خانه > اخبار دعوت یمانی > پژوهشی تطبیقی در خصوص گناه معصوم

پژوهشی تطبیقی در خصوص گناه معصوم

بررسیِ گناه و خطاهای نسبت داده‌شده به معصومین در برخی از متون دینی، و وجه جمع آن با مفهوم عصمت

کاوشی در موضوع گناه معصوم در متون ادعیه، همراه با بررسیِ فرازی از دعای امام حسین(ع)

یکی از موضوعاتی که در میان علما و محققین همواره محل بحث و گمانه‌زنی بوده و هیچ‌گاه نیز حل‌وفصل نشده، فرازهایی از ادعیۀ مأثور است که بر وجود ظلمت در ساحت مقدس ائمه(ع) و گناه کار ‌بودنِ آن‌ها دلالت دادر این رابطه وجوه و احتمالات مختلفی مطرح شده، اما تا پیش از سید احمدالحسن(ع) هیچ‌گاه پاسخ قطعی و یقینی به آن داده نشده بود

یکی از موضوعاتی که در میان علما و محققین همواره محل بحث و گمانه‌زنی بوده و هیچ‌گاه نیز حل‌وفصل نشده، فرازهایی از ادعیۀ مأثور است که بر وجود ظلمت در ساحت مقدس ائمه(ع) و گنه‌کار‌بودنِ آن‌ها دلالت دارد.

در این رابطه وجوه و احتمالات مختلفی مطرح شده، اما تا پیش از سید احمدالحسن(ع) هیچ‌گاه پاسخ قطعی و یقینی به آن داده نشده بود…

در حقیقت یکی از امور متشابهی که توسط سید احمدالحسن(ع) محکم و روشن شده همین بحث است.

سید احمدالحسن (ع) اولین و تنها کسی است که این نصوص را تبیین نموده و ضمن ارائۀ وجه جمع آن با عصمت اهل‌بیت، غبار شبهات را از ساحت این متون روایی زدوده است.

در این نوشتار، ابتدا صورت‌مسئله را مطرح می‌کنیم؛ در ادامه به نقل اقوال علما در این خصوص می‌پردازیم و در نهایت نیز کلام سید احمدالحسن(ع) را به‌عنوان فصل‌الخطاب خواهیم خواند.

پیش از ورود به بحث، ابتدا باید بدانیم که یکی از ویژگی‌های اختصاصی خداوند بلندمرتبه آن است که :

خداوند نوری است که هیچ ظلمتی در ساحت مقدسش وجود ندارد

در این رابطه امام باقر(ع) می‌فرماید:
«خداوند نوری است که ظلمت در آن راه ندارد و علمی است که جهل در آن راه ندارد و حیاتی است که مرگ در آن راه ندارد.»
(متن عربی: عن جابر الجعفي، عن أبي جعفر علیه‌السلام قال: سمعته يقول: إن الله نور لا ظلمة فيه، وعلم لا جهل فيه، وحياة لا موت فيه.) توحید صدوق، ص138

همچنین امام صادق(ع) می‌فرماید:
«خداوند علمی است که جهل در آن راه ندارد، و حیاتی است که مرگ در آن راه ندارد، و نوری است که ظلمت در آن راه ندارد.»
(متن عربی: أبي رحمه الله قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن إبراهيم بن هاشم، عن ابن أبي عمير، عن هشام بن الحكم، عن منصور الصيقل، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إن الله علم لا جهل فيه، حياة لا موت فيه، نور لا ظلمة فيه.) توحید صدوق، ص137

یونس بن عبدالرحمان همین روایت را بر امام رضا(ع) عرضه کرده و ایشان هم آن را تأیید فرمودند:

یونس بن عبدالرحمان می‌گوید: به ابوالحسن رضا(ع) عرضه داشتم: برای ما روایت شده است که خداوند دانشی است بدون جهل، و حیاتی است بدون مرگ، و نوری است بدون ظلمت. حضرت فرمود: «او همین گونه است

(متن عربی: حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رحمه الله، قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن محمد بن عيسى بن عبيد، عن يونس بن عبد الرحمن، قال: قلت لأبي الحسن الرضا عليه السلام: روينا أن الله علم لا جهل فيه، حياة لا موت فيه، نور لا ظلمة فيه، قال: كذلك هو.) توحید صدوق، ص138

سید احمدالحسن(ع) در تبیین این معنا می‌نویسد:

«جهان آفرینش دارای ظلمت و تاریکی است و نور مطلق نیست و نقص و خلل از ملزومات ظلمت است و این امکانی حتمی و غیرقابل‌ اجتناب است؛ پس این امر به‌خودیِ‌خود محال است و به همین سبب هرگز از خداوند صادر نمی‌شود. غیرممکن است که عالم، مخلوق باشد و در عین‌حال نوری باشد که ظلمت در آن نباشد؛ زیرا نور مطلق، فقط لاهوت مطلق است و در نتیجه، جهان آفرینش چیزی جز نور و ظلمت نیست و این ظلمت همواره در آن بوده است. پس ناچار باید تأثیر آن را مانند یک ظلمت ببینیم و درک کنیم و این ظلمت همان نقص و عجز و مخالفت و تعارضی است که ملازم با همۀ عوالم مخلوق است.»

(متن عربی: الكون المخلوق فيه ظلمة وليس نوراً مطلقاً، والنقص والخلل من لوازم الظلمة، وهو مرافق حتمي لا يمكن تجنبه، فالأمر محال في نفسه. لهذا فهو لا يصدر عن الله سبحانه وتعالى. فمن غير الممكن أن الكون مخلوق مع أنه نور لا ظلمة فيه؛ لأن النور المطلق هو اللاهوت المطلق فقط، وبالتالي فالكون المخلوق لا يكون إلا نور وظلمة. وطالما أن الظلمة فيه فلابد أن نرى تأثيرها كظلمة وهو النقص والعجز والتنافي الذي هو ملازم لكل العوالم المخلوقة.) عقاید اسلام، ص28

در روایتی دیگر نیز امام صادق(ع) به‌ صراحت این ویژگی را از ویژگی‌های اختصاصی خداوند می‌داند که هیچ‌یک از مخلوقات با او در آن اشتراک ندارند:

هشام بن سالم می‌گوید: نزد امام صادق(ع) رفتم و آن حضرت به من فرمود: «آيا خداوند را توصيف می‌کنی؟» عرض كردم: بله. فرمود: «بفرما (توصيف كن).» عرض كردم: او شنواى بيناست. فرمود: «در اين ویژگی، آفریده‌شدگان نيز شركت دارند.» عرض كردم: شما چگونه خداوند را توصيف می‌کنید؟ حضرت فرمود:«او نوری است که ظلمت در آن راه ندارد و حیاتی است که مرگ در آن راه ندارد و علمی است که جهل در آن راه ندارد و حقی است که باطل در آن نیست.» پس از نزد او بیرون آمدم در حالی که داناترین فرد نسبت به توحید بودم.

(متن عربی: عن هشام بن سالم، قال: دخلت على أبي عبدالله علیه‌السلام فقال لي: أتنعت الله؟ فقلت: نعم، قال: هات، فقلت: هو السميع البصير، قال: هذه صفة يشترك فيها المخلوقون قلت: فكيف تنعته؟ فقال: هو نور لا ظلمة فيه، وحياة لا موت فيه، وعلم لا جهل فيه، وحق لا باطل فيه. فخرجت من عنده وأنا أعلم الناس بالتوحيد.) توحید صدوق، ص146

در این رابطه سید احمدالحسن(ع) می‌نویسد:

«”الله الصمد” مانند آن است که بگویی خداوند نوری است که در او ظلمتی وجود ندارد، و این صفتی است که هیچ مخلوقی در آن شریک نیست. این صفت مانند سمیع و بصیر و خالق نیست؛ چراکه مخلوقات هم در این صفات (با خدا) شریک هستند. شما می‌توانی بگویی حضرت محمد(ص) نور است اما در او ظلمتی وجود دارد که همان انانیت و هویت ایشان است که اگر نباشد، برای محمد اسم‌ورسمی بر جای نمی‌ماند و چیزی جز خدای واحد قهار سبحان‌و‌متعال باقی نخواهد ماند.

حضرت محمد(ص) در بالاترین درجات کمال ممکن برای خلایق جای دارد و ایشان صورت خدا و حامل صفت لاهوت برای خلق است تا خلایق خدای سبحان را بشناسند و به دنبال آن، خلایق آهنگ او کنند تا حضرت، ایشان را کمال بخشد و نقص و نیازشان را برطرف سازد، اما از سوی دیگر، حضرت محمد(ص)، محتاج خدای سبحان‌‌و‌متعال است و او بنده‌ای از بندگان حق‌تعالی به شمار می‌رود.

(متن عربی: الله الصمد نظير أن تقول أن الله نور لا ظلمة فيه، وهي صفة لا يشاركه فيها المخلوقون وليست كالسميع والبصير والخالق، فهذه الصفات يشاركه بها المخلوقون، فأنت تستطيع أن تقول أن محمداً ص نور ولكن فيه ظلمة وهي الأنا والشخصية ولولاها لما بقي لمحمد اسم ولا رسم ولم يبقَ إلا الله الواحد القهار سبحانه وتعالى. فمحمد ص وإن كان في أعلى درجات الكمال الممكنة للخلق، ومحمد ص وإن كان صورة الله ويحمل صفة اللاهوت للخلق ليُعرِّف الخلق بالله سبحانه، وبالتالي فالخلق يألهون إليه ليكملهم ويسد نقصهم، ولكن محمداً ص من جهة أخرى مفتقر إليه سبحانه وتعالى فهو عبد من عباد الله) توحید، ص30

بنابراین دانستیم که نورِ بدون ظلمت تنها خداوند بلندمرتبه است؛ اما مخلوقات ترکیبی از نور و ظلمت بوده و نسبتِ نور و ظلمت در هرکدام به فراخور حالشان متغیر است.

خلفا و جانشینان خداوند نیز از این قاعدۀ کلی مستثنا نبوده و آن‌ها نیز از ظلمت خالی نیستند؛ هرچند نسبت ظلمت موجود در وجود آن‌ها بسیار ضعیف است

در این خصوص امام احمدالحسن(ع) می‌فرماید:

«جانشین خدا بر زمینش، نماینده و تمثیل خداست، و از آنجا که او ید الله و وجه الله است پس او خدای در خلق است؛ اما لاهوت مطلق نیست بلکه مخلوقی فقیر و نیازمند است و نیز او نوری بدون ظلمت نیست بلکه نور و ظلمت با هم است.»
(متن عربی: خليفة الله في أرضه هو ممثل الله، وإذا كان هو يد الله ووجه الله فهو الله في الخلق، ولكنه ليس لاهوتاً مطلقاً بل هو مخلوق فقير محتاج وهو ليس نوراً لا ظلمة فيه بل هو نور وظلمة.) توحید ص89

یکی از موضوعاتی که در میان علما و محققین همواره محل بحث و گمانه‌زنی بوده و هیچ‌گاه نیز حل‌وفصل نشده، فرازهایی از ادعیۀ مأثور است که بر وجود ظلمت در ساحت مقدس ائمه(ع) و گناه کار ‌ کار‌بودنِ آن‌ها دلالت دادر این رابطه وجوه و احتمالات مختلفی مطرح شده، اما تا پیش از سید احمدالحسن(ع) هیچ‌گاه پاسخ قطعی و یقینی به آن داده نشده بود

در حقیقت، همین ظلمت موجود در مخلوقات است که موجب می‌شود امکان ظهورِ تام و کاملِ خداوندی که نورِ عاری از ظلمت است در مخلوقات وجود نداشته باشد، و ظهور تام و تمام خداوند برابر با فنای عالم خلقت در ذات الهی خواهد بود:

«خداوند نوری است بدون اینکه ظلمتی در آن باشد و تمام عوالم خلقت، نور همراه با ظلمت است؛ موجودات نیز با تجلی نور خدای سبحان‌و‌متعال در ظلمات تجلی و ظهور یافته‌اند؛ لذا امکان ندارد که در عوالم خلقت، خداوند در مخلوقی حلول یابد یا به‌طور کامل در او ظهور نماید ـ‌همان‌طور که دربارۀ عیسی و روح‌القدس چنین ادعایی دارند‌ـ زیرا معنای این سخن آن است که چنین موجودی نمی‌تواند بقا یابد؛ بلکه فانی می‌شود و جز نور بی‌ظلمت چیز دیگری بر جای نمی‌ماند.»

(متن عربی: إن الله نور لا ظلمة فيه، وكل عوالم الخلق هي نور مختلط بالظلمة وموجودات ظهرت بتجلي نوره سبحانه في الظلمات، ولذا فلا يمكن اعتبار أن الله قد حل في مخلوق أو ظهر في مخلوق ظهوراً تاماً في عوالم الخلق – كما يدعون بعيسى وروح القدس -؛ لأن معنى هذا آن‌ها لا تبقى بل تفنى ولا يبقى إلا نور لا ظلمة فيه، أي لا يبقى خلق بل فقط الله سبحانه وهو نور لا ظلمة فيه، ولذا قلنا و

كررنا إن محمداً يخفق بين اللاهوت والأنا والإنسانية، وأكدت هذا لكي لا يتوهم متوهم أن الله – وهو نور لا ظلمة فيه – يحل في عوالم الخلق تعالى الله علواً كبيراً، والأمر بيّن واضح فمعنى ظهور النور الذي لا ظلمة فيه في عوالم الخلق ظهوراً تاماً هو فناؤها واندثارها ولا يبقى لها اسم ولا رسم ولا معنى، بل لا يبقى إلا الله النور الذي لا ظلمة فيه تعالى الله علواً كبيراً.) سید احمدالحسن(ع)، کتاب توحید، ص86

حال با بیان این مقدمه، به موضوع محل بحث می‌پردازیم:

در بسیاری از ادعیۀ واردشده از اهل‌بیت، عباراتی وجود دارد که از گنه‌کار‌بودن امامان و وجود ظلمت در آن‌ها حکایت دارد. در زیر، تنها به تعداد اندکی از این عبارات به‌عنوان نمونه و به تفکیک عناوین اشاره می‌کنیم:

ذنب (گناه)

(اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تهتک العصم، اللّهم اغفر لی الذّنوب الّتی تنزل النقم، اللّهم اغفرلی الذنوب الّتی تغیّر النّعم، اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تحبس الدّعاء، اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تنزل البلاء اَللّهُمَّ اغْفِرْلى کُلَّ ذَنْبٍ اَذْنَبْتُهُ وَ کُلَّ خَطَّیئَةٍ اَخْطَاْتُها)
(… خدایا! بیامرز براى من آن گناهانى را که پردۀ حرمتم مى‏‌درد. خدایا! بیامرز براى من آن گناهانى را که کیفرها را فرو مى‌‏بارند. خدایا! بیامرز برایم گناهانى را که نعمت‌ها را دگرگون مى‏‌سازند. خدایا! بیامرز برایم آن گناهانى را که دعا را باز مى‏‌دارند. خدایا! بیامرز برایم گناهانى که بلا را نازل مى‌‏کنند. خدایا! بیامرز برایم همۀ گناهانى را که مرتکب شدم و تمام خطاهایى که به آن‌ها آلوده گشتم). دعای کمیل

(و عزتك و جلالك لئن طالبتنی بذنوبی لأطالبنك بعفوك)
(به عزت و جلالت قسم كه اگر تو از من به گناهانم بازخواست كنى من هم به عفو و بخششت از تو بازخواست خواهم كرد). دعای ابوحمزه

(وَ اكْفِنِي شَرَّ الشَّيْطَانِ وَ شَرَّ السُّلْطَانِ وَ سَيِّئَاتِ عَمَلِي وَ طَهِّرْنِي مِنَ الذُّنُوبِ كُلِّهَا)
(و شر شيطان و شر سلطان و شر اعمال بدم را از من كفايت فرما و از تمام گناهان مرا پاک گردان). دعای ابوحمزه

(إِلَهِي (اللَّهُمَّ) حَقِّقْ رَجَائِي وَ آمِنْ خَوْفِي فَإِنَّ كَثْرَةَ ذُنُوبِي لاَ أَرْجُو فِيهَا (لَهَا) إِلاَّ عَفْوَكَ‏)
(اى خدا، اميدم را به حضرت كريمت ثابت و محقق ساز و ترسم را به ايمنى مبدل گردان كه از بسيارى گناهان جز به عفو و بخششت به جايى اميد ندارم). دعای ابوحمزه

(فَرِّقْ بَيْنِي وَ بَيْنَ ذَنْبِيَ الْمَانِعِ لِي مِنْ لُزُومِ طَاعَتِكَ‏)
(تو ميان من و گناهانم كه مانع ملازمت طاعتت می‌شود جدايى افكن). دعای ابوحمزه

(ذُنُوبُنَا بَيْنَ يَدَيْكَ نَسْتَغْفِرُكَ اللَّهُمَّ مِنْهَا وَ نَتُوبُ إِلَيْكَ‏)
(گناهان ما پيش تو هويداست. از تو اى خدا، از آن گناهان طلب عفو و آمرزش می‌کنیم و به درگاهت به توبه بازمی‌گردیم). دعای ابوحمزه

(فَلَوِ اطَّلَعَ الْيَوْمَ عَلَى ذَنْبِي غَيْرُكَ مَا فَعَلْتُهُ وَ لَوْ خِفْتُ تَعْجِيلَ الْعُقُوبَةِ لاَجْتَنَبْتُهُ)
(كه اگر بر گناهم كسى غير از تو آگاه می‌شد البته آن گنه را انجام نمی‌دادم و اگر از تعجيل می‌ترسیدم هم از خطا اجتناب می‌کردم). دعای ابوحمزه

(أَدْعُوكَ يَا رَبِّ رَاهِباً رَاغِباً رَاجِياً خَائِفاً إِذَا رَأَيْتُ مَوْلاَيَ ذُنُوبِي فَزِعْتُ)
ى خدا تو را می‌خوانم با دلى كه هراسان و ترسان است از قهر تو، و اميدوار به كرم توست. چون به گناهان خود اى مولاى من می‌نگرم زار می‌نالم). دعای ابوحمزه

(إِلَهِي أَنَا عَبْدُكَ الضَّعِيفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوكُكَ الْمُنِيبُ (اَلْمَعِيبُ) فَلاَ تَجْعَلْنِي مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَكَ وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِكَ)
(خدايا، من بندۀ ناتوان گنه‌کار توام، و مملوک توبه‌کننده به پيشگاهت، مرا از كسانی قرار مده كه رويت را از آنان برگرداندی، و نه از كسانی كه غفلتشان از بخششت محرومشان نموده). مناجات شعبانیه

(إِلَهِي قَدْ سَتَرْتَ عَلَيَّ ذُنُوباً فِي الدُّنْيَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إلَي سَتْرِهَا عَلَيَّ مِنْكَ فِي الأُخْرَي)
(خدايا گناهانی را در دنيا بر من پوشاندی كه بر پوشاندن آن‌ها در آخرت محتاج‌ترم). مناجات شعبانیه

(إِلَهِي إِنْ أَخَذْتَنِي بِجُرْمِي أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِي بِذُنُوبِي أَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ)
(خدايا اگر مرا به جرمم بگيری، من نيز تو را به عفوت بگيرم، و اگر به گناهانم بنگری، جز به آمرزشت ننگرم). مناجات شعبانیه

(أنا الّذي اعترفت بِنِعْمَتِكَ عِليَّ وعنْدِي، وَأَبُوءُ بِذُنُوبِي فَاغْفِرها لِي، يَا مَنْ لَا تَضُرُّهُ ذُنُوبُ عِبَادِهِ)
(منم که به نعمتت بر خود و پیش خود اعتراف کردم، و به گناهانم اقرار می‌کنم؛ پس مرا بیامرز، اى آن‌که گناهان بندگانش به او زیانى نرساند). دعای عرفه

(اَللّهُمَّ لا اَجِدُ لِذُنُوبى غافِراً وَ لا لِقَبائِحى ساتِراً وَ لا لِشَىْءٍ مِنْ عَمَلِىَ الْقَبیحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَیْرَکَ)
(خدایا! آمرزنده‏‌اى براى گناهانم و پرده‌‏پوشى براى‏ زشت‌کاری‌هایم و تبدیل‌کننده‌ای براى کار زشتم به زیبایى، جز تو نمى‏‌یابم). دعای کمیل

(اَنْ تَهَبَ لى فى هذِهِ اللَّيْلَةِ وَفي هذِهِ السّاعَةِ كُلَّ جُرْم اَجْرَمْتُهُ، وَكُلَّ ذَنْب اَذْنَبْتُهُ، وَكُلَّ قَبِيح اَسْرَرْتُهُ، وَكُلَّ جَهْل عَمِلْتُهُ، كَتَمْتُهُ اَوْ اَعْلَنْتُهُ اَخْفَيْتُهُ اَوْ اَظْهَرْتُهُ، وَكُلَّ سَيِّئَة اَمَرْتَ بِاِثْباتِهَا الْكِرامَ الْكاتِبينَ)
(در این شب و در این ساعت بر من ببخشى هر جرمى‏ که مرتکب شدم و هر گناهى که به آن آلوده گشتم و هر کار زشتى را که پنهان ساختم و هر نادانى که آن را به کار گرفتم؛ خواه پنهان کردم یا آشکار، نهان ساختم یا عیان و هر کار زشتى که دستور ثبت آن را به کاتبان دادی). دعای کمیل

معصیت و عصیان (گناه و نافرمانی)

(أنا الذی علی سیده اجتری، أنا الذی عصیت جبّار السماء)
(منم آن بنده‌ای كه بر مولاى خود جرئت و جسارت نموده؛ منم آن‌كه خداى جبار آسمان را نافرمانى كرده). دعای ابوحمزه

(عَصَيْنَاكَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتُرَ عَلَيْنَا)
(تو را معصيت كرديم و اميد پرده‌پوشی داريم). دعای ابوحمزه

(یحملنی و یجرئنی علی معصیتک حلمک عنی. و یدعونی الی قلة الحیاء سترک علی)
(اى خدا حلم بی‌پایانت مرا بر معصيت تو وادار می‌کند و جرئت می‌دهد و پرده‌پوشی و ستاری‌ات به بى ‏شرم‌و‌حيايى می‌خواند). دعای ابوحمزه

ظلم

(وَ قَدْ ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا فَاعْفُ عَنَّا فَإِنَّكَ أَوْلَى بِذَلِكَ مِنَّا)
(و ما در حق نفْس خود ظلم كرديم؛ تو هم از ظلم ما عفو فرما كه تو در اين عفو و بخشش از ما سزاوارترى). دعای ابوحمزه ثمالی

(ظلمت نفسی و تجرأت بجهلی)
(به خود ستم کردم و از روى نادانى جرئت نمودم). دعای کمیل

عثرة (خطا و لغزش)

(سَيِّدِي فَبِمَنْ أَسْتَغِيثُ إِنْ لَمْ تُقِلْنِي عَثْرَتِي‏)
(آقاى من اگر تو از لغزش‌هایم درنگذرى پس من به‌سوی كه پناه برم و به درگاه كه زارى كنم). دعای ابوحمزه

(وَاحْفَظْنى بِرَحْمَتِکَ… وَ اَقِلْنى عَثْرَتى وَاغْفِرْ زَلَّتى)
(و با رحمتت… و لغزشم را نادیده انگار و گناهم را ببخش…). دعای کمیل

سیئة (خطا و گناه)

(أَنْتَ الْمُحْسِنُ وَ نَحْنُ الْمُسِيئُونَ فَتَجَاوَزْ يَا رَبِّ عَنْ قَبِيحِ مَا عِنْدَنَا بِجَمِيلِ مَا عِنْدَكَ‏)
(تو نيكوكارى و ما زشت‌کرداریم؛ پس تو اى پروردگار به نيكويى خود از زشتی‌های ما درگذر). دعای ابوحمزه

(کُلَّ سَیِّئَةٍ اَمَرْتَ بِاِثْباتِهَا الْکِرامَ الْکاتِبینَ)
(هر کار زشتى که دستور ثبت آن را به کاتبان دادی). دعای کمیل

خطیئه (خطا و لغزش)

(أَنْتَ إِلَهِي أَوْسَعُ فَضْلاً وَ أَعْظَمُ حِلْماً مِنْ أَنْ تُقَايِسَنِي بِفِعْلِي وَ خَطِيئَتِي‏)
(اى خداى من، فضل وسيع بی‌پایان و حلم عظيم بی‌انتهایت برتر از آن است كه مرا با فعل من و خطای من مقايسه نمايى). دعای ابوحمزه

(اللهُمَّ إِنَّ عَفْوَکَ عَنْ ذَنْبِی وَ تَجَاوُزَکَ عَنْ خَطِیئَتِی وَ صَفْحَکَ عَنْ ظُلْمِی وَ سَتْرَکَ عَلَى [عَنْ‏] قَبِیحِ عَمَلِی وَ حِلْمَکَ عَنْ کَثِیرِ [کَبِیرِ] جُرْمِی عِنْدَ مَا کَانَ مِنْ خَطَایَ [خَطَئِی‏] وَ عَمْدِی أَطْمَعَنِی فِی أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْکَ الَّذِی رَزَقْتَنِی مِنْ رَحْمَتِکَ وَ أَرَیْتَنِی مِنْ قُدْرَتِکَ وَ عَرَّفْتَنِی مِنْ إِجَابَتِکَ)

(خدایا بخششت از گناهم، و گذشتت از خطایم، و چشم‏پوشى‏‌ات از تجاوزم، و پرده‏افکنى‏‌ات‏ بر کردار زشتم، و بردبارى‏ات از فراوانى جرمم، از آنچه از خطا و گناه عمدى‏ام بود مرا به طمع انداخت که از درگاهت چیزى را درخواست کنم که شایستۀ آن از سوى تو نیستم، آنچه از رحمتت نصیبم نمودى‏ و از قدرتت نشانم دادى، و از اجابتت به من شناساندى). دعای افتتاح

شرک

(الهی اَخرجنی من ذُلِّ نفسی، وطَهِّرنی من شکی وشرکی)
(الهی مرا از گمراهی ذلت نفس خویش خارج کن و مرا از شک و شرک خویش طهارت بخش). دعای عرفه

این ماجرا حتی در قرآن نیز نمونه دارد؛ آنجا که خداوند گناهی را به نبی اکرم (ص) نسبت داده و خطاب به وی می‌فرماید:

(إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا)
(ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم ساختیم!…تا خداوند گناهان گذشته و آینده‌ای را که به تو نسبت می‌دادند ببخشد [و حقانیت تو را ثابت نموده] و نعمتش را بر تو تمام کند و به راه راست هدایتت فرماید). (فتح، 1 و 2)

برخی از آراء و نظرات مطرح‌شده دربارۀ گناه و ظلمی که در متون دینی به خلفای خدا نسبت داده شده است.

علی‌رغم تفاوت الفاظ، آنچه در تمامی این عبارات مشترک است، نسبت‌دادن گناه یا خطا یا ظلم و ظلمت به وجود مقدس اهل‌بیت عصمت و طهارت است؛ بنابراین در خصوص هریک از این فرازها هر وجه یا احتمالی مطرح شود، در رابطه با سایر متون نیز جاری و نافذ خواهد بود.

چنان‌که در ابتدای این نوشتار نیز اشاره کردیم، برخی از علما درصدد توجیه این عبارات برآمده‌اند:

1. به‌عنوان نمونه شیخ طوسی در تفسیر تبیان، ذیل آیۀ دوم سورۀ فتح و در توجیهِ گناهی که در این آیه به رسول خدا (ص) نسبت داده شده، ابتدا چهار احتمال را به‌‌نقل از اهل‌سنت مطرح کرده و رد می‌کند و در ادامه خودش دو وجه را بیان می‌کند؛ او می‌نویسد:

وجه اول: گناهانِ قبل و بعد از به نبوت رسیدن؛
وجه دوم: گناهانِ قبل و بعد از فتح مکه؛
وجه سوم: وعدۀ مغفرت با فرض گناه‌کردن، بدین معنا که حتی اگر گناه بکنی خداوند می‌آمرزد؛
وجه چهارم: گناهان پدرت حضرت آدم و گناهانی که پس از آن رخ داده است.

تمامیِ این وجوه نزد ما مردود است؛ چون پیامبران نه پیش از نبوت و نه پس از آن، کار ناپسند انجام نمی‌دهند، نه کوچک و نه بزرگ (گناه صغیره و کبیره)؛ پس ممکن نیست آیه را بر این وجوهی که اهل‌سنت گفتند حمل کرد یا به گناه حضرت آدم مربوط دانست؛ زیرا سخن دربارۀ حضرت آدم نیز مثل سخن دربارۀ پیامبر ما محمد(ص) است و کسی که این آیه را بر گناهان صغیره حمل کند کلامش نادرست است؛ چون ما روشن نمودیم که انجام فعل ناپسند و قبیح برای پیامبران ممکن نیست و علاوه بر آن از گناهان صغیره چشم‌پوشی می‌شود؛ حال چگونه خداوند به‌خاطر آمرزش آن‌ها بر پیامبرش منت می‌گذارد؟ در حقیقت در جایی مدح سزاوار است که هم مؤاخذه و هم بخشش مجاز باشد و در چنین حالتی اگر آمرزش صورت بگیرد شایستۀ تقدیر است. [بنابراین چهار وجه مطرح‌شده مردود است و] این آیه دو وجه دارد:

اول: تا گناهان گذشته و آینده امتت را به‌سبب شفاعت و جایگاه تو بیامرزد؛
دوم: گناهی را که در نزد مخالفینت داشتی و آن‌ها اجازۀ ورود تو به مکه را نمی‌دادند، برایت بیامرزد.

(متن عربی: أحدها، ما تقدم من معاصيك قبل النبوة وما تأخر عنها.
الثاني، ما تقدم قبل الفتح وما تأخر عنه.
الثالث، ما قد وقع منك وما لم يقع على طريق الوعد بأنه يغفره له إذا كان.
الرابع، ما تقدم من ذنب أبيك آدم، وما تأخر عنه.

وهذه الوجوه كلها لا تجوز عندنا، لان الأنبياء عليهم السلام لا يجوز عليهم فعل شئ من القبيح لا قبل النبوة ولا بعدها، لا صغيرها ولا كبيرها فلا يمكن حمل الآية على شئ مما قالوه، ولا صرفها إلى آدم لان الكلام فيه كالكلام في نبينا محمد صلى الله عليه وآله ومن حمل الآية على الصغائر التي تقع محبطة فقوله فاسد، لأنا قد بينا أن شيئا من القبائح لا يجوز عليهم بحال. على أن الصغائر تقع مكفرة محبطة لا يثبت عقابها، فكيف يمتن الله تعالى على النبي صلى الله عليه وآله أنه يغفرها له وهو تعالى لو آخذه بها لكان ظالما وإنما يصح التمدح بما له المؤاخذة أو العفو عنه، فإذا غفر استحق بذلك الشكر. وللآية وجهان من التأويل:

أحدهما – ليغفر لك ما تقدم من ذنب أمتك. ما تأخر بشفاعتك ولمكانك.
وأضاف الذنب إلى النبي وأراد به أمته، كما قال (واسأل القرية) (١) يريد أهل القرية فحذف المضاف وأقام المضاف إليه مقامه وذلك جائز لقيام الدلالة عليه، كما قال (وجاء ربك) (٢) والمراد وجاء أمر ربك.

الثاني – أراد يغفر ما أذنبه قومك إليك من صدهم لك عن الدخول إلى مكة في سنة الحديبية، فأزال الله ذلك وستر عليك تلك الوصمة بما فتح عليك من مكة ودخلتها في ما بعد، ولذلك جعله جزاء على جهاده في الدخول إلى مكة.) التبیان، ج9، ص314

2. فضل بن حسن طَبرِسی ملقب به امین‌الاسلام (468-548ق)، مفسر، محدث و از عالمان شیعی در قرن 5 و 6 هجری نیز همان شش وجه مطرح‌شده توسط شیخ طوسی را مطرح می‌کند و چهار وجه را به اهل‌سنت و دو وجه را به شیعه نسبت می‌دهد؛ وی می‌نویسد:

در رابطه با این آیه اقوالی گفته ‌شده که همۀ آن‌ها مخالف مذهب شیعه است؛ چون پیامبران از گناهان صغیره و کبیره معصوم‌اند، چه پیش از نبوت و چه پس از آن…این اقوال عبارت‌اند از:

اول: گناهانِ قبل و بعد از رسیدن به نبوت؛
دوم: گناهانِ قبل و بعد از فتح مکه؛
سوم: وعدۀ مغفرت با فرض گناه‌کردن، بدین معنا که حتی اگر گناه بکنی خداوند می‌آمرزد؛
چهارم: گناهان پدرت حضرت آدم و گناهانی که پس از آن رخ داده است.

تمامیِ این وجوه نزد ما مردود است؛ چون پیامبران نه پیش از نبوت و نه پس از آن، گناه صغیره و کبیره انجام نمی‌دهند؛ پس ممکن نیست آیه را بر این وجوهی که اهل‌سنت گفتند حمل کرد یا به گناه حضرت آدم مربوط دانست؛ زیرا سخن دربارۀ حضرت آدم نیز مثل سخن دربارۀ پیامبر ما محمد(ص) است و کسی که این آیه را بر گناهان صغیره حمل کند کلامش نادرست است؛ چون ما روشن ساختیم که انجام فعل ناپسند و قبیح برای پیامبران ممکن نیست و علاوه بر آن از گناهان صغیره چشم‌پوشی می‌شود؛ حال چگونه خداوند به خاطر آمرزش آن‌ها بر پیامبرش منت می‌گذارد؟ در حقیقت در جایی مدح سزاوار است که مؤاخذه مجاز باشد و در چنین حالتی اگر آمرزش صورت بگیرد شایستۀ تقدیر است، نه در جایی که اگر مجازات صورت بگیرد ظالم شمرده می‌شود. [بنابراین چهار وجه مطرح‌شده مردود است و] این آیه در نزد شیعه دو وجه دارد:

اول: تا گناهان گذشته و آینده امتت را به‌‌سبب شفاعت و جایگاه تو بیامرزد؛
دوم: گناهی را که در نزد مخالفینت داشتی و آن‌ها اجازۀ ورود تو به مکه را نمی‌دادند، برایت بیامرزد.

(متن عربی: ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك وما تأخر) قد قيل فيه أقوال كلها غير موافق لما يذهب إليه أصحابنا: أن الأنبياء معصومون من الذنوب كلها، صغيرها وكبيرها، قبل النبوة وبعدها. فمنها. إنهم قالوا معناه ما تقدم من معاصيك قبل النبوة، وما تأخر عنها ومنها: قولهم ما تقدم الفتح، وما تأخر عنه ومنها. قولهم ما وقع وما لم يقع على الوعد بأنه يغفره له إذا وقع ومنها: قولهم ما تقدم من ذنب أبويك آدم وحواء ببركتك، وما تأخر من ذنوب أمتك بدعوتك. والكلام في ذنب آدم كالكلام في ذنب نبينا صلى الله عليه وآله وسلم. ومن حمل ذلك على الصغائر التي تقع محبطة عندهم،

فالذي يبطل قولهم: أن الصغائر إذا سقط عقابها، وقعت مكفرة، فكيف يجوز أن يمن الله سبحانه على نبيه صلى الله عليه وآله وسلم بان يغفرها له، وإنما يصح الامتنان والتفضل منه سبحانه بما يكون له المؤاخذة به، لا بما لو عاقب به لكان ظالما عندهم، فوضح فساد قولهم.

ولأصحابنا فيه وجهان من التأويل أحدهما:

إن المراد لغفر لك الله ما تقدم من ذنب أمتك، وما تأخر بشفاعتك، وأراد بذكر التقدم والتأخر ما تقدم زمانه، وما تأخر، كما يقول القائل لغيره: صفحت عن السالف والأنف من ذنوبك. وحسنت إضافة ذنوب أمته إليه للاتصال والسبب بينه وبين أمته. ويؤيد هذا الجواب ما رواه المفضل بن عمر عن الصادق(ع) قال: سأله رجل عن هذه الآية فقال: والله ما كان له ذنب، ولكن (لله سبحانه ضمن له أن يغفر ذنوب شيعة علي عليه السلام ما تقدم من ذنبهم وما تأخر. وروى عمر بن يزيد قال: قلت لأبي عبد الله(ع) عن قول الله سبحانه (ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك وما تأخر) قال: ما كان له ذنب، ولا هم بذنب، ولكن الله حمله ذنوب شيعته، ثم غفرها له.

والثاني:

ما ذكره المرتضى، قدس الله روحه، أن الذنب مصدر والمصدر يجوز إضافته إلى الفاعل والمفعول معا، فيكون هنا مضافا إلى المفعول، والمراد ما تقدم من ذنبهم إليك في منعهم إياك عن مكة، وصدهم لك عن المسجد الحرام، ويكون معنى المغفرة على هذا التأويل الإزالة، والنسخ لأحكام أعدائه من المشركين عليه أي: يزيل الله تعالى ذلك عنك، ويستر عليك تلك الوصمة، بما فتح لك من مكة، فستدخلها فيما بعد. ولذلك جعله جزاء على جهاده، وغرضا في الفتح، ووجها له قال: ولو أنه أراد مغفرة ذنوبه، لم يكن لقوله: (إنا فتحنا لك فتحا مبينا ليغفر لك) معنى معقول، لأن المغفرة للذنوب لا تعلق لها بالفتح، فلا يكون غرضا فيه.

وأما قوله. ما تقدم وما تأخر، فلا يمتنع أن يريد به ما تقدم زمانه من فعلهم القبيح بك وبقومك. وقيل أيضا في ذلك وجوه أخر منها: إن معناه: لو كان لك ذنب قديم أو حديث، لغفرناه لك ومنها: إن المراد بالذنب هناك ترك المندوب، وحسن ذلك، لأن من المعلوم أنه ممن لا يخالف الأوامر الواجبة. فجاز أن يسمى ذنبا منه، ما لو وقع من غيره، لم يسم ذنبا، لعلو قدره ورفعة شانه ومنها: إن القول خرج مخرج التعظيم، وحسن الخطاب كما قيل في قوله: (عفا الله عنك). وهذا ضعيف لأن العادة جرت في مثل هذا أن يكون على لفظ الدعاء.)

مجمع‌البيان، ط مؤسسة الأعلمي، الشيخ الطبرسي، ج9، ص 184 و 185.

3. نمونه دیگر، محمدباقر مجلسی (۱۰۳۷ – ۱۱۱۰ق) معروف به علامه مجلسی یا مجلسی دوم، از محدثان و فقیهان مشهور شیعه در قرن یازدهم هجری است؛ او هم سعی کرده تا آیۀ دوم سورۀ فتح و گناهی را که به رسول خدا نسبت داده شده، توجیه کند؛ وی می‌نویسد:

توضیح آیات اول و دوم سورۀ فتح و اقوال شیعه در این خصوص:

اول: منظور گناهان امت است؛
دوم: منظور، گناهان مشرکین مکه در حق محمد(ص) است که اجازۀ ورود او به مکه را نمی‌دادند؛
سوم: وعدۀ مغفرت با فرض گناه‌کردن، بدین معنا که حتی اگر گناه بکنی هم خداوند می‌آمرزد؛
چهارم: منظور از گناه، ترک فعلِ مستحب است؛
پنجم: منظور گناه رسول خدا در پیش چشم مشرکان مکه است.

پیش از ذکر متن عربی اشاره می‌کنیم که در اینجا ما فقط رئوس مطالب و نکات برجسته از کلام مرحوم مجلسی را بیان کرده‌ایم و به‌رسم امانت تمام متن عربی را ذکر می‌کنیم.

(متن عربی: ايضاح: ” قد غفر الله لك ” إشارة إلى قوله تعالى ” إنا فتحنا لك فتحا مبينا ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك وما تأخر ” وللشيعة في تأويله أقوال:

أحدها

أن المراد: ليغفر لك الله ما تقدم من ذنب أمتك وما تأخر بشفاعتك، وإضافة ذنوب أمته إليه للاتصال والسبب بينه وبين أمته، ويؤيده ما رواه المفضل بن عمر عن الصادق (عليه السلام) قال سأله رجل عن هذه الآية فقال: والله ما كان له ذنب ولكن الله سبحانه ضمن له أن يغفر ذنوب شيعة علي (عليه السلام) ما تقدم من ذنبهم وما تأخر. وروى عمر بن يزيد عنه (عليه السلام) قال: ما كان له ذنب ولاهم بذنب، ولكن الله حمله ذنوب شيعته ثم غفرها له.

والثاني

ما ذكره السيد المرتضى رضي الله عنه: أن الذنب مصدر والمصدر يجوز إضافته إلى الفاعل والمفعول معا، فيكون هنا مضافا إلى المفعول، والمراد ما تقدم من ذنبهم إليك في منعهم إياك عن مكة وصدهم لك عن المسجد الحرام، و يكون معنى المغفرة على هذا التأويل الإزالة والنسخ لاحكام أعدائه من المشركين عليه أي يزيل الله ذلك عنده، ويستر عليك تلك الوصمة بما يفتح الله لك من مكة فستدخلها فيما بعد، ولذلك جعله جزاء على جهاده وغرضا في الفتح ووجها له قال ولو أنه أراد مغفرة ذنوبه لم يكن لقوله ” إنا فتحنا لك فتحا مبينا ليغفر لك الله ” معنى معقول، لان المغفرة للذنوب لا تعلق لها بالفتح، فلا يكون غرضا فيه، و أما قوله ” ما تقدم وما تأخر ” فلا يمتنع أن يريد به ما تقدم زمانه من فعلهم القبيح بك وبقومك

الثالث

أن معناه لو كان لك ذنب قديم أو حديث لغفرناه لك الرابع: أن المراد بالذنب هناك ترك المندوب، وحسن ذلك، لان من المعلوم أنه (صلى الله عليه وآله) ممن لا يخالف الأوامر الواجبة، فجاز أن يسمى ذنبا منه ما لو وقع من غيره لم يسم ذنبا لعلو قدره ورفعة شأنه الخامس أن القول خرج مخرج التعظيم وحسن الخطاب كما قيل في قوله ” عفى الله عنك “.

أقول: وقد روى الصدوق في العيون باسناده، عن علي بن محمد بن الجهم قال: حضرت مجلس المأمون وعنده الرضا (عليه السلام) فقال له المأمون: يا ابن رسول الله (صلى الله عليه وآله) أليس من قولك أن الأنبياء معصومون؟ قال: بلى، قال: فما معنى قول الله ” ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك وما تأخر ” قال للرضا (عليه السلام): لم يكن أحد عند مشركي مكة أعظم ذنبا من رسول الله (صلى الله عليه وآله) لأنهم كانوا يعبدون من دون الله ثلاثمائة وستين صنما،

فلما جاءهم (صلى الله عليه وآله) بالدعوة إلى كلمة الاخلاص كبر ذلك عليهم وعظم قالوا ” اجعل الآلهة إلها واحدا إن هذا لشئ عجاب ” إلى قوله ” إن هذا إلا اختلاق ” فلما فتح الله تعالى على نبيه مكة قال له يا ” محمد إنا فتحنا لك فتحا مبينا ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك وما تأخر ” عند مشركي أهل مكة، بدعائك إلى توحيد الله فيما تقدم وما تأخر لان مشركي مكة أسلم بعضهم وخرج بعضهم عن مكة، ومن بقي منهم لم يقدر على إنكار التوحيد عليه، إذا دعا الناس إليه فصار ذنبه عندهم في ذلك، مغفورا بظهوره عليهم، فقال المأمون: لله درك يا أبا الحسن وكأن هذا الحديث بالوجه الرابع أنسب لتقريره (صلى الله عليه وآله) كلام عائشة وإن أمكن توجيهه على بعض الوجوه الأخر) بحار الانوار ج68 ص24-26

4. از میان معاصرین نیز می‌توان به جوادی آملی اشاره کرد؛ وی در تفسیر آیۀ دوم سورۀ فتح می‌نویسد:

موسای کليم در بازگشت که ذات اقدس الهی به او برای هدايت مردم مصر مخصوصاً فراعنه مصر مأموريت داد، عرض کرد: ﴿لَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ﴾؛ من نزد این‌ها «مُذنب» هستم! ذات اقدس الهی هم فرمود کاری می‌کنیم اين گناهی که نزد این‌ها داريد برطرف بشود؛ فتح مُبينِ وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) هم همين‌طور بود! حضرت در جريان جنگ بَدر و احزاب، افراد فراوانی به دستور آن حضرت کشته شدند که «قَليب» بَدر شاهدِ صادق اين کار است.

وجود مبارک پيغمبر نزد مردمِ مکه «مُذنب» بود، فرمود ما اين فتح را بهرۀ تو کرديم تا تو کريمانه منت بگذاری، همۀ این‌ها را آزاد کنی و از همه این‌ها بگذری تا آن «ذَنب»ی که نزد این‌ها داشتی بخشوده بشود؛ تمام «ذَنب»های سابق و لاحق، آن «ذَنب»هايی که در مکه نزد این‌ها داشتی بخشوده می‌شود، آن «ذَنب»هايی که در مدينه نزد این‌ها داشتی بخشوده می‌شود …

همان ‌طوری که موسای کليم گفت ﴿لَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ﴾ و ذات اقدس الهی کاری کرد که اين «ذَنب» نزد مردم بخشيده شد، وجود مبارک پيغمبر هم نزد مردم مکه «مُذنب» بود، چه در زمان حضورش در مکه که به‌حسب خيال آن‌ها این‌ها را به جان هم انداخت که گاهی پدر پسر را و گاهی پسر پدر را می‌کشت … نزد مردم مکه وجود مبارک پيغمبر «مُذنب» بود، مثل اينکه نزد مردم مصر، وجود مبارک موسای کليم «مُذنب» بود که فرمود: ﴿وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ﴾؛ وگرنه موسای کليم در همۀ اين حالات معصوم بود، چه اينکه پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هم معصوم بود. برگرفته از سایت مؤسسۀ اسراء

همچنین او در کتاب «ادب فنای مقربان» که از آن به‌عنوان شرح زیارت جامعه یاد می‌شود می‌نویسد:

استغفاری که در این دعاها آمده، استغفار دفعی است؛ یعنی استغفاری که مانع عروض غفلت و گناه می‌شود، نه استغفار رفعی که برای آمرزش گناه و خطای موجود است؛ مَثَل آن مَثَل کسی است که پارچه‌ای برای آینۀ شفاف آویزان می‌کند تا غبار بر آن ننشیند، نه مانند کسی که بر روی آینۀ غبارگرفته‌اش دستمال می‌کشد تا غبار آن را بزداید. جوادی آملی، ادب فنای مقربان، شرح زیارت جامعۀ کبیره، ج3، ص 263

محمدحسین طباطبایی نیز در تفسیر این آیه، وجوهی را احتمال می‌دهد که به‌قولِ جوادی آملی، همان وجوهی است که شیخ طوسی و طبرسی نوشتند (رجوع کنید به المیزان، ج18، ص255)

دیگران هم در خصوص تفسیر این آیه احتمالاتی داده‌اند که عموماً تکرار همان نکاتی است که نقل کردیم…تفسیر صحیح این آیه را در ادامه و با استفاده از کلام آل‌محمد و نیز کلام فرزند ایشان یعنی سید احمدالحسن(ع) خواهیم خواند ان‌شاءالله.

5. از دیگر کسانی که که در این باب سخن گفته، علی بن عیسای اربلی (۶۲۰ تا ۶۲۵-۶۹۲)، محدث، مورخ، ادیب و شاعر شیعی قرن هفتم و نویسندۀ کتاب «کشف الغمة فی معرفة الائمة» است؛ وی در کتاب کشف الغمة پس از نقل یک دعا از امام موسی بن جعفر(ع)، درصددِ توجیهِ گناه و عصیانی است که امام در این دعا به خود نسبت داده‌اند؛ وی ابتدا وجهی را به نقل از سید بن طاووس مطرح می‌کند؛ اما سپس آن را ناروا دانسته و رد می‌کند؛ در ادامه، خودش وجهی را بیان می‌کند و آن را از عنایات و کرامات امام موسی بن جعفر(ع) به شمار می‌آورَد؛ او می‌نویسد:

دعایی را دیدم که امام کاظم (ع)در سجده شکر می‌فرمودند:

(رب عصيتك بلساني ولو شئت وعزتك لأخرستني وعصيتك ببصري ولو شئت وعزتك لأكمهتني وعصيتك بسمعي ولو شئت وعزتك لأصممتني عصيتك بيدي ولو شئت وعزتك لكنعتني وعصيتك بفرجي ولو شئت وعزتك لأعقمتني وعصيتك برجلي لو شئت وعزتك لجذمتني وعصيتك بجميع جوارحي التي أنعمت بها على ولم يكن هذا جزاك مني)

(پروردگارا با زبانم تو را نافرمانی کردم. اگر خواستی مرا لال کن. با چشمم تو را نافرمانی کردم، اگر خواستی مرا کور کن. با گوشم تو را نافرمانی کردم، اگر خواستی مرا کر کن. با دستم تو را نافرمانی کردم، اگر خواستی مرا فلج کن. با عورتم تو را نافرمانی کردم، اگر خواستی مرا عقیم کن. با پایم تو را نافرمانی کردم، اگر خواستی مرا به جذام مبتلا کن. با تمام اعضای بدنم تو را نافرمانی کردم و این جزای تو نبود).

در مضامین این دعا فکر می‌کردم که چطور با اعتقاد شیعه به عصمت مطابقت دارد. به پاسخی نرسیدم که شک‌و‌تردیدِ به‌وجود‌آمده را برطرف کند. با سید بن طاووس مطرح کردم. او گفت این از بابِ آموختن به مردم بیان شده است…سپس اندیشیدم و با خود گفتم امام این دعا را در سجده در نیمه‌شب گفته و در آن وقت کسی نزدش نبوده که بخواهد به او بیاموزد …تنها احتمال این است که آن را از روی تواضع و امثال آن گفته باشد؛ اما این احتمالات موجب رفع تشویش و آرامش خاطر نشد… پس از سال‌های طولانی و با کرامت و معجزۀ امام کاظم(ع) خداوند معنایش را برایم آشکار کرد…توضیح آن بدین شرح است:

پیامبران و امامان اوقاتشان مشغول به خدا و قلبشان مملو از اوست و فکرشان متعلق به عالم بالاست و همیشه در مراقبه هستند؛ همان ‌طور که در روایتی فرمود: خدا را طوری عبادت کن که گویی او را می‌بینی، زیرا اگر هم تو او را نبینی او تو را می‌بیند… آن‌ها همیشه توجهشان به خداست و در این حال، هرچقدر که از این مرتبۀ بلند نزول کرده و به خوردن و نوشیدن و ازدواج و غیره مشغول شوند، آن را گناه به شمار آورده و آن را اشتباه و خطیئه می‌دانند و از آن استغفار می‌کنند… چون برده‌ای که اگر نشسته باشد و مشغول خوردن و آشامیدن باشد و بداند که مولایش او را نگاه می‌کند، در نگاه مردم سزاوار سرزنش بوده و در تکلیفی که آقا و مالکش بر دوشش گذاشته کوتاهی کرده است… .

(متن عربی: كنت أرى الدعاء الذي كان يقوله أبو الحسن موسى عليه السلام في سجدة الشكر وهو (رب عصيتك بلساني ولو شئت وعزتك لأخرستني وعصيتك ببصري ولو شئت وعزتك لأكمهتني وعصيتك بسمعي ولو شئت وعزتك لأصممتني عصيتك بيدي ولو شئت وعزتك لكنعتني وعصيتك بفرجي ولو شئت وعزتك لأعقمتني وعصيتك برجلي لو شئت وعزتك لجذمتني وعصيتك بجميع جوارحي التي أنعمت بها على ولم يكن هذا جزاك مني)

بخط عميد الرؤسا لعقمتني والمعروف عقمت المرأة وعقمت وأعقمها الله فكنت أفكر في معناه وأقول كيف يتنزل على ما تعتقده الشيعة من القول بالعصمة وما اتضح لي ما يدفع التردد الذي يوجبه فاجتمعت بالسيد السعيد النقيب رضي الدين أبي الحسن علي بن موسى بن طاوس العلوي الحسيني رحمه الله وألحقه بسلفه الطاهر فذكرت له ذلك فقال إن الوزير السعيد مؤيد الدين العلقمي رحمه الله تعالى سألني عنه فقلت كان يقول هذا ليعلم الناس ثم اني فكرت بعد ذلك فقلت هذا كان يقوله في سجدته في الليل وليس عنده من يعلمه.

ثم انه سألني عنه السعيد الوزير مؤيد الدين محمد بن العلقمي رحمه الله فأخبرته بالسؤال الأول والذي قلت والذي أوردته عليه وقلت ما بقي الا ان يكون يقوله على سبيل التواضع وما هذا معناه فلم تقع مني هذه الأقوال بموقع ولا حلت من قلبي في موضع ومات السيد رضي الدين رحمه الله فهداني الله إلى معناه ووفقني على فحواه فكان الوقوف عليه والعلم به .

وكشف حجابه بعد السنين المتطاولة والأحوال المحرمة والأدوار المكررة من كرامات الإمام موسى بن جعفر عليه السلام ومعجزاته ولتصح نسبه العصمة إليه عليه السلام وتصدق على آبائه وأبناءه البررة الكرام وتزول الشبهة التي عرضت من ظاهر هذا الكلام.

وتقريره ان الأنبياء والأئمة عليه السلام تكون أوقاتهم مشغولة بالله تعالى وقلوبهم مملوءة به وخواطرهم متعلقه بالملأ الأعلى وهم ابدا في المراقبة كما قال عليه السلام أعبد الله كأنك تراه فان لم تره فإنه يراك فهم ابدا متوجهون إليه ومقبلون بكلهم عليه فمتى انحطوا عن تلك الرتبة العالية والمنزلة الرفيعة إلى الاشتغال بالمأكل والمشرب والتفرغ إلى النكاح وغيره من المباحات عدوه ذنبا واعتقدوه خطيئة واستغفروا منه الا ترى ان بعض عبيد أبناء الدنيا لو قعد واكل وشرب ونكح وهو يعلم أنه بمرأى من سيده ومسمع لكان ملوما عند الناس ومقصرا فيما يجب عليه من خدمة سيده ومالكه فما ظنك بسيد السادات وملك الأملاك.

والى هذا أشار عليه السلام انه ليران على قلبي واني لأستغفر بالنهار سبعين مره ولفظه السبعين انما هي لعد الاستغفار لا إلى الرين وقوله حسنات الأبرار سيئات المقربين ونظيره ايضاحا من لفظه ليكون أبلغ من التأويل ويظهر من قوله أعقمتني والعقيم الذي لا يولد له والذي يولد من السفاح لا يكون ولدا فقد بان بهذا انه كان يعد اشتغاله في وقت ما بما هو ضرورة للأبدان معصية يستغفر الله منها وعلى هذا فقس البواقي وكلما يرد عليك من أمثالها.

وهذا معنى شريف يكشف بمدلوله حجاب الشبهة ويهدي به الله من حسر عن بصره وبصيرته رين العمى والعمه وليت السيد كان حيا لأهدى هذه العقيلة إليه واجلو عرايسها عليه فما أظن أن هذا المعنى اتضح من لفظ الدعاء لغيري ولا ان أحدا سار في ايضاح مشكلة وفتح مقفله مثل سيري وقد ينتج الخاطر العقيم فيأتي بالعجايب وقديما ما قيل مع الخواطئ سهم صايب) کشف الغمة، ج3، ص46 تا 48

تا بدین جا، با توجیهات یا بهتر است بگوییم گمانه‌زنی‌های برخی از علما در این رابطه، آشنا شدیم.

در اینجا مایلیم تا همراه با وجوه و احتمالاتی که از آن‌ها نقل کردیم کمی درنگ نموده و آن‌ها را به‌طور مختصر بررسی کنیم.

چنان‌که ملاحظه نمودید در رابطه با این بحث احتمالات متعددی مطرح شده است؛ در این بین، نادرستیِ برخی از این احتمالات روشن است؛ به همین دلیل و برای پرهیز از طولانی‌شدن این نوشتار، تنها مهم‌ترین احتمالات را بررسی می‌کنیم؛ مهم‌ترین احتمالات مطرح‌شده عبارت‌اند از:

1. گناهان امت:

یکی از احتمالات مطرح‌شده این بود که منظور از گناهِ نسبت‌داده‌شده به حجت خدا، گناهان امت و مردم است.
این وجه دربارۀ آیۀ دوم سورۀ فتح مطرح شده و در ادامه نیز خواهیم دید که مطابق روایات، یکی از تأویلات این آیه همین است؛ اما نکتۀ مهم این است که نمی‌توان این وجه را عمومیت داده و به دیگر عبارات ذکرشده در ادعیه نسبت داد؛ زیرا برخی از عبارات، به‌گونه‌ای است که به‌صراحت از گناهِ خود معصوم سخن می‌گوید و قابلیتِ حمل بر گناهان امت را ندارد… بنابراین این احتمال، کلید حل معمای ما نیست.

2. آنچه از دید مشرکین گناه به‌ شمار می‌آید:

این وجه نیز گرچه به‌عنوان یکی از تأویلات مطرح‌شده دربارۀ آیه دوم سورۀ فتح به شمار می‌رود، قابلیت حمل بر دیگر متون و عبارات ادعیه را ندارد.

3. تربیت امت:

هدف از نسبت‌دادن گناه به خود، تربیت و تعلیم امت است؛ به این معنا که امت یاد بگیرند چگونه دعا کنند.
این احتمال خلافِ ظاهر عباراتی است که به‌صراحت از گنه‌کار‌بودنِ خودشان سخن گفته‌اند.

4. تواضع:

اهل‌بیت(ع) اگر به خودشان خطا و گناه نسبت داده‌اند، از روی فروتنی بوده است.
این وجه نیز خلاف ظاهرِ مضامین ادعیه بوده و نمی‌توان آن را پذیرفت.

5. ترکِ اولی:

منظور از گناهان و خطاهای نسبت‌داده‌شده، ترکِ انجام کاری است که انجام‌دادنش بهتر از ترکِ آن است؛ این وجه نیز از سیرۀ آل‌محمد (ع) به دور است؛ زیرا آن‌ها آینۀ تمام و کمال خداوند هستند که به‌جز ارادۀ خداوند را اراده نمی‌کنند.

6. تعارف و تعظیم؛

این وجه نیز سست و بدون دلیل است.

اما حقیقت چیست؟!

سید احمدالحسن(ع) پاسخ می‌دهد.

نیک می‌دانیم که نمی‌توان در صدور این متون و ادعیه تشکیک وارد کرد؛ چون از سویی در منابع معتبر شیعه نقل شده و حتی در قرآن نیز نمونه دارد و از سویی دیگر به لحاظ تعداد، زیاد است و محدود به یک دعا نیست؛ بنابراین این ادعیه قطعاً از معصوم صادر شده است؛ اما به‌راستی گناه و ظلمتی که در وجود مقدس معصوم است به چه‌ معناست؟!

برای آگاهی از پاسخ، به کتاب متشابهات سید احمدالحسن(ع) رجوع می‌کنیم.

امام احمدالحسن(ع) در توضیح فرازی از دعای عرفه که در آن امام حسین(ع) به خود نسبت شرک داده‌اند می‌نویسد:

«شرک نفسانی که مخفی‌ترین نوع شرک است، در واقع همان خودبینی (انا) است، که باید مقداری از آن در وجود انسان باشد؛ و آن هم همان شائبۀ ظلمت و عدم است، که بدون آن چیزی از بنده باقی نخواهد ماند و جز خدای تبارک‌وتعالی وجودی نخواهد بود. و در آخر هر بنده‌ای از بندگان خداوند بدین معنای ـ‌وجودـ مشرک خواهد بود.

و منظور امام حسین(ع) این نوع و این معنا از شرک بود که همراه هر بشری هست. در واقع امام حسین(ع) از خداوند (فتح‌المبین) را طلب می‌کرد و از خداوند می‌خواست که شائبۀ ظلمت و عدم را از صفحه وجودش بزداید. همان ظلمت و عدمی که بدون آن جز خدای واحد قهار چیزی باقی نمی‌ماند.

و در آخر فرمودۀ امام حسین(ع) در واقع بدین معناست که (خداوندا هیچ‌کس استحقاق وجود را ندارد جز وجود مقدست؛ و وجود من گناهی عظیم است که راهی برای بخشودنش نیست، الا با فنای من و بقای وجود پاکت).

این شک و شرک، بالقوه است نه بالفعل یعنی منشأ آن موجود است نه اینکه بالفعل موجود باشد؛ یعنی قابلیت به‌فعلیت‌رسیدن در آن وجود دارد ولی در عمل محقق نشده است؛ به این معنا که مصداق خارجی ندارد.

در فطرت انسان نقطه‌ای تاریک وجود دارد که همان شائبۀ عدم و ظلمت است و این نقطۀ تاریک در واقع محل اتصال خرطوم شیطان به بشر است؛ که به‌واسطۀ آن انسان را وسوسه می‌کند.» متشابهات، ج2، س27

در حقیقت، منظور از گناه و ظلمتی که در متون دینی به محمد و آل‌محمد علیهم السلام نسبت داده شده، همین شرک نفسانی و ظلمت وجود است که لازمۀ موجودیت شخص است.

در مطلبی که از مرحوم اربلی خواندیم او هم به این نکته اشاره‌ای کرده بود؛ اما تا پیش از سید احمدالحسن(ع) کسی این مسئله را شرح و تبیین نکرده بود.

برای فهم بیشتر این موضوع، کلام دیگری از سید احمدالحسن (ع) را که در شرح فرازی از دعای کمیل است با هم می‌خوانیم؛

در قسمتی از دعای کمیل آمده است:

(اِلهي وَمَوْلاي اَجْرَيْتَ عَلَي حُكْماً اِتَّبَعْتُ فيهِ هَوى نَفْسي وَلَمْ اَحْتَرِسْ فيهِ مِنْ تَزْيينِ عَدُوّي، فَغَرَّني بِما اَهْوى وَاَسْعَدَهُ عَلى ذلِكَ الْقَضاءُ فَتَجاوَزْتُ بِما جَرى عَلَي مِنْ ذلِكَ بَعْضَ حُدُودِكَ، وَخالَفْتُ بَعْضَ اَوامِرِكَ فَلَكَ الْحَمْدُ (اَلْحُجَّةُ) عَلي في جَميعِ ذلِكَ وَلا حُجَّةَ لي فيما جَرى عَلَيَّ فيهِ قَضاؤُكَ وَاَلْزَمَني حُكْمُكَ وَبَلاؤُكَ، وَقَدْ اَتَيْتُكَ يا اِلـهي بَعْدَ تَقْصيري وَاِسْرافي عَلى نَفْسي مُعْتَذِراً نادِماً مُنْكَسِراً مُسْتَقيلاً مُسْتَغْفِراً مُنيباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً لا اَجِدُ مَفَرّاً مِمّا كانَ مِنّي وَلا مَفْزَعاً اَتَوَجَّهُ اِلَيْهِ في اَمْري غَيْرَ قَبُولِكَ عُذْري وَاِدْخالِكَ اِيّايَ في سَعَة (مِنْ) رَحْمَتِكَ)

(پروردگارا حکمی را بر من جاری ساختی، که در آن از هوای نفْس خود تبعیت کردم، و در آن مواظب زيبا جلوه‌دادن گناه از سوی دشمن خود نبودم، و مرا با آنچه دوست دارم فریب داد، در چیزی که از او بر من جاری شد از بعضی حدود تو تجاوز کردم، و بعضی از اوامر تو را مخالفت کردم، و بر من در جمیع آن‌ها حجت از آن توست، و در چیزی که از قضاوت تو بر من جاری شد حجتی برای من نیست، و حکم تو و بلای تو مرا ملزم ساخت، و به‌سوی تو آمدم.

خداوندا، بعد از تقصیرم، و اسرافم بر نفْس خود، در طلب بخشش آمدم؛ پشیمان و شکسته‌دل و گریه‌کنان به طلب استغفار آمده‌ام. دست به دامان تو شده‌ام و اقرار‌کنان و اذعان‌كننده به خطای خود و اعتراف‌کننده آمده‌ام، و از اعمالی که از من سرزده است راه فراری نمی‌یابم، و نه یاری‌دهنده‌ای که در امر خود به‌سوی او بروم، غیر از اینکه تو عذر مرا بپذیری و مرا در سعه‌ای از رحمت خود داخل سازی).

سید احمدالحسن (ع) در تبیین این بخش می‌نویسد:

«(جاری ‌نمودی) در اینجا از جریان آب گرفته شده، که اگر جریان آب به‌سوی شما در حرکت باشد ناگزیر شما را با خود خواهد برد؛
(و حکم كردى) یعنی انجام‌شدن ـ‌قضاـ یا پیمودن بعد از قدر و تقدیری که قبل از آن بود؛
و (هوای نفس و دشمن) همان قرین است که همان نقطۀ سیاهی است که در فطرت انسان وجود دارد، یا همان شائبۀ ظلمت در وجود انسان؛
و (حکم اجرا‌شده) همان قبول این نقطۀ سیاه یا شائبۀ ظلمت در وجود انسان توسط خود اوست، یعنی رضایت انسان از وجود خود یا قبول این وجود افتراضی؛
و (از حدود تو تجاوز کردم… و او امر تو را مخالفت کردم) یعنی قبول‌کردن وجود خود که از شائبه‌یافتن ظلمت در این وجود تحقق می‌یابد؛

پس من از حدود تو تجاوز کردم و امر تو را مخالفت کردم در حالی که این تجاوز و مخالفت همان گناهی است که هرگز از انسانیت انسان جدا نمی‌شود و بدون آن چیزی جز خداوند واحد قهار باقی نمی‌ماند؛

و این تجاوز و مخالفت به این معناست که من به‌اندازۀ محمد(ص) برای برطرف‌کردن این شائبۀ عدم تلاش نکردم. حضرت علی(ع) در رتبه‌ای پایین‌تر از رسول‌الله محمد(ص) است، و محمد(ص) کسی است که حجاب لاهوت برایش برداشته شد و خداوند این‌گونه ایشان را خطاب می‌کند: ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ﴾. (فتح، ۱ و ۲)
(ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم * تا خداوند گناهان گذشته و آينده‏ كه به تو نسبت می‌دادند ببخشد [و حقانيت تو را ثابت کند]).»

(متن عربی: أجريت: مأخوذة من جريان الماء، فإذا جرى الماء باتجاهك لابد أن يغمرك. وحكماً: أي قضاء وإمضاء بعد قدر وتقدير سبقه. وهوى النفس والعدو: هو القرين، وهو النكتة السوداء الموجودة في فطرة الإنسان، أو تشوّب الإنسان بالظلمة. والحكم المجرى: هو قبول الإنسان لهذه النكتة السوداء وتشوّبه بالظلمة، أي رضا الإنسان بوجوده أو قبوله لهذا الوجود المفترض. فتجاوزت … حدودك، وخالفت … أوامرك: أي بسبب قبولي لوجودي والمتحقق بتشوّبي بالظلمة،

فأنا متجاوز لحدودك ومخالف لأوامرك، مع أنّ هذا التجاوز وهذه المخالفة هي الذنب الذي لا يفارق إنسانية الإنسان، وبدونها لا يبقى إلا الله الواحد القهار، وهذا التجاوز وهذه المخالفة؛ لأني لم أسعَ سعي محمد (ص) لإزالة شائبة العدم. فعلي صلوات الله عليه دون رسول الله محمد (ص)، ومحمد (ص) كشف له حجاب اللاهوت وخاطبه تعالى: ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ﴾ (الفتح ۱-۲)، وهذا الذنب هو شائبة الظلمة والعدم وهو المخالفة والتجاوز الأول). متشابهات، ج3، س78

همچنین امام احمدالحسن(ع) در توضیح کلام امیرالمؤمنین(ع) در دعای صباح که می‌فرماید: «عقلی مغلوب» (عقل من مغلوب است) این‌گونه می‌نویسد:

«از جهت من (أنا) و ظلمت است؛ و اگر این حالت در او نبود، حضرت محمد(ص) می‌شد و در جایگاه إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا (ما برای تو پيروزی نمايانی را مقدر کرده‌ايم) قرار می‌گرفت؛ که جایگاه حضرت محمد(ص) است؛ همان ‌طور که پیش‌تر در سورۀ فاتحه و در کتاب متشابهات بیان داشتم، برای حضرت محمد(ص) فتح و گشایش حاصل شد و پردۀ لاهوت برای آن حضرت برداشته شد و او در این حالت در فنا که جز خداوند واحد قهار باقی نمی‌ماند و در بازگشت به من و شخصیت، به نوسان درآمد.

این حجاب و پوشش برای حضرت علی(ع) برداشته نشد و آن حضرت، این موضوع را هنگامی که فرمود: «اگر پرده از جلوی روی من برداشته شود، چیزی بر یقینم افزوده نشود» [مناقب ابن شهر‌آشوب، ج1، ص‌317 ؛ مناقب خوارزمی، ص‌375]، بیان داشته است که مراد، آن حجابی است که برای حضرت محمد(ص) مکشوف شد؛ وگرنه برای آن حضرت نیز در جایگاهی پایین‌تر از حضرت محمد(ص) حجاب گشوده شده است.

(متن عربی: من جهة الأنا والظلمة، فلو لم يكن فيه هذا الحال لكان محمد، وكان في مرتبة ﴿إنا فتحنا لك فتحاً مبيناً﴾، وهي مرتبة محمد، فكما ذكرتُ سابقاً في سورة الفاتحة، وفي المتشابهات أن محمداً فُتح له وكُشف له غطاء اللاهوت، فهو في حالة خفقٍ بين الفناء فلا يبقى إلا الله الواحد القهار، وبين العودة إلى الأنا والشخصية. وعلي(ع) لم يُكشف له هذا الغطاء، وقد ذكر هذا هو(ع) عندما قال: (لو كُشف لي الغطاء لما ازددت يقيناً) [۵]، أي الذي كشف لمحمد، وإلا فهو كُشف له الغطاء دون مرتبة محمد ص) متشابهات، ج4، س136

تفسیر و تبیینِ گناهی که در ابتدای سوره فتح به رسول خدا نسبت داده شده است

چنان‌که در طول این بحث ملاحظه کردیم، یکی از متون دینی مهم و بحث‌برانگیز که بسیاری از علما و مفسرین نیز در خصوص آن سخن گفته‌اند، آیۀ دوم سوره فتح و نسبت‌دادن گناه به رسول خداست؛ می‌توان گفت اهل‌بیت(ع) این آیه را به سه شکل تفسیر و تأویل نموده‌اند:

1. منظور از گناه، گناهان امت است؛ در واقع رسول خدا(ص) بار گناهان امتش را به دوش کشیده است:

عمر بن یزید سابری می‌گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم، معنای این گفته خداوند که (‌ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك وما تأخر) چیست؟ فرمود: نه گناهی داشت و نه رغبت و تلاشی برای انجام گناه داشت؛ بلکه خداوند گناهان پیروان و شیعیانش را بر دوش او گذاشت و سپس آن‌ها را برایش آمرزید.

(حدثنا محمد بن جعفر قال حدثنا محمد بن أحمد عن محمد بن الحسين عن علي ابن النعمان عن علي بن أيوب عن عمر بن يزيد بياع السابري، قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام قول الله في كتابه “‌ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك وما تأخر‌” قال: ما كان له من ذنب ولا هم بذنب ولكن الله حمله ذنوب شيعته ثم غفرها له.) تفسیر قمی، ج2، ص314

سید احمدالحسن در کتاب توحید، به این تأویل تحت عنوان تفسیر ظاهری این آیه اشاره کرده است؛ برای مطالعۀ بیشتر در این خصوص و نیز در رابطه با به‌دوش‌کشیدن بار گناهان امت توسط خلفای خدا، به پیوست پنجم از کتاب توحید مراجعه فرمایید.

2. منظور از گناه، گناه رسول خدا (ص) در نگاه مشرکین مکه است:

با فتح مکه، این گناه هم عملاً از بین رفت؛ زیرا با فتح مکه، مشرکین یا ایمان آوردند یا از شهر خارج شدند، و عدۀ باقیمانده نیز توان مقابله با رسول خدا(ص) را نداشتند و بدین ترتیب، گناه رسول خدا در نزد مشرکین، با غلبۀ او بر مشرکان و در ادامه با عفو و بخشیدن تمامی آن‌ها، از بین رفت:

(قال الرضا عليه السلام: لم يكن أحد عند مشركي أهل مكة أعظم ذنبا من رسول الله (ص) لأنهم كانوا يعبدون من دون الله ثلاثمأة وستين صنما فلما جاءهم (ص) بالدعوة إلى كلمه الاخلاص كبر ذلك عليهم وعظم وقالوا: (اجعل الآلهة الها واحدا ان هذا لشئ عجاب وانطلق الملا منهم ان امشوا واصبروا على آلهتكم ان هذا لشئ يراد ما سمعنا بهذا في الملة الآخرة هذا إلا اختلاق) (٢) فلما فتح الله عز وجل على نبيه (ص) مكة قال له يا محمد: (انا فتحنا لك) مكة (فتحا مبينا ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك وما تأخر) عند مشركي أهل مكة بدعائك إلى توحيد الله فيما تقدم وما تأخر لأن مشركي مكة أسلم بعضهم وخرج بعضهم عن مكة ومن بقي منهم لم يقدر على انكار التوحيد عليه إذا دعا الناس إليه فصار ذنبه عندهم ذلك مغفورا بظهوره عليهم.) عیون اخبار الرضا، ج2، ص180

3. منظور از گناه در این آیه، همان ظلمت و انانیت و همان شرک وجودی و نفسانی است که پیش‌تر توضیح داده شد؛

سید احمدالحسن(ع) در کتاب توحید این مطلب را توضیح داده‌اند:

«حضرت پیامبر(ص) از چه‌چیزی طلب عفو و بخشش کرده است؟ آیا برای خطا و تقصیری بوده است؟ یا اینکه کلام آن حضرت(ص) لغو بوده و معنایی بر آن وارد نمی‌شده است؟ حاشاه! بسی دور است از او؛ در حالی که آن حضرت پیامبری کریم و حکیم و برترین فرزند آدم(ع) است. خداوند سبحان‌و‌متعال رحمت را پیش انداخته و بیان فرموده که رحمت او بر غضبش سبقت گرفته است و هنگامی که با این سخن با پیامبر اکرم رویارو شد، ‌‌سخنی که از آن احساس می‌شود گویی خداوند با کسی که مستحق خشم و غضب است تکلم فرموده است‌‌، ولی خداوند می‌خواسته است با رحمت با او روبه‌رو شود. سپس حق‌تعالی پیروزی نمایانی (فتح مبین) برای او مقرر داشته و گناهی را که به خاطر آن مستحق غضب شده، از او آمرزیده است؛ و این گناه، همان انانیت و منیت است که بدون آن چیزی جز خدای یگانۀ قهار برجای نمی‌ماند:

(ما برای تو پیروزی نمایانی را مقرر داشته‌ایم * تا خدا گناه تو را آنچه پیش از این بود و آنچه پس از این باشد برای تو بیامرزد و نعمت خود را بر تو تمام کند و تو را به صراط مستقیم راه نماید). (فتح، 1 و 2)

بدون شائبۀ ظلمت و عدم، برای انسان، انسانیتی باقی نمی‌ماند و جز خدای واحدِ قهار چیزی برجای نمی‌ماند. حضرت محمد(ص) پس از فتح و پیروزی، بین فنا که جز خداوند یگانۀ قهار چیزی برجای نمی‌ماند و بین بازگشت آن حضرت به انانیت و هویتش، در نوسان بود. آن حضرت، حجاب بین خلق و حق، و برزخی بین خدا و خلقش است.

(متن عربی: ومما طلب العفو صلوات الله عليه، أمن تقصير؟ أم أن كلامه صلوات الله عليه لغو لا طائل من ورائه؟ حاشاه وهو النبي الكريم الحكيم خير ولد آدم صلوات الله عليه، ولما قدم الله سبحانه وتعالى الرحمة وبين آن‌ها سبقت غضبه، ولما واجه نبيه الكريم بهذا الكلام الذي يستشعر منه أنه موجه إلى مستحق لمواجهة الغضب ولكن الله يريد أن يواجهه بالرحمة، ثم إنه سبحانه وتعالى فتح له الفتح المبين، وغفر له ذنبه الذي استحق به الغضب وهو الأنا، والذي بدونه لا يبقى إلا الله الواحد القهار، ﴿ إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطاً مُسْتَقِيماً ﴾ فتح 1-2

فشائبة الظلمة والعدم بدونها لا يبقى للإنسان إنسانيته، ولا يبقى ألا الله الواحد القهـار، ومحمد (صلى الله عليه وآله) بعد الفتح أخذ يخفق بين فناء فلا يبقى إلا الله الواحد القهار، وبين عوده إلى الأنا والشخصية فهو صلوات الله عليه حجاب بين الخلق والحق، وهو البرزخ بين الله وخلقه) التوحید، ص24

خلاصۀ مطلب:

– نور بدون ظلمت فقط خداوند متعال است و مخلوقات ترکیبی از نور و ظلمت هستند؛

– خلفای خداوند نیز از این قاعده مستثنا نبوده و دارای ظلمت هستند؛ ظلمتی که نتیجۀ وجود آن‌هاست و از آن به شرک نفسانی تعبیر می‌شود؛

– آنچه در قرآن و ادعیه در رابطه با ظلمت و گناه و خطای خلفای خداوند می‌خوانیم، ناظر به همین مطلب و شرک نفسانی است؛

در فرازی از دعایی که از جانب امام مهدی(ع) به سفیر دوم جناب محمد بن عثمان وارد شده، در خصوص جایگاه آل‌محمد(ع) چنین می‌خوانیم:
(لا فَرقَ بَينَكَ وَبَينَها إلاّ أنَّهُم عِبادُكَ وَخَلقُكَ) (فرقی بین تو و آن‌ها نیست، جز اینکه آن‌ها بندگان و مخلوقات تو هستند). مفاتیح‌الجنان، دعای پنجم از اعمال ماه رجب

این دعا می‌فرماید که فرقی بین خداوند و اهل‌بیت (ع) وجود ندارد، مگر اینکه او خالق و آن‌ها مخلوق‌اند؛ تمام مطلب، در همین نکته (مخلوق‌بودن و ظلمتی که موجودیت مخلوق به همراه دارد) است و این همان گناهی است که اهل‌بیت(ع) همیشه از آن به درگاه خداوند طلب توبه و استغفار می‌کردند.

والحمدلله

برای مطالعه بیشتر در خصوص عصمت معصوم به کتاب « پژوهشی در عصمت » نوشته دکتر عبدالرزاق دیراوی مراجعه فرمایید.

همچنین ببینید

گفت‌وگوی سید احمدالحسن با دکتر عبدالرزاق دیراوی، پیرامون «الحاد و خداناباوری»

گفت‌وگوی سید احمدالحسن با دکتر عبدالرزاق دیراوی، پیرامون «الحاد و خداناباوری»

گفت‌وگوی سید احمدالحسن با دکتر عبدالرزاق دیراوی، پیرامون «الحاد و خداناباوری» به تاریخ: 27آذرماه 1394هـ.ش …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *