در متون دینی، وحدت و یکپارچگی ستایش شده و نسبت به آن سفارش و تأکید شده است. از سویی دیگر، اختلاف و چنددستگی نیز نکوهش شده و از آن نهی شده است؛ بهعنوان نمونه قرآن کریم میفرماید:
(و این امّت شما امّت واحدی است؛ و من پروردگار شما هستم؛ پس، از مخالفت فرمان من بپرهیزید). [۱]
همچنین میفرماید:
(و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود به یاد آرید).…» مطابقت داده میشود؟» [۲]
بههمراه سایر آیات و روایاتی که بر وحدت تأکید نموده و از اختلاف و تفرقه برحذر داشتهاند.
در این بین، روایتی وجود دارد که گاه از سوی طرفداران اختلاف و اختلاف در فتوا، به آن استناد میشود، که از این قرار است:
پیامبر فرمود:«اختلاف أمتي رحمة.» [۳] (اختلاف امت من رحمت است).
در مقدمۀ کتاب «الرسالة السعدیة» نوشتهٔ علامه حلی چنین آمده است:
«ازجمله پدیدههای شایان توجه این است که علامه حلی در کتاب خود، این عبارت را زیاد به کار برده است: «مسلمانان اختلاف نظر دارند» در توضیح میگویم: ممکن است تفسیر “اختلاف” که بر زبان علامه جاری شده اختلاف ایجابی و مثبت باشد نه اختلاف منفی و سلبی؛ یعنی رحمت است نه نقمت؛ از باب حدیثِ: «اختلاف امتی رحمة» (اختلاف امت من رحمت است).» [۴]
همچنین «تامر باجن اوغلو» مینویسد:
«اختلافات جدید تنها ناشی از تفاوتهای تمدنی یا قومیتی نیستند، بلکه حدیثی منسوب به رسول خدا (ص) وجود دارد که مضمون آن چنین است: «اختلاف امتم رحمت است» و بدون شک این حدیث در آسودگی خاطر نقش دارد.» [۵]
در این نوشتار، این روایت را بررسی میکنیم و منظور پیامبر از “اختلاف” را خواهیم دانست و خواهیم فهمید که افرادی که این اختلاف را به تفاوت نظر تفسیر میکنند، در حقیقت به تحریف مضمون حدیث روی میآورند. (تحریف معنوی).
موضوع جالب این است که این تفکر جدید نیست، بلکه در زمان ائمه هدی نیز رواج داشته است؛ شیخ صدوق در «علل الشرائع» چنین آورده است: «عبدالرحمان انصاری میگوید از امام صادق (ع) پرسیدم: گروهی از مردم از پیامبر (ص) نقل میکنند که ایشان فرمود: «اختلاف امتم رحمت است». حضرت فرمود: راست گفتند. عرض کردم: اگر اختلاف آنها رحمت است، پس اجتماع آنها عذاب است، حضرت فرمود: نه اینچنین نیست که تو و آنها تصور میکنید، بلکه مقصود، همان آیهای است که میفرماید: (وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِینْفِرُوا کَافَّهً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ) (شایسته نیست مؤمنان همگی کوچ کنند؛ چرا از هر گروهی از آنان، طایفهای کوچ نمیکند تا در دین [و معارف و احکام اسلام] آگاهی یابند و به هنگام بازگشت بهسوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید [از مخالفت فرمان پروردگار] بترسند و خودداری کنند). (توبه، ۱۲۲) به آنها امر شد که بهسوی رسول خدا بروند و بهسوی او اختلاف و رفتوآمد کنند [اختلاف در زبان عربی به رفتوآمد نیز ترجمه میشود؛ قرآن میفرماید: «اختلاف اللیل و النهار»؛ یعنی رفتوآمد شب و روز. و یکی از القاب اهلبیت، مختلف الملائکة است، یعنی محل رفتوآمد ملائکه]. و از او یاد گیرند، سپس بهسوی قوم خود بازگشته و به آنها یاد دهند. منظور وی، اختلاف و رفتوآمدِ آنها از شهرهاست، نه اختلاف در دین خدا؛ چراکه قطعاً دین یکی است، قطعاً دین یکی است.» [۷]
بنابراین، امام صادق (ع) فهم شخص سؤالکننده را تصحیح کرده و اختلاف واردشده در کلام جدش را بهمعناى «سفر و عزیمت بهسوی خلیفۀ خدا و شناختنِ او و یادگیری و اخذ معارف دینی از او» تفسیر میکند.
روایات دیگری هم وجود دارد که این معنا را بیان میکنند:
– «یعقوب بن شعیب میگوید: از امام صادق (ع) پرسیدم: اگر برای امام اتفاقی بیفتد مردم چه کاری باید انجام دهند؟ فرمود: خداوند میفرماید: (چرا از هر گروهی، طایفهای از آنان کوچ نمیکنند تا در دین آگاهی پیدا کنند؛ تا هنگام بازگشت بهسوی قوم خود آنها را هشدار دهند، شاید بترسند، و خودداری کنند). سپس فرمود: آنها معذورند تا هنگامیکه در طلب باشند و کسانی که به انتظار آنها ماندهاند تا هنگامیکه اصحاب آنها برگردند، معذور هستند.» [۸]
– «عبدالاعلی گوید: از امام صادق (ع) راجع به قول اهلسنت پرسیدم که گویند: رسول خدا (ص) فرموده: هرکس بمیرد و امامی نداشته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است. فرمود: به خدا قسم درست است، عرض کردم: امامی وفات کرده و مردی در خراسان است و نمیداند وصی او کیست، همین دوری از امام برای او عذر نیست؟ فرمود: برای او عذر نیست. همانا چون امامی بمیرد، وصیاش، بر کسانی که در شهر او هستند حجت خواهد بود؛ و بر کسانی که در شهر امام نیستند، چون خبر وفات او را شنیدند، لازم است کوچ کنند. همانا خدای عزوجل میفرماید: چرا از هر گروهی، طایفهای از آنان کوچ نمیکنند تا در دین آگاهی پیدا کنند؛ تا هنگام بازگشت بهسوی قوم خود آنها را هشدار دهند، شاید بترسند و خودداری کنند.» [۹]
– «محمد بن مسلم نیز پس از آنکه به امام صادق (ع) شکایت کرد که چرا امام بعدی را به ما نمیگویید، میگوید: امام صادق (ع) فرمودند: علی (ع) عالم بود و علم به ارث میرسد و عالمی نمیمیرد، مگر اینکه کسی بعد از وی مانند او علم داشته باشد، یا آنچه خدا بخواهد باقی بماند. عرض کردم: آیا میتوانند اگر عالمی بمیرد فرد بعد از او را نشناسند؟ فرمودند: اهل این شهر یعنی مدینه خیر، اما دیگر شهرها بهاندازۀ مسافتی که دارند… خداوند میفرماید: «چرا از هر گروهی از آنان، طایفهای کوچ نمیکند …» گفتم: اگر کسی در هنگام طلب این امر بمیرد؟ فرمودند: بهمنزلۀ کسی است که از منزل خود بهسوی خدا و رسولش هجرت کرده باشد و مرگ او فرارسد؛ اجرش با خداوند است. عرض کردم: اگر رسیدند چگونه صاحب خود را میشناسند؟ فرمود: به او وقار و هیبت و سکینه داده میشود.» [۱۰]
بهعلاوه، چناچه اختلاف در حدیث نبوی «اختلاف امتی رحمة» بهمعنای اختلافنظر باشد، این فهم نادرست چگونه با آیات زیر جور در میآید:
(و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود به یاد آرید…» مطابقت داده میشود؟ [۱۱]
(و مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند؛ آن هم پس از آنکه نشانههای روشن [پروردگار] به آنان رسید و آنها عذاب عظیمی دارند). [۱۲]
(کسانی که آیین خود را پراکنده ساختند و به دستههای گوناگون [و مذاهب مختلف] تقسیم شدند، تو هیچگونه رابطهای با آنها نداری. سروکار آنها تنها با خداست؛ سپس خدا آنها را از آنچه انجام میدادند، با خبر میکند). [۱۳]
(این باید درحالی باشد که شما بهسوی او بازگشت میکنید؛ و از [مخالفت فرمان] او بپرهیزید، نماز را برپا دارید و از مشرکان نباشید * از کسانی نباشید که دین خود را پراکنده ساختند و به دستهها و گروهها تقسیم شدند و هر گروهی به آنچه نزد آنهاست خوشحالاند). [۱۴]
(و این امّت شما امّت واحدی است؛ و من پروردگار شما هستم؛ پس، از مخالفت فرمان من بپرهیزید). [۱۵]
با ملاحظهٔ این آیات این سؤال به ذهن میرسد که چگونه اختلاف مردم رحمت خواهد بود، درحالیکه به وحدت و عدم تفرقه و اختلاف امر شدهاند!
بنابراین، چنانچه منظور از اختلاف در آن حدیث را اختلافنظر و اختلاف در فتوا بدانیم، این با قرآن هم مخالفت داشته و غیر قابل پذیرش خواهد بود.
امیرالمؤمنین علی (ع) در نکوهش اختلاف فتاوا میان علما میفرماید: «دعوايى نسبت به يكى از احكام نزد عالمى میبرند كه با رأى خود حكمى صادر مىكند. پس همان دعوا را نزد ديگرى مىبرند كه او درست بر خلاف رأى اوّلى حكم مىدهد. سپس همۀ قضات نزد رئيس خود كه آنان را به قضاوت منصوب كرده، جمع مىگردند. او رأى همه را بر حق مىشمارد. در صورتى كه خدايشان يكى، پيغمبرشان يكى و كتابشان يكى است. آيا خداى سبحان، آنها را به اختلاف، امر فرمود و آنها اطاعت كردند؟! يا آنها را از اختلاف پرهيز داد و آنها از خدا نافرمانی و سرپیچی کردند؟! آيا خداى سبحان، دين ناقصی فرستاد و در تكميل آن از آنها کمک گرفته است؟! آيا آنها شریکان خدا هستند كه هرچه مىخواهند در احكام دين بگويند و خدا رضايت دهد؟! آيا خداى سبحان دين كاملى فرستاد و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در ابلاغ آن كوتاهى ورزيد؟ خداى سبحان مىفرمايد: «ما در قرآن چيزى را فروگذار نكرديم» و فرمود: «در قرآن بيان هرچيزى است» و يادآور شده كه: بعض قرآن گواه بعض ديگر است و اختلافى در آن نيست. پس خداى سبحان فرمود: «اگر قرآن از طرف غير خدا نازل مىشد اختلافات زيادى در آن مىيافتند.» همانا قرآن داراى ظاهرى زيبا و باطنى ژرف و ناپيداست، مطالب شگفتآور آن تمام نمىشود، و اسرار نهفتۀ آن پايان نمیپذيرد و تاريكىها بدون قرآن برطرف نخواهد شد.» [۱۶]
از سویی دیگر، رسول خدا (ص) فرمودند:
«بر امتم مانند آنچه بر بنیاسرائیل آمد خواهد گذشت، حتی اگر شخصی از آنها (بنیاسرائیل) بهطور علنی با مادر خود زنا کرده باشد، در امتم اتفاق خواهد افتاد و بنیاسرائیل به هفتاد و یک فرقه تقسیم شدهاند و امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم میشود که بهجز یک گروه، همگی در جهنم خواهند بود. یکی از صحابه پرسید: کدامیک یا رسولالله؟ فرمودند: گروهی که من و اصحابم اکنون بر آن هستیم.» [۱۷] مطابق این حدیث یک فرقه نجات یافته و بقیه فرقهها جهنمی معرفی شدهاند؛ طبیعتاً اگر اختلاف امت رحمت باشد و اعمال همگی مورد قبول باشد، در این صورت معنا ندارد که یکی از آنها در بهشت و بقیه جهنمی باشند. [۱۸]
منابع:
—————————————————
۱. مؤمنون، 52.
۲. آلعمران، 103.
۳. الرسالة السعدیة، ص30.
۴. الرسالة السعدیة، ص30.
۵. حقوق اهل الذمة في الفقه الإسلامی، ص 51.
۶. بقره، 42.
۷. علل الشرائع، ج 1، ص 85 ؛ معانیالاخبار، ص 157؛ وسائل الشیعه، ج 27، ص141.
۸. کافی، ج 1، ص 378.
۹. کافی، ج 1، ص 378.
۱۰. کافی، ج 1، ص 380 ؛ علل الشرائع، ج 2، ص591.
۱۱. آلعمران، 103.
۱۲. آلعمران،105.
۱۳. انعام،159.
۱۴. روم، 31-32.
۱۵. مؤمنون، 52.
۱۶. نهج البلاغه، ترجمه دشتی، خطبه 18.
۱۷. سنن ترمذی، ج4، ص 135، باب 18، ح 2779.
۱۸. برگرفته از: البیان المفید فی بدعة التقلید، دکتر شیخ عبدالعالی منصوری، ج 1، ص 58 تا 62.