به قلم: ستایش حکمت
«مخاطبم» هرکه میخواهی باش؛ دستت را به من بده تا تو را با خود به توقفگاههایی از سومریان ببرم. الواح سومر و اَکد را برایت بخوانم تا پیوند دردناک عاشورا را به چشم ببینی. به من گوش فرا ده!
«… بعد از خواب دیدن بیدار شد؛ چشمانش را مالید؛ سرگیجهٔ شدیدی احساس کرد؛ دموزی بیدار شد و گفت: او را نزدم بیاورید، او را بیاورید. خواهرم را بیاورید. «جشتی نانا» خواهر کوچکم را بیاورید. آن نویسندهٔ دانا به رمز ارواح را بیاورید. خواهرم را که معانی کلمات را میداند؛ آن زن عاقلهای که معنای خوابها را میداند؛ باید با او سخن گویم. باید از خوابی که دیدهام باخبرش سازم.
دموزی با خواهرش «جشتی نانا» سخن گفت، دربارۀ خواب: خواهرم به خوابی که دیدهام گوش فرا ده! «اَسَلْ» [۱] در تمام اطراف من میروید؛ «اَسَلْ» به انبوه از درون زمین بالا میآید؛ یکی از آن گیاهان بهتنهایی ایستاد و سرش را در برابرم خم کرد. تمام اسلها جفتجفت ایستاده بودند بهجز یکی که از جایش کنده شده بود… .
در زمین رؤیایم آبی فرو نمیریزد. کیسهٔ آذوقهام خالی گشته و همهچیز آن به تاراج رفت. جام مقدسم از میخی که به آن آویزان بود افتاد! عصای چوپان ناپدید شد. کرکس، برهای را با چنگالهایش میبرد. و «باز» گنجشک را از حصار نیین ربود. خواهرم، مادهشترهای کوچک من غبارآلود ناله میدهند. برههای آغلم با پاهایی لنگان روی زمین حرکت میکنند. مشک شیر، متلاشی شده و خالی است. جامم خرد شد. دموزی دیگر بین زندهها نیست. آغل برههایش بر باد هوا رفت.
جشتی نانا گفت: آه ای برادر من! خوابت را برایم بازمگو! شادمانکننده نیست. «اسل» در تمام اطرافت میروید. «اسل» به انبوه از درون زمین بالا میآید. جمعی از قاتلان کار را بر تو یکسره خواهند کرد. این خواب توست.
از زانوی مادرت که تو را آبستن شد، خواهی افتاد. آذوقهٔ چوپان، مشک چوپان، همهچیز ناپدید میگردد. دیوصفتان هر کاری انجام خواهند داد تا تو را ناتوان سازند. جغد، کرکس، باز، عفریت بزرگ همه میخواهند تو را برانند. در آغل برهها کار تو را یکسره خواهند کرد. مادهشترهای کوچکت غبارآلود ناله سر میدهند. خشم چونان گردباد در آسمان پایدار میماند، تو بر زمین خواهی افتاد. هنگامی که برههای آغلت با پاهایی لنگان بر زمین حرکت میکنند، هنگامی که مشک متلاشی شده و خالی است، شیاطین هرچیزی را پژمرده خواهند کرد. گالا گونههایت را خواهد خراشید، آن هنگام که «باز»، گنجشکی را از حصار نیین میرباید.
دموزی، گیسوانم بهخاطر تو در آسمان پریشان خواهد شد! برهها زمین را با سُمهای خود خواهند کند. آه دموزی! من با تأسف بر تو، گونههایم را خواهم درید. دموزی از شیاطین گریخت. به آغل برههای خواهرش جشتی نانا گریخت. وقتی جشتی نانا، دموزی را در آغل برهها دید گریست. غم و اندوهش چونان جامه، افق را پوشانید.
دموزی برخیز! ای همسر اینانا! پسر «سرتور» برادر جشتی نانا! از خواب دروغینت برخیز! برههایت غارت شدند؛ گوسفندانت غارت شدند؛ … تاج مقدست را از سر درآور؛ رخت پادشاهیات را از تن به درآر؛ بگذار عصای پادشاهیات بر زمین افتد. نعلين مقدست را از پای درآور، عریان با ما میروی. گالا دموزی را گرفت؛ او را احاطه کردند؛ دستانش را بستند؛ گردنش را بستند؛ مشک شیرده آرام گرفت؛ شیری از آن پایین نمیآید؛ جام خورد شده است…
منم «نانسونا» مادر آن سرور بزرگ! منم کِشْتِنْ خواهر جوانمرد مقدس! قلبم سوگوار و غمزده رو به دشت نهاد. به مکان جوانمرد رفت. به جایگاه دموزی، قلبم سوگوار و غمزده رو به دشت نهاد، به جایی که جوانمرد آنجا به بند کشیده شد.» (پایان کتیبه) [۲]
«جشتی نانا»، تو را در اندوه کتیبه میخوانم. تو که از سلالهٔ پیمبری و زینت حیدری و صبر زهرای اطهری. تو ستودهٔ سومریانی؛ اصیلترین مردمانِ متمدن هزاران سال قبل که در میان نگارهها، نقش صبر تو را به تسلیم و رضا ترسیم کردند. سومریان قبل از اینکه اسلها برویند، و رؤیای دموزی محقق شود بر اندوه و فغان تو گریستند. قبل از اینکه مشکِ شیر پاره شود و آغل برهها به باد هوا برود.
جشتی نانا یا «زینب عقیلة العرب» همان امالمصائب، بانویی که صبر را به سجده و ستایش واداشت. این بانوی کریمهٔ مخدرهٔ گرامیِ قبیله، ملقب به زینب کبرا (س) در پنجم جمادیالاول سال ششم هجری قمری در محلۀ بنیهاشم شهر مدینۀ فاضله دیده به جهان گشود. فرزند سوم امیرالمؤمنین (ع) و فاطمه زهرا (س). زینبی که برای نامگذاریاش در بدو تولد، مادرش زهرا (س) بر علی(ع) پیشی نگرفت و امیرالمؤمنین (ع) به رسول خدا (ص) و ایشان به خداوند سبحان پیشی نگرفت و در نهایت نام « زَینْ اَب» از نزد خداوند برایش انتخاب شد. [۳]
بانوی رشیدی که در اوج مصائب کربلا قوی ماند تا ناقل قیام خونین حسینی باشد. زینب همان جشتی نانا؛ نویسندهٔ دانا به رمز ارواح؛ بانوی عاقله و کاملهای که معنای خوابهای دموزی را میدانست. او داستان دموزی و آغل برههایش، قصهٔ پرغصهٔ مشک متلاشی و انبوه اسل را از مادرش آموخته بود. آغلی که بر باد هوا رفت و برههایش در عاشورا لنگلنگان روی زمین حرکت میکردند و نالۀ وا اَبَتاه سر دادند. مادرش بانویی که در برابر دموزی همان «حسینِ سر از تن جدا» سر خم کرد. سَری که بر بلندای نی، قرآن میخواند. (أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً) (اصحاب کهف و رقيم از نشانههای شگفتانگيز ما بودهاند؟). [۴] سر دموزی به روی نِی، چشمانش به آغل آتشگرفته افتاد؛ این همان نگاه خونبار حسین بن علی (ع) از روی نیزه به خیمههای سوخته و کودکان ترسانش است. برههای رمیده از گلّه و خارهای مغیلان دشت بیکران که توان دخترکان را بریده… چگونه تن به مرگ ندهد کسی که یاور و مُعینی ندارد؟ ددمنشان دیوسیرت، حتی اجازهٔ بازگرداندن اهلش به حرم جدش رسول خدا (ص) را ندادند. تنها ندای «الوداع الوداع» بود که شنیده میشد.
زینب (س) فرصت سوگواری نداشت. باید اشک را فرو میخورد و درد را با خار مغیلان از سینه فرو میداد تا قامت صبر را بر بلندای رشادت بندد و قیام کند. زینب (س) قبل از حسین (ع)، جان از تنش رفته بود ولی رسالت مادر او را نگاه داشت. زینب (س) سکینه را میدید که گویی خون از جگر مبارکش میبارید و میگفت: «پدر، ما را به که وامیگذاری؟» حسین (ع) لبهای عطشان و کمر خمیده از هجرِ اکبر و عباس را به زحمت حرکت داد. بریدهبریده گفت: «دخترم، خداوند یاور همهکس است و رحمت خدا در دنیا و آخرت از شما جدا نخواهد شد. بر قضاى خدا صبر کنید و شکیبایی ورزید که بهزودى دنیاى فانى منقضى میگردد، و نعیم ابدى آخرت زوال ندارد.» [۵]
دموزی در دیدگان بیروح جشتی نانا خواهرش نگریست. گویی او را برای آرامش اهل حرمش میطلبید. زینب (س) تمام توانش را در خود جمع کرد و تا آخرِ این قصه کنار حسین (ع) ایستاد و برههای آغل او را در آغوش گرفت و به دیار جدش رسول خدا (ص) بازگرداند؛ بهجز مادهبرۀ کوچکی که تاب چشمهای بستهٔ پدر را نداشت و در شامگاهی تلخ، سر پدر را در آغوش گرفت و درحالیکه دستان کوچکش بر روی رگهای بریده و موهای سوخته و چشمهای غبارگرفتهٔ پدر بود، برای همیشه آرمید.
بعد از قیام خونبار حسین بن علی (ع) بلافاصله قیام روایی و خطابی زینب دخت حیدر امیرالمؤمنین (ع) آغاز شد و با خطبهخوانیهایش کاخ آمال طاغوت را بر سرشان فروریخت. با تمام مصائب با سری بلند و شاکر فرمود: «ما رایتُ الاّ جمیلاً.» [۶] صبر در برابر همین یک جمله کافی است تا پایههای قرارش فروریزد و سیده زینب (س) را سجده کند.
سید احمدالحسن در خصوص ایشان فرمودند: «زینب (س) در لحظاتی بود که امام و خانواده و بهترینِ اهل زمین از یارانِ برادران و پدرش را از دست داده بود، ولی نشکست و فوراً برخاستن را برگزید و در روز دهم محرم و بعد از آن بهتنهایی همچون لشکر و امتی بود. جان خود را با بخشندگی و سخاوتِ تمام در معرض مرگ قرار داد و به بهترین وجهی که قابل تصور است وظیفۀ خود را انجام داد و از زندگانی علی بن حسین و استمرار امامت محافظت کرد.» [۷]
بانو زینب کبری سلاماللهعلیها صبری از خود بر جای گذاشت که تا امروز، اسلام وامدار این صبر و رشادت است. سفیر کربلا شد و دلیرانه از تن تبدار امام علی بن الحسین (ع) محافظت کرد تا از وصیت رسول خدا (ص) در شب وفاتشان ـکه بعد از امام حسین (ع) به نام ایشان مُهر خورده بودـ صیانت کند. در حقیقت کربلا با تمام مصائبی که بر اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) گذشته بود در کربلا دفن میشد، اگر زینب و خطبههای غرایش نبود.
رَخْتِ نفاق و تظاهر را از تنِ یزید و یزیدیان در آورد و با تنپوش بیآبرویی در هر کوی و برزن رسوایشان کرد. گویی روح علی بن ابیطالب (ع) بود که با شجاعت بینظیری در زینب (س) تراوش کرده بود. با صلابت، واقعۀ حسین در کربلا را یادآور شد و حزب شیطان را نفرین کرد. غرور یزید را از بلندای هواوهوس در مجلس عیش شکست و ننگی همراه با لعن ابدی بر پیشانی یزید و یزیدیان در تاریخ باقی گذاشت.
آری، این بانوی بزرگ دخت علی است که کوتاهیهای شیعیان در حق امام زمانشان را برایشان متذکر شد و اندوه و حسرت را در دلهاشان جاودان کرد. از گناه بزرگِ یاری ندادن حجت خدا سخن گفت و کوفیان را تا ابد محکوم به حقارت کرد.
و ما بانوان انصار، امروز در عصر قائم (ع)، قلمی را که زینب (س) پس از رسالت و شهادتش بر زمین گذاشت با شهامت برداشتهایم. شما را برحذر میداریم از کربلایی دیگر و حسینی دیگر که ما آمدهایم تا فرزندان و پدر و مادر و جان ناقابل خویش را فدای مهدی فاطمه، حسین این زمان کنیم. و از خداوند میخواهیم نام ما و شما را در سجلّ حیات از زینبیهای زمان ثبت کند.
السلام علی زینب و علی اخیها و امّها و ابیها
منابع:
۱. اَسَل، گیاهی است که دارای شاخههای تیز و خاردار است و مجازاً بهمعنای هرچیزی که مانند شمشیر و کارد تیز باشد، به کار میرود.
۲. سید احمدالحسن، کتاب «توقفگاههایی برگزیده از چشماندازهای سومر و اَکِد»، ص 21 تا 35.
۳. قزوینی، زینب الکبری (س) من المهد الی اللحد، ص۳۵.
۴. سوره کهف، آیۀ ۹؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۷؛ طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۷۳.
۵. ابیمخنف، مقتل الحسین.
https://imamhussain.org/persian/12798
۶. شیخ مفید، ارشاد، ص۴۷۲ عربی؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۴۹.
۷. سید احمدالحسن، صفحۀ رسمی فیسبوک، ۲۰آگوست2021.
دانلود تمامی شماره های هفته نامه زمان ظهور
عیسی به آمدن مدعیان دروغین بسیاری هشدار داده است، اما نگفته هر مدعیِ پساز او کذاب است. به قلم: متیاس… Read More
مصیبت برتر قسمت دوم به قلم: نازنین زینب احمدی مقدمه در بخش پیشین این مجموعه، با تکیه بر اهمیتی که… Read More
گفتوگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت دوم) به قلم: متیاس الیاس از پیشنهادِ رفتن نزد کشیش استقبال کرد… Read More
به قلم: شیث کشاورز امروزه نظریه تکامل (فرگشت) نظریهای است که در جامعۀ علمی، بهطور گسترده بهعنوان توضیحی کاملاً… Read More
پاسخ به تئوفان اعترافکننده | قسمت چهارم به قلم: ارمیا خطیب • پیشگفتار در قسمت پیشین به سه ادعای تئوفانس… Read More
وظیفۀ مؤمنان در قبال رؤیا در پیشگاه فرستادۀ الهی به قلم: نوردخت مهدوی مقدمه رؤیا، سفری شیرین و روحانی است… Read More