میرود یک بار دیگر سوی زندان غم مخور
میشود آنجا رسولی بهر رندان غم مخور
هرچه میخواهد در آنجا هست، علم و ایمان و یقین
هرچه هست آنجا به جز مکر پلیدان غم مخور
اتهامش دوری از دزدان دین مصطفی
خوانده چندین شعر در توصیف دیوان غم مخور
اتهام دیگرش لبیکِ هل من ناصر است
فتحی ما در پناه لطف یزدان… غم مخور
اتهامش اینکه با تحقیق از کیش بتان
دل بریده رفته سوی نور ایمان غم مخور
اتهامش اینکه بی اذن بُتان حوزوی
گشته مؤمن بر رسول غم گساران، غم مخور
اتهامش اینکه با علم علی و آل او
کرده ویران کاخ نیرنگ فقیهان غم مخور
اتهامش اینکه گفته پرچم آل علی
عامل رسوایی دجال سیستان غم مخور
جز خباثت، کوری و دوری از آل مصطفی
نیست در کار تو و امثال دیوان غم مخور
اتهاماتش زیاد است فتحی فتاح ما
این نگین افتخار پور سلمان… غم مخور
گر رود صد بار دیگر در ندامتگاه قم
شیخ ما هرگز نمیگردد پشیمان غم مخور
رفتنِ زندان برای یاوران دین حق
همچو میراثی ز اهل البیت و خوبان غم مخور
چون که زندان رفت ابن الصادق از کین عدو
گشته عادت دشنه از کین پلیدان غم مخور
جای خوبی هست زندان بهر تبلیغ ظهور
این فروپاشی استبداد شیطان غم مخور
ریشهی دجال در ریش تو و امثال تو
کینهات با آل زهرا شد نمایان غم مخور
نام احمد لرزه اندازد به جان سامری
غیبت مولایمان آید به پایان غم مخور