نویسندگان: شیث کشاورز، صابر حقجو
«پیِر سایمون لاپلاس»، دانشمند فرانسوی در قرن ۱۸ و ۱۹ میلادی میزیست. او استدلال زیر را ارائه کرد:
«شاید بتوانیم وضعیت کنونی جهان را معلول گذشته و علت آیندۀ آن بدانیم. عقلی که در لحظهای معین تمام نیروهایی که طبیعت را به حرکت در میآورند و موقعیتهای همۀ اقلامی که طبیعت از آنها تشکیل شده است را بشناسد و اگر این عقل بهاندازۀ کافی گسترده باشد که بتواند این دادهها را تجزیه و تحلیل کند، میتواند در یک فرمول واحد، حرکات بزرگترین اجسام جهان و حرکات کوچکترین اتمها را بگنجاند. برای چنین عقلی هیچچیز نامشخص نخواهد بود و آینده درست مانند گذشته میتواند در مقابل چشمانش حاضر باشد.» ]1[
براساس دستاوردهای فیزیک در آن زمان، که اکنون با «فیزیک کلاسیک» به آن اشاره میشود، اگر موجودی با قدرت محاسبۀ بسیار بالا، در یک لحظه اندازۀ حرکت و موقعیت تمام ذرات را داشته باشد، میتواند تمام وقایع آینده را پیشبینی کند. بعدها این موجود معروف شد به دیو لاپلاس (Laplace’s demon).
ازجمله تبعات این جمله که در حدود دو قرن پیش گفته شده، این است که دیگر جایی برای دخالتهای غیبی خداوند یا ارادۀ انسان باقی نمیماند و این موضوع با ادیان الهی که بیان میدارند انسان در این دنیا در حال آزمایششدن است و با ارادۀ خود باید بین خیر و شر انتخاب کند قابل جمعشدن نیست.
در این مقاله به این استدلال از دریچۀ «مکانیک کوانتوم» نگاه شده است و نشان داده شده که نهتنها با پیشرفت علم، جبرگرایی نیوتنی رد شده است، بلکه دروازهای نیز برای اثبات ارادۀ آزاد انسان باز شده است.
به نظر مهمترین سؤالی که یک شخص میتواند بعد از شنیدن این استدلال مطرح کند، این است که منظور از واژۀ «جهان» در این استدلال چیست؟ و این واژه چقدر گسترده در نظر گرفته شده است؟
بیایید حالتهای مختلف را در نظر بگیریم. ابتدا فرض میکنیم که منظور از آن واژه تمام کیهان است که بهطور معمول با کاربرد جهان مدنظر است. شاید بتوان از ادبیات بعد از نسبیت اینشتین وام گرفت و گفت منظور «تمام پهنۀ فضاـزمان» است.
در این صورت، پیشفرض دیگری که در این استدلال وجود دارد، این است که تمام اقلام در طبیعت و این جهان، از قانونی که بهطور قطعی ]2[ قابل محاسبه است تبعیت میکنند؛ هرچند برای محاسبه نیازمند عقلی بهاندازۀ کافی گسترده باشد. قانونهای قطعی مثل قوانین نیوتن، یا تقریباً هرآنچه قبل از دیدگاهی که مکانیک کوانتوم معرفی کرد، در علم و فیزیک موجود بود.
اما با در نظر گرفتن این معنا از جهان، با پیشرفت فیزیک، امروزه میدانیم این استدلال که شاید روزی بسیار منطقی به نظر میرسید، صحیح نیست. ازجمله دلایلی که برای رد این استدلال بیان میشود برگرفته از مکانیک کوانتوم است.
در مکانیک کوانتوم با آزمایشهایی برخورد میکنیم، که فرض تبعیت طبیعت از قانونهای قطعی را زیر سؤال میبرد. بهعبارتی در آن آزمایشها اتفاقاتی مشاهده میشود که اصلاً با قوانین نیوتن، یا قوانین قطعی دیگری که محدود به این جهان هستند، قابلتوجیه نیست. بر مبنای تعبیر «کوپنهاگی» ]3[ از مکانیک کوانتومی نتیجه میشود که یک ذره در یک لحظه و قبل از انجام اندازهگیری (مشاهده)، برای مثال موقعیت، یا اندازۀ حرکت مشخصی ندارد؛ بلکه گویی در همۀ موقعیتهای محتملش، با احتمالهای متناظر با آن حالات بهطور همزمان حضور دارد. دقت کنید که بر مبنای این تعبیر، مسئله این نیست که قبل از مشاهده، ما از دانستن مکان دقیق ذره عاجز هستیم، بلکه تا قبل از اندازهگیری اصلاً مکان دقیق و اطلاعاتی از مکان ذره وجود ندارد که ما از آن بیخبر یا باخبر باشیم. بهعبارتی در اینجا بحث بر روی توانایی یا عدم توانایی انسانها، یا دیو لاپلاس در دقت محاسبه نیست؛ بلکه طبق تعبیر کوپنهاگی، مسئلۀ نبود موقعیت دقیق برای ذره، در حقیقت آن ذره است. همچنین طبق اصل «عدم قطعیت هایزنبرگ»، نمیتوان در آنِ واحد هم مکان و هم اندازۀ حرکت یک ذره را بهطور کاملاً دقیق داشت. هرچه موقعیت ذره دقیقتر مشخص شود، دقت در اندازۀ حرکت ذره از دست میرود.
پس با توجه به این موضوع، آشکار شد که در حالت محدود به این جهان، استدلال لاپلاس دیگر در فیزیک مدرن جایی ندارد؛ زیرا ذره اصلاً موقعیت قطعیای ندارد که دیو لاپلاس بتواند بر مبنای آن محاسبه کند. برای توضیح بیشتر، برای تابع موج ]4[ دو نوع تحول در نظر گرفته میشود. اولین نوع از تحول تابع موج، که به آن گسترش تابع موج گفته میشود، کاملاً قطعی است و حاصل یک معادلۀ قطعی بهنام معادلۀ «شرودینگر» است؛ و دومین تحول بههنگام مشاهده اتفاق میافتد که بهصورت تصادفی، یکی از حالتهای محتمل به وقوع میپیوندد و به اصطلاح تابع موج فرو میریزد.] 5[ همان تحول دوم تابع موج است که با فرضگرفتن تنها این جهان و تعبیر کوپنهاگی، دیو لاپلاس از پسِ محاسبهاش برنمیآید؛ چون قطعی نیست. سید احمدالحسن در کتاب «توهم بیخدایی» مینویسد:
«ولی در مکانیک کوانتوم که امروزه بر فیزیک سیطره دارد، ما نمیتوانیم سرعت و موقعیت یک ذره را با دقت مشخص سازیم، چه برسد به تمام ذرات جهان؛ بنابراین قضایا بهکلّی متفاوت و دگرگون شده است. یک ذره میتواند در هر مکان احتمالی قرار داشته باشد و از هر سرعت احتمالی برخوردار باشد. در مکانیک کوانتوم، جبرگرایی مطلق وجود ندارد یعنی امکان شناخت دقیق آینده فراهم نیست؛ زیرا بیش از یک احتمال وجود دارد. آنچه از جبرگرایی در مکانیک کوانتوم باقی میماند، همان چیزی است که گسترش تابع موج فراهم میسازد.» ]6[
در اینجا لازم است تا دلیل تأکید بر ذکرکردن تعبیر کوپنهاگی بیشتر باز شود. با اینکه مکانیک کوانتوم در آزمایشهای فراوان و در زمینههای مختلف، حضور خود را اثبات کرده، ولی روشهای فکری و تعابیر متنوعی وجود دارد تا ریاضیات مکانیک کوانتوم را به واقعیتهای آزمایششده متناظر کند. سؤالاتی هستند که از همان ابتدای تولد مکانیک کوانتوم، دربارۀ آنها بحثهای مهمی وجود داشته است، سؤالاتی در خصوص قطعی یا تصادفیبودن، محلی یا غیرمحلیبودن، یا دربارۀ اینکه در هنگام اندازهگیری یا مشاهده، دقیقاً چه اتفاقی میافتد. در پاسخ به این سؤالها و عناصر درگیر در مکانیک کوانتوم، تعابیر متفاوتی ارائه شده است، و تاکنون هم در میان محققین بر سر برتری تعابیر بر یکدیگر اجماعی وجود ندارد. طراحی آزمایشهایی که بتوان براساس نتایج آنها، بین تعابیر مختلف از مکانیک کوانتوم تمایز و برتری نشان داد، هماکنون یکی از موضوعات تحقیق در این حوزه است. ولی این موضوع در رد کردن جبرگرایی نیوتنی خللی ایجاد نمیکند؛ زیرا چیزی که جبرگرایی نیوتونی را رد میکند، آزمایشاتی است که توسط فیزیک کلاسیک یا نیوتنی قابلتوجیه نیستند، مستقل از اینکه آن آزمایشها چگونه تعبیر و تئوریزه میشوند.
نکتۀ دیگر اینکه در بین این تعابیر، مواردی هست که روش فکری آنها را بیشتر میتوان قطعی دانست؛ برخلاف تعبیر کوپنهاگی که غالباً آن را در ردیف تعابیر تصادفی طبقهبندی میکنند. دو نمونه از تعابیری که آنها را قطعی ردهبندی میکنند، تعبیر چندجهانی ]7[ و تعبیر بوهمی ]8[ است.
ولی سؤال این است که قطعیبودن به چه معناست؟ برای پاسخ به این سؤال باید دقت شود که در روش علمی و مسیر ارائۀ نظریات علمی، همیشه جایی برای پرسیدن چرا و به چه علت وجود دارد؛ زیرا در علم، پدیدههای حادث مورد مطالعه قرار گرفته میشوند. برخی از نظریهپردازان برای علتهای ناشناخته، روند فکری قطعی و جبری را در نظر میگیرند، و میگویند پدیدهای که مشاهده میکنیم و از علت آن بیخبریم، حاصل تأثیر متغیرهای پنهانی (Hidden variables) است که آنها را نمیشناسیم. از معروفترین تعابیر مکانیک کوانتوم براساس این نوع روش فکری، تعبیر بوهمی است. رویکرد دیگر هم با صحهگذاشتن بر این است که ما تاکنون از علتهایی آگاه نیستیم، ولی راهحل مسئلۀ درک علتها را در گسترش زمین بازی میبینند؛ بهعبارتی مجالی را که در آن به ارائۀ نظریه میپردازند گسترش میدهند، به امید اینکه بتوانند علتهای ناشناختهشان را، یا تأثیری از آن علتها را در آن مناطق جدید پیدا کنند. نظریۀ چندجهانی میتواند مثالی از این نوع نگرش باشد.
ولی وقتی خودمان را به این جهان محدود میکنیم، آیا امکان ندارد که بتوان به گونههای متفاوت یک حقیقت فراتر را توضیح داد؟ برای مثال وقتی به سایهای دایرهایشکل از یک جسم بر روی یک کاغذ نگاه میکنیم، شخصی میتواند بگوید این سایۀ یک توپ است، و شخص دیگر بگوید سایۀ یک بشقاب، و در عمل تا زمانی که خودمان را محدود به دو بعد کاغذ کردهایم، هر دو تعبیر کار میکنند، حتی اگر دربارۀ حقیقت ورای دو بعد کاغذ، توافق نداشته باشند. در خصوص آزمایشهای کوانتومی هم همینطور است. زمانی که خودمان را محدود کنیم، میتوان تعابیر گوناگونی از واقعیت ورای آن محدودیت ارائه داد، یکی تصادفی و دیگری قطعی؛ ولی چه بسا «در آن محدودیت» همگی درست کار کنند. اشتباه زمانی است که نظریهای گمان کند که به انتهای زنجیرۀ علت و معلول رسیده است، و برای طرح و نظری که ارائه میکند، وجود هرگونه علتی را رد کند. این همان ایرادی است که تعبیر کوپنهاگی دارد، درحالیکه تعابیر دیگری مثل چندجهانی وجود دارند که هنوز به علیت و روش علمی پایبندند، و گفتنِ «هنوز نمیدانم» را به گفتنِ «علتی ندارد» ترجیح دادهاند. در حقیقت روند علم همیشه این بوده که از یک «نمیدانم» به «نمیدانم» دیگر پیشرفت کند، و حتی شاید بتوان گفت پیبردن به اینکه گزارههایی را که قبلاً گمان میکرده که میدانسته هم در حقیقت نمیدانسته. ]9[
«برخی فیزیکدانان و متخصصان فیزیک نظری از قبیل «استیون هاوکینگ»، «لاورنس کِراوس» و دیگر هواداران گفتۀ «پدید آمدن چیزی از هیچچیز» که بر پایۀ آن میگویند کیهان بدون نیاز به خدا از عدم پدیدار گشته است، اصل ایدۀ خود را بر پایۀ یک مبحث فلسفی در مکانیک کوانتوم بنیان نهادهاند که هیچ دلیلی بر آن وجود ندارد و آن الغای علیت است؛ با علم به اینکه در این میان یک رقیب قدرتمند وجود دارد که همان تئوری چندجهانی است و گرانش که بهظاهر بدون علت است ممکن است تأثیری از جهانی دیگر باشد که به سراغ ما میآید. همچنین مانعی ندارد که ناپایداریهای کوانتومی موجود در کیهانی که ما در آن زندگی میکنیم، عبارت باشند از آثاری که از جهانهای دیگر به ما رسیده باشند.» ]10[
اینجا همان نقطهای است که میتوان به سراغ پیشفرض دوم برای استدلال لاپلاس رفت، و آن در نظر گرفتن معنای کلمۀ «جهان»، بهعنوان چیزی ورای این کیهان و فضاـزمان شناخته شده است؛ البته بسیار خوشبینانه است که منظور لاپلاس را این معنا در نظر بگیریم، و احتمالاً منظور او همان پیشفرض اول بوده که به جبرگرایی نیوتنی میانجامید و رد شدن آن توضیح داده شد، ولی اگر دامنۀ استدلال او را به ورای این جهان تعمیم دهیم، دیگر در خصوص جبرگرایی نیوتنی صحبت نمیکند. در این حالت، گزارۀ لاپلاس نه علمی است و نه منطقی؛ بلکه حداکثر میتوان گفت حدسی جبرگرایانه یا یک گزارۀ شبهعلمی است؛ چون اولاً کلمۀ جهان در این صحبت نیاز به تعریفی دقیق دارد و ثانیاً استدلالی برای قبولکردن گزاره وجود ندارد؛ برخلاف فرض اول از معنی جهان که میتوان فیزیک نیوتنی را بهعنوان استدلال و پشتوانۀ گزاره در نظر گرفت، که اشتباهبودن آن هم تبیین شد. در این حالت و این معنا از جهان، شناخت کافی از قوانین جهان فراتر از این کیهان وجود ندارد که بتوان گفت جهانی که کاملاً جبری است، برتری دارد نسبت به جهانی که انسان بعضاً بتواند در رویدادهایی که پیرامونش رخ میدهد و آنها را رصد میکند، دخیل و اثرگذار باشد. حتی شاید اگر انسان منصفانه به قوانین موجود در فیزیک بنگرد، با توجه به نقش مشاهدهگر در مکانیک کوانتوم و آزمایشاتی مانند آزمایش دو شکاف، نتیجه بگیرد: جهانی که انسان دارای حداقل بخشی از اراده است، نسبت به جهان کاملاً قطعی ارجحیت دارد. ]11[
«بهطور قطع پس از مکانیک کوانتوم، مجالی برای جبرگرایی فیزیک نیوتنی باقی نمانده است؛ هرچند اغلب مردم در زندگی روزمرۀ خود، فقط با فیزیک نیوتن و جبرگرایی آن آشنایی دارند؛ ولی آیا پس از مکانیک کوانتوم میتوان چنین ادعا کرد که آنچه مردم میدانند، عین حقیقت و واقعیت است؟!
بنابراین، ما بیش از یک احتمال برای آینده داریم و نمیتوانیم یکی از آنها را بهطور قطعی برگزینیم؛ (يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ) ]12[ (خدا هرچه را بخواهد محو یا اثبات میکند و امالکتاب نزد اوست).
ولی این احتمالات، تحت سیطرۀ گسترش حتمی تابع موج قرار دارد و ما با مشاهده، یکی از این احتمالات را بهصورت واقعیتی که به آن رسیدهایم، درمییابیم.
«لا جبر و لا تفویض، بل امر بین امرین» ]13[ «نه جبر است و نه تفویض، بلکه امری است میان این دو».» ]14[
آیا مکانیک کوانتوم اثباتکنندۀ ارادۀ آزاد برای انسان است؟
خیر! یا حداقل تاکنون نه؛ بلکه مکانیک کوانتوم نشان داد اثباتی که لاپلاس در خصوص جبریبودن این دنیا بیان کرده بود اشکال دارد و صحیح نیست. اما این نکته که مشاهدهگر مانند انسان میتواند بر رخداد وقایع کوانتومی تأثیر بگذارد، در آزمایشهایی مثل آزمایش دو شکاف مشاهده شده است. در این آزمایش، زمانی که ذراتی مثل فوتون یا الکترون بهسمت صفحهای که دو شکاف بر روی آن است پرتاب شوند، طرح تداخلی بر روی صفحۀ آشکارساز مشاهده میشود و گویی ذره همزمان از هر دو شکاف عبور کرده است؛ اما زمانی که ناظر مشاهده کند که واقعاً ذره از کدام شکاف عبور میکند، گویی خاصیت ذره تغییر میکند و تنها از یک شکاف میگذرد و طرح ذرهای را از خود بر جای میگذارد.
درست است که در این آزمایشات مشاهده نمیشود که ناظر توان تعیین نتیجهای خاص در آزمایش را دارا باشد، (مثلاً مشاهدهگر نمیتواند تعیین کند فوتون از کدام شکاف عبور کند) اما نشان میدهد که ناظر میتواند بر روی وقایع کوانتومی تأثیر بگذارد و باعث تغییر در نتیجۀ آن شود. گویی حتی بدون مشاهدهگر هیچ پدیدۀ کوانتومی هیچوقت به عینیت نمیرسد. ]15[ همین موضوع و نقش مهم مشاهدهگر در مکانیک کوانتوم سبب شده است که نظریات متفاوتی دربارۀ این موضوع بیان شود؛ ازجمله اصل انساننگر (Anthropic Principle) که خود دارای انواع گوناگونی است و بررسی آنها خود نیاز به مجال دیگری دارد.
«مکانیک کوانتوم حول این محور میچرخد که واقعیت، همان چیزی است که ما با مشاهده ثبت میکنیم، یا بهعبارت دیگر، واقعیت، هنگامی شخصیت و موجودیت واقعی مییابد که ما آن را مشاهده و نظاره کنیم. به دیگر سخن، این مشاهدات ماست که آن را جامۀ واقعیت میپوشاند و از دایرۀ احتمالات خارج میسازد. این مسئله برای ادراکات انسانی سادۀ ما در این جهان، بسیار غریب و غیرقابلدسترس است؛ زیرا معنایش این است که ما با مشاهدۀ رخدادهای زمان گذشته، به آنها عینیت میدهیم.» ]16[
پس مکانیک کوانتوم پیشرفتۀ فیزیک نهتنها دیگر جایی برای دیو لاپلاس باقی نگذاشته است، بلکه تاکنون«دروازهای» نیز برای اثبات ارادۀ آزاد انسان گشوده است.
سید احمدالحسن:
«مکانیک کوانتوم که پیروان مقولۀ «جهانی به وجود آمده از هیچچیز» برای انکار وجود خدا از آن استفاده میکنند، دروازهای برای اثبات ارادۀ آزاد انسان و اینکه انسان میتواند در ساخت آیندۀ خودش اثرگذار باشد، میگشاید؛ زیرا انسان مجبور و مقهور نیست تا همان مسیر غیرقابلاجتنابی را بپیماید که جبرگرایی کیهانی برایش ترسیم کرده است، بلکه بالاتر از این: چه بسا انسان بعضاً بتواند در رویدادهایی که پیرامونش رخ میدهد و آنها را رصد میکند، دخیل و اثرگذار باشد. هستی، جملگی یک سامانۀ کوانتومی است که انسان آن را زیر نگاه خود دارد.» ]17[
سخن پایانی
در این مقاله بیان شد: جبرگرایی نیوتنی که حاصل از محدودکردن دامنۀ خودمان به این جهان و درنظرگرفتن قوانین قطعی بود، با ظهور مکانیک کوانتوم، دیگر جایی در فیزیک مدرن ندارد. دلیل آن هم آزمایشهایی است که در زمینۀ مکانیک کوانتوم انجام میشود که مستقل از اینکه چگونه تعبیر و تفسیر شوند، با جبرگرایی نیوتنی و فیزیک کلاسیک قابلتوجیه نیستند. همچنین اندکی به روش علمی و روند علم اشاره شد که این درس بزرگ را برایمان به ارمغان میآورد؛ اینکه حتی گزارههایی مثل گزارۀ لاپلاس که در نگاه اول و سطح علمی زمان خودش بسیار شفاف و منطقی به نظر میرسد، خالی از اشکال نیستند. نویسندگان این مقاله همچنین در نظر داشتند تا بر وجود تفاوتهای بنیادینِ تعابیر مختلف مکانیک کوانتوم، و اینکه هنوز محققین بر روی یک تعبیر به اجماع نرسیدهاند تأکید کنند. با اینکه مکانیک کوانتوم دروازهای برای اثبات ارادۀ آزاد انسان گشوده است، ولی تابهحال به نقطهای نرسیدیم که بگوییم ارادۀ آزاد انسان (Free Will)، از نظر علمی ثابتشده است، و بحثهای داغی در این حوزه در جریان است.
پینوشتها:
پیر سایمون لاپلاس، مقالهای فلسفی درباره احتمالات، نیویورک، 1902.
منظور از قطعی (Deterministic)، نبودن هیچگونه عامل تصادفی و احتمالاتی است.
برای مکانیک کوانتوم تعبیرات فراوانی ارائه شده است، که از معروفترین آنها، تعابیر کوپنهاگی و چندجهانی است.
تابع موج، تابعی است که مجذور آن نشاندهندۀ توزیع احتمال وقوع حالتهای یک پدیدۀ کوانتومی است؛ برای مثال حضور یک الکترون در یک موقعیت خاص.
لازم به تأکید دوباره است که اصطلاحاتی مثل فروریزش تابع موج، برمبنای تعبیر کوپنهاگی از مکانیک کوانتوم است؛ البته این موضوع در بعضی دیگر از تعابیر هم مشترک است.
احمدالحسن، توهم بیخدایی، ترجمۀ فارسی، ص ۴۳۶.
ایدۀ اولیه تعبیر چندجهانی (Many-Worlds Interpratation) ابتدا توسط هیو اورت (Hugh Everret III) بهعنوان دانشجوی دکتری در «پرینستون» ارائه شد. این تئوری راهحلی برای مسئلۀ اندازهگیری و فرار از تصادفیبودنی که در ضمن تعبیر کوپنهاگی فرض شده، ارائه میدهد.
https://plato.stanford.edu/entries/qm-manyworlds
https://plato.stanford.edu/entries/qm-everett
مکانیک بوهمی، که به آن تئوری بروگلیـبوهم (Broglie-Bohm theory) یا مدل موج خودران (pilot-wave model) هم گفته میشود، از تعابیر علمی مکانیک کوانتوم است که توسط لویی دو بروگلی ( Louis De Broghli) در سال ۱۹۲۷ و بعد دوباره توسط دیوید بوهم (David Bohm) در سال ۱۹۵۲ ارائه شد. میتوان این تئوری را سادهترین نمونه از تعابیر بر مبنای متغیر پنهان از مکانیک کوانتوم قلمداد کرد. رجوع شود به دایرةالمعارف فلسفۀ استنفورد(Stanford Encyclopedia of Philosophy) .
https://plato.stanford.edu/entries/qm-bohm
برای توضیح بیشتر میتوان به «نظریۀ ابطالپذیری» کارل پوپر مراجعه کرد (Theory of Falsification by Karl Popper).
احمدالحسن، توهم بیخدایی، ترجمۀ فارسی، ص ۵۰۴.
لازم به تأکید است که وجود مخلوقات در برابر وجود خداوند سبحان، صرفاً یک وجود اعتباری است؛ و ازآنجاکه ارادۀ مخلوقاتی مثل انسان، از پیش نیاز به وجود انسان دارد تا معنادار باشد، شاید بتوان گفت وجود ارادۀ آنها نیز یک وجود اعتباری است. ر.ک، توهم بیخدایی، بخش «مجموع انرژی در جهان، و جهانی از هیچ»، ص ۵۲۶.
رعد، ۳۹.
حدیث منقول از امام صادق(ع) است و در کتاب کافی، ج ۱، ص ۱۶۰ ذکر شده است.
احمدالحسن، توهم بیخدایی، ترجمۀ فارسی، ص ۴۳۷.
از دیگر تعابیر مکانیک کوانتوم که وزن قابلتوجهی به مقولۀ ادراک (Consciousness) میدهد تا مسئلۀ اندازهگیری (مشاهده) را حل کند، تعبیر فوننیومن-ویگنر (Von Neumann-Wigner) یا بهنام دیگر، تعبیر (Consciousness causes collaps) است.
احمدالحسن، توهم بیخدایی، ترجمۀ فارسی، ص۴۵۰.
احمدالحسن، توهم بیخدایی، ترجمۀ فارسی، ص ۴۳۶.