به قلم: کاظم محمدی
حضرت ابراهیم (ع) که بهعنوان پدر ادیان سهگانه شناخته میشود، فرازهای درسآموز زیادی برای آیندگان به ارث گذاشته و اگرچه این عقاید در دین خدا از ابتدا [1] تا انتها ثابت است، اما قرآن این آموزهها را از زبان حضرت ابراهیم (ع) بهعنوان اساس دین خدا معرفی میکند.
یکی از بنیانهای اعتقادی که از حضرت ابراهیم (ع) نقل شده است مسئلۀ هدایتگری خداوند است. (لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّين) (اگر خدایم مرا هدایت نکند، از گمراهان خواهم بود). [2] زیرا واضح است خدایی که ما را به عبث نیافریده و از طرفی از ما تکالیفی خواسته و در برابر عصیان خود عذاب را وعده داده، محال است ما را هدایت نکند. [3]
سید احمدالحسن در کتاب عقاید اسلام این مسئله را شرح میدهد که ما برای اختصار بخش کوتاهی از آن را یادآور میشویم: «(قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُون) (خداوند فرمود: ای آدم، به فرشتگان خبر بده از اسمهای آنها، پس هنگامی که آدم به فرشتگان از اسمهای آنها خبر داد، خداوند فرمود: مگر به شما نگفتم که من غیب آسمانها و زمین را میدانم و آنچه را آشکار کنید و پنهان کنید، میدانم؟). این همان چیزی است که بین آدم (ع)، فرشتگان و جنیان بود؛ چون فرشتگان و جنیان بهخودیِخود قادر به تحصیل معرفتی که آدم به دست میآورد نبودند؛ لذا اینکه آدم (ع) خلیفه شود محتوم بود؛ چون او فقط قادر بود آنها را بر آنچه نمیدانند، آشنا کند. انسان به بعضی از قابلیتها و استعدادهایی که خداوند در او به ودیعه نهاده بود، عمل کرد چون او انسان بود و انسان دارای قابلیتی وسیعتر و عظیمتر بود؛ وی بر صورت خدا خلق شده است؛ یعنی بر معرفت اسمای خدا سرشته شده و قابلیت آشکار کردن نامهای خداوند برای خلق در او به ودیعه نهاده شده است: «اللهُ خَلَقَ آدَمَ عَلَی صُورَتِهِ» [4] «خداوند آدم را بر شکل و صورت خودش آفرید.» [5]
بنابراین در اینجا سه موضوع مطرح میشود: مستخلِف (خدایی که خلیفه را قرار داده)، مستخلَف (آنکه به خلافت خداوند برگزیده شده) و علمی که نزد خلیفۀ خدا به ودیعه نهاده میشود…؛ در نتیجه اصل دین (استخلاف) سه اصل را در بر میگیرد: مستخلِف (خدا)، خلیفه (نبی و رسول) و علم.» [6]
مسئلۀ لزوم هدایت الهی چیزی نیست که از دید یک انسان متدین مخفی بماند. هر انسانی که به وحدانیت خدا و دین خدا ایمان دارد باید این را بداند و اگر کسی خود را مؤمن بداند، ولی در عین حال از چنین مسئلهای غافل باشد عجیب است.
خداوند در قرآن کسانی که این مسئلۀ واضح را نمیفهمند مذمت میکند و میفرماید: (آیا نمیبینند او [گوساله سامری] با آنان سخن نمیگوید و آنان را به راهی [راه راست] [7] هدایت نمیکند؟) (أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لا يُكَلِّمُهُمْ وَ لا يَهْديهِمْ سَبيلاً) [8] (مگر نمیبینند که او [گوساله] پاسخ آنها را نمیدهد؟) (أَفَلا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلا). [9]
یعنی انتظار این است انسانی که بر فطرت الهی آفریده شده و باید به مقام خلیفةاللهی برسد، این مسئله را بدون توضیح هیچکسی بفهمد و متوجه باشد که خدا و فرستادگان و خلفای او باید شأن هدایتگری را داشته باشند و اگر دیدیم کسی هدایتگر نیست او حتماً از سوی شیطان است.
در اینجا شاید لازم باشد نکتهای را توضیح دهیم؛ و آن این است که گوسالۀ سامری، یک مجسمۀ کاملاً معمولی نبود، بلکه این مجسمه صدا تولید میکرد: (وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوار) [10]، اما صرف تولید صدا دردی را دوا نمیکند، زیرا هر صدایی هدایتگر نیست و چه بسا صداهایی که جز آلودگی صوتی چیزی نیستند.
خداوند در قرآن اعمال عبادیِ احنافِ قبل از اسلام را سوت و کف توصیف میکند. [11] با اینکه آنها اگرچه منحرف بودند و دین خدا را تحریف کردند، ظاهر دین را تا حدودی حفظ کرده بودند. [12] اما به این خاطر که دین خدا منحصر در الفاظ نیست و از طرفی دین احناف منحرف (مشرکین مکه) خالی از معنای توحید بود، واقعیت حال عبادت آنها چیزی جز سوت کشیدن و کف زدن نیست. همانطور که خداوند سخنان علمای بیعمل را صدای خر مینامد؛ [13] زیرا اگرچه الفاظی هستند که برای بشر ممکن است مفاهیمی را تداعی نماید اما چون از روح هدایتگری خالی است پوچ و بیمعناست.
گاهی اوقات با خود میاندیشم اینکه دهها نفر مضامین کاملاً شبیه به هم را از روی یک کتاب خاص [14] رونوشت کنند چه دردی از جامعه دوا میکند؟ جامعهای که نیاز دارد دین خود را بشناسد، معنای قرآنی که میخواند را بفهمد، احادیث و سنت پیامبر (ص) و ائمه (ع) را در زندگی خود بیابد و لمس کند، چه بهرهای از دین دارد؛ درحالیکه تمام تلاش مدعیان تصدی نیابت از امام زمان (ع) نهایت هنرشان کپیبرداری است؟
ائمه (ع) در روایات فراوانی ارزش علمی اینچنین مسائلی را هیچ انگاشته و فرمودند: «علم آن چیزی است که هر روز تولید میشود.» حَدَّثَنَا أَيُّوبُ بْنُ نُوحٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ شُعَيْبٍ الْخَزَّازِ عَنْ ضُرَيْسٍ الْكُنَاسِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ عِنْدَهُ أَبُو بَصِيرٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع): «إِنَّ دَاوُدَ وَرِثَ الْأَنْبِيَاءَ وَ إِنَّ سُلَيْمَانَ وَرِثَ دَاوُدَ وَ إِنَّ مُحَمَّداً وَرِثَ سُلَيْمَانَ وَ مَا هُنَاكَ وَ إِنَّا وَرِثْنَا مُحَمَّداً وَ إِنَّ عِنْدَنَا صُحُفَ إِبْرَاهِيمَ وَ أَلْوَاحَ مُوسَى فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِيرٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْعِلْمُ فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَيْسَ هَذَا هُوَ الْعِلْمَ إِنَّمَا هَذَا الْأَثَرُ إِنَّمَا الْعِلْمُ مَا حَدَثَ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ يَوْماً بِيَوْمٍ وَ سَاعَةً بِسَاعَةٍ» امام صادق (ع) فرمود: «سلیمان از داوود به ارث برد و محمد از سلیمان به ارث برد و ما از محمد به ارث میبریم؛ و علم تورات و انجیل و زبور و توضیح آنچه در الواح است، نزد ماست.» راوی میگوید: عرض کردم: «این همان علم است.» فرمود: «این همان علم نیست. همانا علم چیزی است که روزبهروز و لحظهبهلحظه ایجاد میشود.» [15] احادیث فراوانی در این زمینه از ائمه (ع) نقل شده است.
گاهی وضع از این نیز بدتر میشود و این عده، زحمت کپیبرداری و جمعآوری را نیز به دیگران میدهند تا بهجای آنان انجام دهند، یا اصولاً در تمام عمر حتی یک کتاب هم ننوشته و میگوید نظرات من همان نظرات فلانی است و با خواندن کتاب او، نظر من را خواهید فهمید؛ و البته در عین حال ایشان اعلمِ تمام دانشمندان دنیا نیز هست!
آیا همین مسئله بهتنهایی کفایت نمیکند تا انسان بیندیشد؟ اگر عالم دینی نخواهد یا نتواند از دین دفاع کند، به چه کار میآید؟ اگر سیلِ ویرانگر شبهاتی مانند آفرینش انسان، طوفان نوح، تولد حضرت عیسی (ع) و دهها شبهۀ ویرانگر دیگر رها شود تا بنیان دین را ویران کند و اعتقادات شیعه را بر باد دهد، عالم دینی میخواهیم که شکیات نماز را برایمان نقل کند و نهایتاً زیر و زبر آن را جابهجا کند؟
مگر قرآن نمیگوید چیزی یا کسی را که شأن هدایتگری الهی نداشته باشد رها کنیم؟ (آیا نمیبینند او [گوساله سامری] با آنان سخن نمیگوید و آنان را به راهی [راه راست] [16] هدایت نمیکند؟ (أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لا يُكَلِّمُهُمْ وَ لا يَهْديهِمْ سَبيلاً) [17] (مگر نمیبینند که او [گوساله] پاسخ آنها را نمیدهد؟ (أَفَلا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلا). [18]
آیا این آیات مخصوص دیگر اقوام است و خداوند آیات قرآن را برای دیگران نازل فرموده تا آنان را انذار و هشدار دهد و به هدایت و تفکر ترغیب کند و ما را رها کرده تا همچنان در نادانی و جهل بمانیم؟
خوانندۀ گرامی قضاوت کند: اگر لازم است از کسی پیروی کنیم که از دین دفاع کرده و مفاهیم حقیقیِ دین حقیقی را برایمان روشن کند، در زمان فعلی آیا کسی غیر از سید احمدالحسن پیدا میشود که تمام دین را از فلسفیترین مفاهیم توحیدی و عبادیترین احکام دینی و ملکوتیترین رموز غیبی تا بهروزترین علوم فیزیکی و ریاضی را موشکافانه بیان کرده باشد؟
منابع:
1. (يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِم). (بقره، 33)
2. انعام، 77.
3. تفسیر دقیق و درست این آیات توسط سید احمدالحسن (ع) تبیین شده است و خوانندگان علاقهمند میتوانند به کتاب متشابهات مراجعه کنند؛ اما نگارنده اینجا به حیثیت هدایتگری و لزوم آن از زبان قرآن توجه کرده است.
4. کافی، کلینی، ج ۱، ص ۱۳۴؛ توحید، صدوق، ص ۱۰۳.
5. عقاید اسلام، ص 8.
6. همان، ص 8.
7. طبیعتاً ارادۀ خداوند فقط سخن گفتن نیست؛ بلکه خواست خداوند سخن حق است. به همین جهت، پیامبر (ص)، ابوبکر و عمر را به سامری و گوسالهاش تشبیه فرمودند و همگان میدانند که این دو ملعون صحبت میکردند. فَابْتَدَأَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ: «يَا أَخِي، أَمَا سَمِعْتَ مَا قَالَ عَدُوُّ اللَّهِ أَتَانِي جَبْرَئِيلُ قَبْلُ فَأَخْبَرَنِي أَنَّهُ سَامِرِيُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ أَنَّ صَاحِبَهُ عِجْلُهَا.» سليم بن قيس هلالى، كتاب سليم بن قيس الهلالی، ج2، ص 877.
8. اعراف، 148.
9. طه، 88.
10. اعراف، 148.
11. (وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكاءً وَ تَصْدِيَة). (انفال، 35).
12. عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ (ع) قَالَ: «كَانَتْ قُرَيْشٌ تُلَطِّخُ الْأَصْنَامَ الَّتِي كَانَتْ حَوْلَ الْكَعْبَةِ بِالْمِسْكِ وَ الْعَنْبَرِ وَ كَانَ يَغُوثُ قِبَالَ الْبَابِ وَ كَانَ يَعُوقُ عَنْ يَمِينِ الْكَعْبَةِ وَ كَانَ نَسْرٌ عَنْ يَسَارِهَا وَ كَانُوا إِذَا دَخَلُوا خَرُّوا سُجَّداً لِيَغُوثَ وَ لَا يَنْحَنُونَ ثُمَّ يَسْتَدِيرُونَ بِحِيَالِهِمْ إِلَى يَعُوقَ ثُمَّ يَسْتَدِيرُونَ بِحِيَالِهِمْ إِلَى نَسْرٍ ثُمَّ يُلَبُّونَ فَيَقُولُونَ- لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ إِلَّا شَرِيكٌ هُوَ لَكَ تَمْلِكُهُ وَ مَا مَلَكَ… .» محمد بن يعقوب بن اسحاق، كلينى، الكافي (ط الإسلامية)، 8 جلد، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
13. (مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين). (جمعه، 5) و (وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمير). (لقمان، 19)
14. جواهرالکلام اثر محمدحسن نجفی، اصلیترین منبع فقهای کنونی است. مطهری، مجموعه آثار، ج20، ص 86 میگوید: «اکنون هیچ فقیهی از آن بینیاز نیست.»
15. محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات في فضائل آلمحمد (ص)، ج1، ص135.
16. طبیعتاً ارادۀ خداوند فقط سخن گفتن نیست؛ بلکه خواست خداوند سخن حق است. به همین جهت پیامبر (ص)، ابوبکر و عمر را به سامری و گوسالهاش تشبیه فرمودند و همگان میدانند که این دو ملعون صحبت میکردند. فَابْتَدَأَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ: «يَا أَخِي، أَمَا سَمِعْتَ مَا قَالَ عَدُوُّ اللَّهِ أَتَانِي جَبْرَئِيلُ قَبْلُ فَأَخْبَرَنِي أَنَّهُ سَامِرِيُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ أَنَّ صَاحِبَهُ عِجْلُهَا.» سليم بن قيس هلالى، كتاب سليم بن قيس الهلالی، ج2، ص 877.
17. اعراف، 148.
18. طه، 88.
هفته نامه شماره 179