ابوطالب ، حامی، مدافع و مؤمن خداپرست
برگههایی از تاریخ صدر اسلام
قسمت اول
بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله
از میان پارههای تاریخ و برگهای تاریک صدر اسلام، بهترین و زیباترینِ آنها را برایتان انتخاب خواهیم کرد؛ و از بین خاطرات برانگیزاننده که تاریخ، آنها را بر جای نهاده، شرفمندانهترین و استوارترینِ آنها را به میان خواهیم کشید؛ زیرا در راه حق، مردمانی وجود داشتند که شوق و تشنگی وصال، آنها را میسوزاند؛ و مردمانی وجود داشتند که نفاق، دلهای آنان را سیراب میکرد و با شک و تردید به مقدسات طعنه میزدند؛ و مردمانی وجود داشتند که بیطرفی را اختیار و هیچ حرکتی را ابراز نمیکردند؛ و نیز مردمانی وجود داشتند که همۀ سختیها را تحمل کردند و تمام دشواریها را درنوردیدند تا جایی که از جان و مال و خانوادههای خود گذشتند و با خونهای شریفشان، برای حق و حقیقت شهادت دهند.
در این سلسله مقالات نورانی، پارهای از آن برگ درخت آسمانی را نمایان خواهیم ساخت و از مهمترین رازهای کهن شخصیتهای تاریخساز صدر اسلام پرده خواهیم گشود و از آنها، بر مبنای سخنان یمانی آل محمد، سید احمدالحسن (علیهالسلام) و پدران ایشان سخن به میان خواهیم آورد؛ تا اندکی، ادای حق یادوارۀ آن بزرگان را بهجای آورده باشیم و در این راه عظیم نورانی، مثالهایی بارز و عملی برایمان باشد. پس دربهای بستۀ تاریخ را بگشاییم و در جستجوی مردمانی باشیم که بر حق استوار ماندند و حق با آنها استقامت یافت.
قسمت اول: ابوطالب، حامی، مدافع و مؤمن خداپرست (بخش اول)
عبد مَناف بْن عَبْدُالْمُطلب بن هاشم، معروف به ابوطالب، پدر بزرگوار حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب (علیهالسلام) و عموی پیامبر اسلام، حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و اله) و از بزرگان مکه و طایفه بنیهاشم و یکی از شخصیتهای نقشآفرین صدر اسلام است. وی چنان موردتوجه آن روزگار بود که به ایشان القاب [1] چندانی داده شده است؛ ازجملۀ آنها میتوان به «سید البطحاء» که به معنای آقای سرزمین مکه و حومه،منصب «ساقی الحجیج» آبدهندۀ حجاج خانه خدا، لقب «ابوالساده» پدر بزرگواریها و همچنین لقب «حافر الزمزم» ایجادکنندۀ چاه زمزم اشاره نمود. ایشان پس از وفات پدرش عبدالمطلب، سرپرستی برادرزادهاش حضرت محمد (صلی الله علیه و اله) را بر عهده گرفت و در ماجرای رسالت پیامبر اسلام بهشدت از او حمایت کرد. متأسفانه این رادمرد الهی، با همه فداکاریهایش برای اسلام که بر دوست و دشمن پوشیده نیست، سخت مظلوم واقع شده و تمام تلاشهای او در یاری پیامبر اسلام (صلی الله علیه و اله) نهتنها در تاریخ به فراموشی سپرده شده، بلکه حتی نسبت کفر و شرک به ایشان دادهاند.
آری! ازجمله مسائلی که دستپروردۀ انگلیس (علمای وهابیت) قائل به آن شده، تشکیک به ایمان ابوطالب به اسلام است که ایشان را کافر دانستند که هرگز به پیامبر اسلام ایمان نیاوردهاند؛ و این باعث ایجاد بحث و گفتگو میان شیعه و برخی از اهل سنت بوده است. استدلالهای تاریخی و روایی بسیاری مبنی بر مسلمانبودن و ایمان وی به پیامبر اسلام وجود دارد. اشعار و قصایدی به ابوطالب نسبت داده شده که در یک دیوان با نام «دیوان ابوطالب» جمعآوری شده است.
ادلۀ فراوانی وجود دارد که بر صدق ایمان ابوطالب دلالت دارد؛ اما کسانی که در دلهایشان بغض و کینه به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسلام) و اهلبیت ایشان وجود دارد؛ هرگز نور را نخواهند دید و همیشه در تاریکیهای پیدرپی خواهند ماند. مذهب امویِ وهابی که مظهر عالی این کینهتوزی و بغض و حسد نسبت به آل محمد علیهمالسلام را بر دوش خود گرفته، این حقایقی را که در کتابهای خودشان آمده، نمیبینند؛ بلکه از مردمانی پیروی میکنند که هیچ نصیبی از آخرت برای آنها نیست و هیچ ذرهای از ایمان در دلهایشان وجود ندارد. به برخی احادیث ضعیف چنگ زدند بر مبنای اینکه حدیثی قوی است و بر احادیث قوی بر مبنای اینکه حدیثی ضعیف و از اعتبار افتاده است خدشه وارد کردند تا در حقایق دست ببرند و حق را ناحق نمایان کنند؛ ولیکن هرگز از حجتهای دامغه و دلایل روشن و آشکار گریزی نیست جز تکذیب آن؛ در این سلسلهمقالات، برخی از دلایل صدق ایمان این رادمرد خداپرست، حضرت ابوطالب (علیهالسلام) را از کتب شیعه و اهل سنت بررسی خواهیم کرد. هرکس در پیِ حقیقت است در این دلایل تدبر نماید؛ تا در روز قیامت حضرت محمد و آل محمد (علیهمالسلام) دشمن او قرار نگیرند.
دلیل اول:
در کتاب بحارالانوار علامه مجلسی، ج35، ص72 از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده که فرمود: «مثل ابیطالب مثل اهل الکهف حین اسروا الایمان و اظهروا الشرک فآتاهم الله جرهم.» مَثَل ابوطالب، مَثَل اصحاب کهف است که ایمان خود را مخفی و اظهار شرک کردند؛ پس خداوند اجر و پاداش آنان را دوچندان داد.
دلیل دوم:
در کتاب شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، ج14، ص68 و کتاب کنز الفرائد کراجکی، ص80 و… آمده است که ابان بن محمود در نامهاى به حضرت على بن موسىالرضا (علیهالسلام) نوشت:
«جعلت فداک انی قد شککت فی إسلام ابیطالب. فکتب الیه (وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدى وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبیلِ الْمُؤْمِنینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیراً) (نساء،115) وبعدها إنّک إن لم تقرّ بایمان أبی طالب کان مصیرک الى النار.»
«فداى شما گردم من در اسلام ابوطالب شک کردم. پس حضرت در جواب او نوشت: (کسى که بعد از آشکار شدن حق، با پیامبر مخالفت کند، و از راهى جز راه مؤمنان پیروى نماید، ما او را به همان راه که مىرود مىبریم و به دوزخ داخل مىکنیم و جایگاه بدى دارد) و سپس نوشت، اگر تو به ایمان ابوطالب اعتراف نداشته باشى، عاقبت تو جهنم خواهد بود.»
دلیل سوم:
در کتاب کمال الدین و تمام النعمه، ص174 و کتاب الخرائج و الجرائح، ج3، ص1075 و بحارالأنوار، ج15، ص144 آمده است:
«عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیّاً (علیهالسلام) یَقُول: وَاللَّهِ مَا عَبَدَ أَبِی وَلَا جَدِّی عَبْدُ الْمُطَّلِبِ وَلَا هَاشِمٌ وَلَا عَبْدُ مَنَافٍ صَنَماً قَطُّ قِیلَ وَمَا کَانُوا یَعْبُدُونَ قَالَ کَانُوا یُصَلُّونَ إِلَى الْبَیْتِ عَلَى دِینِ إِبْرَاهِیمَ مُتَمَسِّکِینَ بِهِ.»
«اصبغ بن نباته مىگوید: از على علیهالسلام شنیدم که فرمود: به خدا سوگند! نه پدرم و نه جدم عبدالمطلب و نه هاشم و نه عبد مناف هیچ بتى را نپرستیدند. پرسیدند: پس چه مىپرستیدند؟ فرمود: بهسوی کعبه نماز مىگزاردند و بر دین ابراهیم بودند و به آن چنگ زده بودند.»
دلیل چهارم:
در کتاب الاحتجاج شیخ أبیمنصور أحمد بن علی بن أبیطالب طبرسی، ج1، ص230، بحارالأنوار علامه مجلسی، ج35، ص69 آمده است:
«عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ (علیهمالسلام) أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ کَانَ ذَاتَ یَوْمٍ جَالِساً فِی الرَّحْبَهِ وَالنَّاسُ حَوْلَهُ مُجْتَمِعُونَ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْتَ بِالْمَکَانِ الَّذِی أَنْزَلَکَ اللَّهُ بِهِ وَأَبُوکَ مُعَذَّبٌ فِی النَّارِ؟ فَقَالَ لَهُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ: مَهْ فَضَّ اللَّهُ فَاکَ وَالَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَوْ شَفَعَ أَبِی فِی کُلِّ مُذْنِبٍ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لَشَفَّعَهُ اللَّهُ فِیهِمْ أَبِی مُعَذَّبٌ فِی النَّارِ وَابْنُهُ قَسِیمُ الْجَنَّهِ وَالنَّارِ وَالَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً إِنَّ نُورَ أَبِی یَوْمَ الْقِیَامَهِ لَیُطْفِئُ أَنْوَارَ الْخَلَائِقِ کُلِّهِمْ إِلَّا خَمْسَهَ أَنْوَارٍ نُورَ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) وَنُورِی وَنُورَ الْحَسَنِ وَنُورَ الْحُسَیْنِ وَنُورَ تِسْعَهٍ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ فَإِنَّ نُورَهُ مِنْ نُورِنَا خَلَقَهُ اللَّهُ تَعَالَى قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ (علیهالسلام) بِأَلْفَیْ عَام.»
از امام صادق از پدران بزرگوارش (علیهمالسلام) نقل شده است که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) روزى در فضاى مسجد نشسته بود و مردم گرد او جمع بودند که مردى برخاسته و گفت: اى امیرالمؤمنین، چطور مىشود شما در مکانى هستى که خداوند شما را در آن مکان فرود آورده، درحالیکه پدر تو در آتش، عذاب میشود؟ حضرت (علیهالسلام) فرمود: خدا زبانت را ببرد! قسم به خدایى که محمد را به پیامبرى مبعوث فرمود، اگر پدرم تمام گناهکاران زمین را شفاعت کند خداوند آن را مىپذیرد. مگر مىشود پدرم در آتش، عذاب شود و فرزند او تقسیمکنندۀ بهشت و جهنم باشد؟! قسم به آنکه محمد را به پیامبرى مبعوث فرمود بىشک، نور پدرم در روز قیامت همۀ انوار خلایق، جز پنج نور (نور محمد و نور من و نور حسن و نور حسین و نور نه فرزند از اولاد حسین) را خاموش و بىاثر مىسازد؛ زیرا نور او از نور ماست. خداوند آن را دو هزار سال پیش از خلق آدم آفریده است.
دلیل پنجم:
در کتاب تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی شیخ الوسی بغدادی، ج18، ص51 آمده است: هنگانی که حضرت ابوطالب به همراه بنیهاشم و بزرگان قبیله مضر در مجلس خواستگاری حضرت خدیجه، امالمؤمنین، برای رسول اکرم (صلی الله علیه و اله) حاضر شدند، خطبهای توحیدی خواندند:
«الحمدُ للهِ الذي جَعَلَنا مِن ذُريّة إبراهيمَ وزَرعِ إسماعيل، وعُنصرِ مُضَر، وجَعَلَنا حَضَنةَ بيتهِ وسُوّاسَ حرمهِ (جمع سائس، أي خَدَمته)، وجعل لنا بيتاً محجوباً، وحَرَماً آمناً، وجَعَلَنا الحكّامَ على الناس. ثمّ إن محمّدَ بنَ عبدالله ابنَ أخي مَن لا يُوزَن به رجلٌ مِن قريش إلاّ رَجَح عليه، بِرّاً وفضلاً، وكرماً ومجداً ونُبلاً. فإن كان في المال قّل، فالمال ظِلٌّ زائل، ورزقٌ حائل. وقد خطبَ خديجةَ بنت خُوَيلد، وبذل لها مِن الصَّداق ما عاجِلُه وآجِلُه مِن مالي (كذا وكذا)، وهو ـ واللهِ ـ بعد هذا له نبأٌ عظيم، وخطرٌ جليل».
«سپاس خداى را که ما را از نسل ابراهیم و ذریۀ اسماعیل و اصل و نسب قبیله مُضَر و ما را نگهدارندگان خانهاش و ادارهکنندگان حرمش قرار داد و براى ما خانهاى نهاد که محافظت شده است و نیز حرم امنى قرار داد و ما را بر مردم فرمانروا قرار داد؛ آنگاه گفت: این برادرزادۀ من، محمد بن عبدالله، با هیچیک از مردان قریش سنجیده نشود، جز آنکه از جهت نیکی و فضل و کرم و بزرگواری و شرافت برترى یابد؛ اگرچه دستش از مال تهى است (لکن این نقص نیست)؛ زیرا که مال، نصیبى ناپایدار و سایهاى زودگذر است؛ و اکنون او را به همسرى با خدیجه رغبتى است و خدیجه را به ازدواج با او شوقى؛ و آنچه از مهریّه و صداق باشد بر عهدۀ من خواهد بود، چه نقدینه و چه بر ذمّه؛ و او داراى موقعیت حساسى است و شخصیتی عظیم و مرتبهاى رفیع دارد.
این اخبار غیبی و ایمان راسخ ابوطالب که قبل از بعثت حضرت محمد (صلی الله علیه و اله) در عبارت (و او دارای موقعیت حساسی است و شخصیتی عظیم و مرتبهای رفیع دارد) متجلی مییابد؛ و این دلیلی کافی است بر ایمان حضرت ابوطالب و پاکی سیرت و صفای روح ایشان.
منابع:
1. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۸۴ق، ج۲، ص۱۴؛ قمی، الکنی و الالقاب، مکتبة الصدر، ج۱، ص۱۰۸ و ۱۰۹. ابناثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص۲۱.
برچسب هاامیرالمومنین علی ع تاریخ صدر اسلام حضرت ابوطالب ع حضرت محمد ص سید احمد الحسن یمانی قریش کتب دعوت یمانی مکه
حتما نگاهی به این مطالب بیندازید
همچنین ببینید
گفتوگو با شیخ عباس فتحی به مناسبت انتشار رسالهٔ اتمام مقطع کارشناسی وی در حوزهٔ …