هفته‌نامه زمان ظهور

آیا فرگشت یک هدف کلان دارد؟

به قلم: شیث کشاورز

 

امروزه نظریه تکامل (فرگشت) نظریه‌ای است که در جامعۀ علمی، به‌طور گسترده به‌عنوان توضیحی کاملاً تأییدشده و مستدل برای تنوع حیات بر زمین پذیرفته شده است. تکامل به‌صورت مختصر عبارت است از: تغییر و تکامل تدریجی موجودات زنده در طول نسل‌های متوالی که توسط مکانیسم‌هایی مانند جهش و انتخاب طبیعی هدایت می‌شود.

 

علمای ادیان و تکامل

در این میان، علمای ادیان در تقابل با این نظریه دو دیدگاه کلی را اتخاذ کردند:
دستۀ اول: این گروه نظریۀ تکامل را رد کردند و ردپای کشیشان مسیحی را طی کرده و یادآور مواضع آنان دربارۀ چرخش زمین به دور خورشید شدند و چه بسا از آنها نیز بدترند، چون صرف‌نظر از شواهد علمی فراوان در خصوص صحت تکامل، هر انسان عاقلی با اندکی تفکر متوجه می‌شود که نتیجهٔ حتمی وراثت، جهش ژنتیکی و انتخاب طبیعی قطعاً به تکامل ختم می‌شود. این عده و مقلدانشان را در اینجا به‌حال خود رها می‌کنیم و صرفاً آنها را به مطالعه و تفکر دعوت می‌کنیم.
دستۀ دوم: این گروه نظریۀ تکامل را همان‌گونه که دانشمندان زیست‌شناسی تکاملی مانند ریچارد داوکینز –که برای خداناباوری نظریه‌پردازی می‌کند- بیان می‌کنند، می‌پذیرند یا دست‌کم معتقدند که صحت آن خللی به دین الهی وارد نمی‌کند. این گروه در خیال خود تصور می‌کنند که با این موضع‌گیری تضاد بین علم و دین را حل کرده‌اند.

آیا نظریۀ تکاملی که امثال داوکینز معرفی می‌کنند با دین الهی قابل جمع است؟
هرگز! تکاملی که زیست‌شناسان امروزه درک کرده‌اند بیان می‌دارد که فرایند تکامل در بلندمدت هدفی ندارد. ازاین‌رو، نتیجه گرفته‌ می‌شود که حیوانات و ازجمله انسان نتیجۀ یک فرایند بی‌هدف‌اند و این موضوع به‌هیچ‌وجه با دین الهی که بیان می‌دارد مخلوقات به‌صورت هدفمند و برای هدف خاصی خلق شده‌اند قابل جمع نیست.

ریچارد داوکینز می‌گوید:
” Evolution has no long-term goal. There is no long-distance target, no final perfection to serve as a criterion for selection…”[1] «تکامل هدف بلندمدتی ندارد. هیچ هدف از راه دوری وجود ندارد، هیچ کمال نهایی برای استفاده به‌عنوان معیار انتخاب وجود ندارد…»
از همین رو جهل دستۀ دوم علما که سعی داشتند تضاد به وجود آمده میان علم و دین را حل کنند نیز روشن شد؛ کسانی که نه شناخت صحیحی از علم دارند و نه شناخت صحیحی از دین که بتوانند از آن در مقابل هجمه‌های واردشده دفاع کنند.

«نظریۀ تکامل آن‌گونه که امروزه مطرح می‌شود و آن‌گونه که زیست‌شناسان تکاملی آن را درک می‌کنند و بیان می‌دارند، می‌گوید: تکامل هیچ هدف بلندمدتی ندارد و به همین دلیل با دین قابل جمع شدن نیست. بنابراین کسی نمی‌تواند بگوید بله، من هرآنچه نظریۀ تکامل بیان می‌دارد و نیز نتایج آن را ازجمله اینکه تکامل در بلندمدت هدفمند نیست صددرصد می‌پذیرم و در عین حال دین را هم قبول دارم! این سخن دارای تضاد و تعارض بسیار آشکاری است و هیچ دانشمند عاقلی به چنین چیزی معتقد نیست، مگر اینکه با رفع تناقض مزبور سخنش درست و مقبول و منطقی گردد.»[2]

آشکار شد که حل شدن تعارض بین علم و دین مستلزم آن است که نشان‌ داده شود تکامل در بلندمدت هدفمند است و این مطلبی است که سید احمدالحسن آن را در کتاب «توهم بی‌خدایی» نشان داده‌اند که در ادامه بخشی از استدلال‌های مربوط به این گزاره بیان شده است. برای دریافت استدلال‌ها و توضیحات بیشتر به کتاب «توهم بی‌خدایی» رجوع کنید.

 

داوکینز چگونه نتیجه گرفته است که تکامل فاقد هدف بلندمدت است؟

داوکینز در کتاب «ساعت‌ساز نابینا» به جای نگاهی کلی به فرایند تکامل، آن را به اجزای کوچک‌تری تقسیم کرده و هر بخش را جداگانه بررسی می‌کند. او بیان می‌دارد که جهش‌های ژنتیکیِ تصادفی همراه با انتخاب طبیعی غیرتصادفی، که تنها اهداف کوتاه‌مدتی برای انتخاب موجودات بهتر سازگاریافته با محیط دارند، منجر به بروز ویژگی‌های خاصی می‌شوند و سپس با انباشت تدریجی این ویژگی‌ها در طول زمان، تغییرات و نتایج مشاهده‌شده در گونه‌ها به وجود می‌آید. او این‌گونه استدلال می‌کند که فرایند تکامل هیچ هدف بلندمدتی ندارد، زیرا تنها به سازگاری‌های کوتاه‌مدت و بقای موجودات در محیط فعلی خود وابسته است.
“Natural selection, the blind, unconscious, automatic process which Darwin discovered, and which we now know is the explanation for the existence and apparently purposeful form of all life, has no purpose in mind. It has no mind and no mind’s eye. It does not plan for the future. It has no vision, no foresight, no sight at all. If it can be said to play the role of watchmaker in nature, it is the blind watchmaker.”[3] «انتخاب طبیعی، فرایند کور و ناخودآگاه و خودکاری است که داروین کشف کرد و اکنون می‌دانیم که توضیحی برای وجود و شکل ظاهراً هدفمند زندگی است و هیچ هدفی در ذهن ندارد. عقل و چشم ذهنی ندارد. برای آینده برنامه‌ریزی نمی‌کند. نه بینایی دارد، نه آینده‌نگری و نه کلاً بینشی. اگر بتوان گفت در طبیعت نقش ساعت‌ساز را بازی می‌کند، ساعت‌ساز نابیناست.»
«آنچه داوکینز انجام داده همچون غوطه‌ور شدن در درون انسانی است که به‌سوی هدفی مشخص درحال دویدن است، و سپس می‌گوید: به قلب نگاه کنید که چون عضلات به اکسیژن و غذا نیاز دارند، خون را با قدرت پمپاژ می‌کند، کلیه‌ها اوره را از بدن بیرون می‌ریزند، کبد سموم بدن را دفع می‌کند، معده غذا را هضم می‌کند و… و… و… هدف همۀ این‌ها زنده نگهداشتن انسان نیست؛ بلکه مقصود و آرمان آنها کوچک و فقط در حوزۀ عملکرد خودشان است؛ آنها نابینایانی هستند که زندگی جسم را نمی‌بینند، بنابراین هدف درازمدتی را مد نظر ندارند، پس هدفی هم وجود ندارد. این درحالی است که کل این مجموعه با تمام اجزایش هدفمند است و هدف از این فرایندها، ناظر به کل است، نه اینکه هر بخش به‌طور جداگانه برای خود هدفی مستقل داشته باشد.»[4] با مطالعۀ کلام زیست‌شناسان آتئیست مانند ریچارد داوکینز که تلاش می‌کنند نشان ‌دهند تکامل هدفمند نیست، روشن می‌شود که اصلاً استدلالی دقیق مبنی‌بر هدفمند نبودن فرایند تکامل وجود ندارد و استدلال‌های بیان شده، صحبت‌هایی غیر دقیق است و تاکنون شاهد هیچ استدلال مثبتی از داوکینز و دیگران دراین‌باره نبوده‌ایم.
در اینجا ذکر دو نکته دارای اهمیت است: اول، دلیلی وجود ندارد که نشان دهد جهش ژنتیکی تصادفی و بدون هدف است. دوم، حتی از دیدگاهی که تکامل را بخش‌بخش می‌کند نیز وجود رب یا اله اثبات می‌شود. خوانندۀ علاقه‌مند می‌تواند برای بررسی این موضوع به فصل چهارم کتاب «توهم بی‌خدایی» رجوع کند.[5]

تعریف هوشمندی و ابزارهوشمندی

از آنجا که در ادامه از مفهوم هوشمندی استفاده شده است، در اینجا تعریف خود از آن را ارائه می‌کنیم.
«هوشمندی، به‌طور کلی نشان‌دهندۀ توانایی در سازمان‌دهی کنش‌ها و واکنش‌ها براساس داده‌های فضا و محیط است که معمولاً برای جلب منفعت و دفع ضرر صورت می‌گیرد. وجود ابزار هوشمندی (مانند مغز یا سیستم عصبی) در یک جاندار، باعث می‌شود که وی بتواند سایر توانایی‌های بیولوژیکی و اعضایش را مانند یک اسلحۀ بیولوژیکی جهت کسب منفعت بیشتر و چند برابر کردن آن‌ توانایی‌ها سازمان‌دهی کند.»[6] با توجه به این تعریف، جاندارانی که دارای ابزار هوشمندی تکامل‌یافته‌تری هستند برای بقا و تولیدمثل دارای مزیت بیشتری‌اند. برای مثال زنبورهای عسل از یک روش ارتباطی پیچیده به نام رقص زنبور[7] استفاده می‌کنند. زنبورها از طریق رقصی ظریف و پیچیده، اطلاعات مربوط به جهت و فاصله تا منبع غذایی را به یکدیگر منتقل می‌کنند. و از این طریق به زنبورهای دیگر می‌گوید که منبع غذایی در کجا قرار دارد و چگونه می‌توان به آن دسترسی پیدا کرد. زنبورها از حافظه و قدرت مسیریابی قابل‌توجهی برخوردار هستند که به آنها در یافتن آسان‌تر منابع غذایی کمک می‌کند. حال با توجه به انتخاب طبیعی مشخص است که کُلنی‌های زنبوری که هوشمندترند و قدرت حافظه، مسیریابی و قدرت ارتباط برقرار کردن بهتری دارند در شرایطی که به دست آوردن منابع غذایی دشوار شود، شانس بیشتری برای بقا نسبت به کلنی‌های با هوشمندی کمتر دارند.

در ادامه به بررسی سه گزارۀ کلیدی دربارۀ تکامل و هوشمندی می‌پردازیم:

۱پدیدار شدن ژن‌های ساخت ابزار هوشمندی حتمی است
حتی با فرض تصادفی و بی‌هدف بودن جهش‌های ژنتیکی بعد از گذشت زمانی کافی -ایجاد ژن‌های تولیدکنندۀ ابزار هوشمندی- هرچند به‌صورت کاملاً ابتدایی، حتمی است.
«حتی اگر فرض کنیم جهش ژنتیکی از همان ابتدا تصادفی بوده است، باید ژنی را فراهم کند که قابلیت ایجاد ابزار هوشمندی را دارا باشد. منظور از ابزار هوشمندی، مغز فعلی انسان و حیوانات نیست، بلکه مراد هرچیز قابل تصوری است که بتوانیم آن را به‌عنوان نخستین مرحلۀ ساخت مغز در نظر بگیریم؛ مثل یک سلول عصبی.»[8]

۲ژن هوشمندی در تنازع با دیگر ژن‌ها شکست نمی‌خورد
«البته هنگامی که ژن ایجادکنندۀ ابزار هوشمندی ایجاد شود و وارد مجموعه‌ای از ژن‌های سازندۀ موجودات زنده گردد، ممکن نیست در تنازع در برابر ژن‌های دیگر شکست بخورد و امکان ندارد از مجموعۀ ژن‌های عامل در ساختن موجودات زنده خارج شود، بلکه پیش خواهد رفت و آهنگ روبه‌جلو با گذر زمان پیشرفت خواهد کرد؛ زیرا میان این ژن و دیگر ژن‌ها در تنازع بقا یا پیشرفت و رسیدن به جایگاه نخست، تفاوت بسیاری وجود دارد.»[9] برای درک بهتر مفهوم تنازع میان ژن‌ها، مثالی از پرندگان بی‌پرواز[10] در جزیره‌ای منزوی ارائه می‌کنیم. در این مثال ظهور ژن‌های مربوط به یک سری از صفات جدید، باعث از بین رفتن ویژگی پرواز در پرندگان شده است. به‌نوعی ژن‌های صفت جدید در این تنازع پیروز شده‌اند.
فرض کنید در جزیره‌ای منزوی که هیچ شکارچی در خشکی وجود ندارد و منابع غذایی فراوان است، پرندگانی زندگی می‌کنند. در چنین شرایطی، پرواز کردن دیگر برتری محسوب نمی‌شود، چراکه در نبود شکارچی و فراوانی غذا، پرواز کردن فعالیتی پرهزینه است و برای فرار از خطر یا یافتن غذا ضرورتی ندارد.
در این شرایط، پرندگانی که می‌توانند انرژی خود را به‌جای پرواز صرف صفات دیگری کنند مانند افزایش اندازۀ بدن یا تقویت پاها برای تحرک بیشتر در خشکی، احتمالاً از مزیت انتخابی در این محیط برخوردار خواهند بود. با گذشت زمان تعداد پرندگانی که توانایی پرواز آنها کاهش یافته یا به‌طور کامل از بین رفته است، در این جزیره افزایش می‌یابد و صفات جدیدی جایگزین ویژگی پرواز در این‌گونه پرندگان می‌شود.
یکی از نمونه‌های بارز این پدیده، پرنده باکلان بی‌پرواز یا باکلان گالاپاگوس (Galápagos Cormorant) است. این پرندگان که بومی جزایر گالاپاگوس هستند، تنها باکلان‌هایی هستند که توانایی پرواز خود را از دست داده‌اند.

در این مثال همان‌گونه که مشاهده شد مجموعه‌ای از ژن‌ها ازجمله‌ ژن‌های مربوط به پاهای قوی‌تر برای باکلان گالاپاگوس، ژن‌های مربوط به پرواز کردن را شکست داده و باعث حذف تدریجی آن شده است.
اما ژن‌های ساخت ابزار هوشمندی امکان ندارد در تنازع با سایر ژن‌ها شکست بخورند؛ زیرا ظهور هیچ صفتی در موجودات نمی‌تواند اهمیت هوشمندی را در موجود از بین ببرد و باعث شود هوشمندی از مجموعه ژن‌های عامل در موجود زنده‌ خارج شود، مانند اتفاقی که دربارۀ قدرت پرواز کردن باکلان گالاپاگوس رخ داد. برای مثال، درون همین پرندگان بی‌پرواز موجود در جزایر منزوی، ژن‌های ساخت ابزار هوشمندی می‌توانند نقش بسیار مؤثری در بقای‌ آنها داشته باشد؛ زیرا می‌تواند به آنها در پیدا کردن غذا، ساخت لانۀ مناسب، تعامل با دیگر هم‌نوعان، حل مسئله، یادگیری، دفاع از قلمرو و… کمک بسیاری ‌کند.
دقت کنید که در اینجا ما نمی‌گوییم موجود هوشمندتر در تنازع با بقیۀ موجودات همواره پیروز می‌شود، بلکه نکته آنجاست که با پدیدار شدن ژن‌های ساخت ابزار هوشمندی، این‌گونه ژن‌ها از ژن‌های عامل در موجود زنده خارج نمی‌شوند و همواره در معرض پیشرفت‌اند و در صورتی که شرایط مهیا شود این پیشرفت حاصل می‌شود تا آنجا که موجودی به هوشمندی انسان را پدید آورد.
«گاهی فرد هوشمندتر یا جانداری که از ابزار هوشمندی برتری بهره‌مند است، از کسی که هوشمندی کمتری دارد، یا از ابزار هوشمندی پایین‌تری برخوردار بوده یا حتی اصلاً فاقد ابزار هوشمندی است شکست می‌خورد. این وضعیت پیامد ویژگی‌ها و شرایط رویارویی طرف‌های درگیری است. گاهی در تنازع بقا، نوعی که از ابزار هوشمندی برتر برخوردار است در مقابل نوعی که ابزار هوشمندی ضعیف‌تری دارد، شکست می‌خورد، زیرا از ویژگی‌ها و شرایط خاصی برخوردار است.
البته هنگامی که ژن ایجادکنندۀ ابزار هوشمندی ایجاد شود و وارد مجموعه‌ای از ژن‌های سازندۀ موجودات زنده گردد، ممکن نیست در تنازع در برابر ژن‌های دیگر شکست بخورد و امکان ندارد از مجموعۀ ژن‌های عامل در ساختن موجودات زنده خارج شود، بلکه پیش خواهد رفت و آهنگ روبه‌جلو با گذر زمان پیشرفت خواهد کرد؛ زیرا میان این ژن و دیگر ژن‌ها در تنازع بقا یا پیشرفت و رسیدن به جایگاه نخست، تفاوت بسیاری وجود دارد.
رقابت میان ژن‌ها، فقط به تنازع بقا محدود نمی‌شود، بلکه میان ژن‌ها برای تقدم و صدرنشینی در مجموعۀ ژن‌هایی که جسم موجودات زنده را می‌سازند نیز رقابت وجود دارد. هر ژن می‌کوشد تا تعداد بیشتری داشته باشد. حتی اگر این رقابت به‌شکلی ناآگاهانه و غیرهوشیارانه باشد، بلکه این رقابت و تنازع، از خلال قانون عمومی تکامل می‌گذرد و تابعی از آن به شمار می‌رود.»[11]

۳- انتهای فرایند تکامل، موجود هوشمندی است که جلوی روند تکامل بر روی خود را می‌گیرد
فرایند تکامل همواره بر روی تمام موجودات در جریان است و برای مثال در صورتی که شرایط محیطی مهیا شود و جهش‌های ژنی مرتبط رخ دهد، موجوداتی هوشمندتر ایجاد می‌شوند، زیراکه موجود هوشمند در فرایند تکامل دارای برتری بیشتری است، چون قدرت سازگاری، حل مسئله، یادگیری و حافظه، توانایی استفاده از ابزار و… بیشتری را داراست. حال تنها در یک صورت فرایند تکامل بر یک موجود، تقریباً به‌صورت کامل متوقف می‌شود که موجود به‌میزانی هوشمندی‌اش افزایش پیدا کند که روند تکامل را بر روی خود ببندد و برای مثال مانع از تأثیر انتخاب طبیعی بر خودش شود؛ مثلاً با درمان بیماری‌ها.
«تکامل از توسعۀ ابزار هوشمندی برتر دست نمی‌کشد تا هنگامی که ابزار هوشمندی برتر و دستاوردهای آن به سطحی برسند که خود، روند تکامل خویش را متوقف سازند، همان‌گونه که برای انسان امروزی پیش آمده است؛ زیرا ما روند تکامل را تقریباً حداقل در رابطه با خودمان متوقف ساخته‌ایم. یکی از مهم‌ترین دلایل توقف تکامل گونۀ ما توسط خودمان همان ابزار هوشمندی برتری است که در اختیار داریم؛ زیرا این ابزار، توانمندی‌هایی در اختیار ما قرار داده که به بیشتر افراد گونۀ ما، اجازۀ بقا و زادوولد می‌دهد. بنابراین قانون انتخاب طبیعی دیگر تسلطی بر ما ندارد که بخواهد روند تکامل ما و پیشرفت ابزار هوشمندی برتری را که در اختیار داریم استمرار بخشد. آری، تنها یک راه برای پیشرفت ابزار هوشمندی که در اختیار داریم، باقی می‌ماند و آن روند جهش ژنتیکی مصنوعی است یا به عبارت دیگر اینکه ما خودمان ترکیب ژنتیکی‌مان را برای تولید مردمانی مثلاً با مغزهای باهوش‌تر دست‌کاری کنیم.»[12]

فرایند تکامل وکارخانۀ ریخته‌گری

فرایند تکامل را می‌توان به یک کارخانۀ ریخته‌گری تشبیه کرد، جایی که هر قطعه به‌طور مداوم بهبود می‌یابد و به‌شکل نهایی خود نزدیک‌تر می‌شود. در کارخانۀ ریخته‌گری، قطعات فلزی ابتدا به‌صورت خام و ناهموار از قالب بیرون می‌آیند. این قطعات خام نیاز به عملیات صیقل‌کاری، پرداخت و برش‌کاری دارند تا به‌شکل نهایی و مطلوب خود برسند. به‌طور مشابه در فرایند تکامل، موجودات زنده نیز از حالت‌های ابتدایی و ناپایدار به‌سوی سازگاری و پیچیدگی بیشتر پیش می‌روند. این فرایند تکامل شامل جهش‌های ژنتیکی و انتخاب طبیعی است. در هر نسل، جهش‌های ژنتیکی مختلفی رخ می‌دهد که برخی از آنها ممکن است به ویژگی‌های مفید و کارآمد منجر شوند. این ویژگی‌های مفید به موجودات کمک می‌کنند تا در محیط خود بهتر زنده بمانند و تولیدمثل کنند.
در کارخانۀ ریخته‌گری، هر مرحلۀ عملیات پرداخت و صیقل‌کاری، به بهبود کیفیت قطعه کمک می‌کند. به همین ترتیب در تکامل، تغییرات کوچک ژنتیکی که منجر به بهبود کارکرد موجود شود، به‌طور تدریجی به بهبود کلی موجود زنده منجر می‌شود. انتخاب طبیعی همانند کارگران ماهری است که هر روز روی قطعه کار می‌کنند تا آن را به‌شکل مطلوب برسانند. جهش‌های مفید حفظ می‌شوند و جهش‌های غیرمفید کنار گذاشته می‌شوند، تا نهایتاً موجودی بهینه و کارآمد به وجود آید.
بنابراین می‌توان گفت که فرایند تکامل موجودات زنده، مانند فرایند تولید در یک کارخانۀ ریخته‌گری است که در آن موجودات از حالت‌های خام و ابتدایی به‌سوی پیچیدگی بیشتر پیش می‌روند و هر مرحله از این فرایند، به بهبود و تکامل بیشتر موجودات کمک می‌کند.
«اگر آنها از کفر و خداناباوری و عدم اعتقاد به وجود خدا به‌سمت شک‌وتردید در وجود خداوند حرکت می‌کردند و به تکامل به‌عنوان مجموعه‌ای یکپارچه می‌نگریستند، درمی‌یافتند که این موجودیت، براساس سیستمی دقیق و مولد کار می‌کند؛ مانند بهترین کارخانۀ ریخته‌گری که ممکن است به چشم ببینیم. در کارخانۀ ریخته‌گری، معمولاً قطعات به‌صورت صیقل‌یافته از قالب بیرون نمی‌آیند، بلکه روی آنها چندین عملیات صیقل‌کاری و پرداخت و حتی برش‌کاری‌هایی صورت می‌گیرد تا به‌شکل نهایی و مد نظر درآیند. تکامل نیز همین‌گونه است. همچنین اگر آنها آن را به چشم وجودی واحد بنگرند، از مولّد بودن آن حکم به هدفمند بودنش می‌دهند. تکامل، هوشمندی و به‌دنبال آن حکمت، ایثار و اخلاق را به بار آورده است. فاقد هیچ‌چیز نمی‌تواند اعطاکنندۀ چیزی باشد؛ بنابراین اگر تکامل هدفمند نبود و در پسِ آن قانون‌گذاری وجود نمی‌داشت، این دستاورد ارزشمند به بار نمی‌آمد. اما متأسفانه این عده، تکامل را تفکیک و پاره‌پاره می‌کنند و به اجزای تشکیل‌دهندۀ آن می‌نگرند و به‌دنبال آن نمی‌توانند نتیجۀ خاص حاصل از کُل آن را ببینند. آنها دقیقاً مانند کسی عمل می‌کنند که صنعت بزرگی را به خطوط تولید جدا از هم تقسیم می‌کند، تا به‌این‌ترتیب نظر پژوهشگر را بر اهداف کوتاه‌مدت هریک از خطوط تولید متمرکز کنند و از هدف نهایی این صنعت به‌عنوان یک واحد یکپارچه منحرف نمایند.»[13] برای درک عمیق‌تر شباهت فرایند تکامل به فرایندی که در یک کارخانۀ ریخته‌گری رخ می‌دهد، دربارۀ فرایند تکاملی هوموساپینس‌ها مثالی می‌زنم.
– ساحل‌مردم چادی (Sahelanthropus tchadensis): قطعۀ خام فلزی با ویژگی‌های ابتدایی و پایه‌ای.
– جنوبی‌کپی (Australopithecus): قطعه‌ای که تحت عملیات ابتدایی صیقل‌کاری و پرداخت قرار گرفته، با برخی بهبودهای اولیه.
– انسان ماهر یا انسان هابیلی (Homo habilis): قطعه‌ای که تحت عملیات پیشرفته‌تر قرار گرفته، با بهبودهای چشمگیر در عملکرد و کارایی.
-انسان راست‌قامت (Homo erectus): قطعه‌ای که تقریباً به‌شکل نهایی رسیده، با عملیات‌های پیشرفته‌تری برای بهبود کیفیت.
– انسان هایدلبرگی (Homo heidelbergensis): قطعه‌ای که به‌شکل نهایی خود بسیار نزدیک شده، با چند بهبود نهایی.
– انسان خردمند (Homo sapiens): قطعه‌ای که پس‌از تمامی مراحل پرداخت و صیقل‌کاری به‌شکل نهایی و مطلوب خود رسیده.
در این مقایسه، در هر مرحله از تکامل حجم مغز و پیچیدگی‌های مربوط به آن و توانایی‌های مربوط به هوشمندی موجودات ازجمله‌ استفاده از ابزار، توانایی‌های زندگی اجتماعی و… که منجر به بقا و تطابق بهتر موجودات با محیط زیستشان شده است افزایش یافته است. این فرایند تکاملی مشابه با بهبود تدریجی و افزایش کیفیت در مراحل تولید یک قطعۀ فلزی در کارخانۀ ریخته‌گری است.
عده‌ای متصور شده‌اند که انقراض و حذف شدن موجودات میانی در فرایند تکامل -برای مثال انسان راست‌قامت (Homo erectus)- نشان‌دهندۀ هدفمند نبودن تکامل است، درحالی‌که اگر به تکامل به‌صورت یک کل و از زاویه‌ای درست بنگرند، متوجه می‌شوند که فرایند تکامل بسیار مشابه یک کارخانۀ ریخته‌گری است که به‌صورت دقیقی کار می‌کند و دیگر اشکالشان معنایی نخواهد داشت.
«نگرش و دید می‌تواند از زوایای مختلفی شکل بگیرد. برخی مواقع زاویۀ دید، نگرش ما را به‌طور کلی تغییر می‌دهد. زاویۀ دید درست، نگاه انسان را کاملاً تغییر می‌دهد. به عنوان مثال تصاویر نقوش برجسته در تصویرهای سه‌بعدی را فقط از زاویۀ دید درست یا معین می‌توان تشخیص داد و اگر نپذیریم از این زاویۀ خاص به آن بنگریم، مطمئناً آن نقش برجسته را نیز نخواهیم دید؛ باوجود اینکه ده‌ها نفر قادر به تماشای آن هستند!» [14]

تکامل در بلندمدت هدفمند است

در این سیستم کلی که در آن قرار گرفته‌ایم -سیستمی که چه بسا شامل جهان‌های فراوانی باشد- مجموعه‌قوانینی حاکم است که قوانین مربوط به فرایند تکامل تنها بخشی از آنهاست و قوانین بسیار دیگری وجود دارند که از آنها آگاهی نداریم، اما نتیجۀ قوانین مربوط به تکامل -که در این مقاله بررسی کرده‌ایم- به‌طور خلاصه عبارت‌اند از:
۱) ایجاد ابزار هوشمندی هرچند ابتدایی حتمی است؛
۲) ژن هوشمندی در تنازع با دیگر ژن‌ها شکست نمی‌خورد؛
۳) فرایند تکامل همواره در جریان است و تنها در موجودی که به‌اندازۀ کافی هوشمند شده باشد متوقف می‌‌شود.
حال با توجه به مقایسۀ فرایند تکامل با کارخانۀ ریخته‌گری، در ابتدای این فرایند اولین همانندساز مانند قطعه‌ای وارد کارخانه‌ شده است. طبق گزارۀ اول، با گذشت زمان و در اثر صیقل‌کاری‌های مداوم، ژن‌های مربوط به هوشمندی به تدریج به موجود (قطعه) اضافه می‌شوند. طبق گزارۀ دوم می‌دانیم که در این فرایند پرداخت، صیقل پیدا کردن بخشی باعث حذف یا خراب شدن بخش مربوط به ژن‌های هوشمندی نمی‌شود و همواره ژن هوشمندی در معرض صیقل پیدا کردن و بهبود است. طبق گزارۀ سوم می‌دانیم که فرایند ریخته‌گری همواره ادامه پیدا می‌کند تا که موجود به حدی از هوشمندی برسد که توانایی کنترل و توقف روند انتخاب طبیعی را داشته باشد.
از همین رو، روشن است که این مجموعه قوانین به‌ صورت هدفمند ایجاد شده‌اند و به‌دنبال ابزار هوشمندی‌اند و زمانی که در کنار مجموعه قوانین دیگری که مناسب باشند قرار گیرد، موجودی هوشمند ایجاد می‌کند، مانند اتفاقی که دقیقاً برای ما رخ داده است و نتیجۀ‌ سیستمی که در آن زندگی می‌کنیم رسیدن به موجود هوشمندی، مانند انسان بوده است.
«هر نوع زندگی، خواه زندگی زمینی ما باشد – که بر آب، کربن، نیتروژن و دیگر مواد شیمیایی استوار است -خواه زندگی در سیاره یا جهانی دیگر- که به‌جای آب بر آمونیاک یا به‌‌جای کربن بر سیلیکون متکی باشد، چراکه می‌تواند زنجیره‌های طولانی همچون کربن را به وجود آورد – نتیجۀ حتمی آن، ایجاد ابزار هوشمندی خواهد بود و براساس قانونی که اکنون می‌شناسیم، این همان هدف حتمی تکامل است و هیچ حیات یا همانندسازی یا ابزار نسخه‌برداری و تکامل نمی‌تواند دیر یا زود از رسیدن به آن برکنار بماند.»[15] تا اینجا مشخص شد که فرایند تکامل در بلندمدت هدفمند بوده و تولید ابزار هوشمندی هدف حتمی تکامل است.

اثبات وجود رب یا اله

همان‌طور که پیش‌تر استدلال شد، فرایند تکامل هدفمند است و براساس اصل «صفت اثر دلالتی است بر صفت مؤثر»، وجود رب یا اله را نیز اثبات می‌کنیم.
اگر مؤثر فرایند تکامل را “A” نام‌گذاری کنیم. از آنجا ‌که اثر “A” (یعنی فرایند تکامل) هدفمند بوده و به‌دنبال صفت هوشمندی است، نتیجه گرفته می‌شود که “A” نیز باید هدفمند و هوشمند باشد، زیرا فاقد یک چیز نمی‌تواند اعطا‌کنندۀ آن چیز باشد.
«به ‌این‌ ترتیب، به سخن نهایی و حل اختلافات در خصوص امکان اثبات وجود پروردگار یا خدا براساس نظریۀ تکامل می‌رسیم. ثابت کردیم که زندگی هدف‌ دارد و هدفمند است، و تکامل نیز به همین صورت. وقتی «صفت اثر دلالتی است بر صفت مؤثر» اثبات می‌شود که مؤثر نیز دارای صفت هدفمندی و تعقّل و دانایی است و براین‌اساس وجود یک مؤثر هدفمند، منطقی و دانا را اثبات نموده‌ایم. در نتیجه وجود پروردگار یا خدا، خواه به‌طور مستقیم مؤثر باشد یا یکی از آثارش دالّ بر این صفت وی یعنی هدفمندی باشد، اثبات می‌گردد. این موضوع، به‌خودی‌خود برای ردّ نظریۀ خداناباورانۀ جدید، مبنی‌بر اینکه تکامل فاقد هدفی درازمدت است، کفایت می‌کند.»[16]

منابع:
[1] ریچارد داوکینز، ساعت‌ساز نابینا (۱۹۸۶)، فصل ۳، انباشته شدن تغییر کوچک (ص ۵۰) نسخه انگلیسی.
[2] احمدالحسن، توهم‌ بی‌خدایی، ص ۳۶.
[3] ریچارد داوکینز، ساعت‌ساز نابینا (۱۹۸۶)، فصل ۵، قدرت و سوابق (ص ۵) نسخه انگلیسی.
[4] احمدالحسن، توهم‌ بی‌خدایی، ص ۲۱۲.
[5] ر.ک: احمدالحسن، توهم بی‌خدایی، فصل چهارم.
[6] احمدالحسن، توهم‌ بی‌خدایی، ص ۵۴۲.
[7] Waggle dance.
[8] احمدالحسن، توهم‌ بی‌خدایی، ص ۲۰۵.
[9] احمدالحسن، توهم‌ بی‌خدایی، ص ۲۰۶.
[10] Flightless bird.
[11] احمدالحسن، وهم الإلحاد (نسخه عربی)، ص ۱۹۷.
[12] احمدالحسن، توهم‌ بی‌خدایی، ص ۲۲۶.
[13] احمدالحسن، وهم الإلحاد (نسخه عربی)، ص ۱۹۴.
[14] احمدالحسن، توهم‌ بی‌خدایی، ص ۲۰۳.
[15] احمدالحسن، توهم‌ بی‌خدایی، ص ۲۰۴.
[16] احمدالحسن، توهم‌ بی‌خدایی، ص ۲۰۵.

 

 

 

 

هفته نامه شماره 190

دانلود تمامی شماره های هفته نامه زمان ظهور

ali03131

Recent Posts

گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت سوم)

عیسی به آمدن مدعیان دروغین بسیاری هشدار داده است، اما نگفته هر مدعیِ پس‌از او کذاب است. به قلم: متیاس… Read More

1 ماه ago

مدعیان خیر

مصیبت برتر قسمت دوم به قلم: نازنین زینب احمدی مقدمه در بخش پیشین این مجموعه، با تکیه بر اهمیتی که… Read More

2 ماه ago

آیا معجزه راه ثابت شناخت فرستادگان الهی است؟

 گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت دوم) به قلم: متیاس الیاس از پیشنهادِ رفتن نزد کشیش استقبال کرد… Read More

2 ماه ago

پاسخ به اتهام فرصت‌طلبیِ پیامبر(ص) و یادگیری ایشان از اهل کتاب

پاسخ به تئوفان اعتراف‌کننده | قسمت چهارم به قلم: ارمیا خطیب • پیشگفتار در قسمت پیشین به سه ادعای تئوفانس… Read More

2 ماه ago

«رؤیا» دریچه‌ای به‌سوی ملکوت

وظیفۀ مؤمنان در قبال رؤیا در پیشگاه فرستادۀ الهی به قلم: نوردخت مهدوی مقدمه رؤیا، سفری شیرین و روحانی است… Read More

2 ماه ago

آیا ذکر صریح نام شخص بشارت داده‌شده شرط حقانیت اوست؟

 گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت اول) به قلم: متیاس فرستادۀ عیسای ‌مسیح -احمدالحسن- ظهور کرد. این اولین… Read More

2 ماه ago