خانه > برگزیده > بنر > 172 – معناپژوهیِ عصمت و بررسی چرایی نافرمانی برخی پیامبران (ع)

172 – معناپژوهیِ عصمت و بررسی چرایی نافرمانی برخی پیامبران (ع)

پارادُکس عصمت و نافرمانی

به قلم: سید حامد میری
پاییز ۱۴۰۲

پیش‌درآمد

همواره مسئلهٔ عصمت و مناقشات مربوط به آن، بحث پردامنه و محبوب بسیاری از اندیشمندان اسلامی بوده و مثل همیشه اختلاف‌نظرها دراین‌باره هم بسیار زیاد است و در نهایت مطالب ارائه شده، فکر و قلب انسان را آرام نمی‌کند. تعریفِ عصمت، ریشه‌یابی آن و گسترهٔ عصمت جزو مهم‌ترین مباحث مطرح شده در این مسئله است، اما یکی از پرچالش‌ترین مباحث این موضوع، متون قرآنی است که از خطا، فراموشی و نافرمانی بعضی از حجت‌های خدا ـ‌البته نافرمانی حجت‌های الهی به‌معنای گناه مصطلح و مشهور نیست و به زودی در همین مقاله توضیح آن خواهد آمد‌ـ سخن می‌گوید، درحالی‌که ظاهر این آيات با تعریف اغلب علما از عصمت ناسازگار به نظر می‌رسد. متونی که از عصیان حضرت آدم (ع) و نزدیک شدن او به درخت ممنوعه سخن می‌گوید:
(فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى‏ فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏) [1] (پس شیطان او را وسوسه کرد. گفت: ای آدم! آیا تو را به درخت جاودانگی و پادشاهی ابدی راهنمایی کنم؟ پس آن دو از آن ]درخت[ خوردند، بی‌درنگ زشتی‌هایشان آشکار شد [برهنه شدند] و به پوشاندن خود با برگ بهشتی اقدام کردند و آدم پروردگارش را نافرمانی کرد).
از حضرت یونس نبی (ع) و اینکه از محل مأموریتش فاصله گرفت، حکایت می‌کند: (وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى‏ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمين‏)[2] (و هنگامی که یونس ]قوم خود را وانهاد و] رفت درحالی‌که خشمگین بود، پس گمان کرد که ما بر او سخت نمی‌گیریم. پس در تاریکی‌ها ندا داد که معبودی جز تو نیست. تو پاک و منزهی، من از ستمکاران بودم).
از موسی کلیم (ع) و وصی او یوشع بن نون (ع) سخن می‌گوید؛ آن‌گاه که آن ماهی را فراموش کردند و معلم آسمانی که مأمور به شناخت و پیروی از او بودند را گم کردند : (فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبا * فَلَمَّا جاوَزا …) [3] (پس هنگامی که به مجمع‌البحرین رسیدند، ماهی خویش را فراموش کردند و آن ماهی راهش را به دریا آرام و بی‌صدا در پیش گرفت* پس چون آن دو ]از مجمع‌البحرین[ گذشتند…).
همچنین بیان می‌کند که موسی (ع) در پیروی از عبد صالح (ع) آشکارا سه بار نافرمانی کرد و وعده‌ای را که دربارهٔ سکوت و همراهی با آن حجت ‌الهی (ع) داده بود فراموش کرد: (قالَ لا تُؤاخِذْني‏ بِما نَسيتُ وَ لا تُرْهِقْني‏ مِنْ أَمْري عُسْرا) [4] (گفت: مرا به‌خاطر آنچه فراموش کردم مؤاخذه نکن و در امرم بر من سخت نگیر).
این‌ها نمونه‌هایی از آیاتی است که در قرآن از فراموشی و نافرمانی پیامبران ‌خدا سخن به میان آمده. البته اینجا سخن از سهو و نسیان معصومین در همهٔ موضوعات ازجمله امور شخصی و عبادات و… نیست؛ بلکه سخن دربارهٔ سهو و نسیانی از سوی جانشینان خداست که در متون دینی نافرمانی تلقی شده و ناقض عصمت ایشان به نظر می‌رسند، اما دربارهٔ سهو و نسیانِ معصوم مباحث خواندنی در کتاب «عقاید اسلام» نوشتهٔ سیداحمدالحسن وجود دارد که علاقه‌مندان می‌توانند به آن مراجعه کنند. [5] با نگاهی به نظرات مطرح‌شده درمی‌یابیم که ظاهر آيات قرآنی با تعریف اکثر علما از عصمت، ناسازگار به نظر می‌آيد؛ به همین خاطر این بینوایان برای رفع پارادُکس موجود، به زحمت افتادند و مجبور شدند که این آیات را از مفهوم روشن خود منصرف سازند و تفسیر‌هایی ارائه کنند که مثل بسیاری از موضوعات دیگر برای اهل دقت قانع‌کننده نیست. در این نوشتار تلاش می‌شود تا علاوه‌بر نقد نظرات علما در تعریف عصمت و ارائۀ متون دینی دراین‌باره از طریق معارفی که سید احمدالحسن در اختیار ما قرار داده، پاسخ مناسبی به این تناقضات بدهیم. امید است این مطالب مورد رضای خدای سبحان قرار بگیرد و خوانندگان عزیز و محترم نیز از آن بهره ببرند.

تعریف عصمت

عصمت در لغت از ریشه «عَصِمَ» به‌معنای منع، حفظ و باز‌داشتن است [6] و در بسیاری از آیات و روایات نیز به همین معنی آمده است. برای نمونه در آیهٔ زیر این کلمه در معنای لغوی خودش به کار رفته است.
(قالَ سَآوي إِلى‏ جَبَلٍ يَعْصِمُني‏ مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقين‏) [7] (]پسر نوح[ گفت: من به کوه پناه خواهم برد تا مرا از آب حفظ کند؛ ]نوح[ گفت: امروز هیچ حفاظ و مانعی از امر خداوند وجود ندارد مگر کسی که خدا به او رحم کند…).
اما در اصطلاح علم کلام (عقاید) تعریف‌های متعددی برای عصمت مطرح شده که به‌اختصار بیان می‌شود.

دیدگاه علمای اهل‌سنت

«اشاعره» از مذاهب اهل‌سنت، عصمت را إعمال قدرت مستقیم خداوند در بندگان خویش می‌پندارند. به چند نمونه از آراء ایشان توجه بفرمایید.
ابوالحسن اشعری می‌گوید: «عصمت، قدرت بر اطاعت و عدم قدرت بر معصیت است.» [8] ابن ابی‌شریف قدسی عصمت را این‌چنین تعریف می‌کند: «عصمت، خلق مانعی است غیر اجباری.» [9] تفتازانی هم در تعریف عصمت می‌گوید: «عصمت یعنی اینکه خداوند در بندهٔ خود گناه خلق نکند، باوجوداینکه قدرت و اختیار بنده پابرجاست.» [10] به نظر می‌رسد مراد جناب ابوالحسن اشعری از ارائهٔ این تعریف، جبری بودن عصمت در حجت‌های معصوم خداست؛ چون طبق این تعریف، خداوند قدرت بر معصیت را از ایشان می‌گیرد و دیگر توانایی بر نافرمانی ندارند. همچنین جناب تفتازانی با این تعریف، پارادُکس تازه‌ای را مطرح کرده و راه‌حلّی برای آن ارائه نداده است. چگونه ممکن است خداوند گناهی در بندهٔ خود خلق نکند و در عین‌ حال اختیار بنده هنوز پابرجا باشد؟! به عبارت دیگر چگونه بنده می‌تواند ارتکاب گناه را انتخاب کند، وقتی گناهی در او خلق نشده است؟!
این تعریف‌ها بوی همان جبرگرایی را می‌دهد که اغلب اشعری‌ها به آن معتقدند. البته ظاهر تعریفی که جناب ابن ابی‌شریف ارائه داده را می‌توان به‌گونه‌ای تفسیر کرد که از اشکال جبرگرایی مبرّا شود. مثل اینکه بگوییم: عصمت آن است که خداوند مانعی درونی در بندهٔ خود قرار می‌دهد که او با وجودِ داشتن قدرت بر گناه، نافرمانی را برنگزیند. علاوه‌بر این اشکالی که در همهٔ این تعریف‌ها به چشم می‌خورد این است که تعریف‌های ارائه‌شده پارادُکس عصمت با متون دینی را حل نمی‌کند، همان متونی که از نافرمانی انبیای الهی سخن می‌گوید؛ زیرا اگر خداوند با إعمال قدرت خویش توانایی نافرمانی را از حجت‌های معصوم خویش گرفته است یا مانعی غیراجباری خلق نموده یا گناه را در ایشان خلق نکرده، پس چگونه این انبیای الهی این نافرمانی‌ها را مرتکب شدند.
اکنون به ‌سراغ علمای معتزلی از دیگر مذاهب اهل‌سنت برویم و ببینیم آیا ایشان توانسته‌اند تعریفی ارائه دهند که پارادُکسِ مدنظر ما را پاسخ دهد؟ با نگاهی به نوشته‌های علما درمی‌یابیم که علمای معتزله مانند علمای شیعه عصمت را لطفی از جانب خدا می‌دانند که حجت‌های الهی به‌سبب این لطف از ارتکاب معاصی حفظ می‌شوند.
برای نمونه به تعریف قاضی عبدالجبار معتزلی که از افراد شاخص معتزله است بنگرید. او می‌گوید: «عصمت لطفی است که به‌سبب آن مکلّف از ارتکاب گناه خودداری می‌ورزد. درست همان‌گونه که لطف، انسان را بر انجام کار خوب برمی‌انگیزد که اگر پذیرفته شود به آن «توفیق» می‌گویند، همان‌طور لطف می‌تواند انسان را از ارتکاب کار بد باز ‌دارد که اگر پذیرفته شود «عصمت» نام دارد.» [11] با توجه به شباهت این تعریف با تعریف‌های مطرح شده توسط علمای شیعه، نقد و بررسی آن را به‌همراه نظریات علمای شیعه بیان می‌کنیم.

دیدگاه علمای شیعه

همان‌طور که بیان شد علمای شیعه نیز عصمت را لطفی از جانب خدا می‌دانند که حجت‌های الهی با وجود توانایی بر ارتکاب نافرمانی به‌سبب این لطف از آن حفظ می‌شوند. این‌ها نمونه‌هایی از نظرات علمای شیعه است که باهم مرور می‌کنیم.
شیخ مفید در تعریف عصمت گفته است: «عصمت لطف خدا به بندۀ خویش است به‌گونه‌ای که او را از انجام معصیت و ترک اطاعت بازمی‌دارد، باوجوداینکه بر آن توانایی دارد.» [12] سید مرتضی دراین‌باره می‌گوید: «بدان‌ که عصمت لطفی است از جانب خدا که بنده به‌واسطۀ آن دوری کردن از کار بد را برمی‌گزیند. بنابراین گفته می‌شود: خداوند او را عصمت داد، به اینکه کاری کرد که بنده به‌واسطهٔ آن اجتناب از کار بد را برگزیند. و گفته می‌شود: بنده عصمت داده شد؛ چراکه او با این انگیزه‌ای که به او داده شد از کار بد دوری کرد.» [13] شیخ طوسی هم‌چنین تعریفی را ارائه می‌دهد: «عصمت یعنی منع شدن از آفت و معصوم در دین یعنی کسی که از روی لطف نه از روی حیلوله (یعنی مانع شدن قهری) از انجام کار ناشایست منع می‌شود.» [14] علّامه حلّی نیز می‌گوید: «عصمت لطفی است به بنده که آن شخص با آن دیگر انگیزه‌ای برای ترک طاعت و انجام معصیت ندارد، باوجوداینکه توانایی انجام آن ‌را دارد.» [15] نکتهٔ شایان ذکر این است که به قول اهل منطق این تعریف‌ها جامع افراد نیستند؛ چون افراد بسیاری از انبیای الهی مانند حضرت آدم (ع)، موسی (ع)، یوشع بن نون (ع)، یونس (ع) و… از دایرهٔ عصمت خارج شده و دیگر جزو مصادیق معصومین نباید محسوب شوند؛ زیرا لطف الهی (عصمت) مانع از ارتکاب نافرمانی آنها نشده است. درحالی‌که به دلایل مختلف می‌دانیم که تمام انبیای الهی معصوم‌اند و باید تعریف‌ علما این مصادیق را هم دربر بگیرد. به همین دلیل این تعریف‌ها جامع افراد نیستند.
این تعریف‌ها همچنین مانع اغیار نیستند؛ زیرا افرادی را شامل می‌شوند که طبق عقیدهٔ مشهور شیعیان جزو مصادیق معصومین محسوب نمی‌شوند. (این اشکال براساس مبنای مشهور علمای شیعه مطرح می‌شود) یعنی با وجود اینکه باور رایج و مشهور این است که تنها پیامبران و اوصیای ایشان دارای عصمت به‌معنای خاص خود هستند، اما طبق این تعریف‌ها، همهٔ انسان‌ها (حتی افرادی غیر از حجت‌های خدا) هم می‌توانند به این درجه از عصمت دست‌ یابند؛ زیرا این لطف الهی می‌تواند شامل افراد دیگر هم بشود و ایشان هم از گناه حفظ شوند و در طول عمرشان گناهی را مرتکب نشوند. البته این اعتقاد دربارهٔ همگانی بودنِ عصمت به‌معنای عام آن و حتی وجود مراتب متعدد برای عصمت باور درستی است. اما آنچه محل اشکال است ارائهٔ تعریف جامع و مانع دربارۀ موضوع محل بحث یعنی عصمتِ حجت‌های خداست که مصادیقی غیر از آنها را شامل نشود.

معنای عصمت از دیدگاه سید احمدالحسن

عصمت یک معنای عام دارد و آن تمسّک جستن و چنگ زدن به خداوند و پناه بردن به او از محرمات الهی است و بسیاری از روایات به همین معنی اشاره دارد و سید احمدالحسن نیز همین معنی را در تعریف عصمت بیان کرده است، اما این معنای عام از عصمت است که همهٔ انسان‌ها را در بر می‌گیرد و همهٔ افراد می‌توانند به این ویژگی دست یابند. [16] آنچه به مسئلهٔ مطرح شده در این مقاله مرتبط است، معنای خاص عصمت است که مربوط به حجت‌های خداست. و تمام اشکال در درست بیان نشدن همین درجهٔ از عصمت است که علما را در فهم و سازگار نمودن با معنای عصمت دچار بحران نموده است.
طبق بیان سید احمدالحسن، عصمت دارای مراتبی است و حجت‌های خدا با اخلاص خویش به مرتبه‌ای از آن دست می‌یابند که خداوند ایشان را محافظت می‌نماید تا هیچ‌گاه با گفتار و کردار خویش پیروانشان را از مسیر حق خارج نگردانند و به باطل وارد نکنند. این همان مرتبه‌‌ای است که خدای سبحان آن را تضمین نموده که ایشان هرگز از این مرتبه پایین‌تر نخواهند آمد. در غیر این صورت، امر به پیروی از ایشان لغو خواهد بود و این امر از حکیم مطلق سر نمی‌زند. (تعالی الله علوا کبیرا). به بیان روشن‌تر عصمتی که دربارهٔ حجت‌های الهی مدنظر است، مرتبه‌ای از عصمت است که خداوند ایشان را حفظ می‌کند تا با هیچ سخن و فعلی پیروانشان را گمراه نسازند.
به کلام سید احمدالحسن دراین‌باره بنگرید: «همچنین درمی‌یابیم در حجج الهی که بر عصمت آنها نصّ وارد شده است، عصمت دارای کمینه و حدّ پایینی است که تجاوز از آن ممکن نیست. این حدّ همانی است که با آن، شرط نصّ عصمت بر آنها برقرار می‌گردد و با این شرط، آنها مردم را از هدایت خارج نمی‌کنند و در باطل وارد نمی‌سازند.» [17] بر مبنای این کلام تنها در صورتی عصمت را می‌توان بر حجت‌های الهی اطلاق کرد که با رفتار و گفتار خود کسی را از هدایت خارج نکنند و در باطل وارد نسازند. این همان پایین‌ترین حدّی است که همهٔ خلفای الهی باید حائز آن باشند تا شرط عصمت دربارۀشان به دست آید. پس باید بگوییم که این حدّ از عصمت، همان تعریف صحیح از عصمتِ حجت‌های الهی است که با منظومهٔ دین و تمام متون دینی سازگاری دارد. عصمتِ حجت‌های الهی یعنی ایشان هیچ‌گاه کسی را از مسیر حق و هدایت خارج نکرده و در باطلی وارد نمی‌گردانند.

شواهدی از روایات اهل‌بیت (ع)

این تعریف ارائه‌شده توسط سید احمدالحسن در بیان اهل‌بیت (ع) بارها تکرار شده و همین معنا پس از امر به پیروی از اوصیای رسول خدا (ص) تا روز قیامت آمده است.
امام رضا (ع) از پدران بزرگوارش نقل می‌کند که رسول خدا (ص) فرمود:«مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى قَضِيبِ الْيَاقُوتِ الْأَحْمَرِ الَّذِي غَرَسَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِيَدِهِ وَ يَكُونَ مُتَمَسِّكاً بِهِ فَلْيَتَوَلَّ عَلِيّاً ع وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ فَإِنَّهُمْ خِيَرَةُ اللَّهِ وَ صَفْوَتُهُ وَ هُمُ الْمَعْصُومُونَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ وَ خَطِيئَةٍ» [18] «هرکس این موجب شادی‌اش می‌شود که به شاخهٔ یاقوت سرخ که خدای عزوجل به دست خود کاشته است بنگرد درحالی‌که به آن دست آویخته است، باید ولایت علی (ع) و ائمه از فرزندانش را بپذیرد. پس ایشان بهترین خلق خدا و برگزیدگان اویند و از هر گناه و خطایی معصوم‌اند.»
همچنین امام رضا (ع) در روایت مشابهی نقل می‌کنند که رسول خدا (ص) فرمودند: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مَمَاتِي وَ يَدْخُلَ جَنَّةَ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَنِي رَبِّي قَضِيبٌ مِنْ قُضْبَانِهِ غَرَسَهُ بِيَدِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَكَانَ فَلْيَتَوَلَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ الْأَوْصِيَاءَ مِنْ بَعْدِهِ فَإِنَّهُمْ لَا يُخْرِجُونَكُمْ مِنْ هُدًى وَ لَا يُدْخِلُونَكُمْ فِي ضَلَالَةٍ »[19] «هرکسی که دوست دارد مانند من زندگی کند و مانند من بمیرد و در بهشت عدن که پروردگارم به من وعده داده داخل شود و شاخه‌ای از شاخه‌های آن را که خداوند به دست خویش کاشته است ]را ببیند[ سپس به او بگوید که باش و موجود شود، پس باید ولایت علی بن ابی‌طالب و اوصیای بعد از او را بپذیرد. پس ایشان شما را از هدایت خارج نمی‌کنند و در گمراهی وارد نمی‌سازند.»
روشن است که این دو روایت درصدد بیان این معناست که پذیرش ولایت اوصیای رسول خدا (ص) و پیروی از ایشان رمز داخل شدن در بهشت و بهره بردن از نعمت‌های آن است؛ سپس با دو عبارت مختلف بیان می‌شود که آنها شایستهٔ پیروی هستند. در روایت اول می‌فرماید: ایشان معصوم‌اند و در روایت دوم می‌فرماید: ایشان کسی را از راه هدایت خارج نمی‌کنند و در گمراهی داخل نمی‌سازند. تناظر و همسانی در این دو عبارت، این معنا را به ذهن مخاطب منتقل می‌کند که هرکدام از این تعبیرها “عبارتٌ أخری” و تعبیر معادلِ دیگری است و گویا همدیگر را تعریف و تفسیر می‌کنند. پرواضح است که وقتی پیامبر خدا (ص) پیروی از افرادی را شرط ورود به بهشت معرفی می‌کند، یقیناً آنها باید از هرآنچه پیروانش را از مسیر حق و هدایت بیرون می‌کند و در مسیر باطل و گمراهی وارد می‌کند، معصوم و پیراسته باشند. در غیر این صورت پیروی‌شان آنها را به راهی که پایانش جهنم است وارد می‌کند، نه بهشت.

شایان‌ذکر است عصمت اصطلاحی است که در فرهنگ اهل‌بیت‌ رسول خدا (ص) تولید و تعریف شده است و در قرآن کریم از اصطلاح «عصمت» استفاده نشده است؛ بلکه قرا‌‌ئن و شواهد مفهوم عصمت در قرآن آمده؛ مانند اینکه خداوند دستور به اطاعت مطلق از ایشان داده یا ایشان را از هرگونه رجس و پلیدی پاک نموده، یا اینکه ایشان هدایت به حق می‌کنند و امثال این تعابیر. در روایات اهل‌بیت (ع) نیز با وجود تصریح پرشمار به این اصطلاح، در موضوعات فراوانی از این اصطلاح استفاده نشده، ولی روشن است که درصدد بیان همین معنا هستند. برای نمونه در روایت زیر به پیروی مطلق از آل‌محمد (ص) دستور داده شده، با این تفاوت که میانِ لزوم پیروی و هدایتگری ایشان، تلازم و وابستگی برقرار شده است و این همان مطلوب ماست.
امام صادق (ع) نقل می‌کند که رسول‌خدا (ص) فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ ذُرِّيَّةَ كُلِّ نَبِيٍّ مِنْ صُلْبِهِ وَ جَعَلَ ذُرِّيَّتِي مِنْ صُلْبِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ مَعَ فَاطِمَةَ ابْنَتِي وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى اصْطَفَاهُمْ كَمَا اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ‏ فَاتَّبِعُوهُمْ‏ يَهْدُوكُمْ‏ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ وَ قَدِّمُوهُمْ وَ لَا تَتَقَدَّمُوا عَلَيْهِمْ فَإِنَّهُمْ أَحْلَمُكُمْ صِغَاراً وَ أَعْلَمُكُمْ كِبَاراً فَاتَّبِعُوهُمْ فَإِنَّهُمْ لَا يُدْخِلُونَكُمْ فِي ضَلَالٍ وَ لَا يُخْرِجُونَكُمْ مِنْ هُدًى.» [20] «همانا خدای متعال نسل او را در صلب او قرار داد و نسل مرا در صلب علی بن ابی‌طالب به همراه دخترم فاطمه قرار داد و خدای تعالی آنها را برگزید، همان‌گونه که آدم و نوح و آل‌ابراهیم و آل‌عمران را بر جهانیان برگزید؛ پس از ایشان پیروی کنید تا شما را به صراط مستقیم هدایت کنند و ایشان را جلو بیندازید و خود بر آنها مقدم نشوید؛ پس کوچکشان بردبارترینِ شما و بزرگشان دانشمندترینِ شماست؛ پس از ایشان پیروی کنید، چون آنها شما را در گمراهی وارد نمی‌کنند و از هدایت خارجتان نمی‌سازند.»
در این روایت مشاهده می‌کنیم که بین امر به پیروی از آل‌محمد (ص) با هدایتگری ایشان تلازم برقرار است و این ملازمه برای اهل دقت هویداست. پرواضح است که اگر مردم برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت موظف به پیروی از کسی شده‌اند، آن شخص نباید مردم را به بیراهه بکشاند و از صراط مستقیم خارج کند. اگر خلفای الهی از این درجه پایین‌تر بیایند، دیگر امر به اطاعت از ایشان حکیمانه نخواهد بود؛ زیرا دیگر هیچ تضمینی بر ره‌یافتگی پیروانشان وجود نخواهد داشت.

آيا نافرمانی حجت معصوم الهی ناقض عصمت اوست؟!

دانستیم معصومان تهی از خطا و نافرمانی نیستند و این طبق تعریف سید احمدالحسن نقض‌کنندهٔ عصمتِ ایشان نیست، تاجایی‌که موجب گمراهی دیگران نشود. بنابراین نمونه‌های لغزش پیامبران در قرآن، نمودار شکست‌ آنان در آزمون‌های فرادستی است، پس با آستانهٔ عصمت سازگار است.
شایان‌ذکر است که مراد از نافرمانی در این متون دینی، گناهان مرسوم و شناخته‌شده مانند گناهان صغیره و کبیره نیست. به‌طور قطع انبیای الهی از این آلودگی‌ها به دورند و روح مقدسشان از این گناهان و حتی از فکر به آن پیراسته است؛ بلکه مراد همان‌گونه که بیان شد شکست در امتحانی است که در درجهٔ بالاتر برای ایشان حاصل شده و به‌سبب عدم تحمل آن مرحله مبتلا به نافرمانی و شکست شده‌اند. در واقع آنها مقامی را درخواست نموده‌اند که به علم و معرفت آن دست نیافته‌اند و به همین سبب در آن مرتبه شکست خورده‌اند. درست است که این شکست، نقض‌کنندهٔ عصمتِ ایشان در مرتبهٔ بالاتر است، اما به‌هیچ‌وجه حدّی از عصمت را که در تعریف بیان شد نقض نمی‌کند. به‌عنوان مثال موسی بن عمران (ع) در ماجرای سفرِ رمزآلود به مجمع‌البحرین در مقابل آن معلم آسمانی وعده می‌دهد که از اوامرش اطاعت کند و نافرمانی او را نکند: (قالَ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصي‏ لَكَ أَمْرا) [21] (گفت: ان‌شاءالله مرا صبور خواهی یافت و از امر تو نافرمانی نمی‌کنم) اما بااین‌وجود موسی (ع)‌ آن را از یاد می‌برد و خلف‌وعده می‌کند. او در حقیقت از امر خداوند سرپیچی کرد؛ چون وفای به عهد فرمان خداست. (اگر نگوییم که خداوند به موسی امر کرده بود که از عبد صالح پیروی کند و از او تخلف نکند و او در واقع امر مستقیم خدا را نافرمانی کرده است). [22]

(قالَ لا تُؤاخِذْني‏ بِما نَسيتُ وَ لا تُرْهِقْني‏ مِنْ أَمْري عُسْرا) (گفت: مرا به‌خاطر آنچه فراموش کردم مؤاخذه نکن و در این امر بر من سخت نگیر). بااین‌وجود چگونه می‌توان گفت که این نافرمانی آشکار، عصمت این پیامبر الهی را نقض نکرده است؟! پاسخ این سؤال و سؤالاتی ازاین‌دست با تعریفی که ارائه شد، کاملاً روشن می‌شود. این شکستِ موسی بن عمران (ع) به هر دلیل که اتفاق افتاده است، با عصمت موسی (ع) در آن حدِّ بیان شده منافاتی ندارد؛ زیرا او با این شکست، کسی را از مسیر حق و هدایت خارج نکرده و گمراه نساخته است. اگرچه موسی (ع) در آن مرتبه شکست خورده و حائز آن درجه از عصمت نشده است، اما این یک خسارت برای شخص او بوده و این شکست، او را از مرتبه‌ای که در تعریف عصمت گفته شد، خارج نمی‌کند. تنها خود موسی بن عمران (ع) در این آزمون نمرهٔ قبولی را نگرفته و به مرحلۀ بالاتر از عصمت دست نیافته است. همان‌گونه که سید احمدالحسن این مسئله را تبیین می‌کند، موسی (ع) مقام و فضل قائم آل‌محمد (ص) را درخواست نمود و برای همین خداوند آزمونی در آن سطح برای او ترتیب داد. [23] البته روشن است هرکس که صاحب مرتبهٔ بالاتر نیست و حائز علم و اخلاص آن مرتبه نشده، قطعاً در آزمون آن مرتبه شکست می‌خورد.
در خصوص سایر موارد نیز همین پاسخ، راه‌حل مسئله است. مثلاً حضرت آدم (ع) اگر به درخت ممنوعه نزدیک شد و در این امتحان شکست خورد به‌سبب این بود که او درخواست مقام بالاتر را نموده بود. طبق تفسیر سید احمدالحسن این درخت که آدم از نزدیک شدن به آن منع شده بود، ولی از میوهٔ آن خورد، در واقع درخت علم آل‌محمد (ص) یا درخت ولایت بود؛ یعنی در حقیقت آدم (ع) علم خاص آل‌محمد (ص) را طلب کرد، اما نتوانست آن را تحمّل کند؛ بلکه در حقیقت او تحمّل مقام قائم آل‌محمد (ص) را نداشت و اگر در این امتحان پیروز می‌شد به مقام پیامبران اولوالعزم می‌رسید.

امام صادق (ع) می‌فرماید:«… ثُمَ‏ أَخَذَ الْمِيثَاقَ‏ عَلَى النَّبِيِّينَ فَقَالَ‏ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ‏ ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ هَذَا مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ إِنَّ هَذَا عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ قَالُوا بَلَى فَثَبَتَتْ لَهُمُ النُّبُوَّةُ وَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَى أُولِي الْعَزْمِ أَلَا إِنِّي رَبُّكُمْ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِي وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَوْصِيَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ وُلَاةُ أَمْرِي وَ خُزَّانُ عِلْمِي وَ إِنَّ الْمَهْدِيَّ أَنْتَصِرُ بِهِ لِدِينِي وَ أُظْهِرُ بِهِ دَوْلَتِي وَ أَنْتَقِمُ بِهِ مِنْ أَعْدَائِي وَ أُعْبَدُ بِهِ طَوْعاً وَ كَرْهاً قَالُوا أَقْرَرْنَا وَ شَهِدْنَا يَا رَبِّ وَ لَمْ يَجْحَدْ آدَمُ وَ لَمْ يُقِرَّ فَثَبَتَتِ الْعَزِيمَةُ لِهَؤُلَاءِ الْخَمْسَةِ فِي الْمَهْدِيِّ وَ لَمْ يَكُنْ لآِدَمَ عَزْمٌ عَلَى الْإِقْرَارِ بِهِ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما…» [24] «… سپس میثاق خویش را از اولوالعزم ستاند. اینکه من پروردگارتان و محمد فرستادهٔ من و علی امیرالمؤمنین و اوصیای بعد از او ولی‌امرانم و گنجینه‌های علمم هستند و اینکه مهدی کسی است که به‌واسطهٔ او دینم را پیروز می‌گردانم و دولتم را آشکار می‌سازم و به دست او از دشمنانم انتقام می‌گیرم و به‌وسیلهٔ او از روی ارادۀا اجبار اطاعت می‌شوم. گفتند: اقرار می‌کنیم -ای پروردگار ما- و گواهی می‌دهیم. ]ولی[ آدم انکار نکرد و اقرار هم نکرد؛ پس عزم و اراده برای این پنج نفر دربارهٔ مهدی (ع) تثبیت شد، ولی برای آدم عزم بر این اقرار مقرر نگردید و این همان قول خدای تبارک‌وتعالی است: (و ما از آدم در گذشته عهد گرفتیم ولی او فراموش کرد و برای او عزم و اراده نبود… .» بنابراین عصمت حضرت آدم (ع) در جایگاه بالاتر نقض شد؛ چون صاحب آن مقام نبود و برای همین نتوانست آن را تحمّل کند، ولی این لغزش، نقض‌کنندهٔ عصمت او در مقام پایین‌تر نیست. سیداحمدالحسن دراین‌باره می‌گوید: «و نیز پاسخ به (شبهۀ) معصیتی که برای حضرت آدم حاصل شد و اینکه چگونه این معصیت، ناقض و نافی عصمت او نیست را درک می‌کنیم: (وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى) (آدم بر پروردگار خویش عصیان نمود و راه گم کرد)؛ چراکه آزمایش وی در رتبه‌ای بالاتر بود، تا بر او و غیر او روشن شود که وی را ثبات و پایداری در تصمیم نیست (لیس له عزم)» [25] دربارهٔ یونس نبی (ع) که در آزمون پیش‌رویِ خود شکست خورد نیز همین معنی وجود دارد. طبق بیان سید احمدالحسن، یونس به مقام امیرالمؤمنین علی (ع) امتحان شد و نتوانست آن را به دوش کشد.حبۀ عرنی می‌گوید: امیرالمؤمنین (ع) فرمود:«إِنَ‏ اللَّهَ‏ عَرَضَ‏ وَلَايَتِي‏ عَلَى أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ أَقَرَّ بِهَا مَنْ أَقَرَّ وَ أَنْكَرَهَا مَنْ أَنْكَرَ أَنْكَرَهَا يُونُسُ فَحَبَسَهُ اللَّهُ فِي بَطْنِ الْحُوتِ حَتَّى أَقَرَّ بِهَا» [26] «خداوند ولایت مرا بر اهل آسمان‌ها و اهل زمین عرضه نمود؛ آن‌که پذیرفت به آن اقرار نمود و آن‌کس که نپذیرفت انکارش نمود. یونس آن را انکار کرد و خداوند او را در شکم ماهی حبس فرمود تا به آن اقرار نمود.»

به این کلام سید احمدالحسن دربارهٔ امتحان یونس (ع) بنگرید:
«… چراکه اصل و ریشه‌ی ماجرای یونس (ع) عدم تحمّل مقام علی (ع) و جایگاه آن حضرت است… یونس (ع) پیامبر فرستاده شده است، بااین‌حال در ابتدا مقام علی (ع) را تاب نیاورد، ولی پس از آنکه آنچه از تربیت الهی و آموزش خداوند سبحان و متعال به دست می‌آید برایش حاصل شد، آن را پذیرفت و بر دوش کشید.» [27] همهٔ این حالات شکستی برای این انبیای بزرگوار الهی محسوب می‌شود، ولی این لغزش‌ها با تعریفی که از عصمت ارائه شد هیچ تعارض و ناسازگاری ندارد؛ زیرا این لغزش‌ها در مراتب بالاتر عصمت بوده و شکست در مرتبۀ بالاتر نقض‌کنندۀ مراتب پایین‌تر نیست. مثلاً دانشجویی که در آزمون دانشگاه مردود می‌شود، معنایش باطل شدن مدرک دیپلمش نیست؛ او تنها نتوانسته به سطح کارشناسی دست پیدا کند و در این آزمون شکست خورده است. حجت‌های خداوند نیز در این دنیا امتحان شده و به مراتبی از درجات عصمت دست‌ یافته‌اند، ولی میزان اخلاص همهٔ ایشان در یک اندازه نیست. (وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى‏ بَعْضٍ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُورا) [28] (و پروردگار تو داناتر است به کسانی که در آسمان‌ها و زمین هستند و ما بعضی از انبیا را بر یکدیگر برتری دادیم و ما به داوود زبور دادیم).

سخن پایانی

از مباحث ارائه‌شده روشن شد که در حقیقت هیچ پارادُکسی بین عصمت و متون دینی وجود ندارد؛ آن متونی که از خطا و نافرمانی برخی حجت‌های الهی حکایت دارد تنها با تعریف علما از عصمت در تعارض است. نکته‌ای که علما در تعریف عصمت به آن توجه نکرده‌اند، خلطِ بین مراتب عصمت است، بااینکه به وجودِ مراتب متعدد برای عصمت اشاره کرده‌اند. آنها مراتبِ عصمت را درهم‌آمیخته و از همین رو نتوانستند تعریفِ درستی از عصمت را ارائه کنند که همهٔ جوانب را در بر داشته باشد و با متونِ دینی در تعارض قرار نگیرد؛ اما سیداحمدالحسن با درنظر گرفتن پایین‌ترین حدّی که خلفای الهی باید دارا باشند و در غیر این صورت شرطِ عصمت را نخواهند داشت، تعریفِ درستی از عصمت ارائه می‌دهد که پارادُکس‌های مطرح شده را از اساس ریشه‌کن می‌کند و دیگر مجالی برای سایر اشکالات باقی نمی‌گذارد و آن تعریف این است: «عصمتِ حجت‌های الهی یعنی ایشان با رفتار و گفتار خویش هیچ‌کسی را از مسیر هدایت خارج نمی‌کنند و در باطلی داخل نمی‌سازند»؛ این مرتبه‌ای است که حجت‌های الهی هرگز از آن خارج نمی‌شوند.
بنابراین متونِ دینی که از نافرمانی‌های حجت‌های خدا حکایت دارد، در واقع از شکست‌هایی سخن می‌گوید که باوجود نقضِ عصمت در همان مرتبهٔ بالاتر، اما به‌هیچ‌وجه مرتبه‌ای که در تعریف عصمت بیان شد را نقض نمی‌کند؛ چون این لغزش هرگز موجب گمراهی کسی نشده و تنها خود ایشان را از دستیابی به مراتب بالاتر محروم ساخته است. این تفسیر ارائه‌شده توسط سید احمدالحسن، همهٔ اشکالات حول این مسئله را پاسخ می‌دهد و مجالی برای اشکال‌تراشی دین ستیزان به جا نمی‌گذارد و نیز باورِ درست دربارهٔ عصمتِ حجت‌های الهی را در دسترس حقیقت‌جویان قرار می‌دهد تا از افراط و تفریط در عقیده پاسبانی شوند و باورهای صحیح محمد و آل‌محمد (ص) را بیاموزند و البته گواهی بر برتری صاحب حقیقی علم در برابر دیگر مدعیان علم باشد.
والحمد لله وحده.
———–
1. سورهٔ طه، آیات ۱۲۰ و ۱۲۱.
2. سورهٔ انبیا، آیهٔ ۸۷.
3. سورهٔ کهف، آیهٔ ۶۱ و ۶۲.
4. سورهٔ کهف، آيهٔ ۷۳.
5. ر.ک: سید احمدالحسن، عقاید اسلام، ص۲۶۹.
6. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳؛ الزبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۸۱.
7. سورهٔ هود، آیهٔ ۴۳.
8. فخر رازی، المحصل، ص۵۲۱.
9. ابن ابی‌شریف قدسی، المساهرة بشرح المسایرة، ص۲۸۸.
10. نجم ‌الدین نسفی، شرح عقاید نسفیة، ص ۱۸۵.
11. قاضی عبدالجبار بن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۲۰، ص۸۶.
12. شیخ مفید، سلسله تألیفات، ص۳۷.
13. سیدمرتضی، رسائل، ج ۳، ص ۳۲۵.
14. شیخ طوسی، التبیان، ج ۵، ص ۴۹۰.
15. علامهٔ حلی، باب الحادی عشر، ص ۳۷.
16. ر.ک: سیداحمدالحسن، سفر موسی به مجمع البحرین، ص ۶۹.
17. همان، ص۷۰.
18. شیخ صدوق، عیون أخبارالرضا (ع)، ج۲، ص۵۷.
19. محمد بن الحسن الصفار، بصائرالدرجات، ج۱، ص۵۲.
20. ابن‌شاذان قمی، الروضة، ص ۱۷۹؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۳، ص۱۴۴.
21. سورهٔ کهف، آیهٔ ۶۹.
22. ر.ک: سید احمدالحسن، سفر موسی به مجمع البحرین، ص۶۹.
23. ر.ک: همان، ص۵۹.
24. محمدبن الحسن الصفار، بصائر الدرجات، ج۲، ص۹۰.
25. سیداحمدالحسن، سفر موسی به مجمع البحرین، ص ۷۰.
26. محمد بن الحسن الصفار، بصائرالدرجات، ج۱، ص ۷۶.
27. سید احمدالحسن، متشابهات، ج۴، ص۱۶۸.
28. سورهٔ اسراء، آیهٔ ۵۵.

همچنین ببینید

گفت‌وگوی_داستانی_دربارۀ_دعوت_فرستادۀ_عیسای_مسیح

گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت سوم)

عیسی به آمدن مدعیان دروغین بسیاری هشدار داده است، اما نگفته هر مدعیِ پس‌از او …