علت ورشکستگی و تغییر کاربری روحانیت شیعه چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم
و صلّی الله علی محمد و آل محمد الأئمة و المهدیین و سلّم تسلیما
و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم

لطفاً این مقاله را با حوصله تا آخر بخوانید و بعد از کمی درنگ، قضاوت کنید. حرف‌های تلخم شاید دوای درد و دغدغه شما باشد، ای دوستان حوزوی!
این سطرها را با دلی غمگین می‌نویسم، خطاب به همکارانم که درد و درمانشان را می‌شناسم و ناصح آن‌ها هستم.

بنده عباس فتحیه هستم؛ یک طلبه حوزه از بین خود شما که می‌خواهد بخشی از افکار و تجاربش را با زبانی متفاوت در اختیارتان قرار دهد، بلکه قبل از فوت فرصت، موفق شوید که ماهیت صنفی روحانیت را مورد بازبینی و اصلاح قرار دهید.

علت ورشکستگی و تغییر کاربری روحانیت شیعه چیست؟

روحانیت شیعه در طول حیاتش فراز و فرودهای فراوانی را پشت سر گذاشته است. آن‌ها غالباً افرادی عالم و فقیر بودند که برای حفظ و نشر میراث اهل بیت (ع) و دفاع از کیان عقاید شیعه تلاش می‌کردند. البته علمای بی عمل و طمّاع همیشه وجود داشتند؛ اما به‌طورکلی این قشر، پشتوانه‌های مادی مثل پول و قدرت نداشتند؛ لذا طلبگی یک شغل و دکّان تجاری نبود، بلکه یک رسالت علمی و دینی پرزحمت بود. تاریخ اسلام آکنده از مجاهدت‌های عالمان عامل است که گاهی از مال و جان گذشتند تا از میراث اهل بیت (ع) پاسداری کنند و آن را به نسل‌های بعد برسانند.

همچنین بخوانید: نامه‌ای از جوردانو برونو به پاپ کلمنت هشتم (جانشین خودخوانده‌ی مسیح) برای طلاب و مراجع تقلید!

در صده اخیر با پیدایش 3 عنصر نوظهور «قدرت و ثروت و قداست»، تحولاتی عجیب و خطرناک در این قشر شکل گرفت که در ادامه بیان می‌کنم.

1. عقیده وجوب تقلید از مرجع (عنصر مولد قدرت)

این امر موجب شد که روحانیون موضوعیت پیدا کنند، نه طریقیت؛ مقصد شوند نه مسیر. در گذشته آن‌ها ناقلان معارف اهل بیت (ع) بودند، اما در این زمان تبدیل به یک قطب مستقل شدند تا جایی که دیگر نمی‌گویند: ائمه اطهار (ع) چه گفتند، بلکه میگویند: فلان عالم و فلان عارف چنین و چنان گفت.

مردم متدیّن هم تدریجاً به جای رجوع به قرآن و عترت و یادگیری علوم اهل بیت (ع) از روحانیون و مربیان دینی، قانع شدند که از دین بیگانه هستند و باید از یک فقیه مشخص اطاعت کنند و کاری به ثقلین نداشته باشند و در قیامت هم کافی است بگویند که من معذورم، چون دینم مطابق فتاوای مرجع تقلیدم بوده! این امر به تدریج روحانیت را تبدیل به یک نهاد قدرتمند مستقل و بلکه یک دولت در سایه نمود.

حکومت‌های گذشته گاهی با این ارگان جدید التأسیس معامله و مماشات کردند و گاهی نیز رو در روی آن‌ها قرار گرفتند. حق ولایت و رهبری و حاکمیت دین و دنیا، زاییده همین تفکر جدید است تا جایی که در فرضیه ولایت مطلقه فقیه تمام شئون امام معصوم به یک مجتهد غیر معصوم واگذار می‌شود.

تدریجاً کار به جایی می‌رسد که امام راستین را هم با تأیید فقها می‌شناسند، نه اینکه علمای راستین را با تأیید امام بشناسند! و تدریجاً کار به جایی می‌رسد که در کشوری که رهبر و رئیس‌جمهورش مجتهد حوزوی هستند، بعضی از مجتهدین و مسئولین بگویند که باید قم به یک کشور و حکومت جداگانه تبدیل شود! صرف‌نظر از اینکه این حرف یک تهدید امنیتی بر سر راه تمامیت ارضی ایران است؛ اما چرا چنین طرحی به شکل صریح یا کنایه‌آمیز از زبان این اشخاص مطرح می‌شود؟!

2. وجوب پرداخت خمس به مراجع تقلید (عنصر مولد ثروت)

این تحول موجب شد روحانیت از یک قشر فقیر و مستضعف، تدریجاً تبدیل به یک قدرت اقتصادی تأثیرگذار شود. در نتیجه این نهاد و دولت در سایه از نظر مالی هم مستغنی و مستقل از حکومت‌ها شد و می‌توانست علاوه بر تأمین معاد پیروانش، معاش آن‌ها را نیز تأمین کند.

سالن همایش مرکز فقهی فاضل لنکرانی در قم

3. قداست عارفانه و معنوی (عنصر مولد قداست)

این نهاد ایدئولوژیک علاوه بر ثروت و سلطه، نیاز به محبوبیت ناشی از قداست دارد. از این رو عده‌ای تدریجاً شروع به ساخت و نشر داستان‌های خارق‌العاده و تعجب‌برانگیز برای روحانیون برجسته کردند تا اقشار مستضعف و متدین جامعه، نگاهی عرشی و قدسی به آن‌ها داشته باشند و از جان و دل در رکابشان جان‌فشانی کنند.

تدریجاً کار به جایی رسید که نویسندگان و اهل منبرها، به جای ذکر کرامات و فضایل اهل بیت (ع)، مردم را با کرامات و فضایل بزرگان روحانیت سرگرم کنند. کافی است در کتاب‌فروشی‌های مذهبی سیاحت کنید و تعداد کتاب‌های فارسی مربوط به مناقب امام مهدی (ع) و پدرانش (ع) را با کتاب‌های فضایل و کرامات علمای معاصر مقایسه کنید!
حتی اگر یک منبری فقط از اهل بیت (ع) سخن بگوید و اشاره‌ای به مناقب روحانیون قدرتمند و ثروتمند مقدّس نکند، به سادگی متهم و منزوی می‌شود.

اندکی تأمل در تاریخ صده اخیر به شما اثبات می‌کند که جریان خاصی با اهدافی خاص، تعمّداً برنامه‌ریزی کرده تا جایگاه مختص انبیاء و اوصیاء (ع) را یکپارچه در اختیار نوّاب خودخوانده امام مهدی (ع) بگذارد؛ نوابی که برای اثبات نیابت و ولایت و مرجعیت و حجیت رأیشان حتی یک روایت صریح از اهل بیت (ع) ندارند، اما اینک همه ویژگی‌های اهل بیت (ع) را تصاحب کرده‌اند.

به گونه‌ای که مثلاً اگر بگویند: «ولایت ما عین ولایت رسول الله (ص) است»، کسی تعجب نمی‌کند؛ یا اگر بگویند: «بیعت با فلان مجتهد عین بیعت با رسول الله (ص) است»، کسی شک نمی‌کند، چون مردم مستضعف ناخواسته مفهوم عصمت را برای آن‌ها پذیرفته‌اند، اگرچه از بردن نام عصمت می‌ترسند؛ یا اگر بگویند: «حفظ دستگاه و نظام ما از حفظ جان ولی‌عصر (ع) واجب‌تر است»، باز هم می‌گویند حق با آقای ماست و شما معنای عمیق این الفاظ را نفهمیدید!

در چنین زمانی دیگر هیچ خط قرمزی برای مرجعیت وجود ندارد؛ یعنی یک روحانی دارای این سه عنصر (مرجعیت و پول و قداست) اگر هر کاری بکند و هر سخنی بگوید، مقلدان و پیروانش مکلف‌اند که فوراً آن شبهه را برطرف کنند.

اگر مثلاً «یک مرجع تقلید ماه رمضان را 31 روزه اعلام کند»، پیروانش طوری از قول او دفاع می‌کنند که از عصمت محمد (ص) هم این‌گونه دفاع نمی‌کنند! یا اگر یک مرجع تقلید بگوید که «جهاد دفاعی در برابر آمریکا (زمانی که به عراق حمله کرده بود) لازم نیست»، همان مقلدانی که آماده نبرد بودند، به خانه برمی‌گردند و خدا را شکر می‌کنند بر نعمت درایت و سیاست مرجع تقلیدشان!

اگر یک مرجع تقلید بگوید که «هر کس در انتخابات شرکت نکند مسلمان نیست»، یا اینکه «خروج یک زن برای انتخابات مانند خروج زینب (س) برای دفاع از حسین (ع) است»، چاکرانش در کمترین زمان توجیهات زیبا و فریبنده برایش پیدا می‌کنند؛ یا مثلاً همان کسی که گشت ارشاد را برای زنان کم حجاب ایرانی تجویز کرده، اگر یک‌باره بگوید «زنان مسلمان دانشجو در خارج کشور می‌توانند بدون حجاب باشند»، مقلدان فقط در عقل خودشان شک می‌کنند، نه در عقل مرجع زمان‌شناس و با بصیرتشان!

غالباً خود طلاب حوزه از این امور بیش از سایر مردم مطلع هستند، اما سعی می‌کنند این مسائل رسانه‌ای و عمومی نشوند، چون اولاً حقوقشان را تحت عنوان شهریه از همین مراجع تقلید دریافت می‌کنند و هر مرجع تقلید با یک قانون مستقل و یک نظارت مستقل، شهریه خودش را جداگانه توزیع می‌کند تا همه طلاب بفهمند که ریاست و رزق به دست کیست؛ لذا ترجیح می‌دهند سکوت کنند یا صرفاً در جلسات خصوصی دراین‌باره صحبت کنند.

وانگهی آن‌ها جایگاه و قداست و مرجعیت ظلّی و عاریتی خودشان در نزد مردم متدین را وامدار جایگاه و قداست و مرجعیت کلان بزرگان حوزه می‌بینند، به‌طوری‌که وقتی یک طلبه با مردم مواجه می‌شود، نخستین سؤال مردم از او این است که شما شاگرد چه کسی هستید؟! لذا عقلانی نیست که بر شاخه بنشینند و بن درخت را ببُرند؛ پس ترجیح می‌دهند که سکوت کنند!

در نیم قرن اخیر، تحولات یاد شده شدت و سرعت بیشتری گرفت، یعنی نهاد مرجعیت تبدیل شد به یک حکومت ایدئولوژیک با حس انتقام‌جویی از کسانی که قبلاً مانع آن‌ها بودند یا تحقیرشان می‌کردند.

از نظر مالی هم علاوه بر دریافت وجوهات شرعیه، بخش وسیعی از اموال حکومت در اختیار بزرگان حوزه قرار گرفت تا جایی که حتی اگر مردم متدین به هر دلیل وجوهات شرعیه پرداخت نکنند، آن‌ها چشمشان به دست مردم نیست، بلکه حتی می‌توانند به مریدان خود کمک مالی هم بکنند، البته به اندازه‌ای که همواره دهانشان باز باشد و منتظر موهبت و تبرکی جدید از طرف بزرگان باشند، نه اینکه بی‌نیاز شوند و عزتمندانه زندگی کنند! اساساً بخش گسترده‌ای از مردم متدین و مستضعف، امرار معاششان گروگان گرفته شده و در گرو خدمتگزاری به همین قشر قدرتمند ثروتمند مقدّس است.

اما از نظر قداست معنوی، تدریجاً بیشتر تریبون‌های مذهبی در اختیار کسانی قرار گرفت که شاید یک کتاب از فضایل، کرامات و کلمات ائمه اطهار (ع) نخوانده باشند؛ اما صدها جلد از فضایل و کرامات مراجع و حکام مذهبی، حرف‌های ناب و اسرار مگو دارند که نمونه‌هایش را خودتان بهتر می‌دانید.

نقطه افول و انحطاط حوزه علمیه

روحانیت در چنین وضعیتی دیگر خود را محتاج کسب علم صحیح و عمل صالح و خدمت و پاسخگویی به مردم نمی‌داند، چون از سه عنصر دیگر مدد گرفته: «قدرت، ثروت، قداست» و این نقطه همان نقطه افول و انحطاط حوزه علمیه است.

وقتی هویت یک نهاد مبتنی بر ولایت دینی، استقلال مالی و قداست عرفانی باشد، طبیعی است که برای بقای حیاتش حساسیت ویژه‌ای بر این سه عنصر خواهد داشت.
لذا خطوط قرمز روحانیت تغییر چشمگیری کرده و دیگر مانند قبل، حساسیتشان بر اعتقادات اصیل شیعه یا اخلاق اسلامی و احکام دینی نیست، بلکه شاید خودشان به سبب مصالح سیاسی هر بدعتی را در عقاید بنا کنند و هر ناهنجاری خلاف زیّ طلبگی انجام دهند و برخوردی هم با آن‌ها نشود، بلکه تشویق و ستایش هم بشوند؛ اما بی‌نهایت بر آن سه عنصر حساس‌اند و هیچ شریک بیگانه و غیرخودی را در این سه عرصه قبول نمی‌کنند!

تفاوت بنیادین حکومت ایدئولوژیک ما با سایر کشورها در همین است، چون آن حکومت‌ها پایه‌های هویت خودشان را با حق حاکمیت الهی و مالکیت شرعی و قداست معنوی بنا نکرده‌اند!

با این مقدمه، بسیاری از معمّاها روشن می‌شود؛ مثلاً اینکه چرا روحانیت میانه خوبی با گسترش تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات (ICT) و شبکه‌های مجازی ارتباط‌جمعی (Social Networks) ندارد؟! چون با رشد این تکنولوژی دیگر خبری از کسب‌وکار پررونق و بی‌رقیب مرجعیت و ثروت و قداست نیست.

از سویی همان قشر متعهد به روحانیت قدرتمند ثروتمند مقدس نیز پس از مدت کوتاهی مجبور شدند از مزایای این شبکه‌های مجازی ارتباطی بهره بگیرند، به‌گونه‌ای که بخش عظیمی از فعالیت‌هایشان متوقف بر همین تکنولوژی جدید شد؛ لذا سردرگم هستند و نمی‌دانند با این نظام جدید اطلاع‌رسانی و حق انتخاب عمومی چه کنند.

نخست برخوردی قهری و به شدت سلبی با این تکنولوژی داشتند؛ ماهواره را خانه شیطان و تلویزیون را خانه رحمان معرفی می‌کردند؛ اما پس از مدتی هر یک از روحانیون قدرتمند ثروتمند مقدس چندین شبکه ماهواره‌ای افتتاح کرد تا در این بازار شیطانی جدید، از دیگران عقب نماند!

هرگز فراموش نمی‌کنم در همان شهر قم که در عملیات سراسری، گیرنده‌های ماهواره را از بام منازل مردم جمع می‌کردند، مراجع آن شهر دهها استودیوی ضبط برنامه ماهواره‌ای فارسی و عربی داشتند تا از اینجا به فرستنده‌های جهانی ارسال کنند!

در آغاز، مردم را به شدت از اینترنت و نرم‌افزارهای اینترنتی و شبکه‌های مجازی می‌ترساندند؛ اما پس از مدتی همه شخصیت‌های سیاسی و مذهبی وابسته به این جریان، صفحه رسمی در فیسبوک، توییتر، اینستاگرام و تلگرام و… افتتاح کردند و اکنون همگی در این آزادراه اسرائیلی مسابقه می‌دهند!

آن‌ها به شدت متحیر هستند و تکلیف خود را نمی‌دانند؛ گاهی فتوا به حرمت استفاده از این تکنولوژی می‌دهند و هم‌زمان خودشان با تمام قوا از آن استفاده می‌کنند. آن‌ها روزی فیسبوک، توییتر، بلاگر، تلگرام و وردپرس و… را فیلتر می‌کنند؛ اما هم‌زمان از همه آن‌ها نیز بهره می‌برند.

گویا یک انقلاب جدید و تحول عظیم از سنخ اطلاعات و ارتباطات در راه است و آن‌ها که همه چیز را به نفع خود مرزبندی کرده بودند، از مرزبندی این وسیله ارتباطی جدید درمانده هستند. از طرفی می‌خواهند در این عرصه هم رقابت کنند و از سایر رقبا عقب نمانند و از سوی دیگر شاهد کاهش طرفداران (Followers) خود و افزایش طرفداران منتقدان یا رقبای خود هستند.

در واقع این نهاد روحانیت به دو چیز نیاز دارد:
1. مشروعیت (حق شرعی حاکمیت)
2. مقبولیت (پیروی و همراهی عموم یا اکثریت مردم)

  • مشروعیت ولایت و مرجعیتشان دلیل و نصّی ندارد تا اثبات شود؛ بعلاوه اشکالات فراوانی بر آن وارد است، مانند روایاتی که اطاعت را مختص به اوصیاء پیامبر (ص) کرده و اطاعت و تقلید از هر شخص دیگری را نفی می‌کنند.
    داستان‌های عارفانه و کشف و کرامت‌های جعلی هم در این زمان بیشتر دستمایه تمسخر در رسانه‌هاست، نه مبدأ مشروعیت الهی.

ظاهراً بزرگانشان از این امور مطلع‌اند و لذا هرگز دراین‌باره مناظره یا حتی پرسش و پاسخ جدی برگزار نمی‌کنند!

  • مقبولیت هم چه در فضای حقیقی و چه در فضای مجازی، آمار رضایت بخشی برایشان ندارد، بلکه بیشتر شبیه کابوس است.
    زمانی که تعداد طرفداران صفحات مجازی یک خواننده یا بازیگر فراری، پنج برابر شخص اول حکومت است، دیگر نمی‌توانیم از مقبولیت سراسری یا حداکثری روحانیت سخن بگوییم.

ناکارآمدی نهاد روحانیت و مرجعیت

به نظر می‌رسد که در نزد عموم مردم، مشروعیت و مقبولیت به هم گره‌خورده هستند، بلکه شاید یک چیز حساب شوند، چون بیشتر مردم از مبانی علمی مشروعیت اطلاع ندارند؛ پس به ثمرات یک حکومت می‌نگرند و در موردش قضاوت می‌کنند.

این واقعیت را هم حاکمان کشور ما می‌دانند و هم دشمنان آن‌ها؛ و به همین خاطر، غالباً در تریبون‌های عمومی درباره مبانی مشروعیت سخنی نمی‌گویند و صرفاً به تبلیغات کارنامه اعمال خود یا تخریب کارنامه اعمال رقیب می‌پردازند.

فاجعه دقیقاً از همین‌جا شروع می‌شود؛ وقتی آمار تورم و فقر و اعتیاد و فساد اداری و تبعیض و اختلاس و حقوق نجومی و اختلاف طبقاتی و املاک نجومی و گورخوابی و بیکاری و اعتراضات گرسنگان به اوج خود می‌رسد و مردم احساس می‌کنند همه این‌ها معلول سیاست‌های حاکمیت است؛ اما حاکمیت به جای اینکه پاسخ قانع‌کننده به مطالبات مستضعفین بدهد، تقصیر را به گردن دشمن می‌اندازد یا بخش دیگر حاکمیت را مقصّر می‌داند، تدریجاً قاطبه مردم به این نتیجه می‌رسند که این حاکمیت عادلانه و مشروع و کارآمد نیست، چون برخلاف گذشته، اینک اصل گردش آزاد اطلاعات بر همه قدرت‌ها تحمیل شده و انحصار رسانه‌ای از بین رفته است؛ پس مردم دورترین نقاط، از سرّی‌ترین اطلاعات دل‌خراش و ناامیدکننده مطلع هستند.

کار به جایی رسیده است که آقای جوادی آملی هشدار می‌دهد: «اگر با این وضع، مردم گرسنه قیام کنند، همه ما را به دریا می‌ریزند و ما جایی برای فرار نداریم!»

جوادی آملی هم طبق عرف بازار سیاسی، مسئولین را مقصر می‌داند و به آن‌ها تلنگر می‌زند. کدام مسؤولین؟!

شاید فراموش کرده که شخص اول حکومت را خودش در مجلس شورای خبرگان برای مقام امامت انتخاب کرده و شخص دوم کشور را هم ۵ سال قبل، نویدبخش رایحه تدبیر و امید معرفی کرده!

آقای جوادی، چند میلیارد بودجه برای موسسه اسراء گرفتی؟! چقدرش را آقا مرتضی به کشورهای دشمن برد و سرمایه‌گذاری ماندگار کرد؟! در اوج تحریم‌ها، چرا دفتر جدید مرجعیتت را در گران‌ترین منطقه قم (صفائیه) ساختی؟!

در چنین شرایطی که روحانیت نتوانسته دین و دنیای مردم را آباد کند، معمولاً همه مسائل را به حاشیه می‌برد؛ و یک مسئله حساس و هیجان‌انگیز را تیتر اول اخبار قرار می‌دهد: «ما در حال جنگ با دشمنیم، ولی ما قوی و قهرمانیم!»

بله؛ انسان در حالت جنگ، متوجه زخم و گرسنگی و بیماری خودش نیست، چون شرایط فوق‌العاده حاکم است و همه تمرکزش بر اصل حفظ و بقای خویش است.

به نظر می‌رسد گاهی بقای سلطان و حاکم ناکارآمد فقط متوقف بر وجود دشمن و دشمنی با بیگانگان است؛ از این رو اگر هم مثلاً در شرایط عادی، خطر جنگ و تهدید وجود نداشته باشد، باید سایه جنگ و اخبار رجزخوانی فرماندهان دو طرف در رأس امور قرار بگیرد و همواره از دشمن و جنگ و مقاومت سخن گفت؛ گویا سال‌هاست که جنگ در رأس امور است!!!

در جنگ حلوا خیرات نمی‌کنند. آری؛ پس ما باید همواره در حال جنگ و تهدید و رجزخوانی باشیم تا هوس حلوا نکنیم، زیرا حلوا در سنگرها به اندازه کافی نیست؛ فقط به قدری است که شکم فرماندهان و فرزندانشان را سیر کند.

در چنین حالتی اگر از پیروان نهاد روحانیت ثروتمند قدرتمند مقدس بپرسید که دلیل مشروعیت ولایت شما چیست؟ می‌گویند: چون ما با دشمن می‌جنگیم و اگر ما نباشیم فقط دشمن اسلام بر شما حاکم می‌شود (اگرچه آن‌ها و فرزندانشان هرگز با دشمن نمی‌جنگند، بلکه گاهی در کشور دشمن سکونت و سرمایه‌گذاری هم می‌کنند!).

می‌گوییم قطعاً نمی‌خواهیم که دشمن حاکم شود، اما کسی هست که بهتر از شماست و آن همان خلیفه خداست. می‌گویند: خلیفه خدا غایب است. می‌گوییم وصی و فرستاده او که آمده و شما را دعوت کرده. می‌گویند: او معتقد به ولایت جدیدالتأسیس ما نیست؛ پس دشمن ماست!!!

  • اگر بپرسید که چرا مردم قبولتان ندارند، می‌گویند: کسانی که ما را قبول ندارند دشمن هستند؛ و البته دشمن را باید بکشیم یا به زندان بیندازیم.
  • اگر بپرسید که چرا دین خدا را اجرا نمی‌کنید، می‌گویند: دشمن نمی‌گذارد.
  • اگر بپرسید که چرا مردم گرسنه‌اند، می‌گویند: توطئه دشمن است و…

به نظر شما، چنین نهادی بدون دشمن می‌تواند یک ساعت زنده باقی بماند؟!

آری؛ نهاد روحانیت قدرتمند ثروتمند مقدس، مدعی دو چیز بود که هر دوی آن‌ها با شکست مواجه شده است:
1. مشروعیت الهی (اینکه ما مصداق حاکمیت خدا یا حکومت دینی هستیم): آن‌ها به لحاظ نظری، دلیلی برای اثبات این فرضیه ارائه نکردند، بلکه تنها استدلال جدی آن‌ها این بود که چون امام معصوم (صاحب حق ولایت الهی) اکنون غایب است ما باید اطاعت شویم تا احکام اسلام تعطیل نشود.

البته امروز همان صاحب حق ولایت الهی در تدریس آیه اکمال الدین، یگانه شبهه و مستمسکشان را پاسخ داد و اثبات کرد که خود شما مقصّر و علت غیبت (تغییب) امام بوده‌اید و اگر او را می‌خواستید و قابلیت هدایت داشتید، امام مهدی (ع) از هدایت و رهبری شما دریغ نمی‌کرد، چه خودش مستقیماً یا از طریق نایب و فرستاده خاصّش.

به لحاظ عملی نیز سابقه و نتایج حاکمیت آن‌ها نشان داد که چیزی از قرآن جز رسم‌الخط و چیزی از اسلام جز اسمش باقی نمانده است، به‌طوری‌که حتی فقیهان حکومتی هم اعتراف می‌کنند که احکام اسلام اجرا نمی‌شود و البته هر دسته تقصیر را به گردن دسته دیگر می‌اندازند و نیز خودشان شهادت می‌دهند که موج دین‌گریزی و خدا ناباوری به سرعت در حال پیشرفت است.

2. مقبولیت (اینکه مردم ما را می‌خواهند): این دعوی و ادعا هم تبدیل به یک شعار حماسی برای مناسبت‌های خاص شده است.

ورشکستگی و تغییر کاربری روحانیت شیعه

شاید هر کسی که تا اینجای مقاله را خوانده، تصور کند که از این وقایع خرسندم، درحالی‌که بسیار بسیار نگرانم، نه برای کاهش اعتبار و قداست و مشروعیت و مقبولیت نهاد روحانیت ثروتمند قدرتمند مقدّس، بلکه برای آینده کشورم و مردم آن؛ مردمی که به مرز عصبانیت و حسّ انتقام‌جویی رسیده‌اند و انسان‌ها در حالت عصبانیت همیشه کارهای خطرناک و نادرست می‌کنند.

صادقانه و شفاف می‌گویم: معتقدم دست شیطان در صدد ایجاد یک فتنه و آشوب بسیار بزرگ و فراگیر است؛ به این صورت که از طرفی برای حاکمان مذهبی و علمای دین، القای توهم می‌کند که شما حق مطلق هستید؛ پس باید هر معترض و مخالفی را سرکوب کنید؛ و به این وسیله موجب تشدید ظلم حکومت مدّعی اسلام و پیروی از اهل بیت (ع) می‌شود؛ و از سوی دیگر به مردم معترض و ستمدیده و خسته و ناامید القا می‌کند که راه نجات شما فقط اقدامات تند و رادیکال مثل انقلاب و براندازی حکومت و حتی قتل عام مذهبیون و علاقه‌مندان به شعائر دینی استفاده شده در این حکومت است.

متأسفانه مردم عصبانی و انتقام‌جو نمی‌توانند تصمیم صحیح بگیرند، بلکه اصلاً نمی‌دانند که زیر پرچم چه شخص و جریانی حرکت می‌کنند، چون «حبک للشی یعمی و یصم و بغضک للشیء یعمی و یصم».

آری؛ بخش دیگری از واقعیت این است که در اطراف کشورمان دشمنانی داریم که با انگیزه‌های اقتصادی یا سیاسی یا دینی، نابودی کشورمان را آرزو می‌کنند و البته بخش مهمی از این دشمنی محصول اشتباهات استراتژیک حاکمیت است.

بخشی از واقعیت این است که قدرت‌ها و حکومت‌ها و رسانه‌هایی که شور اغتشاش و انقلاب و آتش زدن و کشتن و… را به مردم عصبانی و رنج‌دیده می‌دهند، فقط به فکر منافع خودشان هستند، نه به فکر نجات و آزادی و رفاه و سعادت مردم ایران، بلکه برخی از آن‌ها اساساً از ماهیت ایران و اسلام و تشیع و زبان و فرهنگ ما متنفر هستند و این تنفر را علناً اظهار کرده‌اند!

از این فتنه و آشوب، بوی جدایی‌طلبی و کشتار و جنگ داخلی می‌آید؛ همان حوادث وحشتناکی که اهل بیت (ع) برای ری و خوزستان و خراسان و… پیش‌بینی کرده‌اند‼️

آیا گمان می‌کنید که اگر در یک اقدام تند و رادیکال، کنترل امنیتی کشور را از دست دولت بگیرید، پس از آن صلح و آزادی و عدالت و رفاه حاکم می‌شود، یا بالعکس تمام کسانی که از مردم و دین و زبان و نژاد و فرهنگ و عقاید و تمامیت ارضی ما کینه کهنه‌ای دارند، ماهی مطلوب خودشان را از آن آب گل‌آلود می‌گیرند؟!

آیا در احادیث عصر ظهور ندیده‌اید که اختلاف بنی فلان موجب می‌شود که همه در آن‌ها طمع کنند و سفیانی بر علیه آن‌ها خروج کند و …؟! آیا میدانید سفیانی فرزند یزید است و واقعه حره را تکرار می‌کند؟!
چه باید کرد؟ مشکل از کجاست؟ آیا روحانیت شیعه در مسیر خود اشتباهی کرده که امروز دچار بحران ادامه حیات در تنازع بقاء شده است؟

به نظر می‌رسد مشکل بزرگ روحانیت دقیقاً از جایی شروع شد که بر مسندی تکیه زد که اهلیت آن را نداشت و آن همان مسند خلافت الهی است. جایگاهی که ویژه معصومین و مطهّرین است، همان خلفایی که هرگز مصلحت را در قیام ندیدند، چون قابلیت مردم و اجتماع حاملان این رسالت و یاران سزاوار قائم (ع) یعنی 10313 نفر را شاهد نبودند!

  • دوست حوزوی، ما هم به اندازه تو و شاید چند برابر تو نگران کشور و دینمان هستیم؛ اما فرقمان با شما این است که می‌گوییم: «راه حل فقط مهدی است» اما تو هنوز به مردم می‌گویی که راه ‌حل ولایت غیر معصوم است و ژنرال فلانی و شهید بهمانی و… .
  • فرق ما با شما این است که می‌گوییم: «حاکمیت متعلق به خداست و خدا مهدی و مهدیین (ع) را انتخاب کرده»؛ اما تو در قانون نوشتی که حاکم و مسئولین کشور باید اصالتاً ایرانی باشند؛ گویا اصلاً یادت نبود که مهدی ما عراقی است و اصالتاً یمانی است؛ پس به مهدی گفتی که برگرد ای پسر فاطمه؛ ما به تو نیازی نداریم‼️
  • فرق ما و شما این است که ما می‌گوییم: «تنها راه نجات از گمراهی، وصیت پیامبر (ص) است»؛ اما تو می‌گویی راه نجات، وصیت مرحوم آقای خمینی و آقای حججی و… است.
  • فرق ما و شما این است که ما می‌گوییم: «یمانی آمده؛ مهدی آمده؛ منجی آمده؛ سید احمد الحسن با همه دلایل و بینات و آیات حجت‌های قبل آمده و به خدا سوگند او وصی و فرستاده صاحب‌الزمان (ع) و تنها راه ‌حل ما برای نجات است»، اما تو تا زمانی که در محاصره نیروهای سفیانی قرار نگیری، مهدی را باور نمی‌کنی و در عوض به فتوحات رسانه‌ای سرداران لشکرت دل‌خوشی.
  • فرق ما و شما این است که تو در اوج قدرت احساس ورشکستگی می‌کنی؛ زندانبانی و احساس اسارت می‌کنی؛ ولی ما در اوج فقر و آوارگی احساس خوشبختی و سعادت و سربلندی می‌کنیم، چون امامی داریم که وارث علوم انبیاء و اولیاء است.
  • فرق ما و شما این است که تو بعد از چهل سال که رسانه و پول و قدرت در دستت بوده، امروز برای جلوگیری از ورشکستگی روزافزون، هزار رنگ عوض کردی و با هر دکان‌داری دادوستد کردی تا مردم نگویند بی‌سواد و خرافی و عقب‌مانده‌ای، اما ما نیاز نداریم کلمه‌ای کمتر یا بیشتر از سخن اماممان بگوییم، بلکه اگر فقط علوم آقایمان را برای مردم بخوانیم، همه سعادتمندان و خردمندان شیفته کلام و مرام و پیام او می‌شوند و از سرچشمه علمش سیراب می‌شوند؛ و دقیقاً به همین علت است که روحانیون ثروتمند قدرتمند مقدس ما را به جرم خواندن کتب سید احمد الحسن (ع) دستگیر و زندانی می‌کنند!!
  • آری؛ فرق ما و شما این است که شما روز به روز جسمانی‌تر شدید و ما روز به روز روحانی‌تر. ما به صاحب ملکوت ایمان آوردیم و رؤیای صادقه دیدیم و تو به اسفل السافلین دنیا قانع شدی و صیحه ملکوتی جبرائیل را اضغاث احلام نامیدی تا چند روزی بیشتر تجارت و سیادت کنی.

دوست طلبه من، شما از یک قرن پیش تلاش کردید که مردم را به سمت خودتان دعوت کنید؛ پس امروز که دیدید حنایتان دیگر رنگی ندارد و مردم از شما دور می‌شوند، برای نگه‌داشتنشان هر کاری می‌کنید؛ ولی ما نخواستیم کسی به سمت ما گرایش پیدا کند، بلکه مردم را به سمت حاکمیت خدا و استمرار آن در اوصیای رسول الله (ص) دعوت می‌کنیم؛ پس اگر بپذیرند خدا را برای برقراری دولت عدل الهی شکر می‌کنیم و اگر نپذیرند بر غربت محمد و آل محمد (ص) و یارانشان صبر می‌کنیم. حسبنا الله نعم الوکیل.

دوست طلبه من، درب رحمت خدا پیش روی شما باز است و امتحان همچنان برپاست و امام مهدی (ع) فرزند حسین بن علی (ع) است که حرّ ریاحی را پس از آن همه جنایت بخشید و با آغوش باز به استقبالش رفت.
روزهای آینده، برای شما سخت‌تر است و البته همه این دشواری‌ها هم رحمت خداست، تا شاید مضطر به امام شوید و دست منجی خود را بگیرید و نجات پیدا کنید.

این را بدان که اگر همه درب‌ها به رویت بسته شد، دربهای هیئت غریبانه انصار امام مهدی (علیه‌السلام) به رویت باز است؛ همان هیئتی که شب تاسوعا سرزده وارد شدید و بچه‌هایمان کمی ترسیدند. لطفاً این بار خبر بدهید تا بچه‌های خردسال و خانم‌ها نترسند. «ما از اماممان رحمت و گذشت و کرامت آموختیم

یا علی
عباس فتحیه

کاربر2

View Comments

  • یا من اسمه دوا و ذکره شفا
    به لطف خدا فردی که گفت مرا شفا بده تا ایمان بیاورم شفا پیدا کند تا دلیلی برای ایمان آورندگان باشد

  • بسم الله الرحمن الرحیم
    این مقاله ای مملو از دردهای ما حوزویان مومن به یمانی آل محمد ع است.
    با در نظر گرفتن سه عنصر ثروت و قدرت و قداست به نقد حوزه پرداختید.
    نکته جالب این است که جردانو بورونو نیز نامه ای به پاپ کلمنت هشتم نوشته بود که در آن به سه عنصر ثروت و قدرت و عوامفریبی توسط کلیسا تصریح کرده و ادعای نیابت خدا توسط کلیسا را رد کرده است.

    برادر شیخ حسن سلطانی امروز این مقاله را در کانالش درج کرد.

    برای انصار الله آرزوی موفقیت روز افزون و برای دشمنانشان آرزوی نابودی دارم.

  • سلام علیکم
    احسنت
    خیلی مقاله‌ی قابل تاملی بود...
    خیلی خوب بود...
    خدا حفظتون کنه برای آل محمد ع

Recent Posts

گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت سوم)

عیسی به آمدن مدعیان دروغین بسیاری هشدار داده است، اما نگفته هر مدعیِ پس‌از او کذاب است. به قلم: متیاس… Read More

1 ماه ago

مدعیان خیر

مصیبت برتر قسمت دوم به قلم: نازنین زینب احمدی مقدمه در بخش پیشین این مجموعه، با تکیه بر اهمیتی که… Read More

2 ماه ago

آیا معجزه راه ثابت شناخت فرستادگان الهی است؟

 گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت دوم) به قلم: متیاس الیاس از پیشنهادِ رفتن نزد کشیش استقبال کرد… Read More

2 ماه ago

آیا فرگشت یک هدف کلان دارد؟

به قلم: شیث کشاورز   امروزه نظریه تکامل (فرگشت) نظریه‌ای است که در جامعۀ علمی، به‌طور گسترده به‌عنوان توضیحی کاملاً… Read More

2 ماه ago

پاسخ به اتهام فرصت‌طلبیِ پیامبر(ص) و یادگیری ایشان از اهل کتاب

پاسخ به تئوفان اعتراف‌کننده | قسمت چهارم به قلم: ارمیا خطیب • پیشگفتار در قسمت پیشین به سه ادعای تئوفانس… Read More

2 ماه ago

«رؤیا» دریچه‌ای به‌سوی ملکوت

وظیفۀ مؤمنان در قبال رؤیا در پیشگاه فرستادۀ الهی به قلم: نوردخت مهدوی مقدمه رؤیا، سفری شیرین و روحانی است… Read More

2 ماه ago