بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً کثیراً
از زمان خلقت حضرت آدم(ع)، همیشه بندگان در معرض امتحان بودهاند؛ ولی خداوند باریتعالی هیچ زمانی او و فرزندانش را رها نکرده و فرستادگان و انبیا پیدرپی آمدند و برای رساندن احکام و آموزههای دین، کتابهای آسمانی را فرستاد؛ و این بدین سبب است که واجببودن عبادتش را بدون هیچ شریکی بر آنان تأکید کند.
در برابر این دعوت فراگیر فرزندان آدم به دو گروه تقسیم شدند و برخی از آنان از این دعوت رویگردان شدند و راه شیطان را پیمودند و برخی از آنان با بهترین شکل از آن پذیرایی کردند و فهمیدند که هدف از آفرینش عبادت خداوند یکتاست و در این راه حرکت کردند؛ و این سیرت و رفتار اولیای خداوند است که ایشان را از تاریکیها بهسوی نور هدایت بیرون آورده است؛ و همانطور که نور از حیث شدت و ضعف درجاتی دارد، محبت و دوستی خداوند (عزوجل) نیز اینگونه است؛ به این سبب که درجات و مراتب مختلفی دارد؛ اما بندگان خدا که به بالاترین درجات آن نائل شدند، خداوند آنان را به مقام والای ولایت اختصاص داد و نام «اولیای خدا» را بر آنان نهاد و در کتاب کریمش، ایشان را اینگونه توصیف کرده است:
(أَلا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَ كَانُواْ يَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَ فِي الْآخِرَةِ لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ) (آگاه باشید که دوستان خدا را در دنیا و آخرت هیچ ترسى فرانمیگیرد و اندوهگین نمىشوند. آنان کسانىاند که به خدا و پیامبر ایمان آورده و در برابر خدا تسلیماند و پیش از این نیز تقواپیشه بودهاند. براى آنان در زندگى دنیا و در آخرت بشارت است. این سخن و تقدیر الهى است و سخنان و تقدیرات خدا را دگرگونى نیست. این است، سعادت بزرگ).
ولی همیشه مقام اولیای خدا پنهان و ناشناخته بوده است؛ این شاید بدین سبب باشد که خود خواهان آن بودند و کارهایشان را خالصانه و بدون طلب پاداش دنیوی و فقط برای خشنودی و رضای خداوند سبحانومتعال انجام میدهند. و از جمله اولیای خدا که جایگاهشان امروزه ناشناخته مانده، ابوجعفر محمد بن علی هادی(ع) است.
ابوجعفر سید محمد پسر امام هادی ماهی از ماههای تابان آل محمد و شاخهای از شاخههای درخت نبوی شریف بلند و عَلم (پرچم) و نشانهای از نشانههای اهلبیت(ع) است که از والابودن ارزش و برتری نفس و بالابودن جایگاه، به جایگاه بزرگی رسید؛ بهطوری که مردم اعتقاد پیدا کردند که ایشان پس از پدرش امام علی هادی(ع) امام است؛ و همان طور ایشان در عبادت به درجهای رسید که مشابه آن کم پیدا میشود و خداوند به ایشان کرامتهایی عطا فرمود که بر زبان و دهانها بیان میشود. مرقد شریف ایشان در «بَلَد» مقصد صاحبان حاجت و بیماران است که بهسبب منزلت ایشان نزد خداوند برای برطرفشدن حاجاتشان به ایشان متوسل میشوند.
لقب ایشان «سبعالدجیل» است؛ به این خاطر که از زائرانش مقابل دزدان و راهزنان حمایت میکرد و هیچیک از زائرانش وقتی به زیارتش میآمدند مورد آزار واقع نمیشد؛ و این لقب از القاب مشهور ایشان است. روایت شده که علت اطلاق این لقب به ایشان این بوده که قبر شریف ایشان، مکانی تُهی از مردم بود و روستاهایشان از «بلد» پنج کیلومتر دور بود و از ساحل نهر دجله، چهار کیلومتر فاصله داشت. مشخص است که چنین مناطقی جایگاهی برای دزدان و راهزنان است. زائران مرقد شریف ایشان، «شیر» درنده میدیدند که گرد قبر حرکت میکرد و به هیچیک از دزدها اجازه نمیداد که به زائرانش قصدسوء داشته باشند. شاعر در این باره میگوید:
کاروانیان، نزد تو خرسند هستند/ و دزد میترسد و به مهمانت نزدیک نمیشود.
به جانت قسم از زندهات و از مردهات میترسند/ پس آیا کسی هست که حتی بعد از دفنشدندش از او بترسند؟
و از القاب ایشان: شیر جزیره، البعاج، ابوجاسم و ابوالبرهان (پدر دلایل) است؛ زیرا کراماتش روشن و دلالت بر نزدیکی وی به خداوند متعال است و ابوالشاره (کسی که صاحب کرامات است) و برادر عباس بهسبب کراماتی که همانند حضرت ابوالفضلالعباس دارد و خداوند برای آنان خواسته و هر دوی آنها بابالحوائج هستند.
شیخ عباس قمی در کتابش (منتهیالامال در تاریخ نبی و خاندانش) این مزار شریف را اینگونه وصف میکند: «این مزار مشهور از هر دو فرقه طواف و زیارت میشود و برای آن نذورات و هدایایی آورده میشود؛ همچنین کرامات و امور خارقالعاده بسیاری داشته که قابلشمارش نیست.»
سیرت بزرگ سید محمد (ع)
ایشان سید ابوجعفر محمد پسر امام علی هادی فرزند امام محمد جواد فرزند علی ابن موسیالرضا فرزند جعفر صادق فرزند محمد باقر فرزند علی زینالعابدین فرزند حسین فرزند علی ابن ابیطالب علیهمالسلام است؛ از سلسله امامت (سلیل نبوت) و دستپروردۀ منزل وحی و معدن رسالت که خداوند متعال از آنها رجس و پلیدی را دور کرده و آنها را پاک و مطهر قرار داده است.
در روستایی به نام صریا در مدینه منوره سال 228ق متولد شد. این روستا را امام موسی بن جعفر (ع) در سه مایلی مدینه منوره تأسیس کردند و سه امام معصوم در آن به دنیا آمدهاند: امام علی بن موسیالرضا، امام محمد بن علی الهادی و امام حسن عسکری (علیهالسلام) و نیز تعدادی از فرزندان آنها از جمله سید محمد بن علی الهادی.
سید محمد در دامن پاک پدرش، امام علی هادی دهمین چراغ تابناک سلسله انوار الهی که برای امامت مقرر شده بود، پرورش یافت و تقوا، ترس از خدا، دانش و عبادت را از او فراگرفت؛ اما دربارۀ مادرش، او بانوی پاک (سلیل) است که توسط امام هادی بیان شد: (سلیل از آفتها و ناخالصیها جدا شده) زیرا منزلتی بالا و مقامی عالی داشت.
سید محمد، 24 سال در سایۀ پدر خود زندگی کرد و آن سالها کافی بود تا او به تصویر واضحی از شخصیت پدر و برادرش (سلام الله علیهما) تبدیل شود و اخلاق و خصوصیات خوب را از آنها به دست آورد؛ همچنین سید محمد شاهد خلافت پنج تن از خلفای عباسی بود:الواثق، متوکل، منتصر، مستعین ومعتز که سید محمد در خلافت آخری درگذشت؛ ایشان بسیاری از وقایع و مصیبتهایی را که برای ائمه اطهار (سلام الله علیها) اتفاق افتاد و سختیها و فاجعههایی که برای خانوادۀ وی واقع شد، تجربه کرد.
در مبارزاتش با انحراف علاوه بر این فشار سیاسی که عباسیان علیه ائمه اطهار از اهلبیت و پیروان آنها اعمال میکردند، مصیبت دیگری هم بود که آن ظهور جریانهای گمراهکننده (بدعتی) که عقاید منحرف و نابهنجار فکری را به همراه آورده بود که حکومت عباسی برای مبارزه با اندیشه و فکر اهلبیت (ع) در ترویج آن کمک کرد و فرقههای نادر و منحرف از مبادی اسلام صحیح که نماینده آن ائمه معصومین بودند، به وجود آمدند.
رنج و محنت سید محمد زمانی بیشتر میشد که احساس کردکه وی وظیفه دارد تا شریعت جدش محمد (صلی الله علیه واله) را از فریب و بدعت باز نگه دارد؛اما تمام این مصیبتها و رنجهایی که وی در معرض آنها بود مانع از گسترش پرتوی دانش الهیاش بر مردم و هدایت آنها به مسیر (صراط) مستقیم و بازگشت آنها به مسیر درست نمیشد و ایشان از علمای آل محمد و فضلای آن بود؛ گواه فضل و دانش او این است که در میان شیعیان کسانی معتقد بودند پس از پدرش امام هادی (ع) امامت برای ایشان است؛ اما این گروه از بین رفت و به برادرش امام حسن عسکری (ع) رو آورد پس از آنكه امام هادی (ع) او را امام پس از خود معرفی كرد؛ بهویژه پس از درگذشت سید محمد در زمان زندگی پدرش هادی.
* سید محمد (ع) در گفتههای کتب و مورخان *
سید محمد همواره همراه پدر و برادرش بود و نجمالدین ابوالحسن علی بن محمد بن علی بن محمد آل علوی در کتاب خود (المجدی فی انساب الطالبین، ص131) از زبان علان کلابی یکی از معاصرین سید محمد، درباره جایگاه و مقام بالای ایشان مینویسد:
«من در زمان نوجوانی ابوجعفر محمد بن علی هادی (سلام الله علیهما) با ایشان دوست بودم. کسی را باوقارتر و محترمتر و زیرکتر از ایشان ندیدم و با اینکه ابوالحسن او را در حالی که کودک بود در حجاز گذاشت بر وی نظارت داشت و همیشه همراه برادرش ابو محمد بود و او را ترک نمیکرد.»
سید محسن الامین در کتاب (اعیانالشیعه) میگوید:
«سید ابوجعفر محمد فرزند علی هادی علیهالسلام متوفای سال 252ق، سیدی جلیلالقدر و عظیمالشأن بود. شیعه گمان میکرد که ایشان امام بعد از پدرش خواهد بود و وقتی که فوت کرد، پدرش به برادرش ابیمحمد وصیت کردند و وقتی که پدرش بهسوی عراق برده شد ایشان در مدینه، کودکی بیش نبود؛ و بعد از چند دهه بهسوی پدرش در سامرا به راه افتاد و وقتی میخواست به حجاز بازگردد و در حین بازگشت در 9فرسخی سامرا در روستایی بهنام بلد مریض شد و همان جا درگذشت و در نزدیکی آن دفن شد. در حال حاضر بارگاه او زیارتگاهی معروف است.»
شیخ عباس قمی در منتهیالامال میگوید:
«و اما سید محمد، مُکنی به اباجعفر که ایشان به جلالت قدر و عظمت شأن معروف بودند و در فضل او همین بس که ایشان شایستگی و صلاحیت امامت را داشتند و چون فرزند بزرگ امام علی هادی علیهالسلام بودند شیعه گمان میکرد که ایشان بعد از پدرشان امام هستند؛ ولی در حیات پدر و قبل از ایشان فوت کردند.»
محمدرضا عباس دباغ میگوید:
«ایشان ـسید محمدـ فقیه و عالم و عابد و طاهر بوده است. او میخواست قیامی علیه حجاز به پا کند و در زمان حیات برادرش به مسافرت رفت تا اینکه به بلد رسید. در سرزمین سیاه (عراق) وفات نمودند و در همانجا مدفون شدند و برایش بارگاهی هست و کسی است که به سید و سبعالدجیل معروف است.»
سرورمان سید محمد فرزند علی هادی علیهالسلام در سال 254ق وفات نمودند و برادرش بر او بسیار داغدار شد و دربارۀ علت مرگ وی ـدر مکانی که اکنون معروف به دجیل است، بهسبب نزدیکبودنش به رودخانۀ معروف دجیلـ روایت شده است که برای امام هادی (ع) صدقات و موقوفاتی از قبیل روستا و زمینهایی در نزدیکی بلد بود و فرزندش ابوجعفر، محمد متولی امر آنها بود و در یکی از سفرهایش برای رسیدن به امور آنها این بیماری او را غافلگیر کرد و وی درگذشت.
با وجود این شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه حکومت عباسی در مرگ وی دست داشته است ، امری که از خلفای عباسی بعید نیست و تاریخ خونین آنها شاهد جنایاتشان علیه علویان است.
برای شخصیت بزرگی مانند شخصیت سید محمد، با این همه عظمت و برتری و جلالت قدری که داشتند و در بین مردم شایع شده بود که ایشان امام پس از پدرشان هستند، طبیعی است که وی در صدر لیست عباسیان قرار گیرد که قصد داشتند وی را از نظر جسمی از بین ببرند؛ که این نظر شیخ باقر شریفالقریشی در کتاب خود (زندگی امام حسن عسکری(ع)، ص 24 و 25) بدان اعتماد کرده است.
او میگوید: «ابوجعفر ـیعنی سید محمدـ به بیماری شدیدی مبتلا شد و این بیماری شدیدتر شد و ما علت بیماری او را نمیدانیم که آیا وی توسط دشمنان و حسودان عباسی مسموم شدند؟ کسانی که جلال و شکوه ایشان را در بین تودههای مردمی نمیتوانستند ببینند.»
همچنان که سید محمدکاظم قزوینی در کتاب خود (امام حسن عسکری(ع) از مهد تا لحد، ص23) عدم مرگ طبیعی ایشان را ترجیح داده است؛ بهگونهای که میگوید: «ما دلیل مرگ سید محمد در آن سن را نمیدانیم و اینکه مرگ وی مرگ طبیعی بوده را مشکوک میدانیم؛ زیرا دشمنان از هر فرصتی برای بریدن خط امامت در اهلبیت (علیهالسلام) استفاده میکردند. شاید وقتی فهمیدند که سید محمد فرزند ارشد پدرش است و نیز کاندیدای امامت پس از پدرش هستند، او را همان طور که قبلاً پیشینیان او را کشته بودند، به قتل رساندند.
علاوه بر آن روایات متواتری که از امامان نقل شده، تأیید میکنند که آنان (علیهالسلام) با کشتن یا زهر میمیرند؛ از جمله سخنان امام صادق (علیهالسلام) است که میفرمایند: «از ما کسی نیست مگر اينكه يا مسموم میشود يا به قتل میرسد.»
و شیخ طوسی (در کتاب غیبت،ص 388) روایت میکند: که پیامبر و امامان جز با شمشیر یا زهر نمردند و در این باره امام رضا علیهالسلام میفرماید که ایشان مسموم شده است؛ همچنان فرزندش و فرزند فرزندش؛ و بر اساس این عقیده، سید محمد خداوند به او شهادت با صدیقان و صالحان را ارزانی داد و با کرامتهای شگفتآور و معجزات درخشان که خاصه و عامۀ مردم از او روایت کردهاند، دوستدارش نمود.
برای سید محمد علیهالسلام همین کفایت میکند که قائم آل محمد به او سلام میدهد و به زیارت وی میرود و از وی بهعنوان امام یاد میکند، جایی که امام احمدالحسن علیهالسلام در داستان دیدار میفرمایند: سپس به بلد برگشتم و امام محمد علیهالسلام را زیارت کردم.
پس سلام بر او در روزی که به دنیا آمد و روزی که به شهادت رسید و روزی که مبعوث میشود.
و سپاس خداوند دو جهان و صلوات خداوند بر محمد و آل محمد، ائمه و مهدیین و سلم تسلیماً کثیراً