قسمت بیست و سوم
«دمشقی» سپس جلوهای دیگر از ابتذال علمی خود را به رخ میکشد و مطالبی را میگوید که هر مسیحی عاقلی را به شک میاندازد که چرا باید او را قدیس بداند؟! آیا همین قدیس شمردن او موجب نمیشود که بداند کلیسایش از مسیر اصلی منحرف شده است؟!
• بخش اول مقاله؛ روشنگری دربارۀ کرهشتر
دمشقی در ادامه میگوید:
«سپس کتاب شتر خدا وجود دارد. دربارۀ این شتر میگوید: “شتری از طرف خدا وجود داشت و اینکه او کل رودخانه را مینوشید و نمیتوانست از میان دو کوه عبور کند؛ زیرا جای کافی وجود نداشت.” او میگوید: “مردمی در آن مکان وجود داشتند، و آنها عادت داشتند یک روز [آنها] از آب بنوشند درحالیکه روز بعدی شتر از آن آب بنوشد.
بهعلاوه، با نوشیدن آب برای آنها خوراک فراهم میکرد؛ زیرا بهجای آب با شیر تأمینشان میکرد.”
سپس او میگوید: “از آنجا که آنها مردمانی شرور بودند، طغیان کردند و شتر را کشتند. اما او [این شتر] یک کره داشت” کرهشتری که او میگوید: “وقتی مادر مرد، خدا را خطاب کرد و خدا او را پیش خودش برد.”
پس ما به آنها میگوییم: “شتر از کجا آمد؟” و آنها میگویند: “او از جانب خدا بود.” سپس ما میگوییم: “آیا شتر دیگری، جفت با این [شتر] وجود داشت؟” و آنها میگویند: “نه”. ما میگوییم “پس چگونه [این کرهشتر] زاده شد؟ زیرا ما میبینیم که شتر شما بدون پدر و مادر و بدون اصلونسب است، و آن کسی که او را به وجود آورده متحمل بدی شد.”» پایان نقلقول.
میگویم:
پاسخ موجود است! محمد (ص) و آلمحمد (ع) که روایتکننده از محمد (ص) هستند [1] آن را بیان کردهاند! این قوم صالح بودند که مادهشتری دهماهه از صالح درخواست کردند؛ سپس بعد از آنکه اولین درخواستشان اجابت شد از صالح خواستند که آن شتر بزاید، پس زایید![2] اگر دمشقی ترس از شکست را کنار میگذاشت و در زمان زندگیاش با آلمحمد (ع) ـکه معاصر با او بودندـ روبهرو میشد و همچون شکستخوردگانِ بدبخت در گوشهای نمینشست و نمینوشت، شاید این نوشتههای بیارزش را برای مسیحیان ناآگاه نمینوشت!
دمشقی در ادامه میگوید:
«همچنین قابل درک نیست که این کرهشتر را چه کسی پرورش داده است. و این کرهشتر بالا برده شد. پس چرا پیامبرتان کسی که مطابق چیزی که شما میگویید، خدا با او صحبت کرده دربارۀ شتر [چیزی] نمیداند که کجا میچرید؟ و چه کسی با دوشیدن آن شیر میگرفت؟ یا شاید او [کرهشتر] مانند مادرش با مردم شرور برخورد داشت و از بین رفت؟ یا آیا قبل از شما وارد بهشت شد تا شاید رودخانهای از شیر داشته باشید که شما اینچنین احمقانه دربارهاش حرف میزنید؟» پایان نقل قول.
در پاسخ به بیان چند محور میپردازم.
اینکه دمشقی قانونی قرار داده است که در آن خدا باید تمام جزئیات را برای فرستادۀ خود بیان کند، در حقیقت نشان میدهد او یکی از سرسختترین دشمنان عیسی (ع) و موسی (ع) و تمامی پیامبران است! آیا دمشقی داستان الیشع (ع) و پسر زن شونمی [3] و داستان عیسی (ع) و پسری که روح گنگ داشت [4] و … را در کتاب مقدس نخوانده بود تا بداند که این پیامبران از گذشته باخبر نبودند؟! اکنون با همان قاعدهای که خودش آن را پذیرفته بود ثابت شد که الیشع و عیسی (ع) حق نیستند! آیا مسیحیانی که او را قدیس و حتی بسیاری دیگر او را دکتر کلیسای خود نیز میدانند این نتیجه را میپذیرند؟! یا این قانون شیطانیِ دمشقی فقط در رویارویی با محمد (ص) کاربرد دارد؟! [5]
رسوایی علمی دمشقی را میتوان با یک مثال نقض از کتاب مقدس نشان داد؛ بدین صورت که داستانی را از کتاب مقدس ذکر کنیم که در آن به جزئیات اشارهای نشده است. وقتی این نوع داستانها ذکر شوند، خودبهخود اثبات میشود که قانون دمشقی قانونی شیطانی است و شیطان نادان به او وحی میکرده است؛ در اینجا به بیان یک مثال اکتفا میکنم. میخواهم بدانید که او با رد کردن محمد (ص) مخصوصاً به عیسی (ع) چه جفایی کرده است!
میگویم: ازآنجاکه پدران مقدس دمشقی کتاب «پیدایش» را متعلق به موسی (ع) میدانستند [6] چرا دمشقی دربارۀ داستانهای روایتشده در این کتاب، چنین سؤالاتی را نپرسید؟ برای مثال، چرا نپرسید پدر و مادر «مِلْکیصِدِق» [7] کیست؟ و تولد و فوت او چه زمانی بود؟ زیرا یوحنای ملقب به «زریندهان» از پدران دمشقی توضیح میدهد که او پدر و مادر داشت و حتی فوت کرد! بهرغم آنکه اطلاعاتی دربارۀ آنها نداشت [8] و «جروم» از دیگر پدران دمشقی نیز پدر و مادر داشتن او را تأیید کرد! [9] حتی میتوان پرسشهای بیشتری از جزئیات پرسید؛ مانند اینکه مِلْکیصِدِق چند خواهر و برادر داشت؟ و اسامی آنها چه بود؟ و… . با توجه به اینکه موسی (ع) به ذکر این موضوع نپرداخته، آیا دمشقی موسی (ع) را رد میکند؟! البته این مثال را میتوان به سایر پیامبران (ع) نیز تعمیم داد و مثلاً این سؤال را نسبت به عیسی (ع) بپرسیم: چرا طبق انجیلی که دمشقی آن را تأیید میکرد، او نیز چیزی دراینباره نگفت؟! آیا او نیز با خدا مرتبط نبود؟!
در هر داستانی جزئیات بیشتری را از نقش اول آن داستان میبینیم؛ زیرا داستان قرار است بر محور او باشد؛ حتی ممکن است دربارۀ افرادی که با نقش اول ارتباط دارند یا داستان مشترکی بین آنها وجود دارد، جزئیاتی را مشاهده نکنیم؛ مثلاً در داستان یوسف (ع) در کتاب پیدایش، مطلب زیادی دربارۀ زن فوطیفار که به یوسف (ع) نظر داشت، وجود ندارد [10] و برای مثال مشخص نیست آیا او در طول حیاتش از فوطیفار صاحب فرزند شد یا نه؟ و در زمانی که قصد عملی کردن نقشۀ شیطانی خود را داشت، اهل خانه چرا نبودند و کجا بودند! [11]
معتقدم هر منصفی میپذیرد که اساساً بعد از صالح (ع) آن شتر بود که نقش محوری داشت و حتی در قرآن ذکری از کرّۀ آن نمیبینیم. [12] پس وقتی محور بر شتر باشد، قاعدتاً قضیه شبیه محوریت یوسف (ع) در داستان میشود! در نتیجه این نکته نیز در کنار سایر نکات ردی بر قانون شیطانی دمشقی میشود.
این طبیعی است که با توجه به نابود کردن احادیث محمد (ص) در زمان خلفای غاصب و منع کتابت حدیثْ بسیاری از کلمات او به دست ما نرسیده باشد [13] و از طرف دیگر زمان جانشینان حقیقی او که نقلکنندگان احادیث او بودند نیز احادیث آنان جعل میشد و به آنان دروغ میبستند [14] و بهدلیل دشمنی خلفای غاصب عباسی با آنان (ع) خفقان بسیار شدیدی حاکم بود. بنابراین نبودنِ جزئیات در خصوص کرهشتر نمیتواند به این معنا باشد که ایشان (ع) دربارۀ سرگذشت کُرّه چیزی نگفتهاند. [15] با توجه به این موضوع، فاسد بودن قانون دمشقی از جهت دیگری اثبات میشود.
اگر اثبات کنیم داستان روایتشده از محمد (ص) دربارۀ شخصیتهای اصلی داستان صالح، مفصلتر از برخی شخصیتهای داستانهای کتاب مقدس است، پوسیدگی قانون شیطانی دمشقی از جهت دیگری اثبات میشود؛ حال میگویم: احادیثی از محمد (ص) وجود دارد که موضوعات بیشتری را در خصوص زمان صالح بیان میکنند [16]؛ مانند:
الف) زمان بعثت صالح در سن ۱۶ سالگی.
ب) تعداد بتهای قوم صالح، ۷۰ عدد.
پ) رویگردانی مردم از پرستش خدا.
ت) آغاز دعوت جدید صالح در سن ۱۲۰ سالگی.
ث) پیشنهاد صالح به بتپرستان.
ج)صدا زدن بتها توسط صالح و خاموشیشان.
چ) سؤال پرسیدن آنان از بتهای خود.
ح) برهنه شدن و غلطيدن در ميان خاک زمين در برابر بتها و خاک بر سر ریختن و سخن گفتن با بتها توسط بتپرستان.
خ) پاسخ ندادن بتها.
د) دعوت صالح از آنان برای طرح درخواستشان.
ذ) درخواست ۷۰ نفر از بزرگان قوم از صالح برای رفتن به کوهی در نزدیکی خودشان.
ر) درخواست خروج شتری از کوه با این مشخصات: سرخرنگ و پررنگ و پر پشم و با بچۀ ده ماهه در رحم و عرض قامت به اندازۀ یک میل. [17]
ز) جزئیات خروج شتر از کوه.
ژ) درخواست آنان برای خروج کرهشتر.
س) خروج و جنبوجوش کره شتر.
ش) سپس سؤال صالح و پاسخ آنان.
ص) ارتداد 64 نفر از ۷۰ نفر و اتهام سحر و کذب.
ض) شهادت دادن آن ۶ نفر به حق.
ط) ارتداد یک نفر از آن ۶ نفر.
ظ) قاتل شتر، همان مرتد.
ع) مشورت برای کشتن شتر.
غ) بیان نام قاتل شتر (قدّار) همراه با بیان خصوصیات ظاهری و حرامزاده بودن او.
ف) جزئیات نحوۀ ضربه زدن قدّار به شتر.
ق) شراکت قوم صالح (ع) در خوردن گوشت.
ک) سخن صالح (ع) در واکنش به این بیحرمتی.
گ) وعدۀ عذاب ظرف سه روز.
ل) دعوت کردن قوم به توبه و توبه نکردن قوم و سرکشی آنان.
م) پیشگویی صالح (ع) دربارۀ رنگ صورت سرکشان قوم ظرف آن سه روز.
ن) تحقق پیشگویی و مکالمۀ قوم با یکدیگر.
و) توبه نکردن قوم با وجود تحقق پیشگویی.
ه) زمان نزول عذاب و ارسال عذاب توسط جبرائیل (ع).
ی) نحوۀ از بین رفتن قوم صالح (ع).
میگویم: ما حتی نام قاتل شتر خدا و اوصاف ظاهری او را و اینکه ابتدا جزو ۶ نفر مؤمن بود و سپس مرتد شد و اینکه او حرامزاده بود و سپس هلاک شد را بهواسطۀ محمد (ص) میدانیم! اما آیا موسی (ع) نیز نام همسر فوطیفار و خصوصیات ظاهری و نحوۀ از دنیا رفتن او را گفت؟ مثالهای بسیاری وجود دارد تا بتوان اثبات کرد که دمشقی در حقیقت بیایمانی بود که ادعای ایمان میکرد.
ثابت کردیم که عدم رسیدن روایات روشنگری محمد (ص) به ما ـدربارۀ عاقبت کرهشترـ در این حقیقت که او (ص) فرستادۀ خداست خللی ایجاد نمیکند. این عدم رسیدن میتوانست بهدلیل نابود شدن احادیث باشد یا میتوانست بهخاطر عدم نیاز به تبیین این موضوع باشد.
بهعلاوه باید بگویم طبق کلام یکی از راسخون ـکسانی که از محمد (ص) روایت میکردندـ آن کرهشتر پس از حملهای که به مادرش شد گریخت تا به بالای کوه رسید و سه بار بهسوی آسمان شیون کرد [18] اما آیا او کشته شد یا نه؟ در کتاب تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی که در آن مجموعهای از احادیث راسخون در آن گرد آمده است، بدون ذکر منبع اصلی این خبر آمده است که کرهشتر نیز مانند مادرش کشته شد. [19] اینکه آیا این گزارش از راسخون شنیده شده است یا خیر مشخص نیست. اما آنچه معلوم است این است که حتی اگر دمشقی میدانست روزانه این کرهشتر به چه چیزهایی نگاه میکرد و چه مقدار غذا میخورد و چند کیلو وزن داشت برایش هیچ اهمیتی نداشت؛ چون او فقط بهدنبال اشکالتراشی بود؛ اشکالاتی که به قیمت آبروریزی علمی او تمام شد.
در طول این مقاله از جهات مختلفی از طریق کتاب مقدس اثبات شد که اشکال دمشقی دربارۀ نرسیدن برخی جزئیات از داستان شتر خدا به او فقط یک اشکال سفیهانه بر محمد (ص) نیست، بلکه اشکال بر فرستادگانی است که او در ظاهر ادعای ایمان به آنان را دارد!
اما بیان داستانها با چه هدفی است؟ در سورۀ قمر پس از بیان داستان شتر خدا میخوانیم:
﴿و قطعاً قرآن را براى پندآموزى آسان كرديم؛ پس آيا پندگيرندهاى هست؟﴾. [20]
آری؛ داستانها ذکر میشوند تا پند بگیریم و اشتباه گذشتگان را تکرار نکنیم؛ آنها میتوانند حاوی برخی جزئیات باشند یا میتوانند فاقد آن باشند. در داستانهای کتاب مقدس نیز شاهد این حقیقتیم که برخی جزئیات گفته نمیشود و یک مسیحی نمیگوید: «چرا جزئیات و نام این افراد و… گفته نشده است؟» در انتها معتقدم هر منصفی نتیجۀ ارائهشده را میپذیرد.
منابع
1. الكافي، ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج۱، ص۵۳، ح۱۴.
2. الكافي، ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج۸، ص۱۸۶و۱۸۷.
3. ر.ک: ۲ پادشاهان ۴: ۱۷-۲۷.
4. ر.ک: مَرقُس ۹: ۱۷-۲۲.
5. «به حسب ظاهر داوری مکنید بلکه به راستی داوری نمایید.» (یوحنا ۲۴:۷)
6. سیریل اورشلیم (ر.ک: سخنرانیهای آموزشی، سخنرانی چهارم، بند ۳۵)؛ جروم یا ژروم (مقدمه بر کتاب پادشاهان) آگوستین (ر.ک: بر دکترین مسیحی، کتاب ۲، فصل ۸) | http://www.bible-researcher.com/canon8.html
7. دربارۀ او در عهد قدیم میخوانیم: «و ملکیصدق، مَلِک سالیم، نان و شراب بیرون آورد. و او کاهن خدای تعالی بود، * و او را مبارک خوانده، گفت: «مبارک باد ابرام از جانب خدای تعالی، مالک آسمان و زمین. * و متبارک باد خدای تعالی که دشمنانت را به دستت تسلیم کرد.» و او را از هرچیز، ده یک داد.» (پیدایش ۱۴: ۱۸-۲۰)؛ «خداوند قسم خورده است و پشیمان نخواهد شد که “تو کاهن هستی تا ابدالاباد، به رتبه ملکیصدق.”» (مزامیر ۴:۱۱۰) و در عهد جدید دربارۀ او میخوانیم: «بیپدر و بیمادر و بینسبنامه و بدون ابتدای ایام و انتهای حیات بلکه به شبیه پسر خدا شده، کاهن دایمی میماند.» (عبرانیان ۳:۷) و «زیرا شهادت داده شد که “تو تا به ابد کاهن هستی بر رتبه ملکیصدق.”» (همان:۱۷)
8. «از آن زمان بر سر راه او [کلماتِ] “تو تا به ابد کاهن هستی بر رتبه مِلْکیصِدِق” [به عنوان یک ایراد] قرار داشت، درحالیکه او [مِلْکیصِدِق] مرده بود و برای همیشه کاهن نبود، ببینید چگونه آن را عرفانی توضیح داده است. «و چه کسی میتواند این را دربارۀ یک مرد بگوید؟» من این را در حقیقت ادعا نمیکنم (او میگوید). منظور این است که ما نمیدانیم چه زمانی [یا] چه پدری داشت، نه چه مادری، نه کی آغاز شد و نه کی از دنیا رفت. و (یکی میگوید) این چیست؟ زیرا آیا از آن جهت که ما نمیدانیم، نتیجه میشود که او نمرده، [یا] پدر و مادری نداشته است؟ خوب میگویی: هم مُرد و هم پدر و مادر داشت. پس چگونه [او] بدون پدر، بدون مادر بود؟ چگونه نه آغاز روزها و نه پایان زندگی؟ چگونه؟ [چرا] از بیان نشدن آن. و از این چه؟ که همانطور که این مرد چنین است، ازآنجاییکه شجرهنامه او داده نشده است، مسیح نیز از نظر ماهیت واقعیت چنین است. بدون آغاز را ببین. بیپایان را ببین.» (موعظههایی دربارۀ عبرانیان؛ موعظۀ ۱۲، بند۳)
9. به تفسیر کتاب مقدس کاتولیک توسط جورج هیداک(George Haydock’s Catholic Bible Commentary) در قسمت عبرانیان ۳:۷ رجوع کنید. | همچنین میتوانید به بند چهارم این لینک مراجعه کنید:
https://sites.google.com/site/aquinasstudybible/home/jerome-letter-73-to-evangelus
10. ر.ک: پیدایش ۷:۳۹.
11. همان:۱۱.
12. ر.ک: شعراء:۱۴۱- ۱۵۸؛ شمس:۱۱-۱۵؛ اعراف:۷۳-۷۹؛ هود:۶۱-۶۸؛ قمر:۲۳-۳۱؛ إسراء:۵۹.
13. میتوانید به کتاب «موضوع حضرت فاطمه (ع) در زمینههای اعتقادی، فکری و تاریخی آن» از دکتر عبدالرزاق دیراوی رجوع کنید و فصل «تأثیر نظریه عدالت صحابه بر روایت» را مطالعه کنید.
14. ر.ک: سلسله جزوات آموزشی «مهمترین بخش دین»؛ قسمت هشتم و پایانی؛ ص ۲۳و۲۴، روایات شمارۀ۲۳و۲۴ | لینک مطالعه در کانال تلگرام یمانیون: https://t.me/yamaniyoon_13/10043
15. یوحنّای ملقّب به زرّیندهان در موعظۀ ۹ بر انجیلِ مَتّیٰ، بخش ۶ گفته است: «بسیاری از نوشتههای نبوی از بین رفته است.» پایان نقلقول. | همچنین جاستِن (Justin)ـاز پدران کلیساـ نیز در گفتوگو با تِرایْفُ(Trypho) چند نمونه از حذف یهودیان را اطلاع میدهد! (فصلِ ۷۲و۷۳). پس پذیرفتن حذف متون مقدس نیز ممکن است!
16. الكافي، ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج۸، ص۱۸۵ و ۱۸۶.
17. هر میل چهار هزار ذراع است (ر.ک: مجمعالبحرين، الطريحي النجفي، فخرالدين، ج۴، ص۲۵۵) و هر ذراع برابر با حدود ۴۵ سانتیمتر است.
18. الكافي، ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج۸، ص۱۸۸.
19. تفسير القمي، القمي، علي بن ابراهيم، ج۱، ص۳۳۱.
20. ترجمۀ فولادوند، متن عربی آیه: ﴿وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ﴾. (قمر:۳۲)
دانلود تمامی شماره های هفته نامه زمان ظهور
عیسی به آمدن مدعیان دروغین بسیاری هشدار داده است، اما نگفته هر مدعیِ پساز او کذاب است. به قلم: متیاس… Read More
مصیبت برتر قسمت دوم به قلم: نازنین زینب احمدی مقدمه در بخش پیشین این مجموعه، با تکیه بر اهمیتی که… Read More
گفتوگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت دوم) به قلم: متیاس الیاس از پیشنهادِ رفتن نزد کشیش استقبال کرد… Read More
به قلم: شیث کشاورز امروزه نظریه تکامل (فرگشت) نظریهای است که در جامعۀ علمی، بهطور گسترده بهعنوان توضیحی کاملاً… Read More
پاسخ به تئوفان اعترافکننده | قسمت چهارم به قلم: ارمیا خطیب • پیشگفتار در قسمت پیشین به سه ادعای تئوفانس… Read More
وظیفۀ مؤمنان در قبال رؤیا در پیشگاه فرستادۀ الهی به قلم: نوردخت مهدوی مقدمه رؤیا، سفری شیرین و روحانی است… Read More