههای زمان یک حادثه، با نشانههای شخصیت تأثیرگذار در آن حادثه تفاوت آشکاری وجود دارد؛ چون دستهٔ اول فقط بیانگر نشانههای آن زمان است، و دستهٔ دوم بیانگر نشانههای آن شخص.
فرض کنید یک پیشگو حادثهٔ جنگ جهانی سوم را پیشبینی کند. گاهی میگوید: زمانی که امپراتوری امریکا رو به افول میرود و رقبای شرقیاش درصدد تصاحب جایگاه امریکا برمیآیند و قدرتهای میانی در آسیای مرکزی و خاورمیانه و امریکای جنوبی و اتحادیۀ اروپا برای رسیدن به برتری و سروری جهان خیز برمیدارند و انگلیس از اتحادیۀ اروپا خارج میشود و بین روسیه و اوکراین و همپیمانانش جنگ فرسایشی خانمانسوزی شروع میشود و پیمانهای بینالمللی سازمان ملل بیاعتبار میشود و انقلابهای عربی و آشوبهای گسترده در کشورهای اسلامی خاورمیانه جرقه میخورد و دولت ایدئولوژیک اسرائیل همپیمانهای جدی تازهای پیدا میکند و بحران کمبود آب و انرژی برای کشورهای پرجمعیت جدیتر میشود و…، منتظر آغاز جنگ جهانی سوم باشید.
همین پیشگو میگوید: آن کسی که پیروز جنگ و تشکیلدهندهٔ امپراتوری جهان جدید خواهد بود، نامش علی است و قدبلندی دارد و نام پدرش محمد است و آرام صحبت میکند و در فلان کشور و فلان شهر به دنیا میآید و داناترین فیزیکدان زمان است.
روشن است که نشانههای زمان جنگ جهانی سوم با نشانههای شخص موعود، ارتباط منطقی معناداری ندارد؛ چون اینها دو مقولۀ جدا از هم هستند.
دستهٔ اول فقط گزارشهایی غیبی است و دستهٔ دوم بهنوعی تعیینکنندهٔ تکلیف ماست. دستهٔ اول صرفاً خبر است و دستهٔ دوم در حکم انشا و امر است. برای فهم بهتر این تفاوت به مثال دیگری توجه کنید.
یک متخصص زمینشناسی دربارۀ حادثۀ زلزلۀ قریبالوقوع سخن میگوید. او نخست نشانههای زلزله را بیان میکند و مثلاً میگوید: زمانی که سطح آبها تغییر کند و سطح زمین در بعضی کلانشهرها نشست داشته باشند و…، منتظر وقوع یک زلزلۀ بزرگ باشید.
این اطلاعات بهتنهایی مشکلی از ما برطرف نمیسازد. او در ادامه مثلاً میگوید: زمانی که زلزله را حس کردید، زیر سقف نمانید و کنار ساختمانهای مرتفع نایستید و در چارچوبهای آهنی درها بایستید و… .
تفاوت این دو نوع گزاره در چیست؟ گزارههای دستهٔ اول فقط توصیفکنندۀ نشانههای حادثهٔ زلزله است، اما گزارههای دستهٔ دوم راه نجات را نشان میدهد و تکلیف ما را معین میکند و به ما میآموزد که در مواجهه با این حادثه چطور سالم بمانیم.
معمولاً در منابع روایی و کتب مهدویت، مرز دقیقی بین این دو مقولۀ متفاوت دیده نمیشود. غالب محدّثین همۀ روایات مهدویت را در کتابهایی با عنوان «ملاحم» یا «فتن» یا «علائم ظهور» یا «غیبت» جمعآوری میکنند، و در همان فصل یا بابی که اخبار مربوط به حوادث زمان ظهور یا حوادث پیش از ظهور را گردآوری کردهاند، اخباری دربارۀ نشانههای شخصیت مهدی موعود را هم ذکر میکنند. از این نظر میتوان گفت که این منابع خام هستند. البته خامبودن یک منبع اطلاعات بهمعنای بیارزشی آن نیست ـهمانطور که معادن خام ارزش بسیاری دارندـ اما خامفروشی کاری زیانبار است. لذا مهندسان تلاش میکنند معادن خام را تفکیک و فراوری کنند تا ارزش افزودۀ بیشتری پیدا کنند و به دست مصرفکنندگان واقعی برسند و دست دلالان و سودجویان کوتاه شود!
اکنون به چند مثال واقعی در کتابهای معتبر محدّثین متقدّم توجه کنید تا دریابید که منظورم از خامبودن این منابع چیست و چطور بین نشانههای زمان ظهور و نشانههای شخصیت قائم (ع) تفکیک و تمییز دقیقی صورت نگرفته است.
از کتاب غیبت نعمانی شروع کنیم که از اصیلترین منابع روایی مهدویت است. این کتاب فصلبندی منظمتری نسبت به برخی دیگر از منابع مشابه دارد. تقریباً ده فصل اول کتاب در نگاهی کلی مربوط به شناخت حجتهای خدا و بهطور خاص قائم موعود است.
از باب یازدهم تقریباً داستان متفاوت است. باب یازدهم تحت عنوان «ما روي فيما أمر به الشيعة من الصبر و الكف و الانتظار للفرج و ترك الاستعجال بأمر الله و تدبيره»، یعنی روایات مربوط به تکلیف شیعه نسبت به صبر و خویشتنداری و انتظار فرج و ترک شتابزدگی در امر خدا و تدبیر آن است.
أ. روایت فتنه آذربایجان
در نخستین حدیث این باب آمده است:
«عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ إِنَّهُ قَالَ لِي أَبِي (ع): لَا بُدَّ لِنَارٍ مِنْ آذَرْبِيجَانَ لَا يَقُومُ لَهَا شَيْءٌ. وَ إِذَا كَانَ ذَلِكَ فَكُونُوا أَحْلَاسَ بُيُوتِكُمْ. وَ أَلْبِدُوا مَا أَلْبَدْنَا. فَإِذَا تَحَرَّكَ مُتَحَرِّكُنَا فَاسْعَوْا إِلَيْهِ وَ لَوْ حَبْواً. وَ اللَّهِ لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ يُبَايِعُ النَّاسَ عَلَى كِتَابٍ جَدِيدٍ عَلَى الْعَرَبِ شَدِيدٌ وَ قَالَ وَيْلٌ لِطُغَاةِ الْعَرَبِ مِنْ شَرٍّ قَدِ اقْتَرَبَ.» [1]
امام صادق (ع) از پدرش امام باقر (ع) نقل میکند که فرمود: گریزی نیست از آتشی از سمت آذربایجان که چیزی در برابرش نخواهد ایستاد. وقتی چنین شد پس گلیم خانههایتان باشید (یعنی به زمین بچسبید) و تا زمانی که ما در خانه نشستهایم شما هم بنشینید؛ پس وقتی حرکتکننده و قیامکنندۀ ما حرکت کرد بهسمتش بشتابید حتی سینهخیز. به خدا سوگند گویا او را میبینم که بین رکن و مقام از مردم بیعت میگیرد، بر اساس کتابی جدید که بر عرب دشوار است. و فرمود: وای بر طاغیان عرب از شرّی که نزدیک شده است.
آیا این روایت درصدد بیان نشانۀ زمان ظهور است یا معرفی شخصیت قائم (ع) و بیان تکلیف مردم در قبال شخصیت او؟
از عنوانی که نعمانی (ره) برای باب یازدهم انتخاب کرده، به نظر میرسد که او این حدیث را جزو تکالیف مردم در زمان ظهور و پیش از آن دستهبندی کرده، نه توصیف علائم زمان ظهور؛ در حالی که ابتدا و انتهای این روایت مربوط به نشانههای زمان ظهور است.
البته ناگفته نماند که نعمانی (ره) محتوای ابواب کتابش را ظاهراً به سه بخش تقسیم کرده است:
– شخصیت قائم (ع)
– علائم عصر ظهور
– تکلیف شیعه در عصر غیبت و ظهور
این تقسیمبندی اشکالی ندارد؛ بخصوص که اسم کتابش هم غیبت است و تکلیف شیعیان در عصر غیبت هم میتواند یک سرفصل مجزا در موضوع کلی امامت و مهدویت باشد، و به همین جهت گفتم که کتاب غیبت نعمانی از بسیاری از آثار همسانش منظمتر است؛ اما احتمالاً توجه کردید که ما روایات نشانههای ظهور را توصیفی و نشانههای قائم (ع) را تکلیفی نامیدیم، و منظورمان این بود که نشانههای ظهور ذاتاً تکلیفساز نیستند، اما نشانههای صاحبالأمر علاوه بر اینکه اهمیت فوقالعاده بیشتری نسبت به علائم ظهور دارند، تکلیف مهمی را برای ما ترسیم میکنند. تکلیفی که اساس و بلکه خود دین است و آن همان شناخت و بیعت و نصرت حجت خداست.
از آنجا که ما در این نوشته فقط دربارۀ زمان ظهور بحث میکنیم، پس مقصودمان از تکلیف و توصیه و امر صرفاً تکلیف مؤمنان در زمان ظهور و در مواجهه با نشانههای ظهور و نشانههای منجی موعود است، نه تکلیف مؤمنان در عصر غیبت.
بنابراین اشکالی ندارد که محدّث بزرگواری مانند کلینی و نعمانی و میرزا حسین نوری و دیگر مفاخر امامیه، در تألیفات ارزشمندشان راجع به مهدویت توجه بیشتری به عصر غیبت و تکلیف شیعیان در عصر غیبت داشته باشند؛ ولی ما که در اینجا از عصر ظهور و نشانههای آن و امام آخرالزمان صحبت میکنیم، میدانیم که تکلیف اساسی همانا شناخت و تصدیق و بیعت و اطاعت صاحبالأمر (ع) است و لذا در تقسیمبندی ما روایات مهدویت یا همان علائم و ملاحم و فتن، یا توصیفکنندۀ نشانههای ظهور است یا تعیینکنندۀ تکلیف ما نسبت به قائم (ع).
پیشتر ادعا کردم که در اغلب کتب روایی حتی کتاب منظّمی مثل غیبت نعمانی مرزبندی دقیقی بین نشانههای ظهور و نشانههای منجی دیده نمیشود، و البته این بهمعنای تنقیص مؤلفان بزرگوار آنها نیست؛ چون این آمیختگی در اصل روایات هم بوده؛ یعنی ائمۀ اطهار (علیهمالسلام) در بسیاری از احادیث ارزشمندشان این دو را کنار هم ذکر کردهاند و اقلاً سیرهٔ برخی محدّثین متقدّم این بوده که احادیث مورد یقینشان را بهصورت کامل نقل کنند و آنها را در فصل مناسب و مربوطی از نظر خودشان بگنجانند؛ اما همۀ ما میدانیم که حتی همان دسته از محدّثین هم روایات را فصلبندی و عنوانگذاری میکردند و نیز میدانیم اگر حدیثی را حاوی دو نوع پیام میدانستند آن را در دو فصل جداگانه جای میدادند و مثلاً قسمتی از روایتی را که مربوط به موضوع دیگری بوده، در باب مربوط به خودش تکرار میکردند و این کار متداولی بوده و بهمعنای تقطیع احادیث نیست؛ اما در مسئلۀ محل بحث ما این کار را بهدرستی انجام ندادند؛ یعنی احیاناً بین نشانههای ظهور و نشانههای مهدی (ع) نتوانستند درست مرزبندی کنند و نسلهای بعدی هم غالباً از این نکته غافل بودند.
لذا امروز هم وقتی سخن از ظهور میشود، اغلب متدینان و منتظران، تصور میکنند برای شناخت منجی باید همۀ نشانههای ظهور را بشناسند و تطبیق دهند و از طرفی معمولاً رجال دینی دائماً تأکید میکنند که ما حق تطبیق علائم ظهور را نداریم و تطبیق و تصدیق تحقّق علائم ظهور موجب انحراف و ضلالت و تعیین وقت برای ظهور است. باید از آنها پرسید پس این روایات اگر حاوی هیچ معرفت و تکلیفی نیستند چه خاصیتی دارند؟!
اگر این مرزبندی منطقی بهشکل صحیح تبیین شود، دیگر مجالی برای این بحثهای تناقضآمیز و بیپایان باقی نخواهد ماند.
اجزای حدیث فتنه آذربایجان
اکنون با این مقدمات، به روایت فتنه آذربایجان برمیگردیم. اجازه دهید عناصر اصلی حدیث را بشماریم:
۱. فتنه و جنگی از سوی آذربایجان در عصر ظهور.
۲. امر شیعیان به سکوت و بیطرفی در آن فتنه.
۳. معرفی شخصیتی با عنوان متحرک یا قیامکننده از سمت اهلبیت.
۴. امر شیعیان به همراهی و بیعت و نصرت او.
۵. توصیف دعوت آن قیامکننده که کتابی جدید یعنی وحی و رسالتی جدید به همراه دارد.
۶. توصیف اعراب در مواجهه با دعوت و کتاب جدید او، که برایشان دشوار است و در مقابلش طغیان میکنند.
۷. توصیف عاقبت طغیانکنندگان عرب و وعدۀ نابودی و عذاب برای آنها.
ملاحظه کردید که بخش اول و ششم و هفتم این حدیث فقط توصیفکنندۀ حوادث عصر ظهور است و بخش دوم و چهارم حدیث، تکلیف مؤمنان را در عصر ظهور بیان میکند و بخش سوم و پنجم حدیث هم معرف شخصیتی است که مردم باید با او بیعت کنند و نصرتش دهند.
ناگفته نماند که ما اکنون فقط درصدد توضیح یکی از هفت پیشفرض رویکرد سوم (یعنی تفاوت نشانههای زمان ظهور با نشانههای شخصیت موعود) هستیم؛ وگرنه اگر به سایر پیشفرضهای ذکرشده نیز توجه کنیم خواهیم دید همین حدیث از جهات دیگر نیز قابلتفکیک است؛ یعنی اینکه آیا این نشانهها محکم هستند یا متشابه و رمزآلود؟ مثلاً آیا مقصود از آذربیجان، آذربایجان ایران است یا کشور آذربایجان فعلی یا مناطق مجاور دیگری در زمان گذشته آذربیجان نامیده میشدند؟ و آیا مقصود از عرب همان نژاد عرب امروزی است یا منطقۀ خاصی از کشورهای عربزبان یا نوعی فرهنگ و آیین همان طور که در آیۀ ﴿الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّه) [2] آمده یا عموم مسلمین مفتخر به نسب و اصالت دینی؟ و آیا این فتنه و جنگ و طغیان اعراب قابل بداء است یا نه؟ و آیا امکان تقیه در این نشانهها هست یا نه؟
دربارۀ تفکیک این مسائل به خواست خدا در بخشهای بعدی به مناسبت توضیح خواهیم داد.
به هر تقدیر از نظر پیشفرض اول (تفاوت نشانههای زمان ظهور با نشانههای شخصیت موعود) این حدیث نیاز به استحصال و تفکیک دارد. فرض کنیم جنگ و فتنه آذربایجان یک نشانۀ محکم و غیرقابلبداء و تقیهناپذیر است و ما آن را درک کردیم؛ و طبق این حدیث در آن فتنه با هیچ طرفی همراهی نکردیم و منتظر شدیم آن متحرک از جانب اهلبیت (علیهمالسلام) حرکتش را آغاز کند. آن متحرّک کیست و چطور او را بشناسیم تا با او بیعت کنیم و همراهش قیام کنیم؟
از منظر ادبیات عرب، کلمه «متحرّکنا» یعنی کسی که ما اهلبیت او را حرکت دادهایم و حرکت و قیامش با دستور ماست. ما چطور بفهمیم از بین اشخاصی که در آن زمان قیام و حرکت میکنند، کدامشان متحرّک اهلبیت است؟! قطعاً او باید دارندۀ ویژگیهای خاص اهلبیت (علیهمالسلام) باشد یا سند قطعی غیرقابلجعل و افترائی از اهلبیت (علیهمالسلام) ارائه کند که برای مؤمنان راستگو ثابت شود او واقعاً از سوی اهلبیت (علیهمالسلام) فرستاده شده و حرکت کرده است. این نشانهها و ویژگیها همان چیزی است که ما طرفداران رویکرد سوم، به آن قانون معرفت حجت میگوییم.
شاید کسی بگوید بعد از فتنه آذربایجان هرکسی بهنام اهلبیت (علیهمالسلام) نهضتی آغاز کرد یا مدعی مقام مهدویت شد همان قیامکنندۀ اهلبیت (علیهمالسلام) است و باید سینهخیز به سمتش برویم؛ چون امام باقر (ع) فتنه آذربایجان را بهعنوان نشانه ذکر کرده!
دقیقاً برای همین بود که گفتم اولین پیشفرض رویکرد سوم، این است که بین نشانههای زمان ظهور و نشانههای شخصیت قائم (ع) تفاوت عمیقی وجود دارد و به نظر میرسد اصحاب رویکرد دوم قدرت تمییز اینها را ندارند و به همین سبب است که هرکدامشان یک فهرست طولانی و مرموز علیحده برای ویژگیهای مهدی موعود (ع) و ظهورش ارائه میدهند!
به نظر شما آیا ممکن نیست دقیقاً پس از فتنۀ آذربایجان، همزمان چند نفر از رجال سیاسی و دینی اقدام به حرکت کنند و همهٔ آنها نهضت خود را منتسب به اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) کنند؟!
وانگهی آیا لزوماً مقصود از این شخص خود صاحبالزمان (ع) است یا ممکن است شخصی از سمت امام مهدی (ع) باشد؟! در هر دو صورت، آن شخصی را که باید اطاعت و بیعت شود چطور بشناسیم و از میان مدّعیان باطل تمییزش دهیم؟! چون در آینده توضیح خواهیم داد که طبق متون دینی در آخرالزمان پرچمهای مشتبه زیادی بلند میشود و مدّعیان زیادی خواهند آمد.
شاید کسی بگوید همین نشانه که بین رکن و مقام از مردم بیعت میگیرد و کتابی جدید میآورد برای شناخت و تصدیق او کافی است؛ اما برای یک مدعی دروغین مخصوصاً اگر از سمت مستکبران حمایت شود، دشوار نیست که در مکه بین رکن و مقام طرفدارانش را جمع کند و ادعای نزول یک کتاب و وحی و رسالت جدید یا امر و دین جدید کند؛ بلکه از قضا این مسئله در گذشته سابقه داشته است. جُهَمیان العُتیبی با معرفی شوهر خواهرش محمد عبدالله قحطانی بهعنوان مهدی موعود در سال ۱۴۰۰ق مطابق ۲۰ نوامبر ۱۹۷۹م در مکه بههمراه طرفدارانش قیام مسلحانه کرد و مسجدالحرام را تصرّف کرد و طی نبردی سنگین در نهایت توسط دولت سعودی و البته به دست کماندوهای فرانسوی سرکوب شد. [3] حال فرض کنید این بار خود حکومت سعودی شخصی را پس از فتنه آذربایجان حمایت کند تا بهعنوان مهدی خروج کند و دقیقاً میان رکن و مقام مکه بیعت بگیرد و کتاب و رسالت جدیدی هم بیاورد و تعداد زیادی از اعراب را هم سرکوب کند. آیا وظیفۀ مردم همراهی و بیعت با اوست؟!
وانگهی آیا رکن و مقام یک تعبیر محکم است و فقط بر رکن و مقام کنار کعبه اطلاق میشود، یا ممکن است مانند بسیاری از آیات قرآن و احادیث اهلبیت (علیهمالسلام) متشابه و رمزآلود باشد و اشاره به منطقه دیگری داشته باشد؟!
——
منابع:
. الغیبة للنعمانی، ص ۱۹۴.
2. توبه، ۹۷.
3. https://fa.wikipedia.org/wiki/تصرف_مسجدالحرام