خانه > پاسخ شبهات > اشخاص > معرفی پایان‌نامۀ «مقامات سلمان المحمدی کما بینها القائم(ع)»

معرفی پایان‌نامۀ «مقامات سلمان المحمدی کما بینها القائم(ع)»

گفت‌وگو با شیخ عباس فتحی به مناسبت انتشار رسالهٔ اتمام مقطع کارشناسی وی در حوزهٔ علمیه مهدوی با عنوان: «مقامات سلمان المحمدی کما بینها القائم» (مقامات سلمان فارسیِ محمدی، براساس بیانات سید احمدالحسن)
به‌ تاریخ: دوشنبه۱۰اردیبهشت۱۴۰۳

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
و الصلوة و السلام علی سیدنا محمد و آل‌محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً کثیرا

مجری:
عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما سروران گرامی، انصار امام مهدی(ع) و محققین و مهمانان عزیز. همان‌طور که مستحضر هستید قرار شد هر هفته دوشنبه ساعت ۲۱ در خدمت شما عزیزان باشیم. جلسات دوشنبه کنفرانس‌هایی است با موضوع «معجزات علمی سید احمدالحسن» و همچنین «معرفی کتب و آثار پژوهشی انصار امام مهدی(ع)».
این هفته در خدمت شماییم با کتاب «مقامات سلمان المحمدی کما بینها القائم» یا «مقامات سلمان محمدی براساس بیانات قائم آل‌محمد(ع)» و‌ باعث افتخار است که میزبان نویسندهٔ این اثر ارزشمند، «شیخ عباس فتحی» باشیم و قرار است با ایشان گفت‌وگویی دربارهٔ این کتاب داشته باشیم.
برای کسانی که شاید در جریان نباشند، اثر پژوهشی محل بحث، رسالهٔ اتمام مقطع کارشناسی در «حوزۀ علمیۀ مهدوی» است. حوزهٔ علمیهٔ مهدوی قدمتی به‌موازات آغاز دعوت سید احمدالحسن دارد؛ در سال ۲۰۰۲ یعنی هم‌زمان با شروع این دعوت، به فرمان امام مهدی(ع) و به دست سید احمدالحسن ‌پایه‌گذاری شد و در این بیست‌واندی سال که از عمر پربرکت حوزۀ علمیۀ مهدوی می‌گذرد، طلاب بسیاری از این بنای علمی مبارک فارغ‌التحصیل شدند و در واقع ما شاهد ده‌ها اثر پژوهشی هستیم که با عنوان رساله‌های اتمام مقطع کارشناسی یا پایان‌نامه‌های لیسانس تألیف و منتشر شده و در سایت حوزۀ مهدوی در دسترس است.
پیش از هر چیز، از مهمان محترم برنامه شیخ عباس فتحی دعوت می‌کنم تا اگر عرض سلام و وقت‌بخیری خدمت شنوندگان این مصاحبهٔ صوتی دارند بفرمایند تا بعد با توکل بر خدا گفت‌وگو را آغاز کنیم…

شیخ عباس فتحی:
یا الله، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمدلله رب العالمین و صلّی اللّه علی سیدنا محمد و آل‌محمد الائمة والمهدیین و سلّم تسلیماً کثیرا، و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.
عرض سلام و ادب و احترام خدمت قائم آل‌محمد امام محمد بن الحسن المهدی(ع) صاحب عصر و زمان و وصی و فرزندشان سید احمدالحسن و شما انصارالله و شما برادر عزیزم و شنوندگان محترم. در خدمت شما عزیزان هستم.

مجری:
سپاسگزارم؛ زنده باشید. بنده قبل از آغاز گفت‌وگو مقدمه‌ای را خدمت شما عرض می‌کنم و ان‌شاءالله گفت‌وگو را آغاز می‌کنیم. کتاب «مقامات سلمان محمدی براساس بیانات سید احمدالحسن»، رسالۀ پایان مقطع کارشناسی حوزۀ علمیۀ مهدوی است. همان‌طور که عرض کردم حوزۀ علمیۀ مهدوی از سال ۲۰۰۲ آغاز به کار کرد و تحت‌نظر و اشراف مستقیم سید احمدالحسن اداره می‌شود. طبیعتاً صحبت دربارۀ این بنای علمی مبارک مجال مجزایی می‌طلبد و دوستان می‌توانند به آثار سید احمدالحسن مراجعه کنند و از اهمیت و جایگاه حوزه از کلام ایشان مطلع شوند. و ده‌ها اثر پژوهشی و پایان‌نامه و تألیفات از این حوزه منتشر شده که کتاب «مقامات سلمان المحمدی کما بینها القائم» یکی از آنهاست. برای کسانی که مطلع نیستند عرض می‌کنم برادر شیخ عباس فتحی دانش‌آموختهٔ «حوزۀ علمیۀ قم» است و در واقع پیش از این، قریب به ۱۵ سال در این حوزه مشغول به تحصیل و تدریس و تألیف آثار پژوهشی بودند و فارغ‌التحصیل مقطع «کارشناسی ارشد فلسفۀ اسلامی» از حوزهٔ علمیهٔ قم هستند. ما امشب در خدمت ایشون هستیم به‌مناسبت انتشار اثری که ایشون ‌به‌عنوان رسالهٔ فارغ‌التحصیلی از حوزهٔ علمیه مهدوی نوشتند. ازآنجاکه صاحب اثر را باید از آثارش شناخت یا درخت را از میوه‌اش می‌شناسند، بنده بیش از این شما را منتظر نمی‌گذارم و صحبت دربارهٔ کتاب را آغاز می‌کنیم. به‌عنوان اولین سؤال لطفاً یک معرفی کوتاه از کتاب و بخش‌ها و فصل‌های آن داشته باشید و برای شنوندگان بگویید انگیزۀ اصلی شما در انتخاب این موضوع برای پژوهش و‌ نگارش چه بوده؟

شیخ عباس فتحی:
یا الله. کتاب ۴ بخش اصلی دارد: بخش اول کتاب «زندگی‌نامه و تاریخ زندگی سلمان محمدی» به‌شکل مختصر از بعضی روایات مجامع معتبر روایی شیعه و به‌طور خاص «کمال‌الدین شیخ صدوق(ره)» است. بخش دوم «جایگاه سلمان در قرآن»، یعنی بعضی آیات قرآن که اشاره به جایگاه سلمان محمدی دارد، البته براساس تفسیر اهل‌بیت(ع) که مسلماً آنها عالم به وحی‌اند. بخش سوم «سلمان پیرامون روایات اهل‌بیت(ع)» دربارهٔ شخصیت سلمان است که مفصل‌ترین بخش کتاب است. بخش آخر هم «سلمان در کلمات قائم(ع)»، یعنی مطالبی که سید احمدالحسن در کتاب‌هایشان راجع به شخصیت سلمان فرمودند.
نکته‌ای به‌عنوان تصحیح باید عرض کنم که این کتاب در حقیقت یک رسالۀ پایان مقطع کارشناسی است، یعنی اثر پژوهشی یا یک اثر تألیفی ارزنده محسوب نمی‌شود. البته از این جهت که روایات و نصوص دینی دربارۀ شخصیت بسیار مهم و ارزشمندی مثل سلمان محمدی است ارزش دارد که راجع به این شخصیت بزرگ و ستودنی و روایاتی که اهل‌بیت (ع) در شأن او بیان فرمودند در کلام سید احمدالحسن صحبت کنیم. از این جهت این جلسه ممکن است جلسۀ خوبی باشد و توجیه داشته باشد، نه به‌خاطر اینکه رسالۀ مقطع کارشناسی نوشته شده، چون این یک کتاب عمیق و دقیق یا پرمحتوا و اثر فاخر یا چیز خاصی نیست، فقط پایان‌نامۀ مقطع کارشناسی است، منتها شخصیت سلمان فارسی ارزشمند است و جا دارد درباره‌اش صحبت کنیم.

مجری:
خدا حفظتان کند. سپاس از توضیحاتتان. بنده شاید در تعبیری که به کار بردم دقت نکردم، ولی بی‌مبالغه عرض کردم چون توفیق داشتم در روزهای گذشته این کتاب را کامل مطالعه کردم. یک سری نکاتی که دنبالهٔ برخی از روایات در فصل سوم و همچنین به‌دنبال نقل کلمات سید احمدالحسن در فصل چهارم اشاره کرده بودید، برایم جالب و آموزنده بود. سؤال دوم اینکه همهٔ ما می‌دانیم سلمان فارسی یا سلمان محمدی چه مقام بلندی داشته و در فضیلت او همین بس که آل‌محمد(ع) مدافع و ستایشگر او بوده و هستند. شاید بشود گفت که برجسته‌ترین ویژگی سلمان تسلیم او بوده، همان‌طور که شما در کتاب اشاره کردید و روایاتی دراین‌خصوص آوردید. اگر ممکن است مقداری دربارۀ تسلیم سلمان و به‌طور کلی دربارهٔ مقوله تسلیم صحبت کنید.

شیخ عباس فتحی:
همان‌طور که در فصل اول در روایات و زندگی‌نامۀ سلمان و شخصیت و تاریخچۀ حیاتش آمده، اسم سلمان در اصل سلمان نبود. او شخصیتی ایرانی به نام روزبه بوده و بعداً پیامبر(ص) او را خرید و آزاد کرد. زندگی او و ایمانش داستان مفصلی دارد؛ سلمان در جست‌وجوی نشانی از یار و در جست‌وجوی موعود، خود را آوارۀ خاورمیانه کرد تا در نهایت به آن سرمنزل مقصود رسید و در این مسیر مصیبت‌های بسیاری را متحمل شد؛ ازجملۀ این مصیبت‌ها بند و اسارت در زندان بود. او زمانی به بی‌پولی مطلق رسید و بَرده شد؛ طبق روایتی که در کمال‌الدین آمده در یک باغ و نخلستان برای یک زن مسیحی کار می‌کرد و در حقیقت پیامبر(ص) او را خرید و بعداً که مسلمان شد ویژگی‌های روحی و اخلاقی خاصی داشت که باعث شد پیامبر(ص) نام سلمان را برای او انتخاب کند. تسلیم سلمان در حقیقت مثال زدنی است. یک نمونه به ‌عنوان مثال عرض می‌کنم که نشان دهد او به قلهٔ تسلیم رسیده بود. در ماجرای حمله به خانۀ فاطمۀ زهرا(س) برخی از حاضران وقتی دیدند دستان علی بن ابی‌طالب(ع) بسته است و به خانهٔ وحی جسارت می‌شود، جملاتی را گفتند مثل اینکه: «ای کاش شمشیرها برمی‌گشت به دست ما و ما حساب آنها را می‌رسیدیم»، یعنی گویا افسوس می‌خوردند که چرا شمشیر نداریم و مأمور به سکوتیم، اما سلمان یک جمله گفت که «مولای من بهتر می‌داند وضع از چه قرار است.» این نشان می‌دهد که این بزرگوار در امتحان تسلیم در قله بوده و پیامبر(ص) نام درستی بر ایشان نهاد؛ سلمان که از ریشۀ «سلم و تسلیم» می‌آید، یعنی کسی که تمام وجودش تسلیم است.

مجری:
سپاسگزارم. بسیار عالی. پیرو فرمایش شما در همین خصوص، در صفحۀ ۳۴ کتاب روایتی آورده که قسمتی از آن را اشاره می‌کنم که یکی از حاضران در صحنه گفت «ای کاش شمشیرها دوباره به دست ما برمی‌گشت و ما دوباره توانایی دفاع از امیرالمؤمنین را در این وضعیت داشتیم» و یکی دیگر گفت «اگر امام علی(ع) می‌خواست خودش می‌توانست پروردگارش را بخواند و از او کمک بگیرد»، ولی سلمان فرمود «مولای من خودش بهتر می‌داند و عالم‌تر است که در چه وضعیتی است و چه کار کند.» شیخ ناظم عقیلی مطلبی آوردند که به تسلیم سلمان اشاره می‌کند که وقتی با امیرالمؤمنین هم‌قدم می‌شد یک ردّپا بر زمین مشاهده می‌شد و وقتی جماعت باتعجب می‌پرسیدند ردّپای سلمان کجاست؟ امیرالمؤمنین فرمودند: «سلمان پا جای پای من می‌گذارد.» شیخ ناظم عقیلی در ادامه اشاره می‌کنند به حدیث معروف که اگر کسی پیش بیفتد خارج می‌شود و اگر عقب بماند هلاک می‌شود و اگر کسی توفیق ملازمت و همراهی معصوم را داشته باشد اوست که توفیق پیوستن را دارد و سلمان این‌طور بود که پا در جای پای امیرالمؤمنین می‌گذاشت و سید احمدالحسن در کتاب «متشابهات» اشاره می‌کنند کسی که در تمامی تفاصیل از امام معصوم متابعت می‌کند مانند کسی نیست که به‌طور اجمال از امام تبعیت می‌کند. طبیعتاً این دقت در ملازمت و همراهی و تبعیت‌پذیری بسیار مهم است و ما این را در سیره و عملکرد سلمان محمدی به‌خوبی می‌بینیم.
سؤال بعدی که خواستم از خدمتتان بپرسم این است که در روایاتی که شما هم در کتاب نقل کردید از ابوذر و مقداد به‌عنوان دو یار همراه سلمان یاد شده، مثلاً آمده که ایمان ده مرتبه دارد و به قول امام صادق(ع) در روایتی بسان یک نردبان ده پله‌ای است و سلمان در مرتبهٔ دهم بود و ابوذر در مرتبهٔ نهم و مقداد در مرتبهٔ هشتم بود. بااین‌همه می‌بینیم که در روایات گفته شده اگر ابوذر می‌دانست در قلب سلمان چه می‌گذرد چه بسا کافر می‌شد یا او را می‌کشت! همچنین در روایتی از امیرالمؤمنین آمده که اگر ابوذر می‌دانست در قلب سلمان چه می‌گذرد می‌گفت خدا قاتل سلمان را رحمت کند. لطفاً قدری این اختلاف مقام را طبق آموزه‌هایی که از سید احمدالحسن تعلیم گرفتیم برای ما تحلیل کنید؟ برحسب ظاهر فاصله فقط یک پله است، ولی می‌بینیم که تفاوتش در عالم خارج این‌قدر شگرف می‌شود.

شیخ عباس فتحی:
یک مطلب عمیقی را امام احمدالحسن(ع) در کتاب «سفر موسی به مجمع‌البحرین» بیان می‌کنند در قالب یک مثال که یک پرنده در افق پرواز می‌کند و این پرنده افقش بالاست، ولی اگر با بزرگ‌تر از خودش امتحان شود شکست می‌خورد، مثل اینکه یک شاهین یا عقاب بالای سرش پرواز کنند. مسئلهٔ امتحان موسی بن عمران با عبدصالح که از علم و معرفت او می‌خواست و حضرت عبدصالح به او فرمود تو‌ نمی‌توانی همراه من باشی چون علمش را نداری؛ آن سعهٔ علمی و سعهٔ وجودی را نداری و لذا شکست می‌خوری؛ لذا هرکسی در جایگاه خودش خوب است و طبیعتاً آن معارفی که در قلب سلمان بود و معارفی که سلمان متوجه می‌شد برای خودش مناسب بود و چنانچه ابوذر می‌دانست در قلب سلمان چیست و سلمان به چه چیزی اعتقاد دارد او را می‌کشت یا تکفیرش می‌کرد یا می‌گفت خدا رحمت کند کسی را که سلمان را بکشد؛ بااینکه پیامبر(ص) در ماجرای معروف روز برادری، ابوذر را با سلمان، و خودش را با علی(ع) و ابوبکر را با عمر برادر کرده بود. بنابراین یک مسئولیت روی دوش شخصی است که طبقهٔ پایین هست و یک مسئولیتی روی دوش شخصی است که بالا هست. آن کسی که بیشتر و عمیق‌تر می‌داند باید سکوت و کتمان کند و کسی که کمتر می‌داند باید صبور و متواضع و خاشع باشد؛ همان‌طور که در روایت آمده: «لا تعادوا ما تجهلون. فإن أکثر الحق فیما لا تعرفون» «با چیزی که نمی‌دانید نجنگید، چون بیشتر حقیقت در چیزی است که شما نمی‌دانید.» یاد شعری از امام سجاد(ع) می‌افتم. در بعضی مصادر روایی آمده که حضرت فرمودند:
«إنّی لأکتم من علمی جواهره
و قد تقدّم فی هذا أبوالحسن
یا ربّ جوهر علم لو أبوح به
ولاستحلّ رجال مسلمون دمی
کیلا یری الحقّ ذو جهل فیفتننا
إلی الحسین و أوصی قبله الحسنا
لقیل لی أنت ممّن یعبد الوثنا
یرون أقبح ما یأتونه حسناً»

«من آن گوهرهای اصلی علمم را پنهان می‌کنم تا نادانان نبینند و مزاحم ما نشوند و قبل از من امام علی(ع) این کار را کرد و علمش را کتمان کرد و به حسن و حسین(ع) هم توصیه کرد که این گوهرهای علمتان را نزد خودتان نگه دارید»، یعنی کسی اهلش نیست تا آن را عرضه کنید. در بیت سوم امام زین‌العابدین(ع) می‌فرماید «چه بسا آن گوهرهای علم که اگر آن را بیان کنم مؤمنان به من می‌گویند تو مشرکی و افراد مسلمان خونم را حلال می‌کنند و زشت‌ترین کار را مباح می‌شمرند.» لذا تفاوت در معرفت همیشه حتی بین رسولان الهی بوده؛ بین مؤمنان و مقربان بوده؛ بین سلمان محمدی و ابوذر بوده. لذا همه در امتحانیم. کسی که چیز بیشتری می‌داند باید سکوت کند؛ ادعا نکند؛ کتمان کند؛ همان‌طور که امام زین العابدین(ع) فرمودند و امام جواد(ع) فرمودند؛ در مجلسی که گفته می‌شود چند هزار سؤال کوتاه از امام جواد(ع) پرسیده شد و حضرت در سن کودکی بود و مأمون مجلسی ترتیب داد تا این سؤالات را بپرسند و به خیال خودش شخصیت حضرت جواد(ع) را بشکند. طبق نقل برخی روایات تاریخی، چند صد یا چند هزار سؤال کوتاه را فوری پاسخ داد. یکی از این علما و فقها عنان از کف داد و بلند شد و فریاد زد «این بچه چقدر علم دارد!» امام جواد(ع) فرمود: «این علم نیست؛ علم ما اهل‌بیت چیز دیگری است که نمی‌توانیم درباره‌اش حرف بزنیم.» سپس به زبان مبارکش اشاره کرد و زیرلب فرمود: «محمد بن علی دهانت را نگهدار؛ سکوت کن همان‌طور که پدرانت سکوت کردند.»
بنابراین فضل علمی علاوه‌بر اینکه یک فضیلت است، خطرناک هم هست؛ امتحان هم هست و سلمان از این امتحان موفق بیرون آمد، چون می‌دانست ولی ادعا نمی‌کرد. در روایات داریم که سلمان جزو محدَّثین بود، یعنی ملائک بزرگ و مقرّب با او حرف می‌زدند، ولی او مدعی نمی‌شد؛ او دکانی برای خود درست نکرده بود، بلکه آن معرفت و علم اسرار را در راه عبودیت بیشتر خرج می‌کرد. فکر می‌کنم این جواب کافی باشد.

مجری:
زنده باشید؛ بسیار عالی بود. در تأیید صحبت‌های شما روایتی را که در کتاب خوانده بودم به خاطر آوردم. روایتی که از امام صادق(ع) آورده بودید که فرمود: «ایمان مانند نردبانی است که ده پله دارد و پله‌های آن یکی پس از دیگری پیموده می‌شود و کسی که در پلهٔ دوم است نباید به آن که در پلهٔ اول است بگوید تو چیزی نیستی تا اینکه برسد به آن که در پلهٔ دهم است و او هم نباید به پایین‌تر از خودش چنین سخنی بگوید. آن را که در پلهٔ پایین‌تر از تو قرار دارد نینداز که بالاتر از تو هم تو را می‌اندازد. اگر دیدی کسی یک پله از تو پایین‌تر است با مهربانی و ملایمت او را به‌طرف خود بالا بکش و فراتر از توانش باری بر دوش او مگذار که او را می‌شکنی که هرکس مؤمنی را بشکند باید شکستگی او را جبران کند و مقداد در مرتبهٔ هشتم و ابوذر در مرتبۀ نهم و سلمان در مرتبهٔ دهم بود.» اشاره کردید همان‌طور که فرد پایین‌تر وظایفی دارد در قبال فرد بالاتر، فرد بالاتر هم در قبال فرد پایین‌تر باید با ملایمت و مدارا رفتار کند و فرد پایین‌تر را نشکند.
سؤال دیگری که خواستم از خدمتتان بپرسم اینکه در انتهای فصل سوم بحثی را آوردید باعنوان: «سختی‌هایی که سلمان در مسیر وظایف تبلیغی خودش کشید» و آنجا یک روایت تأمل‌برانگیز نقل کردید از مواجهه‌ای که سلمان با یهودیان داشت که او را به‌خاطر تبلیغ الهی آزار دادند و به قصد کشت او را کتک زدند و شکنجه دادند و یک بار هم نبود و در بخشی از این روایت می‌بینیم که سلمان به جمعی از یهودیان رسید و برای آنان پیامبر(ص) را تبلیغ می‌کرد، به‌عنوان یک مؤمن مبلغ و رسالی؛ یهودیان او را پیوسته کتک می‌زنند تا خسته می‌شوند و می‌گویند «از خدایت کمک بگیر» و سلمان فقط یک جمله می‌گوید؛ از خدا تقاضای نجات نمی‌کند، بلکه از خدا می‌خواهد به او صبر دهد در این بلا. و بعد خسته می‌شوند و دوباره سلمان را به قصد کشت کتک می‌زنند؛ باز سلمان و خدای او و پیامبر او را تمسخر می‌کنند و می‌گویند «تو این‌همه از ما کتک خوردی و خدایی که تو را اجابت نکرده و نجات نداده، همین باعث نمی‌شود از او دست برداری؟ سلمان می‌گوید «اتفاقا خدای من دعای من را اجابت کرد؛ من از خدا تقاضای صبر کردم و خدا به من صبر و تحمل داد تا در این مهلتی که خدا به شما داده تا من را کتک بزنید بتوانم صبور باشم»، که بعد در ادامه پیامبر(ص) عبور کردند و دیوار شکاف خورد و در آن معجزه‌ای که رخ داد آن افراد به هلاکت رسیدند. حال سؤالم این است که برای ما از دروسی که «یک مؤمن رسالی» –به ‌قول شیخ ناظم عقیلی- می‌تواند از سیرهٔ تبلیغی جناب سلمان بگیرد بگویید؛ چه درس‌هایی از سیرهٔ جناب سلمان محمدی می‌توان گرفت؟

شیخ عباس فتحی:
احسنتم. خدا خیرتان بدهد. امروز انصار امام مهدی(ع) برای تبلیغ رسالتشان، برای تبلیغ فرستادۀ امام مهدی(ع) و دفاع از حق غصب‌شدهٔ آل‌محمد(ص) حرف می‌زنند درحالی‌که فرش قرمزی جلوی پای آنها پهن نیست. در بسیاری از کشورها و بیشتر از همه، کشور عزیزمان ایران که کشور صاحب‌الزمان(ع) است به آنها ستم می‌شود؛ دستگیر می‌شوند؛ گاهی کتک می‌خورند و خوش به سعادت آنها که پا جای پای حضرت سلمان محمدی گذاشتند. همین فخر و شرف کافی است برای شما که قائم آل‌محمد (ص) شما را فرزندان سلمان خطاب کرده و همین فضل و شرف کافی است که پیامبر اکرم(ص) ۱۴۰۰ سال پیش شما ایرانیان سلحشور را مایهٔ نصرت دین خدا در آخرالزمان نامید و شما را با تعبیر «قوم سلمان بزرگ» یاد کرد. در آیهٔ قرآن آمده «اگر شما از دین برگردید خداوند به‌زودی قومی را به‌جای شما جایگزین می‌کند که آنها خدا را دوست دارند و خدا آنها را دوست دارد؛ در مقابل مؤمنین متواضع‌اند؛ در برابر دشمنان و کفار محکم و ستبر مثل کوه‌اند؛ در راه خدا جهاد می‌کنند؛ از سرزنش هیچ‌ سرزنش‌کننده‌ای نمی‌ترسند.» در مجمع‌البیان طبرسی روایت نقل شده که از پیامبر اکرم(ص) پرسیدند: «اینها چه کسانی‌اند؟» پیامبر(ص) روی دوش سلمان زد و گفت «این و قومش هستند»؛ یعنی شما اگر از دین برگردید این‌ها قومی‌اند که در آخرالزمان دین خدا را یاری می‌کنند. امروز یاری کردن دین خدا با همین مصیبت‌ها همراه است. به قول معروف «بهشت را به بها دهند نه به بهانه.» و سلمان(ع) به‌خاطر همین تبلیغ دعوت پیامبر(ص) و تبلیغ دعوت امام علی(ع) کتک می‌خورد و زندان رفت و این قسمت از تاریخ زندگی سلمان مثل روضه‌های اهل‌بیت(ع) است که هر وقت یادش می‌افتم دلم می‌شکند؛ غصه می‌خورم و اشکم جاری می‌شود از یادآوری این مسئله که سلمان توسط پدر و مادرش اولین بار در سیاه‌چال افتاد و به او می‌گفتند «یا دست بردار از این حرف‌ها یا اینجا می‌مانی تا بمیری»، ولی او دست برنداشت و محکم بود، همان‌طور که اهل‌بیت(ع) توصیف کردند که مؤمن مثل کوه محکم است و بادهای تند او را حرکت نمی‌دهد. بله، سلمان اولین بار به‌خاطر اعتقادش توسط پدر و مادرش زندانی شد؛ بعد از آنجا به لطف الهی خلاص شد. سال‌ها دربه‌در و آواره و اسیر و برده شد. بعداً در روایتی که شما نقل کردید جماعتی از یهود را دید. سلمان تبلیغ می‌کرد؛ تقیه نمی‌کرد، حتی از یهودیان کینه‌توز. سلمان مبلغ بود. بنده نمی‌توانم بگویم شخصیت سلمان را شناختم یا همهٔ روایات مربوط به او را خواندم. چنین ادعای بزرگی نمی‌توانم داشته باشم، ولی به برکت این حوزهٔ مبارک مهدوی و این پایان‌نامه توفیق شد که بعضی روایات پیرامون شخصیت حضرت سلمان را ببینم. راستش اگر کسی بپرسد سلمان را در یک کلمه خلاصه کن، می‌گویم مبلغ و مدافع محمد(ص) و علی(ع). سلمان در همین یک کلمه خلاصه می‌شود و تعبیری که از شیخ فرزانه و حکیم و الهی شیخ ناظم عقیلی بیان کردید بهترین تعبیر برای همین مضمون است: مؤمن رسالی، آدمی که سبک زندگی رسولانه دارد، یعنی اهل دنیا نیست و می‌داند مأموریتی دارد که باید انجامش بدهد و برگردد به وطن خودش. اینجا وطن ما نیست. سلمان رفت قوم یهود را تبلیغ کند، ولی آنها او را دستگیر کردند و کتک می‌زدند و تمسخر می‌کردند.
نمی‌گفتند ما ایمان نیاوردیم، می‌گفتند «تا به محمد(ص) توهین نکنی رهایت نمی‌کنیم و کتکت می‌زنیم تا بمیری.» سبحان‌الله؛ می‌بینیم که سلمان شهادت می‌دهد و زیر کتک هم شهادت بر حق محمد(ص) می‌دهد. گفتند «حالا به محمد بگو بیاید نجاتت بدهد.» گفت «من بنده و برده‌ام؛ بنده پیشنهاد نمی‌دهد؛ مولا خودش می‌داند مصلحت چیست. او می‌داند و می‌بیند و اگر صلاح باشد من را نجات می‌دهد و از خدا صبر می‌خواهم که زیر شکنجه‌ها و اذیت‌های این‌ها دوام بیاورم.» می‌بینیم که سلمان(ع) همیشه برای دفاع از دین حق سیاه‌چال و زندانی شد؛ آن هم به‌وسیلهٔ کسانی مثل پدر و مادرش؛ و سلمان برای دفاع از دین حق و صاحب حق اسیر و آوارۀ خاورمیانه شد و برای دفاع از حق شکنجه شد. ‌این مصیبت‌هایی که تحمل کرد به‌خاطر دفاع از ولایت محمد(ص) و علی(ع) بود.

مجری:
بسیار عالی. استفاده کردیم. سپاسگزارم. در قسمتی از این روایتی که اشاره شد، یهودیان با وقاحت بعد از اینکه چند بار اقدام کردند به شکنجه‌ با تازیانه، خطاب به جناب سلمان می‌گویند «آیا محمد به تو اجازه نداده که تحت‌عنوان تقیه از اعتقادات خودت به‌شکل صوری و ظاهری کوتاه بیایی و دست بکشی؟» جناب سلمان در پاسخ گفتند «خدا به من اجازه داده که تقیه کنم و برحسب ظاهر کوتاه بیایم، ولی این را که واجب نکرده، بلکه ازطرف دیگر به من اجازه داده که به شما آن‌چیزی را که دنبالش هستید عطا نکنم، حتی برحسب ظاهر هم کوتاه نیایم و این شکنجه‌های شما را تحمل کنم و خداوند بین دو گزینه‌ای که پیش‌رویم است استقامت را گزینۀ برتر قرار داده و من گزینهٔ دیگر را اختیار و انتخاب نمی‌کنم.»
سؤال دیگری که می‌خواستم بپرسم دربارهٔ بحث وحی و ملکوت بود. الحمدلله به برکت ایمان به قائم آل‌محمد(ع) و دعوت مبارک سید احمدالحسن ما نگاه دیگری به مباحث وحی و ملکوت و آیات غیبی و ملکوتی پیدا کردیم و یکی از چیزهایی که از دروس سید احمدالحسن -این معلم بی‌بدیل الهی- یاد گرفته‌ایم مفهوم «توسّم» است. اگر بخواهیم توسم را به زبان ساده ترجمه کنیم یعنی اینکه انسان از نشانه‌های ظاهری پی به باطن امور ببرد و سخن خداوند را در هرچیز بشنود. به تعبیر سید احمدالحسن خداوند دائم‌الکلام است و پیوسته با انسان صحبت می‌کند و جالب است در روایاتی که شما در کتاب آوردید آمده که سلمان فارسی از متوسّمین و محدَّثین بوده، یعنی سخن خداوند را دریافت می‌کرده و محدَّث بوده، یعنی ملائکه با او سخن می‌گفتند و او سخن آنها را می‌شنیده، به‌نوعی بهره‌مند بوده از وحی الهی و‌ اخبار آسمانی. کمی دراین‌خصوص برای ما توضیح بدهید، هم راجع به کل ماجرا و اهمیت ملکوت در زندگی مؤمن و اینکه انسان باید اهل ملکوت باشد و هم مشخصاً دربارهٔ این نکته در سیرهٔ حضرت سلمان(ع).

شیخ عباس فتحی:
قرآن کریم یک قاعده داده، به تعبیر سید احمدالحسن در جلد چهارم کتاب «متشابهات» کسانی که حاکمیت خدا یعنی ولایت معصوم را می‌پذیرند و در این مسیر استقامت می‌ورزند و در مصیبت‌هایش صبوری می‌کنند ملائکه بر آنها نازل می‌شوند (اِنَّ الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنّة). این موضوع برای اولیای خدا عادی است. ویژگی آن‌ها این است که حاکمیت خدا را قائل‌اند و به هر حاکمیتی غیر از حاکمیت خدا و هر ولیجه‌ای غیر از معصوم «نه» می‌گویند و در این مسیر استقامت می‌کنند، چون این مسیر سهلی نیست؛ مسیری است که در آن کتک خوردن و شکنجه شدن و تکفیر شدن و زندانی شدن وجود دارد. به‌قول شیخ ناظم عقیلی در صفحۀ فیس‌بوکشان چند سال پیش بیان کوتاهی نوشته بودند که مضمونش را عرض می‌کنم. گفتند «به تاریخ انبیا و اوصیا و صالحین نگاه کنید؛ خلاصهٔ زندگی‌شان این است که معمولاً آواره یا فراری یا زندانی بودند یا کشته شدند. برای کدامشان دنیا جای خوبی بوده؟»
بنابراین کسانی که اعتقاد به حاکمیت خدا دارند و در این مسیر استقامت می‌کنند ملائک بر آنها نازل می‌شوند و مصداق روشنش رؤیاهاست که این رؤیاها را ملائک از جانب خدا در قالب مثال به انسان‌های مؤمن می‌رسانند و رؤیاهای مبشره که سید احمدالحسن می‌فرمایند «یک نشانه است برای اینکه راه تو درست است. یک قانون الهی است که اگر ایمان و تقوا داشته باشی باید رؤیای مبشره ببینی یا برایت ببینند. این نشان می‌دهد که الآن در صراط مستقیمی.»
بنابراین اصل اینکه در رؤیا – یعنی در خواب یا بیداری که به هر دو رؤیا و رؤیت ملکوتی گفته می‌شود– مبشرات را ببینیم، جزو هدایای خداوند به اولیائش است و در این شکی نیست و بعضی از اولیای خدا علاوه‌بر اینکه در رؤیا یا در مکاشفه می‌بینند مثل سلمان کلام ملائک را مستقیم می‌شنوند، آن هم ملائک مقرب. در پایان‌نامه در فصل 3 همین روایت را آوردم که یکی از مؤمنین درحال احتضار بود و‌ جناب سلمان بالای سرش می‌آید و به عزرائیل می‌گوید «ای ملکی که فرستادهٔ خدایی مواظب برادر ما باش که اذیتش نکنی.» بله، ازجمله راه‌های دریافت پیام ملکوتی خداوند «توسّم» است که از نشانه‌ها و اتفاقات عالم جسمانی حقایق و معانی را دریافت کنند. نکتهٔ مهم این است که سید احمدالحسن فرمودند «اگر مسلح به ذکر و یاد خدا باشید و سکوت کنید حتماً کلام خدا را می‌شنوید.» سلمان(ع) همان‌طور که اهل‌بیت(ع) فرمودند قطعاً جزو متوسّمین بوده، یعنی نشانه‌ها را می‌فهمیده و علم وحی داشته و ملائک بر او نازل می‌شدند و محدَّث بوده و ملائک مقرب با او حرف می‌زدند، اما هیچ‌کجا ندیدیم که سلمان ادعایی را مطرح کند، چه ادعای مقام دنیایی یا آخرتی. اگر زندگی‌نامهٔ او و روایات معتبری که درباره‌اش رسیده را ملاحظه کنیم می‌بینیم که سلمان این معارف را داشت و سکوت می‌کرد؛ هرگز این‌طور نبود که خودش بگوید من چنین معارفی دارم و پیام‌هایی را دریافت می‌کنم، بلکه اهل‌بیت پیامبر(ص) دربارۀ او ادّعا کردند و گفتند او از محدَّثین بوده. فرق بزرگی هست بین اینکه کسی خودش بگوید پیام‌هایی را دریافت می‌کنم و به این وسیله برای خودش جایگاهی بسازد، و کسی که چیزی نگوید و خلفای خدا در موردش بگویند که او از اهل وحی بوده. سلمان به‌طور مطلق ساکت بوده.
در روایت داریم که پیامبر(ص) فرمودند: «هر وقت جبرائیل بر من نازل شد همیشه می‌گفت محمد این چهار نفر را دوست داشته باش: امیرالمؤمنین(ع) و سلمان و ابوذر و مقداد.» ببینید خدا و پیامبر و ائمه اطهار(ع) او را بالا بردند؛ نه اینکه خودش جایگاهی برای خود درست کند، یا مثلاً در روایات فراوانی داریم از اهل‌بیت(ع) که سلمان جزو کسانی بود که به او وحی می‌شده و ملائک با او حرف می‌زدند. یکی از شیعیان از امام صادق(ع) سؤال می‌کند: «یابن رسول‌الله، از پدرانت روایت رسیده که سلمان محدَّث بوده. آیا این روایت درست است؟» امام(ع) فرمودند: «بله درست است.» بعد می‌پرسد «اگر به سلمان وحی می‌شد پس چه کسی بر پیامبر(ص) و امام علی(ع) وحی می‌کرده؟» امام (ع) در پاسخ گفتند «در این مسئله دخالت نکن و به کار خودت بپرداز.» برای این فرد سنگین بود که چه کسی به پیامبر(ع) وحی می‌کرد و چه کسی به امام علی(ع) وحی می‌کرد و چه کسی به سلمان(ع) وحی می‌کرد؟
مهم این است که او می‌داند و می‌بیند و می‌شنود، ولی حرف نمی‌زد و ما چون اهل‌بیت(ع) جایگاه او را بیان کردند و فرمودند به سلمان وحی می‌شد محدث بود و علم توسّم داشت و…، فهمیدیم که او چه جایگاه عظیمی داشته، نه اینکه خود او یک کلمه ادعا کرده باشد. این صراط مستقیم در رابطه با ملکوت خداوند و غیب خداست، یعنی تا شخصی نصی درباره‌اش نیست هیچ ادعایی دربارۀ غیب و ملکوت خدا ندارد مگر اینکه آن شخص نصی داشته باشد؛ مثل ائمه(ع) و مهدیین(ع).

مجری:
یا الله. سپاسگذارم. طیب الله انفاسکم. استفاده کردیم. ممنون از توضیحات شما.
خب از هرچه بگذریم سخن دوست خوش‌تر است. با توجه به عنوان این اثر زیبای شما «مقامات سلمان محمدی کما بینها القائم» شاید وقتش رسیده باشد که برویم سراغ بیانات سید احمدالحسن دربارهٔ جناب سلمان محمدی(ع). خوب است اشاره داشته باشم به فصل چهارم کتاب. در فصل چهارم کتاب «مقامات سلمان المحمدی کما بینها القائم»، می‌بینیم که نگارنده، سخنان سید احمدالحسن را دربارهٔ مقامات سلمان محمدی آوردند. تعابیر یازده‌گانه‌ای در کلمات سيد احمدالحسن به چشم می‌خورد در وصف سلمان محمدی. ان‌شاءالله برادرمان مفصل اشاره خواهند کرد به بیانات سيد احمدالحسن و من این عنوان‌ها را فهرست‌وار می‌خوانم؛ مثلاً سيد احمدالحسن فرمودند: «سلمان مراتب ده‌گانهٔ ایمان را کامل کرد، یا سلمان از قرای ظاهره یا از ابواب معصومین زمان خودش بود، یا سلمان «وجه‌الله» بود، و سلمان رجعت خواهد کرد در زمان قائم(ع)، و در واقع سلمان از همان افرادی است که پیرامون آتش است» در تفسیر همان آیه: (فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ). سید احمدالحسن در جاهای مختلف دربارهٔ این آیه صحبت کردند. سلمان به جایی رسید که شد «لسان‌الله» و «یدالله». سلمان از مقرّبین بود. سلمان صاحب قرب فرائض بود. سلمان صاحب سعی مشکور بود، یعنی خدا از او شکرگزاری می‌کند.
عزیزانی که کتاب «متشابهات» را با استفاده از دروس برادرمان شیخ عباس خوانده‌اند این تعابیر فهرست‌واری را که از کلام سید احمدالحسن در وصف جناب سلمان مرور می‌کنم بهتر متوجه می‌شوند و نهایتاً سلمان شاهد وصیت نبوی بود و این ویژگی سلمان یک رنگ‌وبوی دیگری شاید برای ما انصار امام مهدی(ع) داشته باشد، چون به لطف خدا فکروذکر ما وصیت‌نامۀ شب وفات پیامبر(ص) است.
من عذرخواهی می‌کنم که صحبتم طولانی شد، چون بسیار شوق دارم چیزی را که از کتاب خواندم به اشتراک بگذارم با دوستان. سؤالی که داشتم این است: این تعابیر یازده‌گانه از سخنان سید احمدالحسن که دربارهٔ جناب سلمان آوردید، کدامشان به نظر شما چشمگیرتر است و بیش از همه به علو شأن جناب سلمان اشاره دارد و به‌طور کلی اگر نکته‌ای در خصوص توصیفات سید احمدالحسن دربارهٔ جناب سلمان دارید ممنون می‌شوم که بفرمایید.

شیخ عباس فتحی:
یا الله. مواردی که در کتاب‌های انتشاریافته از سید احمدالحسن ذکری از سلمان برده شده را جمع‌آوری کردم و گاهی چند جمله شرح کردم. توصیفی از جناب سلمان که برای بنده عجیب و جالب بود این است که سلمان وجه‌الله یعنی روی خدا بود. یعنی چه؟
شما وجه خدا را که بشناسی گویا خود خدا را شناختی. این مقام اولیا و خلفای خداست؛ مقام آل‌محمد (ص) است. وقتی معصوم را بشناسید گویا خدا را شناختید و سلمان وجه‌الله بود. یک بحث مهمی که می‌شود به آن اشاره کرد و حیفم می‌آید که از آن بگذرم این است که سلمان از قرای ظاهره بود، یعنی راه ارتباطی با معصوم و این منحصر به بحث جسمانی نیست، بلکه یک جایگاه معنوی آخرتی است.
شما برای رسیدن به معرفت و ولایت و ایمان به اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) باید با سلمان امتحان شوید و اگر در مقابل سلمان خاضع و متواضع بودید وارد شهر آل‌محمد(ص) می‌شوید. یک جنبه‌اش ارتباط اداری است که همیشه بوده و مخصوص دولت امام مهدی(ع) نیست، اگرچه شاید در دولت قائم(ع) کمی پررنگ‌تر شده باشد، چون قائم(ع) رسالتی دارد که تشکیل حکومت عدل الهی است و لذا نیاز به نظم اداری شاید بیشتر از زمان‌های قبل باشد؛ اما اینطور نیست که فقط سید احمدالحسن یک مکتب و دفتر و یک تشکیلات اداری یا قرای ظاهره تأسیس کرده باشد؛ بلکه در هر زمانی که خدا خلیفه‌ای مبعوث کرده در این زمین، این راه و کانال ارتباطی هم بوده و تا قیامت هم خواهد بود. همیشه خلیفهٔ خدا حجابی دارد که از آن طریق با مؤمنان و عموم جامعه ارتباط می‌گیرد و آنها را اداره می‌کند و این قرای ظاهره مخصوص کارهای اداری در عالم جسمانی نبوده، بلکه این افراد همان حجاب‌های ملکوتی معصوم هستند؛ یعنی بدون ولایت سلمان و بدون محبت سلمان نمی‌شود به آل‌محمد(ص) رسید. این مقام بزرگی است.
در بعضی روایات آمده که محبت سلمان و أمثال او مرز مؤمن و منافق است. در فصل سوم کتاب بحثی آمده تحت‌عنوان «سلمان محسود بود»، یعنی مورد حسادت عمر و امثالش قرار می‌گرفت و عمر بسیار از او بغض و کینه داشت و در زمان استانداری جناب سلمان بر مدائن، عمر نامه‌ای برای سلمان نوشت و از او گلایه کرد که چرا دیسیپلین نداری و حکومت اسلامی را تضعیف کردی و با مردم این‌قدر متواضع هستی و هیبت و شوکت حکومت اسلامی را از بین برده‌ای. جناب سلمان جوابی به او نوشته که بسیار خواندنی و آموزنده است؛ از متونی هست که هر وقت می‌خوانم و می‌شنوم قلبم پر از عشق و محبت سلمان می‌شود، چون به زیبایی عمر را نقد کرده و سخنان جالبی گفته و من شاید نتوانم در این جلسه آن را بخوانم به‌خاطر بعضی مصالح، اما پیشنهاد می‌کنم دوستان مطالعه کنند.
در واقع سلمان مورد حسادت قرار می‌گرفت. چرا؟ چون از قرای ظاهره بود و سید احمدالحسن می‌فرماید: «ناصبی یعنی کسی که با ائمه(ع) و مهدیین(ع) و شیعیانشان دشمنی کند، از آن جهت که به ائمه(ع) و مهدیین(ع) منتسب هستند و ولایت آنان را دارند.»
اگر کسی درصدد شکستن نماینده و شیعهٔ امام (ع) باشد؛ مثلاً درصدد شکستن شیخ ناظم عقیلی باشد که امروز حجاب و درب خانهٔ معصوم است، معلوم می‌شود که نسبت به خود قائم (ع) ولایت و محبت ندارد، چون نمی‌شود کسی درب یک خانه را از جا بکند و سپس بگوید من به این خانه و اهل آن احترام می‌گذارم. درب خانه هم جزو خانه است. سلمان از قرای ظاهره بود، یعنی درب خانهٔ اهل‌بیت(ع) بود و عامل تمایز بین مؤمن و منافق بود. دربارهٔ او روایات عجیبی وجود دارد، اما به‌سبب مصالحی آنها را در پایان‌نامه نیاوردم. همین قدر باید بگویم که سلمان هم مثل اهل‌بیت(ع) مورد حسادت منافقین بود و عمر بسیار از او بدش می‌آمد. مثلاً زمانی که در مجلسی نشسته بود عمر می‌گفت «این از موالی هست و ایرانی است؛ چرا در بالای مجلس نشسته؟» و پیغمبر(ص) می‌آمد و از سلمان دفاع می‌کرد و می‌فرمود «ساکت شو ای عمر، تو چه می‌دانی که سلمان کیست؟ سلمان دریای بی‌انتهاست…» و به همین مقدار بسنده می‌کنم.

مجری:
یا الله. بسیار عالی. سپاسگزارم. خیلی ممنون.
حالا متن نامه‌ای که فرمودید در صفحهٔ ۱۹ از کتاب نقل شده؛ نامهٔ جناب سلمان به عمر؛ و مربوط به زمانی است که جناب سلمان استاندار مدائن بودند و به نظر بنده هم این نامه بسیار جالب است و بخشی از مضامین این نامه را در علوم و کتاب‌های سيد احمدالحسن هم می‌بینیم؛ مثلاً آیه‌ای را جناب سلمان قرائت کرده در پاسخ به عمر که می‌فرماید: (تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ) (آیۀ ۸۳، سورۀ قصص). این آیه را شاهد آورده که بگوید آن سیره و روش مدنظر تو برای حاکم کاملاً متفاوت است با آنچه ما از رسول‌الله(ص) آموختیم و در قرآن وجود دارد. و سید احمدالحسن و دکتر شیخ ناظم عقیلی و دکتر علاء سالم، در آثارشان بسیار از این آیه استفاده کردند؛ مثلا سید احمدالحسن در کتاب در محضر عبدصالح، ج۱ می‌فرماید: «نصیحت من به شما این آیه است: «این سرای آخرت را از آنِ کسانی قرار دادیم که در زمین خواهان برتری‌جویی و فساد نیستند و عاقبت از آنِ پرهیزکاران است»… اگر می‌خواهید در عمل واقعاً از یاران حق باشید، به این آیه عمل کنید وگرنه «يستبدل الله بکم قوماً غيرکم ثم لايکونوا امثالکم» (خداوند شما را با قومی غیر از خودتان که مانند شما نیستند، جایگزین می‌نماید) و شما می‌دانید که آنها در نزدیکی شما هستند و زمانشان نیز فرارسیده… این آیه نفرموده نصیبی از سرای آخرت، بلکه فرموده «این سرای آخرت را به آنها می‌دهیم»؛ یعنی سرای آخرت با هرچه در آن است. یعنی آنها پادشاهان آخرت‌اند، همان آل‌محمد(ع) و شیعیان خاصشان؛ پس عمل کنید تا جزوشان باشید وگرنه نمی‌خواهم روی‌تان را ببینم، درحالی‌که از هوای نفستان پیروی می‌کنید… آیا شما نه خواهان برتری‌جویی هستید و نه خواهان فساد؟؟ آیا معنای این را می‌دانی؟ یعنی حتی از خیالت نگذرد که تو از احدی بهتر هستی، و خودت را از کسی برتر ندانی!
….. این اندرز من به شماست، و به خاطر درشتی‌ام با شما عذر می‌خواهم.» یعنی آخرت برای کسانی مانند جناب سلمان است و امثال او در آخرت پادشاهی می‌کنند. و اینکه این آیه در نامۀ جناب سلمان هم آمده برای بنده جالب بود. نکتهٔ دیگر فرازهای پایانی نامه است که حضرت سلمان به عمر می‌فرماید «اگر این امت از خداوند می‌ترسیدند و نسبت به کلام امامشان تبعیت داشتند و از حق آگاه بودند اصلاً تو را امیرالمؤمنین نمی‌نامیدند!»
با توجه به آموزه‌های آل‌محمد(ص) و فرزند آن‌ها سيد احمدالحسن، شاید بد نباشد بپرسم با توجه به اینکه اهل‌بیت(ع) فرمودند «سلمان مخاطب وحی بوده و وجه‌الله بوده و…» و اینکه فرمودند «منا اهل‌البیت» یعنی جزو ما اهل‌بیت است، سؤال پیش می‌آید که تفاوت او با آل‌محمد(ص) در چیست؟ آیا به مرتبهٔ آل‌محمد(ص) رسید؟ و جالب است که همین سؤال برای شیعیان هم پیش می‌آمده و در روایتی از همین کتاب می‌خوانیم که حسن بن منصور با تعجب از امام صادق(ع) می‌پرسد «اگر سلمان محدَّث و شنوای ملائکه بوده، پس امیرالمؤمنین چه می‌شود؟» که حضرت(ع) در پاسخ می‌فرمایند «در جای خودت بمان و حدوحدود خودت را بدان.»
در این خصوص بفرمایید که آیا سلمان -با توجه به اینکه وجه‌الله بود و «منّا اهل‌البیت» بود و ده درجهٔ ایمان را کامل کرد- به مقام آل‌محمد(ص) رسید؟

شیخ عباس فتحی:
یا الله. همین سؤال را دکتر علاء سالم از سید احمدالحسن در کتاب «در محضر عبدصالح» می‌پرسد و ایشان می‌فرمایند: «هرگز این‌طور نیست و هیچ‌کدام از مخلوقات با آل‌محمد(ص) مقایسه نمی‌شوند»؛ و این ده درجۀ ایمان را اگر بخواهم به زبان ساده بگویم برای انسان‌های عادی است، نه برای ائمه اطهار(ع). در عالم ذر محمد و آل‌محمد(ص) امتحانشان را به‌شکل دیگری انجام دادند که اصلاً از مقولهٔ دیگری شدند و یک داستان دیگری دارند و این ده درجه برای ماست تا از قوم سلمان باشیم. آل‌محمد(ص) در خدا ذوب شدند و ما سعادت و صعودمان در این است که در آل‌محمد(ص) فانی و ذوب شویم تا مانند سلمان جزو اهل‌بیت شمرده شویم؛ لذا این فهم و برداشت درست نیست و سید احمدالحسن به دکتر علاء می‌فرماید این‌طور نیست که مقام سلمان در حد مقام آل‌محمد(ص) باشد و بیشتر هم توضیح ندادند.
دقت کنید که سلمان به‌وسیلهٔ ولایت علی(ع) و پیغمبر(ص) به این مقام رسید. سید احمدالحسن در بحث قرب فرائض و قرب نوافل در کتاب متشابهات فرمودند که مقصود از این فریضه نصرت امام(ع) هست و همهٔ اعمال واجب و مستحب نسبت به این کار می‌شود نوافل. اما دربارۀ آل‌محمد(ص) فرمودند فرائض آنها ولایت الله هست، یعنی ذوب شدن در ولایت الله. وقتی در ولایت الله ذوب شدند به گوش و چشم و زبان و دست خدا تبدیل شدند. برای معصومین(ع) همهٔ اعمال به‌جز این مورد نافله محسوب می‌شود. برای مؤمنان، فریضه یعنی نصرت امام(ع) و هرکس امام را یاری کرد و در آل‌محمد(ص) ذوب شد، مانند سلمان جزو اهل‌بیت (ع) می‌شود. سلمان(ع) به قرب فرائض رسید، یعنی در نصرت امام (ع) ذوب شد و خود امام معصوم در ولایت الله ذوب شد. حجاب‌ها سرجای خودش هست و هرکسی در این منظومه جایگاه خودش را دارد. محمد (ص) حجاب ذات خداست -و سید احمدالحسن این را در کتاب توحید مفصل بیان کردند- و حجاب او علی(ع) و فاطمه(س) و سپس حسن(ع) و حسین(ع) و سپس ائمه(ع) و مهدیین(ع) هستند. سلمان و امثال او حجاب بین خلفای خدا و مؤمنان‌اند، یعنی همان قرای ظاهره‌اند که قبلاً توضیح دادم. به زبان ساده فرض کنید که مکتب نجف، در زمان پیامبر(ص) و امام علی(ع) یکی از اعضایش سلمان بوده. امیدارم مطلب واضح شده باشد.

مجری:
خداحفظتان کند ان‌شاءالله. بسیار واضح و عالی بود. سپاسگزارم. دربارهٔ اینکه فرمودید سلمان قابل مقایسه نیست با آل‌محمد(ص) همان‌طور که از سید احمدالحسن نقل فرمودید، تاجایی‌که بنده متوجه شدم اگر بخواهم فهمم را ارائه کنم، سید احمدالحسن مثلاً در سؤال ۹۳ کتاب متشابهات می‌فرمایند که «طی کردن ده درجۀ ایمان به‌منزلۀ طی کردن ده‌گانهٔ حج است» و ازطرف دیگر در سؤال ۱۵۶ می‌فرمایند «آل‌محمد(ص) خودشان بیت‌الله (خانهٔ خدا) هستند و این مراتب ده‌گانۀ حج برای کسانی است که اهل این خانه نیستند»، یعنی گویا اهل‌بیت(ع) تخصصاً از ماجرا خارج هستند و به قول معروف آنها خودشان ممتحِن و طراح سؤال‌اند. یک بار از خودتان شنیدم -و تعبیر جالبی بود- که آل‌محمد خودشان خانهٔ خدا هستند و سلمان حج دور خانهٔ خدا را تمام کرد و شد حاجیِ کامل این خانه، همان‌طور که از کلام سید احمدالحسن هم برمی‌آید.
نکتۀ دیگری که می‌خواستم از خدمتتان بپرسم -با توجه به اینکه شما فردی هستید که توفیق داشتید در زندگی‌نامه و سیره و فضائل حضرت سلمان محمدی(ع) پژوهش کردید- چه نکته‌ای بیش از همه برایتان جالب و عجیب و مایهٔ شگفتی بوده در سیره و فضائل سلمان محمدی؟

شیخ عباس فتحی:
یا الله. بنده باز عرض می‌کنم که نمی‌توانم ادعا کنم همهٔ روایات دربارهٔ شخصیت بزرگ سلمان محمدی را خوانده‌ام یا مطلع هستم، بلکه نهایتاً می‌توانم بگویم به برکت حوزهٔ مهدوی و پایان‌نامه نوشتن برای مقطع کارشناسی این حوزهٔ علمیهٔ مبارک، قسمت شد که بعضی روایات معروف و مشهور دربارهٔ سلمان را بخوانم و حتی نمی‌توانم بگویم معنای همین روایات را فهمیدم. بنده کلام ائمه(ع) در وصف سلمان یا کلام سید احمدالحسن را فقط مرور و ترجمه کردم. اگر اجازه بدهید بخش پایانی و نتیجه‌گیری این پایان‌نامه را بخوانم. این خلاصه‌ای از تحقیقات ناقص بنده است که به‌صورت فهرست‌وار نشان می‌دهد چه مطالبی را در این کتاب جمع‌آوری کرده‌ام:
چطور روزبه تبدیل به سلمان شد؟ چه ویژگی‌هایی او را تبدیل به سلمان کرد؟
۱. در امتحان ایمان به خلیفۀ خدا پیروز شد و جست‌وجو کرد تا خلیفۀ الهی را پیدا کند؛ آن هم با اتصال به ملکوت، نه با پیروی و تقلید از سفیهان و علمای بی‌عمل زمانش؛
۲. مطیع و خاضع در برابر حجت الهی بود؛ عبد و تسلیم بود؛
۳. سلمان در وظیفهٔ تبلیغ بسیار جدی بود و همهٔ عمر تلاش می‌کرد که حق را به مردم برساند؛
۴. در مسیر تبلیغ خلیفهٔ الهی شکنجه شد و زندان رفت، ولی صبور بود؛
۵. از محبت دنیا و زینت‌های دنیا مبّرا بود و می‌گویند زمانی که برای حکومت در مدائن می‌رفت فقط یک بقچه با خودش می‌برد، یعنی این‌قدر سبک‌بال بود؛
۶. تواضع قلبی و رفتار خوب و مسالمت‌آمیز با مؤمنان داشت؛
۷. اهل کتمان سرّ بود و دنبال سخن گفتن یا فخرفروشی به علوم و اسرار خاص خودش نبود؛
۸. به هیچ‌چیز جز خدا توجه نمی‌کرد، حتی به بهشت. در روایات آمده که بهشت مشتاق سلمان بود و سلمان مشتاق بهشت نبود؛
۹. عشق فراگیر به خدا و حجت‌های خدا. بله او واقعاً یک عاشق شیفته و دل‌دادهٔ محمد و آل‌محمد(ص) بود؛
۱۰. او دائم به وحی خدا و ملکوت متصل بود؛ محدَّث بود و اهل شنیدن بود، اما اهل بیان و ادعا کردن نبود و ما سال‌ها بعد از مرگش از کلام اهل‌بیت(ع) متوجه شدیم که حتی ملائک مقرّب با او سخن می‌گفتند.
نکته: بعضی از اصحاب اهل‌بیت(ع) صاحب سرّ بودند، مانند جناب جابر بن یزید جعفی که به امام صادق(ع) عرض کرد: «اسراری از پدرتان شنیدم که مشتمل بر ۴۰۰۰ راز مگو بود که مأمور شدم آنها را کتمان کنم، اما قلبم سنگین شده و نمی‌توانم تحمل کنم. چه باید بکنم؟» امام(ع) می‌فرمایند: «برو به فلان منطقۀ یمن و کنار فلان کوه و چاه بکن و به چاه بگو: «محمد بن علی(ع) چنین گفت و چنان گفت.» به آن چاه بگو که تحمل شنیدن این اسرار را دارد، اما به کسی دیگر نگو.»
همچنین دربارۀ ابن‌عباس روایت شده که گفت:«یک شب تا صبح امام علی(ع) در تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم برایم سخن گفت. هنگام سپیده‌دم که می‌خواستم از خانهٔ علی(ع) خارج شوم احساس کردم که عالم‌ترین مردم به قرآن شده‌ام. حضرت علی(ع) که دید سینه‌ام درحال فوران است، فرمود: صبر کن؛ من هنوز به تو چیزی نگفتم؛ فکر نکن معنای باء بسم الله الرحمن الرحیم را فهمیدی. اگر من می‌خواستم حرف بزنم به‌اندازۀ ۷۰ بار شتر کتاب داشتم فقط در تفسیر باء بسم الله الرحمن الرحیم.»
کافی است که این موارد را در نظر بگیرید و این‌ها را با سلمان مقایسه کنید تا پی به عظمت این شخصیت ببرید. سلمان چه چیزهایی را می‌دانست؟ چیزهایی از اسرار می‌دانست که اهل‌بیت (ع) فرمودند حتی اگر اباذر این امور را می‌دانست تحمل نمی‌کرد و سلمان را می‌کشت!
سبحان‌الله! این شخصیت چقدر بزرگ است. به همین دلیل است که پیغمبر اکرم(ص) فرمود: «سلمان دریای بی‌انتهاست که به آخرش نمی‌رسید.» او حتی نیامد بگوید من اسراری را می‌دانم که سینه‌ام را سنگین کرده یا کمرم را شکسته. این آدم بزرگ بوده و نثار روح مطهرش خواهش می‌کنم فاتحه‌ای بخوانید همراه با صلوات بر محمد و آل‌محمد(ع).

مجری:
احسنتم. جزاکم الله خیرا. بسیار عالی. این ده نکته‌ای که روزبه را تبدیل کرد به سلمان محمدی زیبا بود. از قضا دکتر علاء سالم هم در دیدار نوروز سه سال پیش با انصار فارسی زبان امام مهدی(ع) در همین گروه «فراخوان مهدوی» دقیقاً به همین نکات اشاره کردند و فرمودند: «ای فرزندان سلمان، همچون پدرتان باشید؛ همان‌طور که او اخلاص داشت و در برابر محمد و آل‌محمد(ع) فرمان‌بُرداری داشت و از حق دفاع کرد و در محمد و آل‌محمد(ع) فانی شوید که سلمان این‌گونه از همراهان خود پیشی گرفت؛ پس همچون او باشید و به چیزی آراسته شوید که سلمان به او آراسته شد.»
شما در سخنانتان به مسئلهٔ تسلیم اشاره کردید. در بخشی از کتابتان روایتی آوردید به این مضمون که: «پیامبر روزی وارد جمع اصحابشان شدند و پرسیدند «کدام‌یک از شما تمام روزگار را روزه می‌گیرد؟» جناب سلمان بلند شد و گفت «من.» پیامبر (ص) پرسیدند «کدامتان هر روز همهٔ قرآن را قرائت می‌کند؟» سلمان گفت «من.» پرسیدند «کدامتان همهٔ شب‌ها را شب‌زنده‌داری می‌کند؟» سلمان گفت «من.» در اینجا یکی از اصحاب رسول خدا(ص) گلایه کرد و گفت «یک مرد فارس می‌خواهد برما اهل قریش تفاخر کند.» پیامبر(ص) با لحن تند با این شخص برخورد کردند و فرمودند: «ساکت شو فلان. تو را چه کار است به شبیه لقمان حکیم؟ از خودش بپرس تا پاسخ بدهد.» این شخص معترض از سلمان پرسید «آیا شما نگفتی که تمام روزها را روزه گرفتی درحالی‌که ما بیشتر روزها با تو هستیم و تو روزه نیستی؟» سلمان گفت «از پیامبر(ص) شنیدم که هرکس در طول ماه سه روز را روزه بگیرد گویی که همهٔ روزگار را روزه بوده؛ همچنین من از حبیبم رسول خدا(ص) یاد گرفتم که هرکس با طهارت بخوابد گویا همهٔ شب را احیا کرده، همچنین از رسول خدا(ص) شنیدم که به علی (ع) فرمود: «ای اباالحسن، مثل تو در امت من مثل «قل هو الله احد» است؛ کسی که یک بار آن را بخواند یک‌سوم قرآن را خوانده و کسی که دو بار بخواند دوسوم قرآن را خوانده و کسی که سه بار بخواند قرآن را ختم کرده. و ای علی کسی که تو را با زبان دوست بدارد یک‌سوم ایمان را کامل کرده و کسی که با زبان و قلب دوست بدارد دوسوم ایمان را کامل کرده و کسی که با زبان و قلب و دستش تو را یاری کند ایمانش کامل شده.» انتهای روایت»
در واقع این بود پاسخ زیبای جناب سلمان. در ادامه دیدم برداشت شما از این روایت بسیار زیبا بود که گفتید این نشانهٔ شدت یقین و تسلیم سلمان نسبت به کلمات خدا و پیامبر(ص) است؛ چون این حدیث نبوی را چه بسا همگی از رسول‌الله(ص) شنیده بودند، اما فقط جناب سلمان بود که نسبت به رهنمود‌های پیامبر باور و یقین داشت، به‌طوری‌که این باور و یقین او را به تکاپو بیندازد و به عمل برساند.
سؤال پایانی این است که اگر در طول نگارشِ این اثر یا به‌طور کلی رؤیا یا نشانه یا تأییداتی دیدید ممنون می‌شوم که بفرمایید.

شیخ عباس فتحی:
یا الله. در طول نوشتن این پایان‌نامه خیر، ولی سال ۹۷ که برای چهارمین بار توسط نیروهای امنیتی کشور عزیزم ایران دستگیر شدم، در سلول انفرادی «سازمان اطلاعات» یک شب زیارت حضرت سلمان را از مفاتیح می‌خواندم و نماز زیارتش را خواندم و قدری مصیبت‌هایی را که به سرش آمده به یاد آوردم و برایش گریه کردم و از خداوند خواستم که جایگاه سلمان را به من نشان بدهد. رؤیای مفصّلی دیدم که متشابه بود و چون معنا و تعبیرش را نمی‌فهمم وجهی ندارد که آن را به تفصیل تعریف کنم، اما در بخشی از رؤیا دیدم دریایی بود که قرار بود سه نفر شیرجه بزنند در آن و غواصی کنند، آنجا حضرت سلمان(ع) کنار دکتر علاء سالم بودند.
از خدا می‌خواهم که ان‌شاءالله خدای متعالی ما را با سلمان و فرزندان سلمان و قوم سلمان -که همان انصار حقیقی امام مهدی(ع) هستند و روش و سیره‌شان همان روش و سیرهٔ سلمان است– محشور کند و ما لیاقت محبت و عشق به این بزرگان را داشته باشیم، چون محبت اولیای خدا لیاقت می‌خواهد.
هرکسی را بهر کاری ساختند
مهر محبوبی به دل انداختند
هرکسی عاشق هرکسی نمی‌شود، اگر کسی عاشق اولیای خداست و نه‌تنها حاضر نشود یاران خدا را تسقیط و تحقیر کند، بلکه عاشقانه آنها را دوست بدارد و برایشان بمیرد، این انسان باید خدا را شکر کند به‌سبب اینکه قلبش را پاک کرده و روحش را بزرگ کرده که بتواند دوستان خدا را دوست بدارد و در قلبش جا بدهد.
گفتیم سلمان عاشق بود. در روایت آمده که آن قوم سلمان که در آخرالزمان دین خدا را احیا می‌کنند این ویژگی‌های قرآن را دارند که یکی از آنها این است که در مقابل مؤمنان متواضع‌اند و در مقابل کفّار درشت‌اند. قوم سلمان و فرزندان سلمان می‌گویند «خدایا ما به‌قدری تو را دوست داریم که جانشینانت را هم به‌خاطر تو عاشقانه دوست داریم؛ و به‌قدری آنها را عاشقانه دوست داریم که شیعیان و انصار آنها را هم عاشقانه دوست داریم.»
این ولایت و محبت یک موهبت بزرگ است. اگر کسی در خودش این را دید که عاشق یاران امام مهدی(ع) است و حاضر است برای آنها فدا شود، باید خدا را شکر کند؛ او آدم بزرگی است که همه‌چیز را الهی و خدایی می‌بیند و چیزی جز خدا و صفات زیبایش را نمی‌بیند؛ یعنی خوبی‌های مؤمنان را می‌بیند و بدی‌های ایشان را نمی‌بیند.
خواهش می‌کنم در پایان این جلسه به‌عنوان حسن‌ختام نصیحت‌های دکتر علاء سالم به قوم سلمان را –که قبلاً بخشی از آن را نقل کردید و بسیار زیبا بود و من نشنیده بودم– برایمان بخوانید.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

مجری:
یاالله. طیب‌الله انفاسکم. استفاده کردیم. تشکر می‌کنم از حضور و همراهی‌تان و همچنین از حضور کریمانه همهٔ دوستان و حوصله‌ای که داشتند و ما را همراهی کردند. همان‌طور که برادرمان فرمودند سخنان پایانی ما نصایح مشفقانه و دل‌سوزانهٔ دکتر علاء سالم از اعضای دفتر سید احمدالحسن و از نمایندگان او باشد خطاب به انصار ایرانی امام مهدی(ع) که مرتبط است با جلسهٔ امشبِ ما که مزین بود به یاد و نام جناب سلمان محمدی (سلام‌الله‌علیه).
دکتر علاء سالم در سخنانی که در نوروز ۱۴۰۱ در گروه «فراخوان مهدوی» حدود دو سال قبل ایراد کردند، در بخشی از سخنانشان فرمودند: «ای فرزندان سلمان، همچون پدرتان سلمان باشید در اخلاصی که برای خدا داشت و فرمان‌بُرداری و خیرخواهی او بر محمد و آل‌محمد(ع). همچون او از خداوند دفاع نموده و در محمد و آل‌محمد(ع) فانی شوید. سلمان این‌گونه از همراهان خود پیشی گرفت؛ پس همچون او باشید و به چیزی آراسته شوید که سلمان (رضوان‌الله‌علیه) به آن آراسته شد. با صبر و فداکاری و علم و عمل و اخلاص خود زینت آل‌محمد(ع) باشید. انتهای صبرتان بی‌تابی و سستی و تنبلی نباشد که از شما به‌دور است، بلکه از خدا بخواهید که مشعل نشاط و تلاش در یاری دادن حق و دعوت‌کنندۀ آن باشید. در نیت خالص و تلاش صادقانه و عزم نیرومند برای انصار امام مهدی(ع) مقتدا باشید. چراغی باشید که راه را برای افراد پس‌از خود روشن می‌کنید. نسبی باشید که مایهٔ افتخار نسل‌های آینده است؛ تردیدی ندارم که وعدهٔ خداوند که بر زبان جانشینانش آشکار شد محقق می‌شود. آنان فرموده‌اند «دوازده هزار نفر در خراسان هستند که شعارشان احمد احمد است.» حمد و سپاس برای خداوندی است که وعده‌اش را محقق ساخت. باید دل‌هایتان از محبت «احمد» لبریز شود و احمد عشق روح و قلب شما باشد. روزها و ساعاتتان را از عمل برای یاری او پر کنید که او ولی مظلوم است. از خداوند می‌خواهم شما را روسفید گرداند و نامتان را در شمار شیعیان امیرالمؤمنین(ع) و فرزندان مبارک ایشان بنویسد و همهٔ ما را در روزی که او را ملاقات می‌کنیم عاقبت‌به‌خیر بگرداند. امیدوارم که مرا از دعای خالصتان فراموش نکنید… مردم ایران، از خداوند می‌خواهم که با فضل و منتش به دستان شما فتح را محقق سازد و پرچم حق و دعوت حق را در سراسر ایران منتشر کند که او «ارحم الراحمین» است. حمد و سپاس مخصوص خداست.»

هفته نامه شماره 186

دانلود تمامی شماره های هفته نامه زمان ظهور

همچنین ببینید

گفت‌وگوی_داستانی_دربارۀ_دعوت_فرستادۀ_عیسای_مسیح

گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت سوم)

عیسی به آمدن مدعیان دروغین بسیاری هشدار داده است، اما نگفته هر مدعیِ پس‌از او …