یکی از مهمترین مسائل روز، لزوم تبیین تفاوت سیاست طاغوت (حاکمیت مردم) و سیاست حاکمیت الله است. این مسئله از مهمترین مسائلی است که بر دین خدا وارد شده و مردم و زمامداران را در وادی سرگردانی فرو برده است.
امید است انصار الله گرامی در این برهه زمانی با یادگیری معارف ناب آل محمد و تبیین آن با زبان مخاطبین خود، گامی قوی و تاریخساز در جهت تمکین امام مهدی (ع) بردارند.
از کلام سید احمدالحسن (ع) در کتاب «حاکمیت خداوند، نه حاکمیت مردم» و کتابها و خطبههای دیگرشان مطالب فراوانی موجود است که دوای درد این روزهای جوامع سرگردان میباشد. از شما انصار اللهِ گرامی تقاضا دارم که این کتاب شریف را مطالعه کنید و در حد توان خود به تبیین و شرح آن و نشر معارف آن بپردازید.
سید احمدالحسن (ع) با بیان الهیشان در تبیین این مطالب میفرمایند: بدون شک، حاکمیت مردم به هر شکلی که باشد، تأثیر مستقیمی بر جامعه بشری دارد، زیرا جامعه مجبور به پذیرفتن این رهبری است. فطرت انسان به دنبال پیروی از یک رهبر الهی است:
منظور از رهبر، همان خلیفه خدا بر زمین است که هرگاه از حقش رانده شود، مردم ناگزیر در مقابل هر رهبری سر تسلیم فرو خواهند آورد. اگر حجت خدا از حاکمیت دور ماند، انسان برای اشباع نیاز فطری خود، حاکمیتِ بر ضد حجت خدا را هم قبول خواهد کرد.
انسان ذاتاً تمایل به اطاعت از حاکم دارد و حاکمیت از دو حال خارج نیست: حاکم، یا جانشین خداست یا با زور و با انتخابات به قدرت رسیده است. حاکم الهی، کلامی جز کلام خدا به زبان نمیآورد و جز به دستور خدا عمل نمیکند و هیچچیزی را جابهجا نمیکند، مگر بهفرمان خداوند سبحان و متعال.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: هرکس به سخن مردی گوش دهد، بندۀ او میشود؛ اگر گوینده از جانب خدا سخن گوید، آن شخص بندۀ خدا شده و اگر از جانب شیطان سخن بگوید، بندۀ شيطان شده است.
تمام فرامین حکام بر دو دسته است: یا پیرامون خداوند و از جانب خداوند است یا در مورد شیطان؛ سخن سومی وجود ندارد. هر حاکمی که ولی و حجت خدا نباشد، دستنشانده و سخنگوی شیطان است، به هر ترتیبی که باشد. از خداوند متعال برای همۀ انصار، توفیق بیداری و اخلاص و تبعیت روزافزون را خواستارم.
امام احمدالحسن (ع) در خطبه حج میفرمایند: شما را به اقرار حاكميت خداوند در زمين و انكار حاكميت مردم دعوت میکنم. شما را به اطاعت از خداوند و كنار گذاشتن اطاعت از شيطان و هرکسی كه اطاعتش مانند اطاعت از شيطان است-مانند علماى بیعمل- دعوت میکنم.
شما را به ترس از خداوند و اقرار به حاكميتش و اعتراف به آن و کنار گذاشتن سایر حاکمیتها (بدون نظر افکندن به واقعیتهای سياسى موجودى که آمريكا آن را تحميل کرده است) دعوت میکنم. شما را به كنار زدن باطل، اگرچه (آن باطل) موافق هواى نفستان باشد دعوت میکنم. شما را به اقرار به حق و پيروى از حق، هرچند که خالی از منافع مادی باشد دعوت میکنم.
به حق تلخ روی آوريد، زيرا در دواى تلخ، شفاى امراض بیعلاج است. به حقى روی آوريد كه برايتان هيچ دوستی باقی نمیگذارد. به حق و نور روی آوريد، درحالیکه نيتتان چيزى جز رضايت خداوند سبحان و بلندمرتبه و به دست آوردن آخرت و دوری جستن از تجملات دنيا و تاريكى آن نباشد.ابوذر میفرماید: حبيبم رسول خدا (ص) به من فرمودند: اى ابوذر، حق را بگو و بهدرستي كه من حق را گفتم و حق هيچ دوستی برايم باقى نگذاشت. (خطبه حج)
همچنین امام احمدالحسن (ع) در کتاب «حاکميت خدا، نه حاکميت مردم» میفرمایند: بهطور تأکید، دين الهي داراي فکري مغاير با فکر دموکراسي است. دين الهي تنها به تنصيب الهي اقرار ميکند؛ (إني جاعل في الأرض خليفة؛ من در روي زمين، جانشيني قرار خواهم داد. بقره 30)؛ که همان حضرت مهدي (ع) است و تنها به قانون الهي در زمان ما مسلمانان (قرآن) اقرار دارد.
يهودیان، ايليا (ع) و تورات را قبول دارند؛ و مسيحيان، حضرت عيسي (ع) و انجيل را قبول دارند. اگر امر اینگونه است، چگونه يک فرد مسلمان يا مسيحي يا يهودي به خداوند ايمان دارد و به حاکميت مهدي و قرآن، يا عيسي و انجيل، يا ايليا و تورات ايمان دارد؛ و درعینحال به حاکميت مردم و دموکراسي ايمان دارد؛ درحالیکه اساس دين الهي و حاکميت خدا در زمين را نقض میکند؟ بنابراين کسي که به دموکراسي و انتخابات اقرار ميکند، ارتباطي به دين الهي ندارد و به همۀ اديان و حاکميت خدا در زمين کفر ورزيده است.
همه اديان الهى بر حاكميت خداوند بر زمين اتفاقنظر دارند، اما مردم با آن مخالفاند و در بيشتر اوقات از پذيرفتن آن سر باز میزنند، مگر تعداد معدودى همانند قوم موسى (ع) در زمان طالوت يا مسلمانان زمان پيامبر (اما همان افراد پس از رحلت رسول خدا (ص) شروع به مخالفت با حاکميت خدا کرده و به حاکميت مردم از طريق شورا و انتخابات و سقيفه بنيساعده که حضرت علي (ع) را از منصب الهي خود دور کرد، اقرار کردند)
با اينکه امروزه همه، چه علما و چه عامه مردم، دم از حاکميت مردم و انتخابات ميزنند، ولي اغلب آنها اعتراف ميکنند که خليفه الهي در زمين، صاحب حق است؛ ولي اين اعتراف بهصورت يک عقيده ضعيفی است که در مبارزه نفسي بين ظاهر و باطن از محتوای خود تهي شده است؛ بدينسان مردم و بالأخص علماى بیعمل، در يك فضای سرشار از نفاق زندگى میکنند؛ آنها ميدانند که خداوند حق است و حاکميت خدا حق است و حاکميت مردم باطل و معارض با حاکميت خدا در زمين است؛ ولي در کنار حق نميايستند و باطل را تأیید ميکنند.
عیسی به آمدن مدعیان دروغین بسیاری هشدار داده است، اما نگفته هر مدعیِ پساز او کذاب است. به قلم: متیاس… Read More
مصیبت برتر قسمت دوم به قلم: نازنین زینب احمدی مقدمه در بخش پیشین این مجموعه، با تکیه بر اهمیتی که… Read More
گفتوگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت دوم) به قلم: متیاس الیاس از پیشنهادِ رفتن نزد کشیش استقبال کرد… Read More
به قلم: شیث کشاورز امروزه نظریه تکامل (فرگشت) نظریهای است که در جامعۀ علمی، بهطور گسترده بهعنوان توضیحی کاملاً… Read More
پاسخ به تئوفان اعترافکننده | قسمت چهارم به قلم: ارمیا خطیب • پیشگفتار در قسمت پیشین به سه ادعای تئوفانس… Read More
وظیفۀ مؤمنان در قبال رؤیا در پیشگاه فرستادۀ الهی به قلم: نوردخت مهدوی مقدمه رؤیا، سفری شیرین و روحانی است… Read More