متن شبهه:
اکمال دین اسلام و وجه تمایز شیعه از اهلسنت، رویداد مهم غدیر خم است؛ به گونهای که علامه امینی نیز، کتاب گرانسنگ خود در اثبات ولایت اهلبیت(ع) را اینگونه نامید: «الغدیر». پس چطور شما یمانیون مدعی میشوید که دین در غدیر کامل نشد؛ بلکه با وصیت پیامبر(ص) در شب وفات کامل شد؟ آیا همین ادعا بهتنهایی دلیل بر بطلان دعوت شما نیست؟!
منبع شبهه:
۱. درسنامۀ نقد و بررسی جریان احمدالحسن بصری،(ص) ۱۰۹ (ویراست سوم)، علی هوشیار؛
۲. فرقۀ احمد اسماعیل در بوتۀ نقد و نمود،(ص) ۴۴۲ و ۴۶۵، اکبر بیرامی؛
۳. جزوۀ نقد وصیت، ص۲۰، محسن ظریف.
پاسخ مختصر:
1. کاملشدن دین اسلام فقط بهواسطۀ ولایت یکی از خلفای خدا بعد از پیامبر(ص) نیست؛ بلکه اسلام بهشکل کلی با وجود خلیفۀ خدا در هر زمان، کامل میشود.
2. شاهد بر این سخن، صفت «مسلمان» است که خدا پیروان ابراهیم(ع) و یعقوب و عیسی(ع) را با این نام خطاب قرار میدهد و این صفت فقط زمانی صحت دارد که آنها به حجت زمان خویش مؤمن باشند؛ اما اگر در زمانهای دیگر به حجت زمان مؤمن نباشند دیگر دارای صفت اسلام و مسلمانی نیستند.
3. ولایت امام علی(ع) و ائمه(ع) بهواسطۀ وصایای مختلف پیامبر(ص) و در حادثههای گوناگون بیان شده است؛ نه اینکه واقعۀ غدیر، تنها حادثه بر معرفی ولایت ایشان باشد.
4. پیامبر اکرم(ص) از روی هوای نفس و بدون حکمت سخن نمیگویند؛ بلکه سخنان ایشان عیناً همان وحی الهی است و باید توجه کرد که این وحی تا آخرین لحظه از زندگی ایشان استمرار دارد.
5. کسی نمیتواند ادعا کند که وصیت پیامبر(ص) در آخرین لحظات زندگیشان، عیناً همان وصایای پیشین ایشان بوده است، مگر اینکه بر ادعای خود دلیلی قطعی ارائه کند.
6. تعارض در اصطلاح بهمعنی تنافی، مدلول دو دلیل است؛ یعنی اگر آنچه از دو دلیل (آیه یا روایت) فهمیده میشود، مفهوم یکدیگر را نفی کنند پس تعارض اتفاق افتاده است.
7. هیچکس نمیتواند حدیث غدیر را انتهای وحی الهی برای پیامبر(ص) بداند؛ زیرا نزد شیعه و اهلسنت متون مختلفی موجود است که پیامبر قصد کتابت حدیثی داشت که تمسک به آن، موجب هدایت امت شده و حتی دو نفر نیز با آن اختلاف نمیکنند.
8. وصیت پیامبر وجود دوازده وصی بهعنوان مهدیین(ع) را علاوه بر وجود دوازده امام اثبات میکند و مدلول [معنی و محتوی] این حدیث با مدلول غدیر تنافی ندارد؛ زیرا هر دو حدیث اثباتکنندۀ یک امر هستند؛ بلکه وصیت شب وفات، مکمل و مفسر و توضیحدهندۀ حدیث غدیر است.
9. وقتی اکمال دین با خلافت الهی در زمین واقع شود و مصادیق این خلفا در حادثههای مختلف تعیین شده باشند، حادثۀ آخر یعنی وصیت پیامبر(ص) در آخرین لحظات زندگیشان، کاملترین متن برای اکمال دین است؛ لذا نهتنها بین وصیت پیامبر(ص) در شب وفات با حادثۀ غدیر تعارضی نیست، بلکه وصیت شب وفات، مفسر و مبین تمام وصایا و نصوص قبلی پیامبر(ص) است.
پاسخ مفصل:
خداوند سبحان فرمود:
(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينا) (امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را بهعنوان دین برای شما پذيرفتم). (مائده، 3)
علمای مسلمان در تفسیر آیۀ اکمال دین نظرات مختلفی ارائه کردند؛ از این ادعا که با نزول یک سری احکام، دین کامل شده تا این نظر که دین بهواسطۀ ولایت امام علی(ع) کامل شود؛ اما آنچه در بین شیعه ثابت است کمال دین با ولایت خلفای خدا بعد از رسول الله(ص) است.
سید احمدالحسن(ع) فرمودند:
«برحسب اين آيه، آنچه كامل شده، دين است و دين همان شريعت و عقيده است؛ و قائلشدن به کاملنبودن هرکدام از آن دو، با ظاهر آيه در تعارض است؛ همان گونه كه كاملنبودن هرکدام از آنها در واقع و در نگرش هريک از طوایف اسلامی بدين معناست كه آن طایفه بر حق نيست؛ چون واقعیت امر آنها با ظاهر روشن قرآن مخالف است… .
…اما نزد آلمحمد(ص) دين با تنصيب خليفۀ الهی كامل میشود؛ از آنجایی که رسول خدا(ص) مکلّف به بيان عقيدۀ درست و تشريع به امر خدا بودند، در نتيجه هيچ شكاف و تناقضی ميان اين عقيده و ظاهر آيۀ اكمال دين ديده نمیشود.
بنابراين دين با تنصيب ناطق از طرف خداوند يا خليفۀ خدا بعد از رسولالله (ص) كامل میشود و بدين وسيله دين از لحاظ عقيده و تشريع كامل میگردد، و هيچ شكافی در چنين دينی يافت نمیشود كه فقهای غيرمعصوم با آرا و هواهای خود آن را كامل كنند؛ درست همانند حال و وضع اعتقاد اهلسنت كه با ظاهر آيه در تعارض است.» (کتاب عقاید اسلام، تفسیر آیۀ اکمال دین)
روشن است این ادعا که دین فقط با ولایت امیرالمؤمنین(ع) کامل خواهد بود، بیدلیل است؛ زیرا بسیاری از شیعه، مؤمن به ولایت علی بن ابی طالب(ع) هستند؛ ولی دین آنها کامل نیست و اسلام آنها مورد رضایت خدا نیست؛ زیرا به بقیۀ ائمه(ع) اعتقادی ندارند؛ مانند زیدیه، اسماعیلیه و… .
آنها برای رسیدن به عقائد صحیح و احکام واقعی به ائمه(ع) رجوع نمیکنند؛ لذا دین کاملی که مورد رضایت خداوند باشد ندارند؛ در نتیجه دین فقط و فقط با امام یا خلیفهای معصوم در هر زمان کامل میشود؛ لذا پذیرش حجت زمان و رجوع به نظرات و علوم او تنها راه نجات است.
نسبت به غیبت امام زمان(ع) نیز اعتقاد صحیح، مشخص است.
سید احمدالحسن(ع) در این زمینه فرمودند:
«اما دربارۀ مسئلۀ غيبت معصوم، ما میگوييم كه: غیبت معصوم عبارت است از غایبکردن او، آن هم بهدليل عدم وجود قابل نسبت به امام مهدی (ع)، و وظیفۀ خطیر الهی او آنگونه که هست؛ نه آنگونه كه منتظران نظريهپرداز آن را فرض میكنند و در خيال خود میپرورانند؛ در نتيجه هيچ تعارضی بين اين عقيده و ظاهر آيۀ اكمال دين وجود ندارد.
آری، تعارض با آيۀ اكمال دين نزد كسانی است كه معتقدند معصوم غایب شده و تشريع را رها نموده تا فقهای غیرمعصوم داوطلب شوند و با نظرات خود در دين الهی و در حوادث و رويدادهای زمانه حكم شرعی صادر کنند، سپس مشكلات را دوچندان كرده و عقيدۀ وجوب تقليد از غير عصوم و نيابت از معصوم را بر مؤمنان تحميل نمايند.» (عقاید اسلام، تفسیر آیۀ اکمال دین)
بدیهی است که اسلام موردرضایت خدا، همان پذیرش امام و حجت زمان است؛ در غیر این صورت، باید پیروان دین ابراهیم یا دین عیسی(ع) را نیز مسلمان و بهشتی بدانیم با اینکه آنها به پیامبر(ص) و ائمه(ع) مؤمن نیستند:
(وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ)
(ای اهل ایمان! نعمت خدا را بر خود یاد کنید زمانی که گروهی قصد کردند که [برای نابودیتان] به شما شبیخون بزنند؛ ولی خدا توطئۀ آنان را از شما بازداشت. و از خدا پروا کنید و مؤمنان فقط باید بر خدا توکل کنند). (مائده، 111)
نتیجه اینکه دین کامل و اسلام مورد رضایت، اعتقادی جز پذیرش امام هر زمان نیست.
اما اگر کسی مدعی شود که دین فقط بهواسطۀ ولایت امام علی(ع) کامل میشود، باید دلیلی بر این ادعا ارائه کند و تفسیری صحیح از آیۀ اکمال دین بیان کرده و اشکالات آن را پاسخ دهد.
امام احمدالحسن(ع) به زیبایی و با کلماتی کوتاه و حکمتآمیز، این آیه را تفسیر نمودند و مدعیان علم هنوز پاسخی علمی به این تفسیر محکم ارائه نکردند.
بنابراین آیۀ اکمال دین، متنی محکم بر اثبات ولایت (امامت) عامه بعد رسولالله(ص) است و حادثۀ غدیر تنها یکی از نصوص محکم بر تشخیص بعضی از مصادیق این خلفای خداست.
امیرالمؤمنین(ع) فرمودند:
«… فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً، فَکَبَّرَ رَسُولُ اللَّهِ، وَ قَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ تَمَامُ نُبُوَّتِی وَ تَمَامُ دِینِ اللَّهِ وَلَایَةً عَلِیٍّ بَعْدِی، فَقَامَ أَبُوبَکْرٍ وَ عُمَرُ وَ قَالَا یَا رَسُولَ اللَّهِهَذِهِ الْآیَاتُ خَاصَّةً فِی عَلِیٍّ. قَالَ بَلَی، فِیهِ وَ فِی أَوْصِیَائِی إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهً. قَالَا یَا رَسُولَ اللَّهِ بَیِّنْهُمْ لَنَا. قَالَ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی فِی أُمَّتِی وَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةً بَعْدِی، ثُمَّ ابْنِیَالْحَسَنُ ثُمَّ ابْنِیَالْحُسَیْنُ ثُمَّ تِسْعَةً مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ، الْقُرْآنُ مَعَهُمْ وَ هُمْ مَعَ الْقُرْآنِ لَا یُفَارِقُونَهُ وَ لَا یُفَارِقُهُمْ حَتَّی یَرِدُوا عَلَیَّ الْحَوْضَ… .»
«… پس خداوند آیۀ “امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را بهعنوان دین برای شما پذيرفتم” را نازل فرمود، و رسول خدا تکبیر فرستاده و فرمود: “اللَّه اکبر بر کمال نبوت و دین خدا؛ ولایت علی پس از من.” پس ابوبکر و عمر برخاسته، گفتند: “ای رسول خدا، این آیات فقط مخصوص علی نازل شده است؟” پیامبر(ص) فرمود: “آری، دربارۀ او و اوصیای من تا روز قیامت نازل شده است.” آن دو گفتند: “ای رسول خدا، برای ما آنان را بیان بفرما.
” فرمود: “علی برادر و وزیر و وصی و جانشین من در امتم است. او مولی و سرپرست همۀ مرد و زن مؤمن پس از من است؛ سپس فرزندش حسن، بعد حسین، سپس نه نفر از فرزندان حسین، یکی پس از دیگری؛ قرآن با ایشان است و ایشان با قرآناند؛ نه ایشان از قرآن جدا شوند و نه قرآن از آنان فارق گردد تا بر حوض نزد من آیند… .» (بحارالانوار، ج۳۱، ص۴۱۰؛ الاحتجاج، ج۱، ص۱۴۷؛ التحصین لابن طاووس، ص۶۳۲؛ کتاب سلیم بن قیس، ص۶۴۳؛ کمالالدین، ج۱، ص۲۷۷)
در حوادث مختلف دیگر نیز رسول خدا(ص)، مصادیق بعضی از ائمه(ع) را مشخص نمودند. از نص بر ولایت امام علی(ع) در حادثۀ یومالدار، تا نص بر ایشان در داستان مباهله و آیۀ تطهیر و اولیالامر و حدیث کساء و… .
امام موسی کاظم(ع) فرمودند:
«… قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ “فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَی الْکاذِبِینَ” وَ لَمْ یَدَّعِ أَحَدٌ أَنَّهُ أَدْخَلَ النَّبِیُّ تَحْتَ الْکِسَاءِ عِنْدَ مُبَاهَلَةً النَّصَارَی إِلَّا علیبنابیطالب وَ فَاطِمَةً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَکَانَ تَأْوِیلُ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَبْناءَنا الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ نِساءَنا فَاطِمَةً وَ أَنْفُسَنا علی بن ابیطالب … .»
« …آیۀ شریفه: ” پس هركه در اين [باره] پس از دانشى كه تو را [حاصل] آمده، با تو محاجه كند، بگو بياييد پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فراخوانيم؛ سپس مباهله كنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم” هیچکس ادعا نکرده است که پیامبر اکرم در هنگام مباهله با نصارا کسی را بهجز علی بن ابیطالب و فاطمه و حسن و حسین را به همراه خود و در زیر عبای خود قرار داده باشد. پس مراد از أَبْناءَنا، همان حسن و حسین است و مراد از نِساءَنا، فاطمه و مراد از أَنْفُسَنا، علی بن ابیطالب است.» (بحارالانوار، ج۹۳، ص۲۴۰؛ الاحتجاج، ج۲، ص۳۹۱؛ الاختصاص، ص۵۶)
پیامبر خدا(ص) در نگاه مسلمانان واقعی، شخصی معصوم است. او اصلاً از روی هوا و هوس سخن نمیگوید؛ بلکه تمام سخنان ایشان از روی علم، حکمت و وحی الهی است:
(وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَى) (و از روى هواى نفْس سخن نمیگوید. سخن او جز وحى که به او نازل میشود، نیست). (نجم، ۳ و ۴)
این وحی، از بعثت پیامبر(ص) آغاز شده و تا آخرین لحظه از زندگی ایشان ادامه دارد؛ بلکه آنچه در آخرین لحظات بر ایشان نازل میشود خلاصۀ رسالت ایشان است. سید احمدالحسن(ع) فرمودند:
«دلیل وصیت خلیفۀ خدا هنگام مرگ، و حکمت آن، این است که وحی و تبلیغ برای خلیفۀ خدا در زمین، حتی تا آخرین لحظات زندگیاش ادامه دارد؛ بنابراین وصیت او آخرین چیزی است که به او وحی میشود و دربارۀ موضوع خلیفه یا خلفای خداوند بعد از او، یا اوصیای اوست.
به همین دلیل خدای حکیم مطلق سبحان میفرماید:
(كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَأَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ) (بر شما واجب شده است که در هنگام وفات، اگر خیری بهجای گذاشتید، وصیت کنید… .) (کتاب وصیت مقدسْ نوشتار بازدارنده از گمراهی، پرسش دوم)
باید توجه کرد این ادعا ـکه وصیت پیامبر(ص) در آخرین لحظات زندگیشان، وحی جدیدی نیست، بلکه تأیید بیعت غدیر و تکرار حدیث مجمل ثقلین بودهـ هرگز صحیح نیست؛ بلکه نیازمند دلیلی قطعی است.
سید احمدالحسن(ع) فرمودند:
«… نمیدانم از کجا یقین دارند که وصیت فقط تکرار یا تأکید واقعۀ غدیر یا بقیۀ حوادث و سخنان قبلی رسولالله(ص) است، مثل حدیث مجمل ثقلین؛ بااینکه ایشان(ص) پیامبر و رسولی از جانب خداوند است و وحی برای او استمرار دارد، و رسالت ایشان برای هدایت مردم مستمر است، حتی در آخرین لحظات زندگیاش.
آیا خدا آنها را باخبر نموده است که مثلاً یک روز یا یک ماه یا دو ماه قبل از زمان وفاتشان، چیز جدید و تفاصیل جدیدی به محمد وحی نمیکند که دربارۀ یکی از ثقلین باشد که همان اوصیای بعد از خودش و نامها و ویژگیهای بعضی از آنهاست؟! مسائلی که باعث عدم گمراهی مردم تا روز قیامت میشود، بااینکه این مطلب، موافق حکمت است.
وقتی خدا به این مدعیان چیزی وحی نکرده است، چگونه یقین دارند که وصیت فقط تکرار گذشته است و به همین دلیل، برحسب گمانشان بهتر است که بعد از “رزیة الخمیس:مصیبت پنجشنبه” نوشته نشود؟!»
(وصیت مقدسْ نوشتار بازدارنده از گمراهی، پرسش دوم)
از کسانی که مدعی این سخن هستند مطالبۀ دلیل میکنیم؛ با اینکه در این شبهه، مدعی هستند وصیت پیامبر(ص) با حادثۀ غدیر متعارض است.
توجه بهتر به مفهوم تعارض در نگاه اصولیون این شبهه را بهآسانی مرتفع میسازد. در اصطلاح اصول فقه، تعارض، تنافیداشتنِ مقتضای دو یا چند دلیل با یکدیگر است؛ بهطوری که با هم متضاد یا متناقض باشند.
(فرائدالاصول، ج۱، ص۷۵۰، شیخ انصاری؛ کفایةالاصول، ج۲، ص۳۷۶، آخوند خراسانی با حواشی ابوالحسن مشکینی)
_ در تناقض هشت وحدت شرط دان
وحدت موضوع و محمول و مكان
وحدت شرط و اضافه، جزء و كل
قوه و فعل است، در آخر زمان.
مثلاً اگر حدیثی داشته باشیم که بهشکل قطعی بگوید دین با غدیر تمام میشود و بعد از آن هیچ وحی یا رسالتی وجود ندارد، و حدیث دیگر کاملاً با این مثال در تناقض باشد و بگوید اتفاقاً بعد از غدیر، رسالت و وحی بر پیامبر(ص) نازل شده، این تعارض قطعی و مستقر است.
باید توجه کرد که اکثر تعارضات، ظاهری، بدوی و غیرمستقر است؛ یعنی با تأملی مختصر قابلحل است؛ زیرا هر دو دلیل، یک موضوع خاص را ثابت میکند؛ نه اینکه یک دلیل، موضوعی را اثبات کند و دلیل دیگر آن موضوع را نفی کند؛ به عبارت بهتر تعارض بین نفی و اثبات است و بین دو دلیل اثباتی، تعارضی نیست؛ لذا باید تا میتوان بر جمع بین ادله تلاش کرد و اصطلاحاً جمع عرفی نمود.
در مسئلۀ فعلی بههیچوجه بین غدیر و وصیت پیامبر(ص) تعارضی وجود ندارد؛ زیرا:
1. حدیث غدیر اثباتکنندۀ ولایت امام علی(ع) + دوازده امام(ع) + اوصیای رسولالله(ص) بهشکل عام است و حدیث وصیت پیامبر(ص) علاوه بر اثبات وجود این دوازده امام(ع) بر اثبات دوازده مهدی دیگر نیز تأکید دارد.
2. حدیث ثقلین مجمل است و حدیث وصیت تبیین و توضیح آن است.
3. زمان بیان حدیث غدیر، ۷۰ روز قبل از وفات پیامبر(ص) است؛ در حالی که زمان بیان وصیت پیامبر(ص)، شب وفاتشان است و هیچ دلیلی نداریم که بگوییم در این ۷۰ روز هیچ وحی جدیدی بر پیامبر(ص) نازل نشده است؛ بلکه دلیل برخلاف آن استوار است.
4. در آخرین روزهای زندگی پیامبر(ص) خلاصۀ وحی و رسالت بر ایشان نازل میشود و به همین دلیل باید با دقت به آخرین وحی بر ایشان توجه کرد.
5. قطعاً حدیث وصیت پیامبر(ص) که در شب وفات ایشان نوشته شده، حاکم بر احادیث پیشین ایشان است؛ زیرا بهشکلی دقیق تمام وصایای پیشین پیامبر(ص) را توضیح داده و تفسیر کرده است و این حدیث پیامبر(ص) ضامن هدایت همۀ مردم بعد از ایشان و نجاتدهندۀ آنها از گمراهی است.
علی (ع) فرمود: «… آیا از رسولالله (ص) نپرسیم که قصد نوشتن چهچیزی را در آن استخوان کتف داشت که اگر آن را مینوشت هیچکس گمراه نمیشد و حتی دو نفر نیز با هم اختلاف پیدا نمیکردند؟… .»
(کتاب سلیم بن قیس، ص ۲۱۰ و ۲۱۱)
دکتر ناظم عُقیلی مینویسد:
«… علاوه بر آن، متونی که به امامت نسل امام مهدی(ع) دلالت میکند، حاکم هستند نه محکوم؛ بهعبارت ديگر، تفسیرکننده و آشکارکننده و بیانکنندۀ بقيۀ رواياتی هستند که گمان میشده بهمعنای محصوربودن امامت در دوازده نفر است؛ زيرا آنها بهقدری صريح و روشن هستند که در اين باره قابل تأويل نيستند؛ در حالی که آنچه در برابر آنها آورده میشود، همۀ متن صادرشده از معصوم نيست و در کمترين حالت قابلبررسی و اظهارنظر است، تا بتواند در برابر نصوص صادرشده دربارۀ مهديين، جمع شود… .»
(کتاب چهل حدیث دربارۀ مهدیین و فرزندان قائم (ع)، مقدمه)
امام احمدالحسن(ع) فرمودند:
«دوباره تأکید میکنم و میگویم: سخن رسولالله(ص) در روز رزیه (مصیبت) همان طور که ابنعباس این روز را به این نام نامیده است “نوشتاری بیاورید تا برایتان نوشتهای بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید”، به این معناست که: آنچه از رسالتی که رسولالله(ص) آورده است، مطالب قرآن، و آنچه دربارۀ علی(ع) بارها وصیت نموده است، حتی آنچه دربارۀ حسن(ع) و حسین(ع) است که با حدیث کساء و غیر آن شخصیتشان را مشخص نموده، تا روز قیامت امت را از گمراهی بازنمیدارد؛ بلکه شناسایی دقیق ثقلین مردم را از گمراهی بازمیدارد، که به رسولالله(ص) وحی شده است و خدا دستور داد آن را در وصیت مبارک، هنگام مرگ و پایان زندگی و رسالت مبارکش، به مردم برساند.» (کتاب وصیت مقدسْ نوشتار بازدارنده از گمراهی، پرسش دوم)
والحمدلله وحده
منابع برای مطالعه بیشتر:
_ کتاب عقاید اسلام، تفسیر آیۀ اکمال دین، امام احمدالحسن(ع)؛
_ مقدمۀ کتاب چهل حدیث دربارۀ مهدیین و فرزندان قائم (ع)، دکتر ناظم عُقیلی؛|
_ کتاب مهدی و مهدیین در قرآن و سنت، استاد ضیاء زیدی.
هماینک مهدیِ اول، یعنی وصی و فرستاده امام زمان(ع) در میان ماست؛ او همان یمانی موعود اهل بیت(ع) است که پیش از ظهور، برای زمینهسازی ظهور حضرت دعوت میکند و امام باقر(ع) در وصفش فرمود: “او به صاحبتان فرامیخواند … و هر کس از او سرپیچیکند از اهل آتش است؛ چراکه او به حق و صراط مستقیم فرا میخواند!” (غیبت نعمانی، ج۱، ص۲۵۳)
بیایید، در شناخت حقش کوتاهی نکنیم.
بیایید، غدیری بمانیم و غدیری بمیریم.
اللهم مکن لقائم آل محمد ع، فی الارض
الهی آمین