هفته‌نامه زمان ظهور

گذری بر دلایل صلح امام حسن مجتبی (ع) با معاویه

از تبار نور

به قلم: نوردخت مهدوی

مقدمه

او را حجتّ، کفی، سبط و ولی لقب دادند و کُنیه‌اش شد: ابومحمد. حسن بن علی (ع) را می‌گویم. او که در مدینۀ منوره در سال سوم پس از هجرت، در سه‌شنبه شبی چشم علی و فاطمه (س) را به قدومش روشن کرد.[1] درست نیمۀ ماه مبارک رمضان بود که خدا کریم اهل‌بیت (ع) را به دنیا بخشید. از کرمش همین بس که سیوطی در کتاب تاریخ خلفای خود او را آقایی بردبار، آرام، باوقار، نجیب و بخشنده‌ای ستایش‌شده معرفی می‌کند و می‌نویسد: «به سخاوت کم‌نظیرش شهره بود؛ زیرا اموال بسیاری را در راه خدا انفاق می‌کرد. مورخان و محققان دربارۀ زندگی سرشار از افتخار و عزت او، سخاوت بی‌نظیر و بخشش بزرگ او را که در زندگی‌نامۀ هیچ‌یک از بزرگان دیده نمی‌شود به ثبت رسانده‌اند؛ و این موضوع نیز نشان‌دهندۀ عظمت و بی‌اعتنایی او به مظاهر دنیای فریبنده است. تاریخ‌نویسان نوشته‌اند آن حضرت دو مرتبه تمام اموالش را برای خدا بخشید، و سه مرتبه اموالش را با خدا تقسیم کرد ….»[2] آنچه مرا بر آن داشت تا در خصوص یکی از سروران جوانان اهل بهشت[3] قلم‌فرسایی کنم –بااین‌وجود که قلم خجل و ناتوان است از نوشتن برای آقایی چون او- جسارت‌هایی است که بی‌مهابا بر او وارد می‌کنند و هم‌پای رجّاله‌های بنی‌امیه بر پیکرۀ دین و سرچشمه‌های گهربارش می‌تازند؛ جسارت‌هایی که قلب را آزرده می‌کند و روح را می‌خراشد. حسن است دیگر، از جدش محمد (ص) ارث برده است. مگر می‌شود ذریۀ رسول خدا (ص) باشی و حسد مردمان تو را نَدرد؟! مگر می‌شود فرزند علی (ع) باشی و از کینه‌توزی نااهلان سیراب نشوی؟
امام حسن مجتبی (ع)، امامی که همچون جدش رسول خدا (ص) در طول تاریخ بسیار مورد طعن و جسارت‌های معاندین و مشککین و صاحبان قلب‌های تاریک قرار گرفت؛ امامی که حتی از جسد مبارکش هم نگذشتند و تیربارانش کردند!
آری، هجوم ناجوانمردانه است، از دیرباز تاکنون!

مردی از سلالۀ رسول (ص)

پس از شهادت پدرش امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (ع)، خطبه‌ای خواند و خودش را این‌گونه معرفی کرد:
«ای مردم، هرکس مرا می‌شناسد که می‌شناسد اما هرکس مرا نمی‌شناسد [بداند] من حسن پسر محمد رسول خدا(ص) هستم. من پسر آن بشارت‌دهنده هستم. من پسر آن بیم‌دهنده هستم… .»[4] شاید بپرسید: خب، بعد از این خطبه چه شد؟ ابن‌ابی‌الحدید نقل کرده است: «تعداد بیعت‌کنندگان با ایشان بیش از چهل هزار نفر بود.»[5] بیعتی که به وفاداری منجر نشد و غریب و مظلومانه تنهایش گذاشتند. غربت و تنهایی آل علی (ع) مرا به یاد شعری می‌اندازد که شاعرش را نمی‌شناسم: «با صدهزار مردم تنهایی/ بی صدهزار مردم تنهایی.»
گویا مردم زمانش فراموش کرده بودند که علی (ع) طبق وصیت رسول امت، او را به‌عنوان حجت و امام بر مردم، پس‌از خود تنصیب کرد (طبق عهدی از جانب خدا و رسولش[6]) آنجاکه فرمود:
«ای پسرم، رسول خدا (ص) به من امر کرد به تو وصیت کنم، و کتاب‌ها و سلاحم را به تو بدهم، همان‌گونه که رسول خدا به من وصیت کرد و کتاب‌ها و سلاح خود را به من داد؛ و به من امر کرد به تو امر کنم وقتی زمان مرگت فرارسید آن‌ها [کتاب‌ها و سلاح] را به برادرت حسین (ع) وصیت کنی.»[7] متأسفانه امام حسن مجتبی (ع) از مردم زمانش مظلومیت‌های بسیاری متحمل شد و در صفحات تاریخ اسلام نیز بسیار مظلوم واقع شده است، چه در زمینۀ فهم حرکت سیاسی مبارک ایشان که به صلح با معاویه منجر شد و چه در زمینۀ بعضی از اتهاماتی که شایستۀ امام نبوده است؛ مثل زیاده‌روی در تعدد همسران، و دیگر اتهاماتی که از آن‌ها بوی خاندان اموی به مشام می‌رسد.[8]

مبارزی شجاع

به گواهی تاریخ، حسن بن علی (ع) فردی شجاع، جسور و بی‌باک بود و در جنگ‌هایی همچون جمل و صفین همراهی ازخودگذشته با علی (ع) بود. به نقل از ابن ‌شهرآشوب، امام حسن مجتبی (ع) دوشادوش پدر بزرگوارش در خط مقدم میدان جنگ جمل می‌جنگید.[9] و حتی پیش از شروع جنگ به‌‌همراه عمار بن یاسر و تعدادی از اصحاب علی (ع) وارد کوفه شده و مردم را به حضور در این جنگ دعوت می‌کردند.[10] فداکاری‌های ایشان (ع) در راه خدا در جنگ صفین به‌حدی رسید که امیرالمؤمنین(ع) را واداشت از اصحابش بخواهد ایشان و برادرش حسین(ع) را از ادامۀ جنگ بازدارند تا مبادا نسل رسول خدا (ص) منقطع گردد.[11]

صلحی که بر امام حسن (ع) تحمیل شد

تاریخ که ورق می‌خورد و به هنگامۀ صلح امام حسن مجتبی (ع) با معاویه –که لعنت خدا بر او باد- می‌رسد، گویی برخی نگارندگانش دقت و انصاف از قلمشان رخت بسته و رو به کتمان کردن حقایق آورده و نگاشته‌اند آنچه بر مبنای حقیقت نیست. برای تحلیل این ماجرا و چرایی صلح این امام هُمام باید اندکی به عقب بازگردیم و شرایط جغرافیایی و زمانی آن روزها را تجزیه‌و‌تحلیل کنیم. در واقع امام حسن مجتبی (ع) صلح نکرد، بلکه صلح بر ایشان تحمیل شد؛ یعنی شرایط آن روزها تا جایی رو به وخامت پیش رفت که امام (ع) را در اضطرار چنین صلحی قرار داد و امام راهی جز این ندید؛ شرایطی مثل اوضاع و شرایط خارجی جهان اسلام، وضعیت داخلی عراق و اوضاع اردوگاه نظامی امام حسن (ع)، همه به ادامه ندادن جنگ فرامی‌خواندند. سیاست خارجی و داخلی در آن برهه از زمان، مجالی برای جنگ باقی نگذاشته بود. از یک‌سو روم شرقی مترصد ضربه زدن بر اسلام بود تا انتقام بگیرد از ضربات مهلکی که اسلام بر بدنۀ حکومتش وارد کرده بود و با رسیدنِ خبر صف‌آرایی لشکر امام حسن مجتبی (ع) و معاویه در برابر یکدیگر به رهبرانش، درصدد بازگرداندن قدرت و اقتدار خویش شد و لشکر انبوهی را برای انتقام از لشکر اسلام تجهیز و روانه کرد. یعقوبی تاریخ‌نگار معروف می‌نویسد: در سال 41، معاویه به شام برگشت و به او خبر رسید رومِ طغیانگر سپاهی پُرتعداد و عظیم روانه کرده است. او ترسید این موضوع او را از مسائلی که باید برایشان تدبیر می‌کرد بازدارد؛ بنابراین به‌سوی آنان رفت و با صدهزار دینار با آن‌ها مصالحه کرد.[12] از سوی دیگر بعد از شهادت امام علی (ع) تبعات جنگ‌هایی همچون جمل، صفین، نهروان و جنگ‌های سهمگینِ بعد از ماجرای حکمیت میان نیروهای معاویه و سرحدات عراق… به شدیدترین شکل ممکن در بیعت مردم با امام حسن مجتبی (ع) خود را نشان داد؛ به‌خصوص وقتی امام حسن (ع) آن‌ها را به آماده شدن برای جنگ با شامیان دعوت کرد و آن‌ها بسیار کُند پاسخ دادند. وقتی خبر حرکت سپاه معاویه به‌سوی کوفه رسید امام حسن (ع) فرمان داد مردم در مسجد کوفه جمع شوند. سپس خطبه‌ای خواند و پس‌از آنکه خطبۀ تحریک‌کنندۀ جهادی خود را به انتها رساند همه سکوت کردند و هیچ‌کدام از آن‌ها ایشان (ع) را اجابت نکرد و حتی با کلمه‌ای ایشان را تأیید نکرد. این امر، میزان حقارت و واماندگی مردم عراق را در آن زمان نشان می‌دهد. در آن زمان آتش غیرت و جهاد در جان‌هایشان فروکش کرده بود و آمادگی ورود به جنگ را نداشتند.[13] ازهم‌گسستگی سپاه امام (ع) و عدم اتحاد جامعۀ آن روزهای عراق و تناقض و تعدد گروه‌ها و جریان‌ها و مسلمانانِ طرفدار حزب اموی و تشکیک‌کنندگانی که بر عقیدۀ ثابتی نبودند، مزید بر علت بود تا این جامعۀ به گل‌نشسته وارد هیچ‌گونه جهاد نظامی نشود و هرکس ساز خود را بزند. هیچ‌گونه وحدت و انسجامی در سپاه امام حسن (ع) به چشم نمی‌خورد و این‌گونه امام (ع) غریبانه تنها ماند.

امام (ع) خطبه‌ای جامع و حماسی در مدائن ایراد کرد و فرمود:

«به خدا سوگند، ما هرگز در مبارزه با شامیان هیچ تردید و ندامتی نداریم. ما اکنون با سلامت و صبر با دشمن می‌جنگیم؛ پس سلامت با دشمنی، و صبر با ناراحتی مخلوط شده است. شما آن روز که در صِفّین همراه ما بودید دینتان پیشاپیش دنیایتان بود، ولی امروز دنیایتان، دینتان را به پشت‌سر افکنده است. در آن روز ما برای شما و شما برای ما بودید، اما اکنون شما دشمن ما شده‌اید و در برابر دو گروه از کشته‌شدگان قرار دارید: کشته‌هایی که در صِفّین بودند و برایشان می‌گریید، و کشته‌هایی که در نهروان خواستار انتقام آن‌هایید. گریه‌کننده خوار است و انتقام‌جو خواستار انتقام. بدانید معاویه ما را به کاری فرامی‌خواند که در آن نه عزتی هست و نه انصافی. اکنون اگر برای مرگ آماده‌اید به او حمله می‌بریم، و با ضربه‌های شمشیر بر او فرمان می‌رانیم؛ و اگر زندگی را خواهانید دعوتش را می‌پذیریم و به درخواستش رضایت می‌دهیم.»[14] و دردناک آنکه سخنان امام هنوز پایان نیافته بود که از همه سوی لشکر فریاد برآمد: «زندگی، زندگی».
معاویه که خریدار نفس‌های ضعیف سپاه امام (ع) بود توانست یکی از این افراد ضعیف‌النفس را به نام عبیدالله بن عباس با هشت هزار رزمنده از سپاه امام (ع) جدا کند. افرادی هم خریداری شده بودند تا بدمند در ارواح متفرق و ازهم‌گسیختۀ سپاه امام (ع) تا شایعات جاسوسانش را به باور بنشینند و حتی اندکی برای آشکارسازی حقیقت تلاش به خرج ندهند.
در این بحبوحۀ فتنه‌ها و سرپیچی از امام منصوب‌شده از جانب خدا، و یورش به خیمۀ ایشان و ربودن هرآنچه در آن بود به هدف قتل ایشان و در نهایت متفرق شدنشان، چه‌چیزی عاید امام غریبی خواهد شد که یارانش گوش به فرمانش نیستند و طبق فرمودۀ ایشان دنیایشان پیشی‌گیرنده بر دینشان شده است؟ آیا مجالی جز صلح برایش باقی گذاشته بودند؟! ایشان (ع) وقتی با اعتراض فردی به صلح مواجه شد، چنین لب به سخن گشود:
«به خدا سوگند، من حکومت را به معاویه واگذار نکردم مگر به‌دلیل نداشتن یاران؛ و اگر انصار و یارانی می‌داشتم شبانه‌روز با او می‌جنگیدم تا اینکه خداوند میان من و او داوری کند ولى من کوفیان را شناختم و آنان را آزمودم. فاسدانِ آن‌ها شایستۀ من نیستند. آنان وفا ندارند و در سخن و کار خود بى‏تعهدند. آن‌ها دورو هستند؛ به ما مى‌گویند دل‏هایشان با ماست ولی شمشیرهایشان علیه ما آخته است.»[15] بنگرید غربت مردی از آل‌محمد (ص) را.

معاهدۀ صلح

شرایط دشواری که امام حسن مجتبی (ع) فرزند زهرای بتول (س)، از هر جهت با آن دست‌وپنجه نرم می‌کرد ایشان (ع) را به امر اضطراریِ صلح سوق داد. از سوی دیگر، معاویه –که لعنت خدا بر او باد- برای دادنِ هرگونه امتیازی به امام (ع) جهت صلح آماده بود تا بتواند خود بر اریکۀ قدرت و حکومت دو روزه بنشیند و سیراب شود از دنیایی که در چشم علی (ع) و اولادش بی‌ارزش‌تر از استخوان خوک در دست جذامی است؛[16] پس نامه‌ای سفید که پایش مهر شده بود برای امام (ع) فرستاد و در آن نوشت: «در این نامه هر شرطی داری بنویس که پذیرفته خواهد شد.» [17] امام (ع) فرصت را در جهت مصالح دین مبین اسلام غنیمت شمرد و معاهده‌ای ترتیب داد که به مهم‌ترین بندهایش در ذیل به‌طور مختصر اشاره خواهیم کرد:
اول: واگذاری خلافت به معاویه به شرط عمل کردن به کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص)؛
دوم: خلافت پس‌از او برای حسن (ع) باشد؛
سوم: دشنام‌گویی و ناسزاگویی به امیرالمؤمنین (ع) را ترک کند؛
چهارم: امان دادن به شیعیان و علویان.
معاویه این شرایط را با خط خودش نوشت و بر آن مهر کرد؛ اما در خطبه‌اش بر فراز منبر نه‌تنها بر شروط معاهده تأکید نکرد بلکه با تمسخر و استهزا گفت: «آیا می‌پندارید من درحالی‌که می‌دانستم شما نماز می‌خوانید و زکات می‌دهید و به حج می‌روید با شما بر سر نماز و زکات و حج جنگیدم؟! نه، من با شما جنگیدم تا فرمانروای شما شوم و شما تحت‌سلطۀ من باشید. سپس گفت: بدانید هر شرط و هرچیزی که به حسن بن علی داده‌ام زیر این دو پای من است.»[18]

دلایل صلح

امام حسن مجتبی (ع) دلیل این صلح را حفاظت از جان شیعیان ذکر می‌کنند همان‌طور که در روایتی آمده است:
ابوسعید نقل می‌کند: به حسن بن علی بن ابی‌طالب (ع) گفتم: ای پسر رسول خدا (ص)، چرا با معاویه صلح و سازش کردید درحالی‌که می‌دانستید حق متعلق به شماست نه او؛ و اینکه معاویه گمراه و ستمکار است؟ ایشان (ع) فرمود: «به‌خاطر جهل و نادانی‌تان از حکمت این کار بر من خشم گرفتید. اگر من چنین نمی‌کردم احدی از شیعیان ما بر زمین باقی نمی‌ماند و همه کشته می‌شدند.»

صلح امام حسن (ع) مقدمه‌ای بر انقلاب امام حسین (ع)

سید احمدالحسن در کتاب گوساله بر ضرورت این صلح و اقدام امام حسن (ع) تأکید کرده و می‌گوید:
«این صلح، پس از آنکه حکومت منافقین با سردمداری معاویه گسترش یافت و بر سرزمین اسلامی مسلّط گردید، و پس از آنکه مسلمانان امام حسن(ع) را تنها گذاشتند، صلحی بود لازم و ضروری. ازاین‌رو، صلحی همانند صلح پیامبر(ص) با مشرکین در حدیبیه بود.
امام حسن(ع) به‌صراحت می‌فرماید صلح او برای حفظ جان شیعیان که پیروان حقیقی اسلام‌اند و حق با بقای آنها باقی می‌ماند، بوده است؛ و اگر ما با چشم بصیرت به این قضیه نگاه کنیم درخواهیم یافت که صلح امام حسن (ع) در واقع برای زمینه‌سازی انقلاب امام حسین(ع) صورت گرفت که به‌نوبۀ خود، مقدمه‌ای برای قیام امام مهدی(ع) است.
هنگامی که امام حسن(ع) مجبور به کنار گذاشتن شمشیر می‌شود، جنگی نوین با معاویه آغاز می‌نماید؛ این بار جنگی فرهنگی که هدف از آن آماده‌سازی امّت است برای قیام حسین(ع) یا حداقل آماده ساختن امّت برای پذیرش این قیام و هم‌دلی با آن، و حتی اثرپذیرفتن از آن ‌حتی اگر پس‌از قیامش باشد‌. هرکه بر وضعیت امّت در زمان امام حسن(ع) آگاهی داشته باشد خواهد دانست که این هدفی بود بس سترگ که از امتی انتظار می‌رفت که فرزندانش وارونه گشته، پیشوای معصوم خود را تنها گذاشته بودند و تا آنجا رسیده بودند که زشت را زیبا می‌دیدند!! و اگر این حرکت فرهنگی امام حسن(ع) نمی‌بود نه هیچ اسمی و نه هیچ رسمی از شیعه باقی نمی‌ماند! بنابراین صلح امام حسن(ع) صلحی به‌معنای متعارفش نیست، بلکه در واقع متارکه و آتش‌بسی است که آن حضرت به آن مجبور شد تا برادرش حسین(ع) -که مصداق خود امام حسن(ع) است- با انقلابی که پژواکش تا همین امروز دنیا را به لرزه درآورده است، آن را دنبال کند. همان‌طور که امیرالمؤمنین(ع) به آینده و به حکومت عالَم‌گیرِ لا اله الا الله می‌نگریست، امام حسن(ع) و همۀ معصومین(ع) نیز به همین صورت چنین روزی را می‌نگریستند؛ روزی که در آن، این دین بر همۀ ادیان پیروز خواهد شد.
بنابراین سِیر پیشرفت انسانی، به‌طور کلّی سِیری تکاملی است؛ حتی اگر پاره‌ای عقب‌گردها بر آن عارض شده باشد به‌طوری که نتیجۀ این حرکت، اصلاح بیشتر اهل زمین در زمان ظهور امام مهدی (ع) است.
همۀ امامان به فراخور مقام و جایگاه خود در توجه دادن این امّت به اینکه این امّت روزی از روزها حامل رسالت الهی برای همۀ اهل زمین خواهند بود، تلاش می‌کردند و همگی آنها (ع) رضایت خدا و مصلحت انسانیّت را بر خود مقدم می‌داشتند و شدیدترین آزار و اذیت‌های جسمی و روحی را در راه این هدف عظیم متحمّل می‌شدند؛ یعنی ایمان آوردن اهل زمین به لا اله الا الله، محمد رسول‌الله (ص).»[19]

سخن پایانی

دانستیم صلح امام حسن مجتبی (ع) از انقلاب امام حسین (ع) هرگز جدا نبوده، بلکه زمینه‌ای برای انقلاب حسین (ع) علیه حاکمیت پوشالی مردم بوده است و این دو درگاه، در راستای تحقق «لا اله الا الله» بر زمین به‌صورت عملی در ذریۀ حسین (ع)، مهدی (ع) جلوه‌گر است. گویا برترین‌های عالم برای قدوم مبارکش و دولت عدل و حاکمیت خدا بر زمین زمینه‌سازی کردند؛ یکی با شمشیر، یکی با صلح، یکی با سکوت و دیگری با ولیعهدی -امام رضا (ع)- همه در جهت حاکمیت خدا بر زمین گام برداشتند. امروز ثمرۀ مجاهدت‌های الهی‌گونه‌شان در مردی از آل‌محمد (ع)، وصی و فرستادۀ امام مهدی (ع) سید احمدالحسن متجلی است. در این زمان، به خویشتن رجوع کنیم و در کنار همۀ آنانی بایستیم که برای نشر توحید بر زمین با انواع و اقسام رذالت‌ها و ددمنشی‌ها مواجه بودند اما پای پس نکشیدند تا نهالی که با خونشان آبیاری شد، امروز درختی تنومند شود در بیداری جان‌ها و رستگاری ارواح؛ تا دولتی تشکیل شود که در آن خدا پرستش شود و هدف از خلقت محقق شود.
الحمدلله علی نعمة ولایة محمد و آل‌محمد (ائمه و مهدیین علیهم‌السلام)

منابع:
1- مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 28؛ مفید، الارشاد، ص 187؛ ابن‌اثیر، اسد الغابة، ج 2، ص 10؛ ابن‌حجر عسقلانی، الإصابة في تمییز الصحابة، ج 1، ص 328.
2- سیوطی، تاریخ خلفا، ص 189.
3- پیامبر (ص) فرمود: «الحَسَنُ و الحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ» «حسن و حسین، سرور جوانان بهشت‌اند.» شیخ صدوق، الامالی، ص 57،‌ بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق؛ هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، محقق، مصحح، انصاری زنجانی خوئینی، محمد، ج 2، ص 734، قم، نشر الهادی، چاپ اول، 1405ق؛ حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، ص 111، قم، مؤسسه آل‌البیت(ع)، چاپ اول، 1413ق؛ ابن‌شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل‌الرسول(ص)، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 405، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق. و در منابع اهل‌سنت نیز آمده است: تاریخ بغداد، ج 1، ص 140؛ المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 167.
4- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 33.
5- ر.ک: ابن‌عبدالله، استیعاب، ج 1، ص 385.
6- امام صادق (ع): «آيا گمان می‌کنيد وصیت‌کننده‌ای از ما به هرکه بخواهد وصیت می‌کند؟ نه به خدا سوگند، بلکه عهدی از جانب خدا و رسول خدا از مردی به مرد ديگر است تا آنکه امر به صاحبش برسد.» (کلینی، کافی، ج۱، ص۲۲۷).
7- شیخ کلینی، کافی، ج 1، ص 297.
8- سیره اهل البیت (ع)، الامام الحسن بن علی (ع)، ص57.
9- ابن شهرآشوب، المناقب، ج 4، ص 21.
10- یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 170؛ دینوری، الامامة والسیاسة، ج 1، ص 67.
11- ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج11، ص 25، خطبه 200.
12- تاریخ یعقوبی، ج2، ص 206.
13- ر.ک: سیره اهل البیت (ع)، ص60-61.
14- ابن الاثیر، اسدالغابه، فی معرفة الصحابه، ج 2، ص13-14؛ المجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 21.
15- المجلسی، بحار الانوار، ج 44، ص 147؛ الطبرسی، الاحتجاج، ص 157.
16- امام علی (ع): «به خدا سوگند، این دنیای شما در چشم من بی‌ارزش‌تر از استخوان یک خوک در دست یک جذامی است.» «العَرْق: العظم إذا اُخذ عنه معظم اللحم، والجمع عُرَاق» (النهایة، ج 3، ص 220 «عرق»)؛ نهج‌البلاغة، الحكمة 236، تنبیه الخواطر: ج 1، ص 78 وفیه «كراع» بدل «عُراق»، غرر الحكم، ح 3664، بحارالانوار، ج 73، ص 130، ح 135).
17- ابن‌اثیر، الکامل في التاریخ، ج 3، ص 405؛ابن عبدالبر، الاستیعاب في معرفة الأصحاب، در پاورقی ابن‌حجر، الإصابة، ج 1، ص 371؛ تاریخ طبری، ج 6، ص 93.
18- ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج 16، ص 15؛ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 45؛ شیخ مفید، ارشاد، ص 191. ابوالفرج گفته است: «او این خطبه را قبل از وارد شدن به کوفه خواند.»
19- سید احمدالحسن، گوساله، ج1، ص 137 و 138.

 

هفته نامه شماره 182

دانلود تمامی شماره های هفته نامه زمان ظهور

ali03131

Recent Posts

گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت سوم)

عیسی به آمدن مدعیان دروغین بسیاری هشدار داده است، اما نگفته هر مدعیِ پس‌از او کذاب است. به قلم: متیاس… Read More

1 ماه ago

مدعیان خیر

مصیبت برتر قسمت دوم به قلم: نازنین زینب احمدی مقدمه در بخش پیشین این مجموعه، با تکیه بر اهمیتی که… Read More

2 ماه ago

آیا معجزه راه ثابت شناخت فرستادگان الهی است؟

 گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت دوم) به قلم: متیاس الیاس از پیشنهادِ رفتن نزد کشیش استقبال کرد… Read More

2 ماه ago

آیا فرگشت یک هدف کلان دارد؟

به قلم: شیث کشاورز   امروزه نظریه تکامل (فرگشت) نظریه‌ای است که در جامعۀ علمی، به‌طور گسترده به‌عنوان توضیحی کاملاً… Read More

2 ماه ago

پاسخ به اتهام فرصت‌طلبیِ پیامبر(ص) و یادگیری ایشان از اهل کتاب

پاسخ به تئوفان اعتراف‌کننده | قسمت چهارم به قلم: ارمیا خطیب • پیشگفتار در قسمت پیشین به سه ادعای تئوفانس… Read More

2 ماه ago

«رؤیا» دریچه‌ای به‌سوی ملکوت

وظیفۀ مؤمنان در قبال رؤیا در پیشگاه فرستادۀ الهی به قلم: نوردخت مهدوی مقدمه رؤیا، سفری شیرین و روحانی است… Read More

2 ماه ago