بهقلم: شیخ عباس فتحیه
پس از آنکه رویکرد اول و دوم را بررسی و نقد کردیم، به توضیح رویکرد سوم پرداختیم و بیان کردیم که این رویکرد مبتنی بر هفت مقدمه یا پیشفرض است که در بخش قبل به توضیح نخستین مقدمه پرداختیم: تفکیک بین نشانههای زمان ظهور با نشانههای شخصیت قائم (ع).
برای عینیتبخشیدن به این تفکیک مهم، به یک روایت معروف از کتاب غیبت نعمانی پرداختیم که مربوط به فتنه و جنگ و آتش آذربایجان است؛ اما همچون بسیاری از اخبار مهدویت، بخشی از آن مربوط به نشانههای زمان ظهور است و بخشی دیگر مربوط به تعریف ویژگیهای شخصیت قائم موعود. سپس وارد این مبحث شدیم که برخلاف آنچه طرفداران رویکرد قشریگرایانه دوم معتقدند، عمدهٔ اخبار ظهور آنچنان هم روشن و محکم نیستند و بسیاری از چیزهایی که ایشان برای خود مسلّم و قطعی و محکم پنداشتهاند، از قضا طبق احادیث اهلبیت (علیهمالسلام) مسلّم و قطعی و محکم نیستند.
در این بخش فقط به گوشهای از این احادیث اشاره میکنیم تا محقّقان منصف دریابند که چرا اینقدر تأکید میکنیم در بین اخبار مهدویت و ظهور، تنها چیزی که مسلّم و محکم و قطعی است، همان ویژگیهای منحصربهفرد معصوم (منجی موعود) یا بهعبارتی همان قانون معرفت حجت و طریقۀ امامشناسی است؛ وگرنه سایر گزارههای مهدویت حتی اینکه مهدی موعود چه شخصی و امام چندم است، برای اصحاب اهلبیت (علیهمالسلام) و بزرگترین محدّثان متقدّم شیعه هم چندان روشن و مسلّم نبوده است، چه برسد به نشانههای رمزآلود زمان ظهور.
اگر قائم (ع) طور دیگری آمد انکارش نکنید!
روایتی قابلتأمل وجود دارد که چه بسا بتواند تمام این معادلات استنتاجی را تغییر دهد.
«عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ، مَتَى يَكُونُ؟ قَالَ: إِنْ كُنْتُمْ تُؤَمِّلُونَ أَنْ يَجِيئَكُمُ مِنْ وَجْهٍ، ثُمَّ جَاءَكُمْ مِنْ وَجْهٍ فَلَا تُنْكِرُونَهُ». [1] ابی عبیده حذّاء میگوید از امام باقر (ع) پرسیدم که این امر چه وقت است؟ فرمود: اگر آرزو دارید از جهتی بیاید سپس از جهتی دیگر نزدتان آمد مبادا انکارش کنید.
دقت کنید که ابیعبیده دربارۀ زمان این امر (قیام دولت اهلبیت) پرسیده، اما امام باقر (ع) نفرمود شما زمانش را نمیدانید؛ بلکه جوابی بسیار کلیتر به او میدهد؛ یعنی گویا میخواهد به او بفهماند که نهتنها شما دربارۀ زمان ظهور چیزی نمیدانید، بلکه بسا دربارۀ جهات دیگر او هم در اشتباه باشید و گمان دارید که از جایی خاص و با نشانههایی که شما میپندارید میآید، اما او بهصورت دیگری و در زمان دیگری و در مکان دیگری بیاید.
استفادۀ امام باقر (ع) از کلمه «وجه» ـکه بهمعنای رو و جلو و صورت و ذات و قبله و سمت و جهت و مقام و منزلت استعمال میشود [2] در چنین سیاق و با چنین اطلاقی، بیانگر یک نکتۀ بسیار مهم است: شما چیزی را امید و آرزو دارید، اما مهدی موعود (ع) به آن وجه و صورتی نیست که شما توقّع دارید! از چه نظر؟ از نظر زمان؟ یا مکان؟ یا از بسیاری جهات دیگر؟ لسان روایت مطلق است و همۀ نکات را شامل میشود، مگر اینکه نکتۀ مشخصی با دلیل قطعی از این اطلاق خارج شده باشد؛ یعنی همان چیزی که ما در رویکرد سوم درصدد اثبات آن هستیم؛ همان قانون محکم و ثابت و سنت تبدیلناپذیر خدا برای شناخت همۀ فرستادگان و حجتهایش از روز نخست تا قیام قیامت که قطعاً نسخ و بداء و تقیه و تشابه ندارد.
گوشهای از عجایب کتاب کافی
شاید برای بسیاری از شما خوانندگان محترم، شگفتآور باشد که محدث کلینی در کتاب الحجة از کافی (که اساساً در موضوع امامشناسی است)، دقیقاً پس از «باب ما جاء فی الإثنی عشر و النص علیهم» یعنی روایاتی که دربارۀ دوازده امام و تصریح به آنهاست (که البته در همین باب چند حدیث صریح دربارۀ امام و وصی سیزدهم بودن قائم آورده!)، باب تأملبرانگیزی بهعنوان «بَابٌ فِي أَنَّهُ إِذَا قِيلَ فِي الرَّجُلِ شَيْءٌ فَلَمْ يَكُنْ فِيهِ وَ كَانَ فِي وَلَدِهِ أَوْ وَلَدِ وَلَدِهِ فَإِنَّهُ هُوَ الَّذِي قِيلَ فِيه» ایجاد کرده، یعنی اگر دربارۀ مردی (امامی) چیزی گفتند و در او نبود و در فرزندش یا یکی از فرزندانش بود، پس مقصود همان بوده و کلام اهلبیت (علیهمالسلام) زیر سؤال نمیرود.
در همین باب آمده:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى عِمْرَانَ أَنِّي وَاهِبٌ لَكَ ذَكَراً سَوِيّاً مُبَارَكاً يُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ يُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ جَاعِلُهُ رَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فَحَدَّثَ عِمْرَانُ امْرَأَتَهُ حَنَّةَ بِذَلِكَ وَ هِيَ أُمُّ مَرْيَمَ فَلَمَّا حَمَلَتْ كَانَ حَمْلُهَا بِهَا عِنْدَ نَفْسِهَا غُلَامٌ- فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثى … وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى أَيْ لَا يَكُونُ الْبِنْتُ رَسُولًا يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ فَلَمَّا وَهَبَ اللَّهُ تَعَالَى لِمَرْيَمَ عِيسَى كَانَ هُوَ الَّذِي بَشَّرَ بِهِ عِمْرَانَ وَ وَعَدَهُ إِيَّاهُ فَإِذَا قُلْنَا فِي الرَّجُلِ مِنَّا شَيْئاً وَ كَانَ فِي وَلَدِهِ أَوْ وَلَدِ وَلَدِهِ فَلَا تُنْكِرُوا ذَلِكَ.
ابوبصیر از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود: «خداوند به عمران (پدر مریم) وحی کرد که به تو پسری راستقامت میدهم که کور مادرزاد و مبتلا به پیسی را درمان کند و مردگان را به اذن خدا زنده کند و او را رسولی بهسمت بنیاسرائیل قرار میدهم. پس عمران این خبر را به همسرش حنّة (مادر مریم) گفت. پس هنگامی که حامله شد تصور میکرد فرزندش پسر است، اما هنگامی که وضع حمل کرد گفت خدایا من دختر وضع حمل کردم… و پسر مثل دختر نیست، یعنی دختر پیامبر نمیشود! خداوند میفرماید: خدا داناتر است به آنچه وضع حمل کرده. پس هنگامی که خداوند به مریم، عیسی (ع) را بخشید، او همان کسی بود که به عمران بشارت و وعده داده شده بود. پس ما اهلبیت هنگامی که دربارۀ مردی از خودمان چیزی گفتیم و در فرزندش یا فرزند فرزندش بود، آن را انکار نکنید.»
مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا قُلْنَا فِي رَجُلٍ قَوْلًا فَلَمْ يَكُنْ فِيهِ وَ كَانَ فِي وَلَدِهِ أَوْ وَلَدِ وَلَدِهِ فَلَا تُنْكِرُوا ذَلِكَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَفْعَلُ ما يَشاءُ. [3]
ابراهیم بن عمر یمانی از امام صادق (ع) روایت میکند که فرمود: وقتی ما دربارۀ مردی چیزی گفتیم، پس در او محقق نشد و در فرزندش یا فرزند فرزندش محقق شد، آن را انکار نکنید؛ پس خداوند هرکاری بخواهد انجام میدهد.»
باز هم احتمالاً برایتان جالب باشد که مرحوم کلینی باب بعدی را بهعنوان «ٖبَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ (ع) كُلَّهُمْ قَائِمُونَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى هَادُونَ إِلَيْه» آورده، یعنی اینکه همۀ ائمه قائم به امر خدا و هادی بهسمت او هستند!
یکی از احادیث این باب به این شرح است:
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْقَائِمِ فَقَالَ كُلُّنَا قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّى يَجِيءَ صَاحِبُ السَّيْفِ فَإِذَا جَاءَ صَاحِبُ السَّيْفِ جَاءَ بِأَمْرٍ غَيْرِ الَّذِي كَانَ. [4]
ابیخدیجه میگوید از امام صادق (ع) دربارۀ قائم پرسیدم؛ پس فرمود: همۀ ما قائم به امر خدا هستیم، یکی پس از دیگری، تا اینکه صاحب شمشیر (شخص مأمور به جهاد) بیاید. پس وقتی صاحب شمشیر بیاید امری غیر از آنچه را قبلاً بوده میآورد.
بنابراین همه اوصیای رسولالله (ص) قائم و مهدی و صاحبالأمر هستند؛ اما ویژگی آن موعود این است که امری میآورد غیر از آنچه قبلاً بوده! ظاهر معنای امر در اینجا همان ریاست (ولایت) است که جمعش أوامر است نه أمور؛ همان طور که امیر و إمارت و اولوالأمر و … از همین باب است؛ وگرنه امر بهمعنای مطلق چیز هم استعمال میشود؛ [5] اما معنایی ندارد که بگویند آن موعود یک چیز جدید میآورد و این همه بر آن تأکید کنند، در حالی که میدانیم هیچ دو نفری عین هم نیستند و قطعاً هر شخص جدید یک امور و چیزهای جدیدی هم میآورد!
به زبان ساده اگر بخواهیم این چند روایتی را که ملاحظه کردید جمعبندی کنیم، یعنی آن کسی که قرار است قیام کند، بههیچوجه آنگونه نیست که شما توقع دارید؛ بلکه او با خودش یک کتاب جدید میآورد و حامل یک رسالت و امامت جدید است؛ و امروز ما میدانیم که امر جدیدی که قائم آلمحمد (ص) اظهار کرد، همان امر امامت و ولایت و وصایت مهدیین (علیهمالسلام) بود که بر ما پوشیده و برای ما جدید بود؛ اما از قضا این امر جدید در آخرین و مهمترین کلام رسولالله (ص) یعنی وصیتنامهٔ شب وفاتشان و دهها حدیث دیگر بیان شده بود.
فتنۀ آذربایجان نشانه چیست؟!
بنابراین وقتی که تصورات اکثریت دربارۀ قائم و زمان و مکان و جهتش قابل نسخ و بداء و تشابه و تقیه است، دیگر توقع نداریم انسان عاقلی پیدا شود که در حدیث محل بحث (روایت فتنه آذربایجان) بخواهد از طریق جغرافیای عربی و آذربایجانی، شخصیت موعود را بشناسد!
احتمالاً این پرسش برایتان پیش بیاید که علت این همه پیچیدگی و ابهام و رمزآلودگی چیست؟ به خواست خدا در جای خودش با مستندات واضحی، علت این همه تشابه و رمزآلودگی و تقیه و نسخ و بداء دربارۀ معرفی شخصیت قائم و حوادث و علائم ظهورش را بیان خواهیم کرد.
اساساً علت اینکه ما رویکرد اول و دوم را باطل میدانیم، همین است که پیروان رویکرد اول تقریباً هیچ توجهی به روایات امامت و مهدویت ندارند (چون ظاهراً به کارشان نمیآید) و پیروان رویکرد دوم نیز تنها به بخشی از احادیث مهدویت تمسک جستهاند و بدون هیچ دلیلی آنها را مسلّمات و محکمات و پیشفرضهای اعتقادی در نظر گرفتهاند؛ در حالی که اگر ایمان کامل به وحی و نبوت و اخبار صادقین (علیهمالسلام) داشته باشیم، باید همۀ اینها را در کنار هم ببینیم و سپس عقیدۀ صحیح را از مجموع متون محکم دینی اخذ کنیم، نه از قیچیکردن بخشی از متون متشابه در وصف زمان ظهور!
اکنون با توجه به این مقدمۀ نسبتاً طولانی برمیگردیم به روایت فتنۀ آذربایجان:
لَا بُدَّ لِنَارٍ مِنْ آذَرْبِيجَانَ لَا يَقُومُ لَهَا شَيْءٌ. وَ إِذَا كَانَ ذَلِكَ فَكُونُوا أَحْلَاسَ بُيُوتِكُمْ. وَ أَلْبِدُوا مَا أَلْبَدْنَا. فَإِذَا تَحَرَّكَ مُتَحَرِّكُنَا فَاسْعَوْا إِلَيْهِ وَ لَوْ حَبْواً. وَ اللَّهِ لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ يُبَايِعُ النَّاسَ عَلَى كِتَابٍ جَدِيدٍ عَلَى الْعَرَبِ شَدِيدٌ وَ قَالَ وَيْلٌ لِطُغَاةِ الْعَرَبِ مِنْ شَرٍّ قَدِ اقْتَرَبَ. [6]
بلی، این حدیث نیز مانند بسیاری از احادیث مهدویت، دو بخش مهم دارد:
۱. بخشی که اتفاقات زمان ظهور یا پیش از ظهور یا بعد ظهور را توصیف میکند؛
۲. بخشی که درصدد معرفی ویژگی و شناسۀ شخصیت قائم و بیانگر تکلیف مؤمنین است.
فتنه آذربایجان و امثال آن، در بهترین حالت میتواند ما را متوجه کند که زمان قیام قائم (ع) است، اما نمیتواند شخصیت قائم (ع) را به ما معرفی کند و ما باید از جمعبندی و فهم صحیح مجموع روایات امامت و مهدویت، شخصیت قائم (ع) را بشناسیم و تکلیفمان را که بیعت و نصرت اوست انجام دهیم؛ حتی اگر کتاب و رسالتی جدید بیاورد که برای عرب ناگوار باشد و اکثریت با او مخالفت کنند و بدعت بخوانندش، و چه آذربایجان فتنه راه بیندازد و حمله بکند و چه نکند، و چه آذربایجان یک کشور در شمال ایران باشد و چه هر جای دیگر باشد، و چه اتفاقات دیگر بیفتد و چه نیفتد، و چه قائم همان امام دوازدهم باشد که ما آرزو و امید داریم، یا شخصی از فرزندان او باشد، و چه از مکه بیاید یا از مشرق، و چه جمعه بیاید و چه شنبه بیاید و چه … و چه… و چه…
وانگهی این حدیث به حادثهای مقارن با قیام قائم (ع) اشاره کرده، و تصوّر میکنم هر انسان عاقلی میفهمد که هر قیامکنندهای قبل از قیامکردن، دعوت و ادعایش را مطرح نموده و انصارش را جمع و تربیت و غربال و امتحان میکند، نه هنگام قیام یا پس از قیامش!
بنابراین کسانی که برای شناخت قائم (ع) منتظر فتنۀ آذربایجان و سایر علائم مقارن با قیام هستند، احتمالاً اگر خدا توفیقشان بدهد و زنده بمانند، میتوانند شاهد و تماشاچی قیام قائم آلمحمد (ص) باشند، نه اینکه از یاران و پیروان او باشند! اینها دقیقاً مانند کسانی هستند که میگویند نشانۀ قائم (ع) این است که نهایتاً پیروز و حاکم میشود؛ پس اگر خدا توفیقشان بدهد و در کشاکش آن فتنهها نابود نشوند باید صبر کنند و تماشاچی عصر ظهور و قیام باشند تا اگر تمکین و حکومت قائم (ع) را درک کردند و به نزدش شرفیاب شدند، بگویند ما هم دلمان با شما بود، اما احتیاط میکردیم!
به نظر میرسد خطاب امام باقر (ع) به شیعیان واقعی خودشان یعنی انصار و یاران قائم (ع) است؛ یعنی کسانی که قبلاً با قانون محکم امامشناسی صاحبشان را شناختهاند، اما ممکن است در حوادث فتنۀ آذربایجان دچار هیجانات شوند و میل به مداخله پیدا کنند. امام باقر (ع) به آنها توصیه میکند که تا وقتی امامتان اقدامی نکرده شما هم ساکت و ساکن باشید و هر زمان حرکتکنندۀ ما حرکت کرد حتی سینهخیز هم خودتان را به او برسانید تا جا نمانید.
باعث تعجب است که برخی از طرفداران رویکرد دوم وقتی با خبر و بشارت آمدن مهدی آل محمد (ص) مواجه میشوند، بیدرنگ به روایاتی مثل حدیث فتنۀ آذربایجان اشاره میکنند و میگویند اهلبیت (ع) فرمودهاند تا زمانی که ما قیام نکردیم، شما هم بنشینید؛ و تصوّر میکنند معنای این دسته احادیث چنین است که تا قبل از این اتفاقات، هر ادعای مهدویتی را بیدرنگ انکار کنید و فقط بنشینید و تماشا کنید!
آری، خطاب این احادیث به شیعیان و انصار اهلبیت (علیهمالسلام) است و میدانیم که آنها در زمان امام باقر (ع) هم نشسته بودند و قیام نمیکردند، اما به امامت و مهدویت و قائمبودن امام زمان خودشان باور داشتند و از او تبعیت و به او رجوع میکردند؛ و این دو امر (امامیبودن و در خانه نشستن) هیچ منافاتی با هم ندارند و بلکه اساساً ارتباطی به هم ندارند. گویا به ما گفتهاند امامتان را بشناسید و دینتان را از او بگیرید و در خانه بنشینید و به هیچ نهضتی نپیوندید تا خودش حرکت و قیامش را آغاز کند.
__________
1. ابنبابویه، الإمامة و التبصرة، ص ۹۴.
2. ر.ک: معجم مقاییس اللغة، ج ۶، ص ۸۸ – ۸۹.
3. کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۵۳۵.
4. کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۵۳۶.
5. أمر در لغت عرب دو معنای اصلی دارد: چیز و فرمایش و ریاست، اما در معانی دیگر مثل رشد و برکت، و شگفتی هم آمده. أمر زمانی که بهمعنای چیز باشد جمعش بهصورت أمور است و زمانی که بهمعنای فرمایش و ریاست باشد جمعش أوامر است. (ر.ک: معجم مقاییس اللغة، ج ۱، ص ۱۳۷)
6. الغیبة للنعمانی، ص ۱۹۴.
لعنت خدا و حضرت صاحب الزمان بر کسانی که ادعای ارتباط با حضرت ولیعصر در عصر غیبت را دارند؛
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم؛ ای علیّ بن محمّد سمریّ! خداوند اجر برادرانت را در عزای تو عظیم گرداند که تو ظرف شش روز آینده خواهی مُرد؛ پس خود را برای مرگ مهیّا کن و به احدی وصیّت مکن که پس از وفات تو قائم مقام تو شود؛ زیرا غیبت تامّه واقع شده و ظهوری نیست مگر پس از اذن خدای تعالی و آن، پس از مدّتی طولانی و قساوت دلها و پر شدن زمین از ستم واقع خواهد شد.
و به زودی کسانی نزد شیعیان من آیند و ادّعای مشاهده کنند، بدانید هر که پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی ادّعای رؤیت و مشاهده کند دروغگوی مفتری است.
« یا على بن محمد السمرى اعظم الله اجرا خوانک فیک، فانک میت ما بینک و بین سته ایام، فاجمع امرک و لاتوص الى احد فیقوم مقامک بعد وفاتک، فقد وقعت الغیبه التامه. فلا ظهور الا بعد اذن الله تعالى ذکره، و ذلک بعد طول الامد و قسوه القلوب و امتلاء الارض جوراً. و سیأتى الى شیعتى من یدعى المشاهده، الا فمن ادعى المشاهده قبل خروج السفیانى و الصیحه فهو کذاب مفتر، ولاحول و لاقول الا بالله العلى العلى العظیم. فنسخوا هذا التوقیع و خرجوا، فلما کان الیوم السادس عادوا الیه و هو یجود بنفسه فقال له بعض الناس: من وصیک من بعدک؟ فقال: لله امر هو بالعه، و قضى فهذا آخر کلام سمع منه (ره). »
«احتجاج طبرسی،جلد 2 صفحه 475»
این است نامه اماممان به نایب چهارم پس اگر مرد هستید دیدگاه مرا منتشر کنید که من چیزی نمی بینم جز ایادی شیطان
والله شما و بهائیان از یک قماشید
سلام علی من اتبع الهدی
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا يَخْرُجُ الْقَائِمُ ع حَتَّى يَكُونَ تَكْمِلَةُ الْحَلْقَةِ قُلْتُ وَ كَمْ تَكْمِلَةُ الْحَلْقَةِ قَالَ عَشَرَةُ آلَافٍ جَبْرَئِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَ مِيكَائِيلُ عَنْ يَسَارِهِ ثُمَّ يَهُزُّ الرَّايَةَ وَ يَسِيرُ بِهَا فَلَا يَبْقَى أَحَدٌ فِي الْمَشْرِقِ وَ لَا فِي الْمَغْرِبِ إِلَّا لَعَنَهَا وَ هِيَ رَايَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِيلُ يَوْمَ بَدْر .
ابو بصير گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود:
قائم خروج نخواهد كرد مگر حلقه سپاه به كمال و تمام رسيده، عرض كردم: آنكه حلقه بدان كامل شود چقدر است؟ فرمود: ده هزار است كه جبرئيل از سوى راست آن و ميكائيل از طرف چپ آن قرار دارند، سپس پرچم را به اهتزاز در آورد و با آن روان گردد، پس هيچ كس در مشرق و مغرب نماند مگر اينكه آن پرچم را لعنت كند و آن همان پرچم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله است، كه جبرئيل در روز بدر آن را فرود آورد.
📚(غيبة النعماني ص 320)
در روایات آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم دقت کنید و ببینید پیامد لعنت ناروا چیست؟
این روایت مبارک از باب الزام ضعیف السند و متشابه می باشد و پاسخ آن به شکل دقیق در دعوت مبارک یمانی ع بیان شده است. که یکی از مطالب را برای شما قرار می دهم ان شا الله سبب شود شما بیشتر به تحقیق و دقت بپردازید.
…. روایت سَمُری(1) یکی از دستاویزهای مخالفان خلیفهی الهی و یمانی موعود سید احمد الحسن(ع) و بهانهای برای ردّ دعوت مبارک یمانی است و حال آن که اینها خودشان قبل از دیگران میدانند که استدلال به این روایت، اعتبار و ارزشی ندارد. همهی کسانی را که میخواهند به تفصیل از این موضوع آگاهی یابند، دعوت میکنم که کتاب شیخ ناصح جناب ناظم العُقَیلی به نام «الرد القاصم علی منکری رؤیت القائم» و کتاب استاد فرهیخته جناب ضیاء الزیدی به نام «قرائت جدید فی روایت السمری» از انتشارات انصار امام مهدی(ع) را مطالعه نمایند.
من از جزئیات نوشتههای این دو برادر ـکه خداوند توفیقشان دهدـ مطلع نیستم و این کوتاهی قطعاً از سوی من است ولی از آنجا که این روایت به وفور بر زبان معترضین جاری میشود، در این خصوص از احمد الحسن(ع) سؤال کردم.
ایشان(ع) پاسخ مرا این گونه فرمودند: «بحثهای زیادی دربارهی این روایت وجود دارد که (برای پاسخ) کفایت میکنند و لذا آنها دیرزمانی است که روایت را رها کرده و از آن اعراض نمودهاند زیرا خود میدانند که احتجاج به آن، فاقد ارزش و اعتبار است.
سند روایت برای آنها «مطعون» (ضعیف)(2) است و اگر از دید آنها صحیح هم میبود بدون پشتیبانی دلیلی که صدور آن را به یقین برساند، نمیتوان بر اساس آن، اعتقادی بنا کرد.(3)
علاوه بر این، متن روایت متشابه است و عدهای از آنها روایت را به گونههای مختلفی درک و فهم کردهاند(4) . ضمناً این روایت «مسوّره» نیست و به عقیدهی آنها چنین چیزی باعث میشود «کلّی بودن» روایت، تضعیف گردد(5) ؛ یا شاید هم قواعدی که آنها دارند، بازیچهای است در دستشان که هرگاه بخواهند به آن عمل میکنند و هرگاه دوست نداشته باشند، عمل به آن را متوقف مینمایند؟!
علاوه بر این، چندین روایت و رویداد، روایت سمری را نقض میکند و باطل میسازد:
از جمله، روایت یمانی و آنچه در خصوص نامهها برای شیخ مفید پیش آمده است(7) .
به هر حال احتجاج به این روایت، قابل قبول نیست.
وانگهی سمری به هنگام وفاتش ـوقتی دربارهی شخص بعد از او سؤال شدـ گفت: «لله أمر هو بالغه» (خدا را امری است که خود انجام دهندهی آن است) و این به روشنی دلالت بر آن دارد که سمری نه خود وصیت میکند و نه آن را انکار مینماید، بلکه تاکید میورزد که این امر، دوباره باز خواهد گشت.
افزون بر این (اصولاً) علت وجود رسولان و حجتها بین مردم و اتصال با آنها چیست؟ اگر هدف، هدایت به سوی حق است، آیا اکنون مردم از هدایتگر بینیازند؟ توسط چه کسی؟
کسی که امروز آمده آیا نشان نمیدهد که آنها در گمراهی وانحراف به سر میبرند؟! پس نگاه کنند که او با چه چیزی آمده است؟ پیش از آن نیز در طریق حق و حقیقت چند دسته شده بودند؛ در ایشان، إخباری و اصولی و شیخی و احسائی و سایر گروهها وجود دارد. حتی خود اصولیّون نیز دچار اختلاف هستند، پس حق کجا است؟
بنابراین، نیاز به «هادی» وجود دارد. با این توصیف به نظر آنها چه چیزی مانع فرستادن او است در حالی که حکمت، اقتضا کنندهی فرستادنش میباشد، خصوصاً با وجود آینده؟! آیا با توجه به این که همه امروزه از انتخابات دم میزنند، دعوتکنندهای به دین خدا باقی میماند؟ آیا کسی که بر راه و روش حسین(ع) حرکت کند باقی میماند؟ مسلماً خیر، یعنی کسی که بگوید «الملک لله» (سلطنت مخصوص خدا است) باقی نمیماند؛ کسی که خدا را عبادت و اطاعت کند و حتی کسی که کلمهی «الله» را بر زبان براند نیز دیگر بر جای نمیماند. همه از انتخابات سخن میگویند و حال آن که انتخابات، در جهت عکس آنچه خداوند سبحان اراده نموده قرار دارد. اگر خدای متعال بخواهد در زمینش عبادت شود، حکمت اقتضا میکند که یک هادی و راهنما برای حفظ دین بفرستد، آیا این گونه نیست؟!
کسی که در خصوص این مطلب اخیر اندیشه کند، هیچ راهی برای مردود کردن آن نمییابد. لذا اعتراض به روایت سمری، هیچ معنایی ندارد و حتی اعتقاد به این که هرگز هدایت کننده و راهنما وجود نخواهد داشت نیز بیمعنا خواهد بود. هر آنچه اینجا هست میتوان دربارهاش پژوهش نمود وآن را از بین پرچمهای بر افراشته تشخیص داد. شکر خدا کسی غیر از او سخن از حاکمیت خدا نمیگوید. آیا این امتحان را سخت میبینی؟
درک این موضوع به بحث، پژوهش، روایات یا هیچ چیز دیگری نیاز ندارد؛ فقط کافی است که مردم بدانند دین خدا همان حاکمیت خدا است، و این موضوعی ثابت شده در مذهب اهل بیت(ع) میباشد.
از آنجا که در زمان فعلی، این امر به یک شخص، محدود و منحصر است، لذا انسان به چیز دیگری برای شناخت حق نیاز ندارد و به همین دلیل است که ائمه(ع) فرمودهاند: «أمرنا أبين من الشمس» (امر ما روشنتر از روز است)(8) ؛ زیرا که منحصر به یک نفر خاص است و در کس دیگری غیر از او یافت نمیشود؛ و حال آن که بقیه، دعوتکننده به حاکمیت مردماند.
در قرن گذشته، علمای شیعه، مشارکت در انتخابات را گمراهی و انحراف میدانستند؛ حال چه تغییری ایجاد شده است؟! آیا اکنون این کار، هدایت میباشد؟! خیر! ولی این که خداوند، امر را منحصر و مشخص نموده، رحمتی از جانب او بر مردم است.
به خدا سوگند، من از این مردم در شگفتم که چگونه منحرف میشوند؛ آیا هدایت را در جای دیگری میبینند که امر بر آنها مشتبه شده است؟! و آیا دیگران که همگی و بدون استثنا با فریاد و هیاهو از حاکمیت مردم دم میزنند، بر باطل نیستند؟! حتی کسانی که مدعیاند مردم را به امام مهدی(ع) دعوت میکنند را نیز، جملگی، جزو تاییدکنندگان و شرکتکنندگان در انتخابات مییابیم!
در همه حال خدا را شکر! سپاس خدایی که دنیا را روزگاری چند قرار داد که سپری میشود و ما از این کسانی که سخنی را در نمییابند، جدا میشویم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
(و نفارق الذين هؤلاء الذين لا يقفهون قولاً)!».
بنابراین بیش از ده نکته از ایشان نقل شد که دربرگیرندهی علّت هدایت، حکمت، تفسیر و یادآوری دین الهی و جوابی به استدلال آنها به روایت سمری (رحمت الله) است. ایشان(ع) ـکه جانم فدیشان بادـ با عباراتی مختصر و سخنانی واضح، بر ایشان نمایان ساخت که اینها قواعدی تاسیس میکنند و به آن ایمان میآورند و سپس خودشان در منهدم کردن آن شتاب میورزند:
ـ برای پذیرفتن حدیث، قواعدی چند قرار دادهاند و با حدیثی که طبق قواعد خودشان آن را قبول ندارند، به تکذیب حق فتوا دادهاند؟!
ـ میگویند: «تقلید در عقاید جایز نیست» در حالی که به پیروان خود تکذیب حق را فتوا دادند و فریب خوردگان هم گردن کج کردند؟!
ـ میگویند خبر واحد (خبری که صرفاً از یک منبع نقل شده است) موجب علم و یقین نیست و در امور عقایدی داشتن علم ضروری است؛ با این حال با تکیه بر خبر واحد که به گفتهی خودشان، ظنّی است، به تکذیب حق روی آورده اند؟!
ـ آنها به قواعد علم منطق که در اصل یونانی هستند، ایمان آوردند و بر اساس آنها بیان نمودند که «قضایای غیر مسوّره» در «موارد جزئیّه» صادق است؛ سپس بر اساس آن، «قضیهی کلّی» را با اینکه بر طبق قواعدشان «مهمله» است، فتوا به تکذیب حق دادند؟!
به خدا سوگند اینها مصداق آشکار این سخن خدایند که میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»(9)
(مَثَل کسانی که تورات بر آنها تحمیل گشته و به آن عمل نمیکنند، مَثَل آن خر است که کتابهایی را حمل میکند. بد داستانی است داستان مردمی که آیات خدا را دروغ میشمردهاند و خدا ستمکاران را هدایت نمیکند)؛
بلکه ایشان
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«كَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكَاثًا»(10)
(همانند آن زن که رشتهای را که محکم تافته بود از هم گشود)،
میریسند و میبافند سپس از هم باز میکنند و تکه تکه مینمایند. هلاکت و نابودی بر آنها باد! پیش از فرا رسیدن قیامت کبری درست پشت سرشان در قیامت صغری، باید حساب پس بدهند. پس منتظر باشید که ما هم از منتظرانیم.
جواب و پاسخ آنها حتی برای یکی از مواردی که وی برایشان در مدت چند سال روشن ساخت، کجا است؟ هرگز جوابی وجود نداشته است!؛ فقط استهزا و تهمت زنی و لودگی وصف ناشدنی از آنها برمیآید. غم و اندوه مؤمن فقط با گفتن «حسبنا الله و نعم الوکیل» (خداوند ما را کافی است و چه نیکو یاوری است) پایان مییابد. جای شگفتی نیست!؛ چرا که آنها همان طور که پیامبر اعظم(ص) بیان فرموده است، فرزند فتنه و محصول درو بیحاصلاند.
منابع:
1- شیخ صدوق (رحمت الله) از ابومحمد حسن بن احمد المکتب روایت کرده است که گفت: «در آن سالی که شیخ علی بن محمد سمری – قدس الله روحه – وفات یافت، من در بغداد بودم و چند روز پیش از وفاتش به محضرش شرفیاب شدم. وی در آن روز، توقیعی (از امام زمان) بیرون آورد و بر مردم قرائت کرد. متن آن نامه چنین بود: بسم الله الرحمن الرحیم ای علی بن محمد سمری! خداوند در سوگ فقدان تو پاداشی بزرگ به برادرانت عطا فرماید. تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت. کارهایت را مرتب کن و هیچ کس را به جانشینی خود مگمار. دروان غیبت دوم 2- و در بعضی نسخه ها: کامل – فرا رسیده است و ظهوری نیست مگر با اجازهی خداوند متعال. ظهور من پس از گذشت مدتی طولانی و قساوت دلها و پر شدن زمین از ستم خواهد بود. افرادی نزد شیعیان من مدّعی مشاهدهی من (ارتباط با من به عنوان نایب خاص – مترجم) خواهند شد. آگاه باشید که کسانی از شیعیان من پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی چنین ادعایی میکند، دروغگو و افترازننده هستند و هیچ حرکت و نیرویی جز به خداوند عظیم نیست». کمال الدین و تمام النعمة: صفحه 516.
3- علت ضعف آن دو مورد است، که اولی: «ارسال» میباشد. مجلسی در بحار الانوار جلد 35 صفحه 318 آن را «خبر واحد مرسل» خوانده است. کاظمی مولف بشارة الاسلام نیز در صفحه 146 همین مطلب را بیان نموده است. علت دوم: ضعف روایت با احمد بن حسن المکتب است که به این موضوع تصریح نمودهاند. استاد زیدی – خداوند توفیقش دهد- میگوید: شرح حال او در رجال حدیث وارد نشده، بلکه حتی نام وی نیز قطعی نیست، گاهی اوقات احمد بن الحسن المکتب نامیده شده و برخی اوقات الحسن بن احمد المکتب و سومی احمد بن الحسین المکتب است …. و ای کاش میدانستم سیستانی و حائری بر چه اساسی به این روایت ضعیف استدلال کردهاند. قرائت جدید در روایت سمری: صفحه 15 پاورقی.
4- آنها همگی بر این عقیده متفقاند که نمیتوان در امور عقایدی به ظن و گمان اکتفا کرد بلکه باید علم و یقین حاصل شود. حداکثر فایدهای که خبر واحد دارد، ظن است نه علم؛ همان طور که خود به چنین چیزی تصریح میکنند. خویی میگوید: «خبر واحد موجب علم (و یقین) نیست» (مصباح الاصول: جلد 2 صفحه 147) و این سخن همهی اصولیون معاصر است. پس چه طور به خودشان اجازه دادهاند که در مسالهای اعتقادی، به خبر واحدی که موجب علم نیست اعتماد و استناد کنند؟! و من بینهایت در تعجبم که چرا آنها در مورد یک موضوع عقایدی فتوا دادهاند و پیروانشان در این مورد، از ایشان اطاعت کردهاند و حال آن که از نظر اینها عدم جواز تقلید در عقاید (در موارد عقایدی، تقلید جایز نیست)، اصل مسلمی است که هیچ بحثی در آن راه ندارد!! اینجا است که یک بار دیگر بافتهشان را به دست خودشان رشته کردهاند.
5- برای آشنایی با برخی از آراء مطرح شده در این زمینه، به آنچه که شهید سید صدر دوم (ره) در موسوعهاش (دایرة المعارف) ذکر کرده، مراجعه نمایید.
6- قضیهی مسوّره: یعنی (قضیهای که) شروع آن با اشاره به کلیت یا جزئیت آن به صورت «کل» (همه) یا «بعض» (برخی) صورت میپذیرد. علامه حلی میگوید: بدان که قضیه یا شخصی است یا مسوّره و یا مهمله؛ این از آن روست که اگر موضوع شخصی باشد – مانند زید – قضیه را شخصیه مینامند و اگر کلی باشد، بر افراد زیادی منطبق میگردد و اگر در معرض کلی یا جزئی قرار گیرد، در آن هست و یا نیست مطرح میشود که مورد اول یعنی قضیهی مسوره در قول ما میباشد: هر انسانی حیوان است، برخی انسانها حیوانند، هیچ چیزی انسان، سنگ نیست، برخی انسانها کاتب نیستند. و دومی یعنی مهمله مثل این سخن ما است که: انسان خندان است و این – یعنی مهمله – در قوّت جزئیه است. پس تحقیق در مورد جزئیه، کفایت از تحقق آن مینماید. کشف المراد: ص 164.
برای واضح شدن مطلب مطلب میگوییم: امام(ع) در روایت سمری فرموده: «الا فمن ادعی المشاهده …. فهو کاذب مفتری» و واضح است که چنین چیزی طبق قواعد خودشان قضیهی مهمله است و همان طور که دانستیم، قضیهی مهمله به قوّت جزئیه است یعنی به قوت این سخن است که: «بعض من یدعی المشاهده فهو کاذب مفتری» و نه همگان؛ و بر این اساس یعنی برخی از کسانی که ادعای مشاهده میکنند دروغگویند و برخی راستگو هستند؛ و تحقیق در ادعای مدعی، نتیجهی اثبات راستگویی یا دروغگویی او را مشخص مینماید؛ و خود این روایت (به تنهایی) دلیلی بر تکذیب او به شمار نمیرود؛ همان طور که فقهای آخرالزمان سر زده عمل کردهاند!؛ همان کسانی که با دست خود قواعدی مینویسند و خودشان شتابزده آن را از هم میگشایند؛ و این همچون مثل زنی است که با دستانش هر لحظه رشتهای میتابد سپس شتابان آن را از هم باز میکند، و لا حول و لا قوه الا بالله!
7- متن آن قبلا ارایه شد. به غیبت نعمانی، صفحه 264 مراجعه نمایید.
8- به عنوان مثال: آنچه که شیخ طوسی از توقیعاتی که از امام مهدی(ع) در اواخر ماه صفر سال 410 از شیخ ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان قدس الله روحه و نوّر ضریحه نقل کرده، از آن جمله است: «این نامهای است به برادر باایمان و دوست رشید، شیخ مفید ابوعبد الله محمد بن محمد بن نعمان که از جمله پیمانهایی است که به ودیعت نهاده شده و از بندگان خدا اخذ گردیده است. بسم الله الرحمان الرحیم. اما بعد … سلام بر تو ای دوست مخلص در دین که در اعتقاد به ما با علم و یقین امتیاز داری …. به ما اجازه داده شده که تو را به شرافت مکاتبه مفتخر سازیم و موظف بداریم که آنچه به تو مینویسیم به دوستداران ما از جانب تو برسد. خداوند عزت و توفیق اطاعتش را به آنان مرحمت فرماید و مهمات آنان را کفایت کرده، در پناه لطف خویش محفوظشان بدارد ….». تهذیب الاحکام: جلد 1 صفحه 38.
شیخ ناظم العقیلی میگوید: از نامهها چنین میفهمیم که حامل نامهها با امام مهدی(ع) ملاقات داشته و از آن حضرت نقل نموده است. همچنین شخصی ثقه و مورد اعتماد وجود داشته که کاتب امام مهدی(ع) بوده و او کسی بوده که این نامه ها را نگارش کرده است.
و همچنین روایت شده که قبل از قیام مبارک امام مهدی(ع)، کسانی با وی ملاقات مینمایند و مورد تکذیب مردم قرار میگیرند:
ابوعبد الله امام جعفر صادق(ع) میفرماید: «قائم قیام نمیفرماید مگر این که دوازده مرد متفق القول میشوند که او را دیدهاند و (مردم) ایشان را تکذیب میکنند». غیبت نعمانی: صفحه 285.
حتی برخی از علما و مردم با تشرف یافتن به دیدار امام مهدی(ع) به نقل ادعیه و مانند آن از آن حضرت پرداختهاند و از او شنیدهاند و با او ملاقات کردهاند؛ مانند سید بحرالعلوم و سید ابن طاوس (رحمهم الله) و افراد بسیار دیگری که در «جنة الماوی» از ایشان نامی به میان آمده است و همچنین سایرین! از سید ابن طاوس نقل شده که باب به سوی امام مهدی(ع) باز است:
میرزای نوری تعلیق سید ابن طاوس بر یکی از این ادعیه را نقل کرده که گفته است: «… در هیچ خبری از اخبار، وقتی برای قرائت این صلوات و دعا تعیین نشده است، مگر آنچه که سید رضی الدین علی بن طاوس در جمال الاسبوع، پس از بیان تعقیبات مأثور برای نماز عصر روز جمعه آورده و گفته است: «…. اگر تعقیب عصر روز جمعه را بنا به عذری ترک کردی، این صلوات را ترک مکن به جهت امری که خداوند جل جلاله ما را به آن مطلع کرده است». از این کلام شریف چنین برداشت میشود که او از حضرت صاحب الامر صلوات الله علیه السلام چیزی در این باب به دست آورده و این از او دور نیست همان طور که خودش تصریح کرده به این که باب به سوی امام(ع) گشوده است …». نجم الثاقب: جلد 2 صفحه 469.
سخن او تمام شد. خداوند توفیقش دهد!
9- مفضل بن عمر جعفی میگوید: «از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: بپرهیزید از شهرت دادن (یعنی نام قائم(ع) را)؛ به خدا حتماً روزگاری غایب خواهد شد تا جایی که گفته شود آیا او وفات یافته؟ آیا نابوده شده است؟ در کدام وادی راه پیموده است؟ و دیدگان مؤمنان بر (دوری) او اشکها خواهد ریخت و مردم همچون واژگون شدن کشتی در دست امواج دریا زیر و رو خواهند شد تا این که هیچ کس نجات نیابد مگر آن کس که خداوند از او پیمان گرفته و ایمان را در دل او نقش کرده و با وحی از جانب خود تاییدش فرموده باشد. و بدون شک دوازده پرچم مشتبه (شبهه زا) که هیچ یک از دیگری بازشناخته نمیشود برافراشته خواهد شد. مفضل گوید: من گریستم. سپس به آن حضرت عرض کردم: ما چه کنیم؟ گفت: آن حضرت به خورشید که درون خانه میتابید نگریست و گفت: آیا این خورشید را میبینی؟ عرض کردم: بلی. فرمود: به خدا قسم امر ما روشنتر از این خورشید است». غیبت نعمانی: صفحه 154.
10 – جمعه: 5.
11- نحل: 92.
در محضر عبد صالح ج 1.