خانه > پاسخ شبهات > 156 – مروری بر نوشته‌های مخالفان| قسمت یازدهم

156 – مروری بر نوشته‌های مخالفان| قسمت یازدهم

پاسخی به یک نوشته در نقد کتاب «چهل حدیث دربارۀ مهدی و مهدیین» نوشتۀ ناظم العُقیلی

به قلم: محمد شاکری

در این سلسله‌مقالات سعی می‌شود بر نوشته‌های مخالفان دعوت یمانی مروری شود و قلم و نوشته‌های آن‌ها بررسی و عیار آن‌ها سنجیده شود. یکی از کتب یا بهتر است گفته شود یکی از نوشته‌های مخالفان که در کتابخانه‌ها و اسناد آن‌ها موجود است نوشته‌ای از سرکار خانم م. محقق است که سعی کرده در نقد کتاب «چهل حدیث دربارۀ مهدی و مهدیین» شیخ ناظم العُقیلی قلم‌فرسایی کند. او این نوشته‌اش را با نام «نقدی کوتاه و جامع بر کتاب چهل حدیث مهدیین ناظم العقیلی» منتشر کرده است. از آنجایی که نیازی به بررسی و پاسخ به همۀ نوشته‌های او نیست مُشتی از آنچه را نوشته، می‌خوانیم و آن را نقد و بررسی خواهیم کرد تا از باب «مُشت نمونۀ خروار است» عیار این نوشته سنجیده شود و بدلی‌بودن این کالا را به مشتریانش تذکر دهیم تا مبادا به‌جای طلای هجده‌عیار به آن‌ها بیندازند!

مروری بر نوشته‌های مخالفان| قسمت یازدهم
مروری بر نوشته‌های مخالفان| قسمت یازدهم

سرکار خانم محقق که گویی خود را بیش از حد، علامه فرض کرده، به هیچ‌یک از چهل حدیث شیخ ناظم العقیلی رحم نکرده و همه را از دم تیغ گذرانده است! او با این روش گمان کرده می‌تواند ضربۀ کاری‌تری بر دعوت یمانی و کتاب چهل حدیث وارد کند؛ در حالی که به مخاطب خویش پیشاپیش فهمانده است که این نوشته‌اش بار علمی کافی و منصفانه ندارد. او اگر کمی انصاف به خرج می‌داد حداقل یک روایت از این چهل روایت را دالّ بر مدعا می‌دانست و از انصاف خارج نمی‌شد. آیا شیخ ناظم العقیلی و هم‌فکرانش این‌قدر از ماجرای مهدیین و روایات دال بر ایشان پرت بودند که این خانم توانسته همه روایات را ردّ کند؟ قضاوت با شما.

برای فهم این مطلب، حدیث اول از کتاب چهل حدیث و نقد خانم محقق بر آن را مرور می‌کنیم. او حدیث اول از کتاب چهل حدیث را ـ‌که همان حدیث معروف وصیت شب وفات پیامبر (ص) است‌ـ ذکر می‌کند:
عَنْ أَبِيهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِي اللَّيْلَةِ الَّتِي كَانَتْ‏ فِيهَا وَفَاتُهُ‏ لِعَلِيٍّ (ع) يَا أَبَا الْحَسَنِ أَحْضِرْ صَحِيفَةً وَ دَوَاةً فَأَمْلَأَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَصِيَّتَهُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى هَذَا الْمَوْضِعِ فَقَالَ يَا عَلِيُّ إِنَّهُ سَيَكُونُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً وَ مِنْ بَعْدِهِمْ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً … فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ الْحَسَنِ الْفَاضِلِ فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ مُحَمَّدٍ الْمُسْتَحْفَظِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (ع) فَذَلِكَ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً ثُمَّ يَكُونُ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً (فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ) فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ أَوَّلِ الْمُقَرَّبِينَ‏ لَهُ ثَلَاثَةُ أَسَامِيَ اسْمٌ كَاسْمِي وَ اسْمِ أَبِي وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ وَ أَحْمَدُ وَ الِاسْمُ الثَّالِثُ الْمَهْدِيُّ هُوَ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِين

نویسنده در نقد این حدیث چند اشکال را مطرح می‌کند:

الف. بزرگانی همچون علامه طبرسی و علامه اربلی، شیخ حر عاملی و علامه مجلسی این روایت را نپذیرفتند.
پاسخ: اینکه برخی از علما و بزرگان چه نظر و دیدگاهی دربارۀ یک روایت دارند باعث تأیید یا تخریب یک روایت نمی‌شود. اگر روایتی با معیارهای اعتبارسنجی روایات درست و صحیح باشد دیگر مجالی برای نظر علما باقی نخواهد ماند؛ همان‌ طور که تأیید و قبول این روایت توسط برخی از علما مثل شیخ طوسی نیز نمی‌تواند دلیل تمامی برای پذیرش این روایت باشد. برای اینکه مخاطب متوجه روش غلط و نادرست این خانم شود همین بس که بداند او برای رد این روایت می‌گوید عده‌ای از علما این روایت را نپذیرفتند، اما نمی‌گوید که عده‌ای نیز پذیرفتند. البته اینکه این عده این روایت را نپذیرفتند یعنی معتقد به مضمون روایت نشدند و آن را مخالف مشهور دانستند، نه اینکه بخواهند روایت را از حیث صدور انکار کنند. همان ‌طور که شیخ طوسی با اینکه نظر قطعی دربارۀ مهدیین نمی‌دهد اما صدور این روایت را سالم دانسته و از همین رو از بین ده‌ها روایات مرتبط این را برگزیده است؛ پس به‌صِرف اینکه گفته شود فلانی و فلانی مضمون این روایت را نپذیرفتند دلیل علمی و منطقی برای رد این روایت نخواهد بود.

ب. سند حدیث وصیت ضعیف است.
پاسخ: او توضیحی دربارۀ چگونگی ضعف این روایت نمی‌دهد و با یک جملۀ کوتاه خیال خود را راحت کرده و روایت مقدس را از حیز انتفاع ساقط می‌کند که البته این کار بسیار زشت و ناپسند است. برای آگاهی از صحت سند حدیث وصیت مراجعه کنید به کتاب «دفاع از وصیت» نوشتۀ شیخ ناظم العٌقیلی.
ذکر یک نکته کلیدی را لازم می‌دانم: شیخ ناظم العقیلی در کتاب خویش درصدد است تا اثبات کند موضوع مهدیین و ذریۀ قائم قطعی است؛ به این دلیل که روایات متعدد و متواتری صادر شده است که دلالت بر تواتر معنوی این موضوع دارد. وقتی گفته می‌شود موضوع مهدیین و ذریۀ قائم (ع)، متواتر معنوی است به این معناست که مجموعه‌ای از روایات در کنار هم آن را اثبات کرده و ما را به قطع و یقین می‌رسانند. لذا در این موقع نوبت این نمی‌رسد که هرکدام از روایات را تک‌به‌تک از حیث سند بسنجیم و هرکدام را به‌تنهایی ضعیف یا قوی بدانیم. بلکه مجموعه روایات با هم و در کنار هم سنجیده می‌شود تا تواتر معنوی درست شود. شیخ ناظم العقیلی در کتاب چهل حدیث به‌دنبال این است که قضیه مهدیین و ذریۀ قائم را یک موضوع ثابت‌شده و متواتر معنوی معرفی کند و از همین رو بوده که به ذکر چهل حدیث دربارۀ مهدیین پرداخته است. ضعف و قوت یک حدیث طبق مبانی رجالی برای روایات آحاد است؛ یعنی موضوعی که مجموعه‌ای از روایات آن را یاری نکرده و به قطع نمی‌رساند؛ اما وقتی برای اثبات تواتر یک روایت و موضوع، به دیگر روایات پرداخته می‌شود در اینجا تک‌به‌تک دربارۀ صحت‌وسقم سند آن روایات بحث نمی‌شود؛ چراکه اگر قرار بر این بود، دیگر عملاً هیچ‌وقت روایت متواتری تشکیل نمی‌شد.

ج. با توجه به تواتر روایات دوازده‌امام این حدیث پذیرفتنی نیست.
پاسخ: متواتربودن موضوع دوازده‌امام منافاتی با اثبات مهدیین و ذریۀ قائم ندارد. به قول منطقی‌ها «اثبات شیء نفی ماعداه نمی‌کند». آنچه لازم است نویسنده آن را اثبات کند این است که مدعی شود جانشینان پیامبر (ص) در دوازده امام منحصر است و دیگر جانشینی برای ایشان تا روز قیامت نخواهد بود. نویسنده توجه ندارد که خودِ شیخ طوسی به‌عنوان ناقل این روایت، از این حدیث برای اثبات دوازده امام و جانشین برای پیامبر بهره می‌برد؛ یعنی شیخ طوسی صدور این روایت را پذیرفته و برای اثبات دوازده امام از آن استفاده می‌کند و از طرفی متوجه ادامۀ روایت در ذکر مهدیین و ذریۀ قائم بوده است و می‌دانسته که وجود مهدیین منافاتی با اثبات و تواتر دوازده امام ندارد. از همین رو شیخ صدوق دراین‌باره نوشته است:
«تعداد ائمه (ع) دوازده شخص است که دوازدهمی آن‌ها همان کسی است که زمین را از قسط و عدل پر خواهد کرد و سپس بعد از ایشان هرچه خودشان بفرمایند خواهد بود؛ اینکه امامی بعد از ایشان خواهد بود یا اینکه قیامت برپا شود؛ و ما در این زمینه تکلیفی نداریم مگر اینکه به دوازده نفر اقرار کنیم و به هر آنچه امام دوازدهم در زمان ظهورشان نسبت به حوادث بعد از خودشان بفرمایند اعتقاد داشته باشیم.» [1]

همان‌طور که سید مرتضی علم الهدی نیز وجود ائمه بعد از امام زمان (ع) را انکار نکرده است و این امر را محتمل می¬داند و اگر زمانی مشخص شود ائمۀ دیگری نیز وجود دارند، دلیل بر ابطال عقیدۀ شیعۀامامیه نیست؛ زیرا دوازده‌امامی‌بودن ما یعنی اقرار و اثبات این دوازده بزرگوار، نه اینکه بگوییم بعد از این‌ها کسانی نیستند:
«ما یقین نداریم که با مرگ امام زمان محمد بن الحسن (ع) تکلیف برداشته شود؛ بلکه جایز است که عالَم بعد از ایشان زمان زیادی باقی باشد و از طرفی در این صورت جایز نیست که زمین از امام بعد از ایشان خالی باشد و جایز است که بعد از امام زمان (ع) تعداد دیگری از ائمه و پیشوایان وجود داشته باشند که برای حفظ دین و مصالح آن قیام کنند؛ و این حرف و عقیده، مخالف با مسلک امامیه نیست؛ زیرا ما مکلف و متعبد به این هستیم که به دوازده امام علم و ایمان داشته باشیم که این را کاملاً تبیین کردیم و اینکه همین نکته یعنی اثبات دوازده‌امام موضع اختلاف با دیگر مذاهب است؛ و اینکه بعد از ایشان (ع) ائمۀ دیگری باشند ما را از دوازده‌امامی‌بودن خارج نمیکند؛ زیرا این اسم (شیعۀ دوازده‌امامی) بر کسانی اطلاق میشود که امامت دوازده امام را اثبات میکنند که ما اثبات کردیم؛ در حالی که دیگر مذاهب با ما در این عقیده موافق نیستند و هرکدامشان تعدادی از این ائمه را از امامت ساقط میکنند.» [2]

د. در انتهای عبارت اذا حضرته الوفاه …) پس وقتی زمان وفاتش فرارسید (ناظم، این عبارت را ناظر به امام زمان (ع) و فرزند ایشان گرفته است؛ اما باید آن را به امام حسن عسکری (ع) و امام زمان دانست.
پاسخ: این نحوۀ نوشتن و رد کردن واقعاً عجیب است. بدون اثبات مدعای خودش فقط رد می‌کند و بعد آن را چاپ و منتشر می‌کند و اسم کتابش را می‌گذارد نقد جامع! چطور امکان دارد متنی به این واضحی و صراحت دربارۀ فرزندِ امام مهدی (ع) بدون هیچ شاهد و مدرکی از ظاهرش تغییر و بر دیگری تطبیق کند؟! شما به این قسمت از روایت دقت کنید: «فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ مُحَمَّدٍ الْمُسْتَحْفَظِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (ع) فَذَلِكَ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً ثُمَّ يَكُونُ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً (فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ) فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ» در قسمت اول این فقره به‌وضوح از تسلیم امر امام حسن عسکری به امام محمد بن الحسن صحبت شده است و سپس با این عبارت «فَذَلِكَ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً ثُمَّ يَكُونُ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً» پروندۀ دوازده امام بسته می‌شود و پروندۀ دوازده مهدی باز می‌شود و سپس می‌گوید: «(فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ) فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ». این ادعا که در این قسمت نیز، منظور، تسلیم امر امام حسن عسکری به امام مهدی (ع) است جز از یک انسان غیرمنطقی و متعصب سر نمی‌زند. این افراد که سعی می‌کنند چنین سخنی بگویند در واقع درصدد این نیستند که از روایت شریف چیزی بیاموزند؛ بلکه درصدد هستند روایت را طبق اعتقادات خودشان تغییر داده و تحمیل کنند و این کار بسیار زشت و ناپسند است.

ه. عبارت (ابنه) در حدیث وصیت ده بار تکرار شده که در موارد قبلی همگی دلالت بر فرزند متصل امام دارد؛ لذا در این فراز هم دلالت بر فرزند مستقیم حضرت دارد و هیچ قرینۀ دیگری هم وجود ندارد که عبارت «ابنه» را در این فراز بر فرزند غیر متصل نوه یا نتیجه و… حمل نمود.
پاسخ: در اینجا نیز نویسنده به‌جای اینکه بکوشد تا منظور و مقصود پیامبر را درک کند، تلاش می‌کند اعتقاد خود را از دل روایت خارج کند و بهانه‌ای پیدا کند تا بتواند با دعوت یمانی و ادعای سید احمدالحسن مقابله کند. اینکه در فقرات قبلی «ابنه» بر فرزند مستقیم منطبق شده است نمی‌تواند دلیل خوبی باشد بر اینکه در فقرۀ آخر هم حتماً به فرزند مستقیم منطبق شود. کلمه «ابن» در زبان عربی معنا و معانی خاص خودش را دارد و گوینده می‌تواند در هر منظوری از این کلمه استفاده کند و ما نمی‌توانیم برای پیامبر حدودی انتخاب کنیم و بگوییم که او باید از این کلمه کجا و چگونه استفاده کند! وقتی در زبان عربی به فرزند غیرمستقیم هم «ابن» گفته می‌شود پس ایرادی ندارد که گاهی بر فرزند مستقیم دلالت کند و گاهی بر فرزند غیرمستقیم. شاهد این ادعای ما این است که پیامبر (ص) در دو فقرۀ اول از این وصیت دربارۀ امام حسن مجتبی و امام حسین (ع) از کلمۀ «ابنی؛ پسرم» استفاده کرده است؛ و این نویسنده جرئت نکرده است تا آن فقرات را به مخاطب تذکر دهد که چگونه پیامبر در دوازده باری که از کلمۀ «ابن» استفاده کرده، در دو بار اول آن را بر فرزند غیرمستقیم تطبیق داده است. به نظر می‌رسد نویسنده به‌جای نقد علمی عمداً به عوام‌فریبی روی آورده است.

او در ادامه می‌نویسد: «بر فرض محال هم بپذیریم بر فرزند غیر متصل دلالت دارد به چه قرینه‌ای بفهمیم مراد از “ابنه” فرزند نسل پنجم امام زمان (ع) است؟»
پاسخ: این نویسنده و هم‌فکرانش چه اصراری دارند که بفهمند منظور از «ابن» نسل چندم از نوادگان است؟ اینکه منظور پیامبر از «ابن» چیست پس از آن فهمیده می‌شود که صاحب نصّ، خود را معرفی کرده و با ادلۀ قطعی، خلافت و وصایتش ثابت شده است؛ یعنی وقتی مدعیِ حق به وصیت پیامبر استناد و احتجاج کرده است در آن صورت تازه متوجه می‌شویم که «ابن» در کلام پیامبر(ص) اشاره به کدام معنا از معانی «ابن» دارد؛ فرزند مستقیم یا غیرمستقیم چه نسل اول چه نسل دوم و چه سوم و الی آخر. وقتی به دنبال بهانه بگردیم می‌توانیم هرچیزی را دستاویز خویش قرار دهیم.

او در انتها حرف عجیبی می‌زند: «با در‌نظر‌گرفتن بخش ابتدایی حدیث که اشاره به دوازده امام با نام و کنیه کرده است ـ‌که نشان از اهمیت آن دارد‌ـ باید گزارۀ مهدیین هم اگر جدای بر دوازده امام بود با نام و کنیه گفته می‌شد تا هیچ شبهه‌ای در میان نباشد
پاسخ: او گفته که چرا پیامبر دربارۀ دوازده امام از اسم و کنیه استفاده کرده است ولی دربارۀ مهدی اول از کنیه استفاده نکرده است؟ اولاً این، اشکالی بر کلام پیامبر اکرم (ص) است نه ادعای یمانیون. شما نمی‌توانید بر پیامبر اشکال بگیرید و چگونگی کلامش را به او تذکر دهید تا شبهه‌ای باقی نماند. به‌ظاهر این نحوۀ اشکال‌تراشی بر وصیت پیامبر (ص) شبیه همان اشکال‌تراشی خلیفۀ دوم بر وصیت پیامبر است. عمر بن خطاب تلاش کرد کلام پیامبر(ص) را به هذیان نسبت دهد تا استناد کلامش را به وحی و خداوند متعال از بین ببرد و اکنون نیز همان روش در حال پیاده‌شدن است تا عده‌ای استناد این وصیت به پیامبر را با بهانه‌های واهی از بین ببرند. ثانیاً اصلاً پیامبر (ص) کنیۀ ائمه را ذکر نکرده که نویسنده چنین اشکالی بر فقرۀ آخر حدیث گرفته است. گویی این نویسنده اصلاً حدیث وصیت را به‌خوبی نخوانده و بدون دقت لباس رزم بر تن کرده تا در راه خلیفۀ دوم قدم گذارد و به هر بهانۀ مسخره‌ای با کلام و وصیت پیامبر(ص) به دشمنی برخیزد. این مقدار از مخالفت و قلم‌فرسایی در نوع خودش عجیب است و البته ماهیتِ مخالفان و دشمنان دعوت سید احمدالحسن را بهتر نشان می‌دهد.
——–
1. کمال‌الدین، ج1 ص77
2. رسائل المرتضی ۳ / ۱۴۶

156 – هفته نامه زمان ظهور – 23 تیر 1402

دانلود تمامی شماره های هفته نامه زمان ظهور

همچنین ببینید

گفت‌وگوی_داستانی_دربارۀ_دعوت_فرستادۀ_عیسای_مسیح

گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت سوم)

عیسی به آمدن مدعیان دروغین بسیاری هشدار داده است، اما نگفته هر مدعیِ پس‌از او …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پانزده − 13 =