هفته‌نامه زمان ظهور

شش دلیل از کتاب مقدس برای لاهوت مطلق نبودن عیسی!

لاهوت مسیح!

کنفرانس ارائه‌شده توسط «دکتر عادل سعیدی»

سلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته
خداوند همۀ شما شنوندگان و حاضران و بینندگان را زنده بدارد، در نشستی جدید و بحثی جدید، ان‌شاءالله.
موضوع این بحث «لاهوت مسیح» است.
لاهوت به‌معنای الله است.
در اعتقادات مسیحیت وقتی از کلمۀ «الله» صحبت می‌شود، منظور «لاهوت» است.
شاید در اسلام کلمهٔ لاهوت متداول و شناخته‌شده نباشد، برای اینکه بیننده و شنونده معنای کلمهٔ لاهوت را بفهمد می‌تواند در ذهن خود «لاهوت» را مساوی با «الله» در نظر بگیرد. مفهوم الله یا لاهوت از معنای حقیقی‌اش منحرف شده است.
امروزه با هرکسی صحبت می‌کنی، مثلاً وقتی از یک مسیحی می‌پرسی چرا اعتقاد داری که مسیح (ع) همان لاهوت یا همان الله است؟ در جواب تو می‌گوید «چگونه معبودی را بپرستم که نمی‌بینم؟» یعنی این منطقِ مسیحیان است، یا حتی کسانی که مسیحی نیستند وقتی با این سؤال مواجه می‌شوند چنین پاسخ می‌دهند «چگونه خدایی را که نمی‌بینم بپرستم؟»برای همین ناچار شده‌اند اله و معبود را به‌صورت واقعی [و جسمانی] مجسم کنند؛ درست مثل یک انسان و این انسان به جایی می‌رسد که لاهوت مطلق می‌شود؛ انسانی که امکان کامل بودن و بی‌نیازی کامل را دارد؛ یعنی نوری است که تاریکی و ظلمتی در آن نیست و می‌تواند هر کاری را با خواست و اراده و افعال خودش و متکی به خودش انجام دهد، بدون نیاز و استمداد از کسی که از او بالاتر بوده یا مرتبه‌اش بالاتر است.

 

۱. خداوند نه انسان است و نه پسر انسان!

موضوع لاهوت را می‌توان به‌سادگی و با متنی از کتاب مقدس خاتمه داد. چون هر اعتقادی که داشته باشی باید برای آن پشتوانه داشته باشی، برای آن پایه و اساس داشته باشی، دلیلی داشته باشی… .
و به‌هنگام صحبت با مسیحیان، خب می‌دانیم که آنها به کتاب مقدس ایمان دارند؛ حرف‌به‌حرف آن، از این جلد کتاب تا آن جلد کتاب، به تمام آن ایمان دارند. پس یک خط متن روشن از کتاب مقدس کافی است که به تعبیر ما چنین متنی در سِفر اعداد وجود دارد؛ فصل ۲۳، شمارۀ ۱۹.
می‌گوید: خدا نه انسان است و نه پسر انسان.
«الله (خدا) نه انسان است که دروغ بگوید و نه پسر انسان که پشیمان شود.» [1] واضح است؛ تمام! این یک خط از متن دینی قطعی، صریح و واضح از کتاب مقدس است که به آن ایمان دارند که می‌گوید خداوند نه ممکن است انسان باشد و نه ممکن است پسر انسان باشد. بنابراین ازآنجاکه صفت «پسر انسان» به عیسی مسیح (ع) یا -به‌قول مسیحیان- «یسوع» اطلاق می‌شود، پس او فرزند انسان و نیز انسان است، پس امکان ندارد او لاهوت باشد و پسر انسان یا انسان بشود.
پس درد کار کجاست؟ مشکل کجاست؟
این موضوع «اله» در کتاب مقدس هم ذکر شده است. مسئلهٔ خدایان (الهه‌ها) در الواح سومری هم ذکر شده است، در حماسهٔ گیلگمش هم ذکر شده است. پس درد کار کجاست؟ مشکل کجاست؟ پس انحرافی وجود دارد. یک انحراف لفظی دربارۀ یک کلمه وجود دارد که همان «الله» یا «اله» است. آیا ممکن است واژهٔ اله بر یک انسان اطلاق گردد؟ انحراف از همین‌جا شروع شده است. چنانچه این واژه بر انسان اطلاق شود، این انسان عادی نیست، فرستاده‌ای از طرف خداست، خلیفه و جانشین خداست، حجت خداست، و توانایی و قدرتی دارد که بیماران را شفا می‌دهد، و مردگان را زنده می‌کند. همین کارها دلیلی می‌شوند بر اینکه آنان به شما بگویند چرا ما می‌گوییم مسیح، لاهوت و همان الله است. چرا؟ چون او بیماران را شفا داده، مردگان را زنده کرده، هزاران نفر از مردم را با قطعه‌ای نان فطیر یا با یک ماهی طعام داده [و سیر نموده] است؛ و تنها لاهوت است که می‌تواند این کارها را انجام دهد. یعنی مردم به‌سمت معجزات رفته‌اند، نه به‌سمت نصوص (متون کتاب مقدس). به‌سمت معجزات رفته‌اند برای اینکه به مرادشان برسند و بگویند او همان لاهوت است. و این معجزات، به‌سادگی و آسانی [جوابش این است که] اگر عیسی مردگان را زنده کرده، بسیاری از دیگر پیامبران هم این کار را کرده‌اند؛ حزقیال؛ حزقیال نبی (ع)، اَلیشع نبی (ع)، ایلیّا (ع) و بسیاری از پیامبران دیگر؛ موسی (ع) و بسیاری از پیامبران که براساس کتاب مقدس -که خودشان هم به آن اعتقاد دارند- مردگان را زنده کرده‌اند، بیماران را شفا داده‌اند و افراد زیادی را [طعام داده و] سیر کرده‌اند.
بنابراین، این معجزات از این اعتبار ساقط می‌شود که پسر انسان یا انسانی که چنین توانایی‌هایی دارد می‌تواند لاهوت باشد. پس به‌ناچار باید برای این شخصیتی که چنین توانایی‌هایی دارد قید و شرطی قرار دهیم [و بگوییم] او از طرف خداوند سبحان که از او بالاتر است و خودش او را فرستاده به این توانایی‌ها دست یافته است. و در طی این بحث، متونی را از کتاب مقدس با هم خواهیم دید که نشان می‌دهند این فرد مقامش پایین‌تر است، فقیر و نیازمند است، کارگزار پدر است، خواست او خواست پدر است یا بگوییم مشیت و خواست خداست، خواست و ارادهٔ او، ارادهٔ خداست. همهٔ این امور را دربارۀ عیسی (ع) خواهیم دانست.
اما لفظ «اله» را در کتاب مقدس می‌توانید ببینید. یعنی وقتی دنبال متنی می‌گردیم که واژهٔ «اله» در آن آمده باشد، این کلمه را در سفر خروج، فصل 7، شمارهٔ 1 می‌بینیم.
«پس خداوند به موسی گفت: «ببین تو را بر فرعون خدا (اله) ساخته‌ام» به کلمهٔ «اله» توجه کنید. الآن در اینجا و طبق این متن دینی موسی اله شد، برای چه کسی؟ برای فرعون. آیا نص به همین مقدار بسنده کرده؟ توجه کنید!
«و هارون -برادرت- پیامبر تو خواهد بود.» دیدی که [هارون] پیامبر شد. پیامبرِ چه کسی؟ پیامبر موسی که همان هارون (ع) باشد و موسی شد «اله». همچنین نوشته شده: «و او [هارون] ازطرف تو با مردم سخن خواهد گفت. دهانِ تو خواهد شد و تو برای او اله خواهی شد». [۲] پس می‌بینیم واژهٔ «اله» برای موسی هم به‌‌کاررفته است. درحالی‌که -توجه کنید- هیچ متن، عبارت یا حتی یک کلمه هم در کتاب مقدس از زبان مسیح عیسی بن مریم(ع) یا همان یسوع نیامده که بگوید او الله (خدا) است. درحالی‌که در اینجا یک متن روشن از کتاب مقدس داریم که به‌روشنیِ خورشید است و می‌گوید به موسی لقبِ «اله» داده شده است.
پس مشکل کجاست؟ مشکل انحراف از مسیر درست است و اینکه مسلمانان و مسیحیان تصور می‌کنند که واژهٔ «اله» [تنها] بر کُنه و حقیقت و بر الله سبحان‌ومتعال اطلاق می‌شود که البته خداوند بسی برتر و والاتر از آن است. پس باید یک قید در لاهوت وجود داشته باشد و بگوییم: «لاهوت در خلق» یا همان‌طور که سید احمدالحسن(ع) می‌گوید: «الله في الخلق/ خدای در خلق».
برخی از جانشینانِ خداوند در زمین، به مرحله‌ای رسیدند که توانسته‌اند به دیگران امان ببخشند؛ به خودشان امان دهند؛ می‌توانند بیماران را شفا دهند، مردگان را زنده کنند و حتی می‌توانند صفت خلقت و آفرینش را داشته باشند ﴿او از گِل چیزی به‌شکل پرنده می‌آفریند و در آن می‌دمد و آن گل یک پرنده می‌شود﴾. [۳] بنابراین این توانمندی که در اختیار خداوند سبحان است به چه کسانی داده شده؟ به این افراد. تا به‌ جایی رسیدند که مردم به آنان پناه ببرند، و برای برطرف ساختنِ نقصی که دارند به آن‌ها تألُّه کرده و روی بیاورند. این تأله، از آنها الهه‌ای ساخته که مردم به آن رجوع می‌کنند. عیسی(ع) و موسی(ع) برای مردمِ حاضر، تبدیل به یک اله شدند، اما باید یک قید وجود داشته باشد، و آن قید، «اله در خلق» یا «لاهوت در خلق» است.
اکنون که این مسئله را دانستیم می‌بینیم که موضوع خیلی هم ساده است و سید احمدالحسن(ع) آن را در کتاب خود، و البته در بسیاری از کتاب‌های خود توضیح داده است. اما در کتاب «توحید» بیشتر توضیح داده شده و هرکه موضوع برایش اهمیت دارد به کتاب توحید، نوشتهٔ سید احمدالحسن مراجعه کند.
اموری هست که می‌خواهیم برای مردم، برای بینندگان، برای مسیحیان مطرح ‌کنیم. ما به آنان می‌گوییم که در کتاب مقدس وصیت‌هایی وجود دارد، نه فقط برای مسیحیان. و از آن وصیت‌ها و سفارشات انحراف صورت گرفت. کدام وصیت‌ها؟ وصیت‌ها و سفارشاتِ پیامبران و فرستادگان. و همان انحراف از وصیت‌ها بود که سبب شد امت اسلام از خلیفه و حجت خدا منحرف شود، امت یهود هم درست به همین ترتیب از خلیفه و حجت خدا منحرف شدند و امت مسیحی نیز به همین ترتیب از خلیفۀ خدا منحرف شدند.
اولین وصیت‌هایی که شده [چه بوده است؟] ما اولین وصیت‌های عیسی (ع) را با هم بررسی می‌کنیم و بعد از آن خواهیم دانست که او فرستاده‌ای ازطرف خدا بوده است و سپس خواهیم دانست که خواست و ارادۀ او همان ارادهٔ خداوند است و پس‌از آن خواهیم دانست که مشیت او همان مشیت خداوند است؛ و سپس خواهیم دانست همین فردی که به او می‌گویند «لاهوت»، خودش در پی کسب رضایت لاهوت است، با کسب رضایت خداوند. همچنین خواهیم دانست که یک متن دینی از زبان خود ایشان وجود دارد که می‌گوید همان پدری که به اعتقاد مسیحیان همان لاهوت است -و براساس ادعای مسیحیان، عیسی مساوی با اوست – بزرگ‌تر از پسر است.
بیایید با هم اولین وصیت‌ها و سفارشاتی را که عیسی(ع) و موسی(ع) و کتاب مقدس دارند ببینیم.
این وصیت‌ها را به‌روشنی خواهیم دید؛ هنگامی ‌که شخصی نزد عیسی یا همان یسوع(ع) آمد و از او سؤال کرد. چه پرسید؟
«یكی از علما كه بحث آنان را شنید و پی برد كه عیسی جوابی عالی به آنها داده است، جلو آمد و پرسید: اولین وصیت [یا مهم‌ترین حكم شریعت] كدام است؟» می‌خواست بداند اولین وصیت کدام است؟ «عیسی در پاسخ او گفت: اولین وصیت در میان تمامِ وصیت‌ها این است: «بشنو ای اسرائیل! پروردگار، اله و معبود ماست، همان اله و معبود یگانه.»[۴] تمام!
سه تا اله وجود ندارد. تثلیث یا ترینیتی در کار نیست. سه تا! پدر، پسر، روح‌القدس؛ مثلث، یک مثلث متساوی‌الأضلاع و این سه در همه‌چیز با هم برابرند… خیر، چنین‌چیزی وجود ندارد. [بلکه در این متن آمده بود:] (رب، اله ماست که الهی یگانه است).
همچنین مسیح(ع) پیش‌گویی اشعیا(ع) دربارۀ یهودیان را -که فرمودۀ خدا بود- ارائه فرمود: «مرا به باطل عبادت می‌کنند و می‌پرستند.»[۵] خب چرا مرا به باطل می‌پرستید؟ «زیرا وصیت خدا را باطل کردید.»[۶] سبب این کار شما چه بوده؟ عیسی(ع) به ما خبر می‌دهد دلیلش چیست. سبب ابطال وصیت چه بود؟ به‌سبب تقلید شما بود. [۷] تقلید کورکورانه… یعنی تقلیدِ همواره از پدران و اجداد سبب انحراف مردم از وصیت اول یا وصیت‌ها بوده است.
ایشان به مردم می‌گوید: «ای ریاکاران، اشعیا دربارهٔ شما چه خوب خبر داد که گفت: …» [۸] همان‌طور که در کتاب مقدس هم آمده، عیسی(ع) همواره از موسی، اشعیا، حزقیال و… نقل می‌کند. پس او ناقل و بازگوکنندهٔ سخنان آن‌هاست؛ چراکه همۀ آن‌ها بر یک خط واحد بوده‌اند. به همین دلیل فرمود: «گمان مبرید که آمده‌ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم. نیامده‌ام تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم.»[۹] پس او نیامده که کلام پیامبران و فرستادگان را نقض و باطل کند، هرگز! او آمده است تا کاملشان کند. در ادامه آمده است که: «این قوم به زبان‌های خود به من تقرب می‌جویند و به لب‌های خویش مرا تمجید می‌نمایند، لیکن دلشان از من دور است. پس مرا به باطل عبادت می‌کنند …»[۱۰] به این کلام توجه کنید! می‌فرماید مردم با چه‌چیزی او را گرامی می‌دارند؟ با لب‌هایشان. می‌بینی که دور هم جمع می‌شوند، از ارادت و محبت نسبت به اهل‌بیت حرف می‌زنند، از دوست داشتن مسیح و چیزهای دیگر حرف می‌زنند ولی فقط لقلقهٔ زبانشان است. کارهایشان با گفته‌هایشان بسیار ناسازگار است.
اینجا را ببینید! می‌فرماید: «… مرا به باطل عبادت می‌کنند زیرا که تعالیم را به‌منزلۀ فرایض بشری تعلیم می‌دهند.»
حال فرایض یا رسوم بشری چه هستند؟ تقلید! رسوم بشری کدام است؟ تقلید کورکورانه. تقلید کورکورانه از رسوم بشری است نه از وصیت‌های پیامبران (ع).
این مهم است. پس انسان بایست در تصمیم‌گیری خود آزادگی داشته باشد و وقتی یک اعتقاد قلبی دارد باید دلیل و متنی داشته باشد که در برابر باورش بگذارد؛ اما اینکه تقلید کند و بگوید «فلانی چنین گفته، فلانی روی منبر فلان حرف را زده و فلانی در تلویزیون فلان صحبت را کرده»، نه این درست نیست، اعتقاد باید دلیلِ اثبات‌کننده داشته باشد.

 

۲. او رسول (فرستاده) است!

مسئلهٔ ارسال [و فرستادنِ رسول] را با هم بررسی کنیم.
ارسال، مشیت، اراده، تمامیِ این‌ها بر این دلالت دارد که این شخص لاهوت مطلق نیست؛ چراکه او فرستاده و ارسال شده است. دربارۀ این ارسال هم این‌ها می‌گویند شخص دیگری وجود ندارد که او را فرستاده باشد چون عیسی(ع) خودش شاگردان را فرستاده است، همان حواریون؛ و فقط لاهوت است که توانایی فرستادن را دارد، منظورشان لاهوت مطلق است. ما در ابتدای بحث این دو را از هم جدا کردیم و گفتیم تفاوت است بین لاهوت مطلق با لاهوت مقید.
در پاسخِ آنان می‌گوییم: [در عهد قدیم آمده است که:] «شائول رسولانی (فرستادگانی) را به‌سوی یسّی فرستاد و گفت: پسرت داوود را که با گوسفندان است نزد من بفرست.»[۱۱].
سموئیل در زمان طالوت بود. او پیرمردی سال‌خورده و پیامبر بود. داستان طالوت و داستان داوود(ع) هم که معروف است؛ سموئیل پیامبر سال‌خورده‌ای بود که نمی‌توانست بجنگد، به او گفتند: ﴿برای ما پادشاهی بگمار که در راه خدا بجنگیم.﴾ [12] و او [در پاسخ آنان] گفت: ﴿خداوند برای شما طالوت به پادشاهی گماشته است﴾. [۱۳] در اینجا شائول همان طالوت و داوود(ع) همان داوود پیامبر است و سموئیل همان پیامبر کهن‌سال در آن قوم بوده است.
بنابراین در ارتباط با فرایند ارسال و فرستادن باید گفت ممکن است هر پیامبری کسی را بفرستد. ارسال و فرستادن رسول، دلیلی بر الوهیت مسیح (ع) نیست.

 

۳. ارادهٔ او، نه ارادهٔ من!

ویژگیِ «اراده»:
لاهوت مطلق باید دارای ارادهٔ مطلق باشد. امکان ندارد او نیازمند دیگران باشد که آن اراده را به او بدهند. در یک متن روشن از کتاب مقدس چنین آمده که او می‌گوید: «ای پدر، اگر بخواهی این جام را از من بگردان، اما برای اینکه ارادۀ تو واقع شود و نه ارادۀ من»[۱۴] ببینید! در اینجا بین این دو فرق گذاشته شده است، به‌روشنی. وقتی ماجرای به صلیب کشیده شدن پیش آمد عیسی به‌روشنی گفت این جام را از من برگیر! این به صلیب کشیده شدن را از من بردار! من نمی‌خواهم به صلیب کشیده شوم. پس چه‌چیزی در این میان بود؟ نتیجهٔ حرف‌هایش این بود که به خداوند گفت: «اما برای اینکه ارادۀ تو واقع شود و نه ارادۀ من». در اینجا خواست و ارادۀ خودش را لغو کرد و حتی فرق گذاشت. بین ارادۀ خودش و ارادهٔ لاهوت مطلق تفاوت قائل شد. همچنین [در متن انجیل آمده است]: «چنین نیست که هرکه به من بگوید یا رب، یا رب (ای پروردگار، ای پروردگار) وارد ملکوت آسمان‌ها شود، بلکه کسی به ملکوت آسمان‌ها وارد می‌شود که ارادهٔ پدرم را که در آسمان است انجام دهد.»[۱۵] متن کاملاً روشن است. متن خیلی ساده گفته است. [خداوند می‌گوید:] من پروردگارم، مرا بپرستید. [عیسی] به آنها می‌گوید: من خدا نیستم و مرا نپرستید. من فرستاده‌ای از طرف خدایم. من نمی‌توانم مشیت خودم را انجام دهم، نمی‌توانم به ارادۀ خودم عمل کنم. همۀ این‌ها [در انجیل] موجود است. «چنین نیست که هرکه به من بگوید یا رب، یا رب (ای پروردگار، ای پروردگار) وارد ملکوت آسمان‌ها شود، بلکه کسی به ملکوت آسمان‌ها وارد می‌شود که ارادهٔ پدرم را که در آسمان است انجام دهد.»

 

۴. مشیت او، نه مشیت من!

به مسئلهٔ «مشیت/خواست» می‌رسیم. آیا خواست و مشیت او کامل است؟ آیا مشیت او از دیگران بی‌نیاز است؟ باز هم متن واضحی در انجیل یوحَنّا فصل پنجم می‌یابیم: «من نمی‌توانم از خودم کاری انجام دهم.» متن روشن است، «نمی‌توانم از خودم کاری انجام دهم.»
آیا با عقل جور در می‌آید که لاهوت مطلق و بی‌نیاز که به احدی محتاج نیست بگوید: «من نمی‌توانم از خودم کاری انجام دهم»؟
[ادامه]: «بنابر آنچه می‌شنوم داوری می‌کنم و داوری من عادلانه است» چرا؟ سبب چیست که نمی‌تواند از خودش کاری کند؟ [ادامه:] «زیرا در پی انجام خواست خود نیستم، بلکه انجام ارادۀ فرستندۀ خود را خواهانم.»[۱۶] دیگر چه؟ «زیرا از آسمان فرود نیامده‌ام تا به خواست خود عمل کنم، بلکه آمده‌ام تا ارادۀ فرستندۀ خویش را به انجام رسانم.»[۱۷] به‌روشنی گفت! مرا پدر فرستاده، مرا لاهوت فرستاده، مرا او به این مکان فرستاده، نه اینکه کارهای خودم را انجام دهم، بلکه کارهای پدرم را انجام می‌دهم، نه اینکه کارها و اراده و مشیت خودم را انجام دهم.
خب، دیگر چه می‌ماند؟ آیا روشن‌تر از این متون هم وجود دارد که بر این دلالت داشته باشد که او از خودش لاهوت مطلق بودن را نفی کند؟

 

۵. همواره آنچه را مایۀ رضایت و خشنودی اوست انجام می‌دهم.

بعد از موضوع مشیت، به‌سراغ موضوع جلب رضایت خداوند می‌رویم.
همهٔ ما وقتی از ما بپرسند از خدا چه می‌خواهی؟ بلافاصله جواب می‌دهیم من می‌خواهم رضایت خدا را داشته باشم. این کارهایی که می‌کنی، عبادات، معاملات و همهٔ کارهایی که انجام می‌دهیم به چه خاطر است؟ تنها به این دلیل است که دستورات و کارهایی وجود دارند که خداوند سبحان یا فرستادگان او از راه شریعت و عقیده برای ما توضیح داده‌اند و وقتی آنها را قبول کنیم و انجام دهیم باعث خشنودی خدا می‌شویم.
ببینید مسیح(ع) در انجیل یوحَنّا، فصل هشتم چه می‌فرماید. مسیح (ع) فرمود: «و آن‌کس که مرا فرستاده، با من است و پدر مرا تنها نگذاشته است.» مرا ارسال کرده و مرا تنها نگذاشته است. چرا؟ «چون من درهرحال کاری را می‌کنم که او را خشنود می‌کند.» [۱۸] ببینید! می‌فرماید: «چون درهرحال کاری را می‌کنم که او را خشنود می‌کند.» دیگر چه؟ خب ببینید! این‌ها همه یک موضوع را می‌رساند، موضوعِ کسب رضایت خداوند سبحان‌ومتعال. عیسی (ع) از این جهت حالش درست مانند سایر انسان‌هاست.
[قرآن کریم می‌فرماید:] ﴿همانا من بشری مانند شما هستم که به من وحی می‌شود﴾. [۱۹] بشری مثل شما هستم! همین مطلب در این آیه هم وجود دارد: (چقدر فرشتگان در آسمان‌ها هستند که شفاعت آنها به کار نمی‌آید مگر پس‌از آنکه خداوند اجازه‌اش را بدهد، به هرکه خود بخواهد و راضی باشد). [۲۰] هرگاه خودش بخواهد و هرگاه راضی شود از بندگانش می‌پذیرد.

 

۶. پدرم از من بزرگ‌تر است

آخرین متن از کتاب مقدس که از همه مهم‌تر است، آنان می‌گویند پدر با پسر مساوی است؛ پدر همان پسر است؛ پدر یگانگی‌اش از یگانگی پسر است. اما در یک نص صریح و روشن، عیسی(ع) می‌گوید: «پدرم از من بزرگ‌تر است.»[۲۱] دربارۀ تعبیر «بزرگ‌تر» در این عبارت: «پدرم از من بزرگ‌تر است» نیازی به کاوش نیست. آیا ممکن است بزرگ‌تر با کوچک‌تر مساوی باشد؟ آیا ممکن است بالاتر مساوی با پایین‌تر باشد؟ امکان ندارد. خودش می‌گوید: پدرم از من بزرگ‌تر است. دیگر چه؟ … و همواره [عیسی] حق را بر زبان می‌آورد و [می‌گوید:] «آمین آمین به شما می‌گویم غلام بزرگ‌تر از آقای خود نیست و نه رسول از فرستندۀ خود.»[۲۲] پس بنابراین پدرم از من بزرگ‌تر است و پدر همان بود که مسیح(ع) را فرستاده بود و این فرستادن ازسوی پدر انجام شد، همان اب یا به‌قول مسیحیان آب. او خودش دارد می‌گوید که این پدر -که او را فرستاده است- بزرگ‌تر از من است.
این‌ها متونی [از انجیل] بود. البته متون بسیار دیگری داریم که از آنها صحبت کنیم، اما از طریق این بحث و این نشست، این شش نکته را ارائه کردیم و همین شش نکته کافی است برای پایان دادن به مناقشه دربارهٔ این موضوع که عیسی یا یسوع(ع) لاهوت مطلق باشد.
آری، در اینجا آنها چه خواهند گفت؟ به متون متشابه و تأویل‌شده دست می‌اندازند، ولی به‌روشنی فهمیده می‌شود که این متون متشابه و تأویل‌شده همان تقلید و عقاید مردم‌اند که توسط پدران روحانی کلیسا یا مراجع دینی توضیح داده شده است؛ همان‌ها که همواره علت انحراف مردم از جادهٔ حقیقیِ مدنظر پیامبران و فرستادگان و خداوند سبحان‌و‌متعال هستند.
این بحث با شش نکته به پایان رسید، البته بیش از بیست‌وچهار نکته وجود دارد که ان‌شاءالله تقدیم شما خواهیم کرد. اما به‌خاطر کوتاهی وقتِ این نشست [علمی]، بحث را با همین شش نکته به پایان می‌بریم. هرکس دربارهٔ این شش نکته سؤالی دارد یا خواهان توضیح بیشتر است ان‌شاء‌الله در خدمت شما خواهیم بود.
و الحمدلله رب العالمین و صل یا ربی علی محمد و آل‌محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً کثیرا.
اگر کسی سؤالی دارد یا خواهان توضیح است در خدمت شما هستم.

شیخ حبیب سعیدی: در خصوص این موضوع که عیسی(ع) لاهوت مطلق است و… سؤالی دارم.

شیخ حبیب سعیدی می‌گوید از شما نشنیدیم نصوصی ارائه کنی که گفته باشد مسیحیان بگویند «عیسی لاهوت مطلق است.» کلمۀ «مطلق» را بیشتر مسیحیان و حتی عموم مسیحیان معنایش را نمی‌دانند. حتی مسلمانان هم همین‌طورند. کلمۀ لاهوت مطلق یا مابعدِ لاهوت را نمی‌دانند؛ مثلاً مسلمانان همه در عبادتشان به این کلمه روی می‌آورند: الله سبحانه و تعالی یا الله، منظورم کلمۀ الله است اما مسئلۀ لاهوت مطلق را در متون دینی خود نداشته‌اند. برای همین نیاز داری معنای لاهوت مطلقی را که مقید نیست برایشان توضیح دهی و باز کنی، اما آنها فقط کلمۀ لاهوت را در نظر می‌گیرند و آن را لاهوت مطلق می‌دانند. اما کلمۀ «مطلق» را نه در کتاب مقدس دارند و نه آن را فهمیده‌اند. چون نهایت فهم و درک آنها از لاهوت همین کلمۀ «لاهوت» است، یعنی همین حروفی که برای لاهوت به کار می‌رود. برای همین بود که از نصوص شاهدی برایش نیاوردم چون شما برای تعامل با آن‌ها اول باید به آنها بفهمانی که سطحی بالاتر از لاهوت وجود دارد که همان لاهوت مطلق است، یعنی همان کُنه و حقیقت. همان‌که قابل توصیف نیست، ترسیم نمی‌شود، حدومرز ندارد و قابل شناخته‌شدن هم نیست. نیاز است این را به آن‌ها بفهمانی. بسیاری از افرادی که با آن‌ها بحث و گفت‌وگو داشته‌ام از کشیشان گرفته تا پدران [روحانی] کلیسا از من می‌پرسیدند که کلمهٔ مطلق به چه معناست؟ معنای کلمۀ مطلق را نمی‌دانست. تا اندازه‌ای که من بلدم و توانستم با آنها بحث کنم، چه در تالار گفت‌وگو، و چه در پالتاک، چه در عراق یا خارج از عراق، به من می‌گفتند معنای کلمۀ مطلق را نمی‌دانیم. می‌گفتند منظور تو از لاهوت مطلق چیست؟ من هم توضیح می‌دادم. می‌گفتم آنکه لاهوت مطلق است، همان است که حدومرزی ندارد و دارای قید و شرط نیست و برای همین وقتی برای آن قیدی بگذاری و بگویی «لاهوت در خلق» [مشکل] تمام می‌شود. فرقۀ شاهدانِ یهوه پیروان آریوس(ع) هستند. آریوس در مجمع نیقیه چه می‌گفت؟ مجمع نیقیه [325م] یک گردهمایی بود که از طریق آن عیسی به‌عنوان لاهوت معرفی شد. یعنی پس‌از 325 سال که عیسی لاهوت نبود، در مجمع نیقیه این قانون مصوب شد که پدر (آب) مساوی با پسر (ابن) است و پسر همان لاهوت است. آریوس که در مجمع حضور داشت به آنها گفت پسر [یعنی عیسی] لاهوت نیست، بلکه او [یعنی عیسی] به لاهوتی دست یافت که اکتسابی بود. او به‌خاطر عمل و اخلاصش ارتقا یافت. این‌ها گفته‌های آریوس است که از دشمنانش نقل شده است، نه آنکه از خود او نقل شده باشد. وقتی به مجمع نیقیه که در سال 325میلادی برگزار شد مراجعه می‌کنید، می‌بینید که گفته‌های آریوس از زبان دشمنانش نقل شده است و آنها نوشته‌اند که آریوس لاهوت بودن عیسی را نپذیرفته‌ است، لاهوتی که مساوی با پدر است؛ بلکه او می‌گفت او با اعمال و اخلاصی که داشت ارتقا یافت و به لاهوتی اکتسابی دست یافت. و این همۀ آن چیزی است که مسیحیان می‌توانند دربارۀ موضوع «مطلق» بدانند. لاهوت اکتسابی. آنها لاهوت اکتسابی را رد کردند، معنای امروزی لاهوت اکتسابی همان خدای در خلق است. این لاهوت اکتسابی است که آن را با اعمال خودش و با اخلاص خودش کسب کرد، نه اینکه با اجباری ازطرف خداوند و بدون هیچ پیشکش یا گامی ازسوی بنده به‌ دست آید.

یک ماه پیش گفت‌وگویی زنده داشتم و دربارهٔ مسیحیانِ یکی از کشورها صحبت شد، به نام مسیحیان مارونی. مارمارون یکی از فرقه‌های مسیحیان هستند. آنها می‌گویند قبل از قرن چهاردهم به وجود آمده‌اند، اما مخالفان آنها می‌گفتند این‌ها تقریباً پیشینه‌ای دویست ساله یا صد ساله دارند. این‌ها می‌گفتند ما به این ایمان نداریم که یسوع مساوی با خدا باشد. چنین ایمانی ندارند. می‌گویند ما به این ایمان داریم که او فرستاده‌شده ازسوی خداست، ولی می‌گفتند او اولین فرستاده است و خدا همه‌چیز را به او واگذار نموده است و همهٔ توانایی‌ها را به او بخشید. متن روشنی در کتاب مقدس هست که می‌گوید این توانایی‌ها به او داده شد. حتی همین متن هم مخالف اعتقاد آنهاست. این طایفۀ مارمارونی چنین ایمانی را دارند. دربارۀ فرقهٔ شاهدان یهوه هم اندکی قبل سخن گفتم. شاهدان یهوه امتداد همین آریوس هستند که به این موضوع که عیسی یا همان یسوع(ع) لاهوت و مساوی با پدر باشد ایمان نداشت. این فرقه هنوز هم هست و افکارشان درحال انتشار یافتن است. به‌طوری که این روزها درب خانه‌ها را می‌زنند و می‌گویند این روزها، روزهای نزول مسیح(ع) است. این روزها ایام قیامت است، یعنی همانی که منتظرش هستند. اما آنها یک سری جاها را برای آن در نظر می‌گیرند و تعیین می‌کنند. برخی قیامت را در آمریکا می‌دانند و برای همین است که می‌گویند این‌همه طوفان‌ها و زلزله‌ها درحال زیاد شدن هستند و آنها این پدیده‌ها را باب و درگاهی جدید یا یک اورشلیم جدید می‌دانند. اعتقاد این‌ها این است. حتی شاهدان یهوه هم بر این باورند که آمریکا نابود خواهد شد. شاهدان یهوه، مارمارونی‌ها و نیز برخی فرقه‌های دیگر که اعتقادشان بر این نیست که مسیح لاهوت [مطلق] باشد، اکنون این بیداری در میان آنها وجود دارد. زیاد هم هست. گفتم که این‌ها را براساس تجربه می‌گویم، یک ماه پیش با آن‌ها ملاقات داشتم و هر ملاقاتی بیش از یک ساعت و نیم طول کشید. به زبان انگلیسی حرف می‌زدند. بین من و آنها گفت‌وگویی در گرفت که معلوم شد به لاهوت بودن مسیح ایمان ندارند. متون انجیل را هم که به آنها نشان دادم همه را صحیح دانستند. فقط اینکه آنها به این ایمان دارند که عیسی (ع) همانی است که به صلیب کشیده شد. این هم یک نکته. سؤالی هست؟

پرسشگر: بسم الله الرحمن الرحیم. سؤالم این است استاد عادل! چرا مسیحیان بر لاهوت بودن عیسی (ع) اصرار و پافشاری دارند باوجوداینکه می‌دانند متونی از کتاب مقدس برای این عقیده ندارند؟ این سؤال اول؛ سؤال دوم اینکه معروف است که حتی انقلاب صنعتی به رهبری مسیحیان انجام شد، و آن‌ها به نصوص دقیق تکیه دارند؛ حال [کلیسا] چطور افکار خود را بر دانشمندان و متفکران مسیحی تحمیل کردند و به آنها قبولاندند؟

سؤال دوم چه بود؟ سؤال اول را فهمیدم.
پرسشگر: اغلب مسیحی‌ها دانشمند و متفکرند. آنها رهبران انقلاب صنعتی شدند که تقریباً همۀ دنیا را در بر گرفت. کلیسا چطور توانست چنین تفکر سطحی و خامی را که برگرفته از نصوص دینی موثق نیست به آن‌ها تحمیل کند؟
احسنت! در هنگام بحث، متن مهمی را از کتاب مقدس ارائه کردم. عیسی(ع) [از قول خدا] چه فرمود؟ فرمود: (پس مرا به باطل عبادت می‌کنند). چون آنها چکار کردند؟ سبب این حرف چه بود؟ چون آنها درحال تعلیم تعالیم و آموزه‌های بشری بودند یا همان تقلید. تقلید کورکورانه همانی بود که از این‌ها آدم‌هایی ساخته بود که هرچه پدران روحانی کلیسا می‌گفتند بدون هیچ چون‌وچرایی می‌شنیدند و به جان می‌خریدند. شما دربارهٔ انقلاب صنعتی مثال زدید؛ درحال‌حاضر علی‌رغم بررسی‌های دقیق و زیادی که بر نظریۀ داروین انجام شده، اما همچنان [برخی از] مردم اعتقاداتی دارند که مغایر با این نظریهٔ علمی است. یک هفته پیش دیدم دانشمندانی مثل پروفسور نیل و پروفسور ریچارد داوکینز با یک کشیش عیسوی که نمایندۀ پاپ فرانسیس بود دیداری داشتند؛ همین فرانسیس که جانشین پاپ بِنِدیکت شد و پاپ اعظم کلیسای کاتولیک است، آنها به او گفتند که شما پیروان کلیسا نظریۀ داروین را نمی‌پذیرید. آن نماینده گفت من به‌عنوان نمایندۀ پاپ فرانسیس می‌گویم که ما به‌عنوان کلیسای عیسوی به [درستی] نظریۀ داروین اعتراف داریم. آنها [در پاسخ] گفتند اما این اعتقاد شما مخالف کتاب مقدس است! او گفت برای همین است که پاپ فرانسیس گفته است ما باید اضافات و مطالب نادرست را از کتاب مقدس بزداییم و آن را هرَس کنیم. در واقع این‌ها نمی‌گویند که فهم ما درست نیست یا اینکه دانشی که در کتاب مقدس موجود است ممکن است جور دیگری باشد. و این همان مشکل موجود است. برای همین است که این نص می‌گوید: (پس مرا به باطل عبادت می‌کنند). شما وصیت خدا را به‌سبب تقلید کورکورانه باطل کردید. برای همین بود که امام صادق(ع) می‌فرماید: «هرکه در دینش از کسی تقلید کند هلاک می‌شود» [23]؛ تقلید کورکورانه. در رابطه با این انقلاب صنعتی که شما مثال زدید؛ دانشمندان آن‌ها -ازجمله همین کشیشی که مثال زدم و خودش هم دانشمند فیزیک بود- چنین اعتقادی دارند. هم کشیش است و هم دانشمند فیزیک. برای همین می‌گوید اگر از من بپرسید می‌گویم من به نظریۀ داروین صددرصد ایمان دارم. به او گفت پس چطور می‌خواهید این مسئله را حل کنید که کتاب مقدس کلامی مغایر با سخن تو و اعتقاد تو دارد؟ تو با این حرفت با اعتقاد کتاب مقدس مخالفت کردی. او در پاسخ گفت به‌همین دلیل ما باید کتاب مقدس را هرس کنیم. فکر کنم دو سؤال شما را با یک جواب پاسخ دادم.
پرسشگر: خب او نمی‌تواند موفق شود بین دین و علم هم‌سویی و سازگاری ایجاد کند!
آن‌ها هم به او گفتند چطور ممکن است؟ دین و کتاب مقدس و اعتقاد تو همگی نظریۀ داروین را رد می‌کنند، آنجاکه دین می‌گوید آدم اولین نفر است، اما تو می‌گویی چنین نیست و آدم اولین نفر نیست، زیرا به نظریهٔ داروین مؤمن هستی. چطور بین این دو موافقت و هم‌سویی ایجاد می‌کنی؟ او هم در پاسخ گفت پاپ فرانسیس می‌گوید ما باید کتاب را هرس کنیم. منظور او از هرس چیست؟ یعنی باید خطاهای موجود در کتاب مقدس را حذف کرد یا تغییر داد یا ملغی نمود. پس همان‌طور که اکنون دکتر علاء گفت، امروزه یک بیداری ایجاد شده است. چون یک کشیش و دانشمند فیزیک که نمایندۀ واتیکان هم هست چنین حرفی می‌زند، این مصاحبه را یک هفته پیش دیدم. همین‌ها را می‌گفت. معتقدم ان‌شاءالله در زمان کنونی بابی برای شناخت علوم محمد و آل‌محمد گشوده می‌شود، به لطف قائم آل‌محمد. و الحمدلله رب العالمین؛ و صلی الله علی محمد و آل‌محمد الائمة و المهدیین و سلّم تسلیماً کثیراً. و السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته. [24 و 25]

 

منابع
۱- عهد قدیم، سِفِر اعداد، فصل ۲۳، شمارۀ ۱۹.
۲- عهد قدیم، سِفِر خروج، فصل ۴، شمارۀ ۱۶.
۳- قرآن کریم، سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ ۴۹.
۴- عهد جدید، انجیل مَرقُس، فصل ۱۲، شمارهٔ ۲۸-۲۹.
۵- عهد جدید، انجیل مَتّی، فصل ۱۵، شمارۀ ۹.
۶- همان، شمارهٔ 6.
۷- ر.ک. همان، شمارهٔ 6.
۸- همان، شمارهٔ 7.
۹- عهد جدید، انجیل مَتّی ۱۷:۵.
10- عهد جدید، انجیل مَتّی ۸:۱۵-۹.
۱۱- عهد قدیم، اولِ سموئیل، فصل 16، شمارهٔ 19.
۱۲- قرآن کریم، بقره، ۲۴۶.
13- قرآن کریم، بقره، 247.
۱۴- عهد جدید، انجیل لوقا، فصل ۲۲، شمارهٔ ۴۲.
15- عهد جدید، انجیل مَتّی، فصل ۷، شمارهٔ ۲۱.
۱۶- عهد جدید، انجیل یوحَنّا، فصل ۵، شمارهٔ ۳۰ – در ترجمۀ قدیم فارسی شمارۀ 29.
۱۷- عهد جدید، انجیل یوحَنّا، فصل ۶، شمارهٔ ۳۸.
۱۸- عهد جدید، انجیل یوحَنّا، فصل ۸، شمارهٔ ۲۹.
۱۹- قرآن کریم، کهف، ۱۱۰.
۲۰- قرآن کریم، نجم، ۲۶.
۲۱- عهد جدید، انجیل یوحَنّا، فصل ۱۴، شمارهٔ ۲۸.
۲۲- عهد جدید، انجیل یوحَنّا، فصل ۱۳، شمارهٔ ۱۶.
23- تصحیح اعتقادات الامامیة، شيخ مفید، ص۷۲.
24- از سری نشست‌های هفتگی (الملتقی الأسبوعي) برگزار‌شده در مؤسسه آموزش عالی، مطالعات دینی و زبان‌شناسی (معهد الدراسات العلیا الدینیة و اللغوية).
25- youtu.be/9ks_q6ugKjY

 

 

هفته نامه شماره 182

دانلود تمامی شماره های هفته نامه زمان ظهور

ali03131

Recent Posts

گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت سوم)

عیسی به آمدن مدعیان دروغین بسیاری هشدار داده است، اما نگفته هر مدعیِ پس‌از او کذاب است. به قلم: متیاس… Read More

1 ماه ago

مدعیان خیر

مصیبت برتر قسمت دوم به قلم: نازنین زینب احمدی مقدمه در بخش پیشین این مجموعه، با تکیه بر اهمیتی که… Read More

2 ماه ago

آیا معجزه راه ثابت شناخت فرستادگان الهی است؟

 گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت دوم) به قلم: متیاس الیاس از پیشنهادِ رفتن نزد کشیش استقبال کرد… Read More

2 ماه ago

آیا فرگشت یک هدف کلان دارد؟

به قلم: شیث کشاورز   امروزه نظریه تکامل (فرگشت) نظریه‌ای است که در جامعۀ علمی، به‌طور گسترده به‌عنوان توضیحی کاملاً… Read More

2 ماه ago

پاسخ به اتهام فرصت‌طلبیِ پیامبر(ص) و یادگیری ایشان از اهل کتاب

پاسخ به تئوفان اعتراف‌کننده | قسمت چهارم به قلم: ارمیا خطیب • پیشگفتار در قسمت پیشین به سه ادعای تئوفانس… Read More

2 ماه ago

«رؤیا» دریچه‌ای به‌سوی ملکوت

وظیفۀ مؤمنان در قبال رؤیا در پیشگاه فرستادۀ الهی به قلم: نوردخت مهدوی مقدمه رؤیا، سفری شیرین و روحانی است… Read More

2 ماه ago