مخالفت علمای ادیان با فرستادگان
به قلم: کاظم محمدی
دین خدا از روز اول با نصب حجت خدا شروع شد و خداوند لحظهای دین خود را بدون ولی و سرپرست رها نساخت. «عن أبى بصير عن ابى عبد الله (ع) قال: المنذر رسولالله (ص)، و الهادي أميرالمؤمنين، و بعده الائمة عليهم السلام و هو قوله: «وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ» في كل زمان هاد مبين، و هو رد على من ينكر ان في كل أوان و زمان إماما، و انه لا تخلو الأرض من حجة كما قال أميرالمؤمنين عليهالسلام: لا تخلو الأرض من قائم بحجة الله اما ظاهر مشهور و اما خائف مغمور لئلا تبطل حجج الله و بيناته» «ابوبصیر از امام صادق (ع) نقل میکند که فرمود: انذارکننده ـترسانندهـ رسولالله (ص) بود و هدایتگر امیرالمؤمنین (ع) و بعد از او ائمه علیهمالسلام هستند و این همان قول خداوند است (و برای هر قومی هدایتگری است) در هر زمان هدایتگری بیانگر است و این پاسخ به هرکسی است که منکر این باشد که در هر لحظه و زمان امامی هست و اینکه زمین از حجت خالی نمیشود؛ همانطور که امیرالمؤمنین (ع) فرمود: “زمین از قائمی به حجت خدا خالی نمیشود؛ یا آشکارِ شناختهشده یا ترسانِ پنهان تا اینکه حجتهای خدا و بیّناتش باطل نشود.”» [1]
در این حدیث مضامین مهمی بیان شده که توجه به آن میتواند چراغ راهی باشد برای همیشۀ تاریخ بشریت، و نفی اتهام خداوند مبنی بر اینکه دین را رها کرده تا عدهای از راه برسند و با نظرات خود آن را کامل کنند.
مسئلۀ اول اینکه هر قومی هدایتگری دارد. این بدین معناست که حتی در زمانهای فترت (که حجت خدا بهشکل علنی دعوت به دین خدا نمیکند) نیز حجت الهی وجود دارد و دین خدا بیسرپرست نیست.
نکتۀ دوم اینکه امام علی (ع) بیان میکند حتی اگر حجت خدا پنهان باشد نیز حجت بر مردم تمام است: قال أميرالمؤمنين (ع): «لا تخلو الأرض من قائم بحجة الله اما ظاهر مشهور و اما خائف مغمور لئلا تبطل حجج الله و بيناته.» همانطور که امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «زمین از قائمی به حجت خدا خالی نمیشود؛ یا آشکارِ شناختهشده یا ترسانِ پنهان تا اینکه حجتهای خدا و بیّناتش باطل نشود.»
یعنی مردم زمانِ فترت که حجت خدا ظاهر نیست هم تکلیفشان روشن است و خداوند حجت را بر آنان نیز تمام کرده است و بدین ترتیب، دین خدا همیشه و در هر حالی کامل است؛ پس معنی ندارد کسی از پیش خود تصمیم بگیرد دین خدا را کامل کند. چراکه ممکن نیست چیزی را که کامل است کامل کنند. اصطلاحاً در این خصوص گفته میشود: “تحصیل حاصل است” مثل اینکه بگوییم چراغی که روشن است را روشن کنید. کاملاً روشن است که این کار محال و نشدنی است. مگر اینکه عدهای فکر کنند خداوند دین خود را رها کرده و قرآن که میگوید در هر زمانی حجت خدا سرپرست دین خداست نیز دروغ است و امام علی (ع) هم خلاف گفته و امام صادق (ع) نیز اشتباه کرده! (تکاد السماوات یتفطّرن و الارض و تخرّ الجبال هَدًّا) (نزدیک است از این سخن آسمانها بشکافند و زمین شکافته شود و کوهها فرو بریزند). [2]
مطلب سوم اینکه حجت خدا گاهی اوقات از ترس مخفی میشود. اما این چه زمانی است؟ درحالیکه میبینیم حضرت نوح (ع) به شدیدترین شکل از جانب مشرکین انکار شد و حضرت محمد (ص) مرارتها کشید و امام حسین (ع) با زبان تشنه در دشت کربلا به شهادت رسید. و اگر تاریخ را ورق بزنیم میبینیم همیشه همینطور بوده و مردم هیچگاه از کشتن یحیی و آزار عیسی و انکار صالح علیهمالسلام دست برنداشتند.
حجتهای الهی هیچگاه نه ترس از جان داشتند [3] و نه در راه خدا از انکارِ انکارکنندهای ترسیدند [4] و نه از ملامتِ ملامتکنندهای واهمه داشتند. [5] پس باید دلیل دیگری برای غایب شدن حجتهای الهی بیابیم.
این مبحث را از کتاب عقاید اسلام نقل میکنیم.
«بنابراین در این بحث کوتاه و مختصر به این نتیجه رسیدهایم که: در این میان راه و روشی وجود دارد که به خالی شدن زمین از حجت الهی معتقد است؛ مانند روش سنی یا سلفی؛ همانگونه که قبلاً بیان شد این راه و روش با ظاهر نص قرآنی و ازجملۀ آیه اکمال دین تعارض دارد.
اما روش دیگر اقرار میکند که زمان از حجت الهی خالی نمیگردد، اما این حجت با وجود قابل ممکن است غایب شود، بدون اینکه کسی را تنصیب و تعیین کند تا عیناً جای او باشد تا این نایب حکم واقعی خدا را به مردم برساند… که در حقیقت این روش با روش قبلی (روش سلفی) چندان تفاوتی ندارد و هر دو با آیۀ اکمال دین در تعارضاند.
اما روش سوم که ما آن را مطرح کردیم این است که زمان از حجت الهی خالی نمیشود و صحیح نیست بدون آنکه فردی را به نیابت تعیین کند، غایب شود و هنگامی که بدون اینکه فردی را بهطور علنی نصب (و تعیین) کند غایب شود، در آن حال همۀ امت مقصر بوده و از حق منحرف شدهاند و کسی که قابلیت پذیرش روش الهی صحیح را داشته باشد وجود ندارد. در این حالت با تعیین فرستاده یا نایب، حجت اقامه میشود اما به دلیل عدم وجود قابل از او خواسته نمیشود که مردم را مطلع سازد و با آنها مرتبط شود.» [6]
یعنی خداوند هیچ زمان دین خود را رها نمیکند، اما پذیرا نبودن مردم موجب میشود خداوند فرستادۀ خود را مأمور به تبلیغ نکند.
حال اجازه دهید مسئله را از زاویهای دیگر بررسی کنیم و با پاسخ نقضی، مخالفان دیدگاهمان را به پاسخگویی وادار کنیم.
معتقدین به فقها معمولاً اینگونه استدلال میکنند که خداوند دین را فرستاده است تا به آن عمل شود و راضی نیست دینش ترک و فراموش و احکامش تعطیل شود؛ و ازآنجاییکه امام مهدی (ع) نیست، فقها متصدی اجرای دین و حدود الهیاند و بر مردم واجب است که در دین خود به متخصصین این امر که همان علما و فقها هستند رجوع کنند و در غیر این صورت، اعمال عبادی آنها پذیرفته نیست مگر اینکه با واقعالامر مطابقت داشته باشد.
حال، اگر فرض کنیم آنها ادلۀ سید احمدالحسن را نپذیرند و تبیین او در باب حجتهای الهی را مردود پنداشته و بر نقش علما در زمان فترت پافشاری کنند، باید به این سؤال پاسخ دهند: «آیا خداوند راضی بوده که دینش در ادوار مختلف، همانند فترتِ بعد از حضرت عیسی (ع) و قبل از رسولالله (ص) تعطیل شود؟»
ازآنجاییکه سُنت خداوند تغییرناپذیر است،[7]نمیتوان گفت خداوند گاهی راضی به تعطیل شدن دینش هست و گاهی راضی به تعطیل شدن دینش نیست. بدین ترتیب باید بپذیرند در زمانهایی که پیامبران الهی بهشکل علنی در بین مردم نبودند؛ مردم برای دانستن احکام دینیشان باید به علمای زمان خودشان رجوع نموده و از آنها کسب تکلیف کنند. و قاعدۀ عقلیِ رجوع به متخصص دربارۀ آنها نیز صادق است!
آنها نمیتوانند بگویند مسیحیان بعد از رفع شدن حضرت عیسی (ع) باید دست از دین خدا بکشند و یهودیان بعد از حضرت موسی (ع) باید بیدین شوند و این داستان بعد از غیبتِ هر پیامبری تکرار شده و خدا راضی بوده دینش در گذشته بارها و بارها فراموش شود و احکامش چندین بار و بهمدت بسیار زیادی تعطیل شود و در این بین تنها گروهی که خدا راضی به تعطیل شدن دین آنها نشد مسلمانان هستند.
اگر اینطور است؛ این چه قاعدۀ عقلی است که بارها نقض شده است؟ درحالیکه قاعدۀ عقلی به اقرار خودشان تخصیصبردار نیست؛[8] یعنی اگر رجوع به فقها برای گرفتن دین درست است باید همیشه درست باشد و اگر درست نیست هیچوقت درست نیست و اِلّا عقلی نیست و برای درست بودنش نیاز به دلیلی معتبر (آیۀ محکم یا روایت متواتر) داریم.
و اگر بگویند که این قاعده عقلی است و در خصوص تمام ادیان جریان پیدا میکند، سؤال ما این است: آیا مسیحیان باید از فقهایی پیروی میکردند که انجیل را تحریف و پیامبر اسلام (ص) را انکار کردند؟
آیا یهودیان باید دینشان را از فقهایی میگرفتند که تورات را تحریف کرده و با عیسی (ع) و محمد (ص) جنگیدند و میخواستند آنها را بکشند؟
این اتفاق همیشه در جریان بوده و هر پیامبری که به دستور خدا مردم را به دین فراخوانده، عدهای با روپوش دین آمدند و با پیامبرِ جدید به مخالفت برخاستند. [9] با این نگاه که به اشتباه رجوع به متخصص نام گرفته، هیچگاه نمیتوان دعوت هیچ پیامبری را تصدیق کرد و به او ایمان آورد. زیرا عدهای که خود را متخصص دین معرفی میکردند پیامبران را انکار کرده و با تحقیر عقل دیگر انسانها به آنها القا میکردند که چون شما در شناخت دین خود ناتوانید باید به ما مراجعه کنید و تا ما کسی را بهعنوان فرستادۀ الهی تأیید نکردیم او نمیتواند حجت خدا باشد.
آنچه از این بحث نتیجه گرفته میشود این است که رجوع به فقها نهتنها عقلی نیست، بلکه اگر آن را موشکافی کنیم میبینیم خلاف دین خداست. همچنین نتیجه میگیریم چون حجتهای الهی همیشه بین مردم حاضرند، دین خدا هیچوقت ناقص نبوده تا نیاز باشد کسی متصدی کامل کردن دین خدا شود.
1-عبد علی بن جمعه العروسی الحویزی ، تفسیر نور الثقلین، 5 جلد، اسماعیلیان- قم، چاپ: چهارم، 1415ق. ج2، ص484.
2-مریم 90
3-توبه 111
4- یونس 41
5-مائده54
6 -سید احمدالحسن، عقاید اسلام، ص70-71
7 – فلن تجد لسنه الله تبدیلا و لن تجد لسنه الله تحویلا، فاطر43
8 -چون قاعده عقلی تخصیص بردار نیست. مثلا آیا میشود بگوییم ظلم محال است مگر در جای خاصی؟ تسلسل محال است الا فلان جا؟ این درست نیست. قوانین عقلی استثناء ندارد.
9- اعراف، 60و66و75و88و109، مومنین، 33 و ص،6.