وهب نصرانی کیست؟
سلام بر حسین و علی بن حسین و فرزندان حسین و یاران حسین. همان افرادی که خونشان را برای حسین(ع) دادند.
سلام بر تو ای وهب ، ای کسی که حق را در زمانی که یاور اندک بود، یاری دادی.
وهب نصرانی یکی از شهدای کربلا بود که به امام حسین(ع) پیوست و از بذل جانش دریغ نورزید؛ بلکه جانش را در پیشگاه وجهالله، پدر آزادگان و سیدالشهدا، حسین بن علی(ع) قربانی و فدا کرد.
وهب، پس از اینکه حقیقت را از خداوند سبحانومتعال شناخت و وحی برایش گواهی داد که حسین(ع) حق است، به حسین(ع) پیوست.
وهب بن عبدالله کلبی نصرانی، تازه ازدواج کرده بود و صبح بیرون میرفت تا شب برای خانوادهاش مقداری آب بیاورد.
وقتی کاروان حسینی، به این منطقهای رسید که وهب و خانوادهاش در آن زندگی میکردند، امام حسین (روحی له الفداء) به خیمهای که در این منطقه بود، رو کرد و صدا زد: ای کنیز خدا! پیرزنی که «ام وهب» نام داشت، از این خیمه بیرون آمد و به ایشان خوشامد گفت…
امام به او فرمود: پسرت وهب کجاست؟ پاسخ داد که بنا بر عادتش بیرون رفته است و شب درحالیکه آب همراهش است، بازمیگردد. امام به او فرمود: وقتی بازگشت، به او بگو که رؤیا را تصدیق کن. تا امام جایی را که در آن ایستاده بود، ترک کرد، آب از زیر پاهایش روان شد. امام او را ترک کرد و همراه با افرادی که با ایشان بودند، بهسوی کربلا رفت.
وقتی وهب نزد خانوادهاش بازگشت و چشمه را دید، از مادرش پرسید جریان این چیست؟
مادرش به او گفت: پسرم! امروز گویا عیسی مسیح با ما دیدار نمود. دربارۀ تو پرسید و گفت: رؤیا را تصدیق کن.
اینجا بود که وهب گریان شد و گفت: مادرم! دیشب در خواب، روحالله عیسی را دیدم و کنارش مردانی با ابهت و وقار بودند و صورتهایشان همچون خورشید درخشان بود. مسیح به من فرمود: ای وهب! آیا از امت من هستی؟ عرض کردم: بله. فرمود: بدان فردی که کنار من ایستاده است، محمد رسول خدا و خاتم انبیا و باشرافتترینِ آفریدگان است و این فرد دوم، علی بن ابیطالب، وصی ایشان و خلیفه و شوهر دخترش است و این فرد سوم، گُل رسولالله، حسین بن علی است.
ای وهب ! بر تو لازم است که فردا در کربلا، حسین را یاری دهی و بدان که با او در بهشت هستی و نامت با نیکان است و به من صحیفهای داده است که نامم در آن نوشته شده بود. سپس از خواب بیدار شدم. الآن تو مرا از اتفاقی که برایم میافتد، باخبر کردی. مادر! فردی که امروز از کنارت عبور کرد، حسین بن علی بن ابیطالب بود.»
وهب با اینکه نصرانی و مسیحی بود، فقط روزها یا ساعاتی با امامش، حسین(ع) زندگی کرد؛ ولی موضعگیری او تا روز قیامت، در تاریخ جاودان ماند و نسلاَندرنسل، مواضع و شجاعت و فداکاری و ایستادگی او با امامش را در زمانش یاد میکنند. وقتی وهب نصرانی را یاد میکنیم، میبینیم که این مسئله امروزه برای ما پس از حدود 1400 سال اتفاق افتاده است. به نظرتان علت چیست؟!
فریب طولانیشدن روزها و سالیان را نخوریم. زندگی حقیقی که مدنظر خداوند سبحان و متعال است، نیاز به زمان مشخصی ندارد. این حقیقتی است که باید دربارهاش با خودمان روراست باشیم. چهبسا انسانی روزهایی در این دنیا زندگی کند و سپس از آن کوچ کند؛ ولی مواضع و فداکاریهایش، درسی برای دیگران باشد و روزبهروز و نسلاَندرنسل، بر سرِ زبانها یاد شود. این زندگی حقیقی است. آنان در حقیقت نمردهاند؛ بلکه زندهاند. اما برخی متوجه نیستند.
اکنون همۀ ما میتوانیم، آنچه را خداوند تبارکوتعالی در قرآن ذکر کرده است و احادیثی را که آل محمد (ع) بیان کردند ورق بزنیم. [همچنین] تاریخ رفتار خلفای خداوند و شیعیان و فداکاری و شکیبایی و تلاش و درد و زندانیشدن و هر کاری که در زمانشان انجام دادند. آیا نباید از آنان بیاموزیم و بر اساس رفتارشان حرکت کنیم؟! مرگ، مرگ بدن نیست. مرگ، مرگ و نابودشدن یاد است؛ همانطور که گفته شده است: «گروهی مردند؛ ولی فضائل آنان، از بین نرفته است. گروهی نیز زندگی کردند؛ ولی در میان مردم مردهاند.» اگر مردهاند، چگونه مواضعشان نزد ما یاد میشود؟!
هر کاری از تو که برای خدا باشد، تو به همان اندازه زنده هستی. هر آنچه برای خدا انجام میدهی، باقی میماند و جزو عمرت حساب میشود و در آن روزها، جزو زندگان شمرده میشوی و یادت و روحت در نسلهای آینده، زنده میماند؛ هرچند بدنت نابود شده باشد. اگر در عملی که انجام دهی، هدفت وجهالله نباشد، نابود است و جزو عمرت حساب نمیشود و جزو مردگان جسمانی شمرده میشوی؛ حتی [چهبسا] مردۀ روحی. و یادت در میان نسلهای آینده میمیرد.
این ساعاتی که وهب با امامش حسین(ع) زندگی کرد، در تاریخ جاودان ماند؛ به این سبب که با اخلاص بود و بهخاطر خدای سبحانومتعال بود.
وهب این بهره را داشت که نامش در دفتر زندگی اَبدی باقی بماند. نامش باقی ماند و مواضع و فداکاریهایش، روزبهروز یاد میشود؛ به این دلیل که برای خدای سبحان و متعال بود. در هر کاری که انسان خدا را قصد کند، روزبهروز رشد میکند.
و وهب زنده است و نمرده و مؤمنین و جهادگران، همیشه او را یاد میکنند و در دلهایشان جا دارد.
وهب، آن رؤیا را تصدیق کرد و به کلمات خداوند ایمان آورد و برای یاری امامی از آل محمد (ع) آماده شد و فهمید که خیری در زندگی، پس از پسر دختر رسولالله(ص) نیست؛ با اینکه عمرش به 25 سال نرسیده بود و در روزهای آخر عمر شریفش، به حسین(ع) پیوست.
در روایت آمده است: « وهب بن حباب کلبی بیرون آمد. او مسیحی بود و به دست حسین(ع) مسلمان شد و مادر و همسرش با او بودند و مادرش گفت: پسرم! بلند شو و پسر دختر رسولالله را یاری کن. گفت: مادرم! این کار را انجام میدهم و کوتاهی نمیکنم.
حملهور شد و مدام میجنگید تا اینکه گروهی را کُشت. سپس بهسوی مادر و همسرش بازگشت و گفت: مادرم! راضی شدی؟ گفت: وقتی در پیشگاه حسین(ع) کشته شدی، راضی میشوم.
همسرش گفت: تو را به خدا سوگند! خودت را به خطر نینداز.
مادرش به او گفت: پسرم! حرفش را گوش نده و بازگرد و در پیشگاه پسر دختر پیامبرت بجنگ تا در روز قیامت به شفاعت جدش دست یابی.
او بازگشت و اینقدر جنگید که دو دستش بریده شد و همسرش «عمود» برداشت و بهسوی او رفت. این خانم میگفت: پدر و مادرم فدایت باد؛ برای پاکانِ حرم رسولالله(ص) مقابله کن.
وهب به او گفت: الآن [و چند دقیقه پیش] مرا از جنگ بازداشتی؛ ولی اکنون با من آمدی و میجنگی؟!
او گفت: مرا سرزنش نکن. سخن حسین، دلم را شکست.
وهب گفت: چه سخنی از او شنیدی؟
گفت: او را در حالی در جلوی درب خیمه دیدم که فریاد میزد: وای از اندکبودن یاور!
وهب، بسیار گریه کرد و به همسرش گفت: بهسوی زنان بازگرد. خدا رحمتت کند. ولی او سر باز زد.
وهب فریاد زد: آقایم اباعبدالله! او را بهسوی خیمه بازگردان. امام او را بهسوی خیمه بازگرداند.
عدهای گِرد وهب جمع شدند و او را کشتند.
سلام بر او، روزی که متولد شد و روزی که شهید شد و روزی که زنده برانگیخته میشود.
اکنون نیز همانند گذشته حسینی در میان ماست. حسینی که از نسل علی و فاطمه است. حسینی که ندای یاری طلبی سر داده و سالهای سال است که جز تعداد اندکی ندای اورا لبیک نگفته اند.
سید احمد الحسن همان یمانی موعود است. او ما و تمامی مردم را دعوت به تحقیق و مطالعه میکند تا ندای حق را از باطل تشخیص دهیم .
سید احمد الحسن کتاب های بسیاری را در جواب به مسلمانان مسیحیان یهودیان و بی خدایان نوشته است . انصار او نیز دست به قلم گرفته و کتب بسیاری را در زمینه های گوناگون به نگارش درآورده اند. یکی از کتب پیرامون رویای صادقه و ویژگی های آن به نام (در پیشگاه صیحه) اکنون در دسترس همگان قرارداد.
احادیث پیرامون رویای صادقه:
در زیر تعدادی از احادیثی که اهل بیت در آنان به اهمیت رویای صادقه اشاره کرده اند قرارداده شده است:
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
الرؤيا الصالِحَةُ ، بُشرى مِنَ اللّه ِ
و هِي جُزءٌ مِن أجْزاءِ النبوّةِ .
رؤياى صالح ، نويدى است از جانب خداوند
و يكى از اجزاى نبوّت مى باشد .
( الدرّ المنثور : ۴/۳۷۶ )
امام صادق عليه السلام :
إنّ المؤمنَ رُؤياهُ ، جُزءٌ مِن سَبعينَ جُزءا مِنَ النبوّةِ .
به راستى كه رؤياى مؤمن ، يكى از هفتاد جزء نبوّت است .
( المؤمن : ۳۵/۷۱ )
امام صادق عليه السلام :
رَأيُ المؤمنِ و رُؤياهُ في آخِرِ الزمانِ ، على سَبعينَ جُزءا مِن أجْزاءِ النبوّةِ .
رأى و رؤياى مؤمن در آخر الزمان ، جزئى از هفتاد جزء نبوّت است .
( الكافي : ۸/۹۰/۵۸ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
الرؤيا على ثلاثةٍ :
منها تَخويفٌ مِن الشيطانِ لِيَحزُنَ بهِ ابنَ آدَمَ
و منها الأمرُ يُحَدِّثُ بهِ نَفسَهُ في اليَقَظَةِ فَيراهُ في المَنامِ
و منها جُزءٌ مِن سِتّةٍ و أربَعينَ جُزءاً مِن النبوّةِ .
رؤيا سه گونه است :
رؤياهاى ترسناك شيطانى كه شيطان براى غمگين كردن آدمى به وجود مى آورد .
حديث نفسهاى انسان با خويشتن در بيدارى كه آنها را در خواب مى بيند
و رؤياهايى كه يكى از چهل و شش جزء نبوّت است .
( المصنّف لابن أبي شيبة : ۷/۲۴۲/۱ )
یاالله 🌹 سلام علیکم بزرگوار 🌹 انشاءالله که در خیر و عافیت باشید 🌹 میبخشید مصدر این شرحی که در مورد وهب داده کجاست؟