متن شبهه:
این احتمال وجود دارد که در حدیث وصیت تصحیف اتفاق افتاده باشد و آخر آن فلیسلمها الی «ابیه» باشد نه «ابنه»؛ در نتیجه این حدیث به معنای رجعت بعد از امام مهدی(ع) ودوازده امام خواهد بود!
منابع شبهه:
1. فرقه احمداسماعیل در بوته نمود و نقد، اکبر بیرامی، ص358.
1-بیان احتمال تصحیف صحیح نیست؛ زیرا تصحیف نوعی تأویل بوده و خلاف ظاهر است؛ پس مدعی باید برای ادعای تصحیف، ادلهای محکم ارائه کند؛
2-زمانی میتوانیم احتمال تصحیف را صحیح بدانیم که ثابت شود امام حسین(ع) مستقیماً بعد از امام دوازدهم رجعت میکند؛ در حالی که طبق روایات حق برخلاف این است؛
3-احتمال تصحیف پذیرفتنی نیست؛ به این دلیل که میدانیم اسامی امام حسین(ع)، احمد، عبدالله و مهدی نیست؛
4-روایاتِ صریح دلالت بر این دارد که مهدیین بعد از صاحبالزمان(ع) از اولاد ایشان هستند نه اینکه از پدران ایشان باشند.
پاسخ تفصیلی:
در روایت معروف وصیت شب وفات پیامبر(ص) -که تنها وصیت بهجایمانده از ایشان(ص) است که در آن اسامی اوصیایش تا قیام قائم را ذکر کرده است-، رسولالله(ص) اشاره به دو جایگاه برای اوصیای پس از خود نموده و به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند:
«يَا عَلِيُّ إِنَّهُ سَيَكُونُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً وَ مِنْ بَعْدِهِمْ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً فَأَنْتَ يَا عَلِيُّ أَوَّلُ الِاثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً»
«ای علی بعد از من، دوازده امام است و بعد از آنان دوازده مهدی است و تو ای علی اولینِ دوازده امام هستی… .»
و رسول خدا بعد از ذکر تکتک اسامی ائمۀ دوازدهگانه فرمودند:
«فَذَلِكَ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً ثُمَّ يَكُونُ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً (فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ) فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ أَوَّلِ الْمُقَرَّبِينَ لَهُ ثَلَاثَةُ أَسَامِيَ اسْمٌ كَاسْمِي وَ اسْمِ أَبِي وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ وَ أَحْمَدُ وَ الِاسْمُ الثَّالِثُ الْمَهْدِيُّ هُوَ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِين.» [1]
«و اینها دوازده امام، سپس بعد از او [امام دوازدهم] دوازده مهدی است، که [اگر زمان وفاتش رسيد]، آن را به فرزندش، اول مقربان تسليم کند، که سه نام دارد، نامی همنام من و نام پدرم و آن عبدالله و احمد است و نام سومش مهدی است. او اولينِ مؤمنان است.»
قطعاً اینگونه صحیح نیست که هرکس از راه برسد و به حدیثی که دیگری احتجاج میکند با احتمال تصحیف، اشکال کند؛ چراکه در این صورت هرکس میتواند به راحتی روایتی که با هوای نفسش موافق نبوده را با ادعای تصحیف، رد کند. چیزی که مطلوب است این هست که شخصِ مدعیِ تصحیف باید دلیل محکم بر ادعای خویش ارائه دهد.
تصحیف، بحثی در علم درایه و حدیثشناسی است که تعریف، اقسام، قواعد و عوامل خود را دارد؛ لذا در بحث علمی باید با نگاهی جامع و بهدور از تعصب به آن پرداخت نه اینکه بدون انصاف علمی، آن را دستاویزی برای تحریف حقایق قرار داد. اساساً تصحیف به معنی تغییر کلمات یا عبارات در احادیث به دلیل سهو نسخهبردار یا از روی عمد یا هر عامل دیگر است.
روشن است که مبحث تصحیف زمانی قابل طرح است که برداشت ابتدایی از یک دلیل با ادلۀ دیگر متعارض باشد؛ لذا برای رفع تعارض مجبوریم با طرح احتمال تصحیف، تعارض بدوی را حل کرده و بین ادله جمع کنیم. به عبارت بهتر تصحیف خلاف ظاهر بوده و نوعی تأویل است لذا نیاز به ذکر قرائن دارد.
پاسخ به این استدلالِ حر عاملی بسیار ساده هست به این سبب که چیزی که حر عاملی بهعنوان دلیل به آن استناد کرده در اصل خود همان ادعاست؛ به این صورت که ابتدا باید با دلیل قطعی یعنی یا آیۀ قطعیالدلالهای از قرآن یا روایت متواتر و محکم ثابت شود که رجعت امام حسین(ع) مستقیماً بعد از امام مهدی(ع) است؛
در مرحلۀ بعدی به آن بهعنوان یک قرینه استناد میشود، و از آنجایی که نهتنها دلیلِ قطعی بر این ادعا وجود ندارد؛ بلکه یمانیون دلایلی نیز ارائه میدهند مبنی بر اینکه رجعت بعد از امامی است که فرزند ندارد و میدانیم که با توجه به دلایلی که بارها توسط انصار امام مهدی(ع) در کتابهاشان بیان شده است امام مهدی(ع) قطعاً فرزندانی دارد که وصیِ ایشان هستند؛ در نتیجه رجعت بعد از مهدی دوازدهم است که فرزندی برای ایشان موجود نیست تا خلافت را به او تسلیم کند.
«…اما اینکه حر عاملی احتمال داده است که کلمۀ «ابن = پسر» تصحیف شده باشد و «ابیه = پدرش» صحیح بوده است، نکتهای است که به ما نشان میدهد او متوجه شده است که این پسر، بعد از پدرش حکومت میکند و در نتیجه صاحب نامهای سهگانه خواهد بود؛ بنابراین مجبور شده تصحیف را محتمل بداند؛ زیرا چنین خیال کرده است که این معنا با معتقدبودن به رجعت، تعارض دارد.
ما این مسئله را قبلاً بهتفصیل بحث و بررسی کردیم و دانستیم که تعارضی میان رجعت و مهدیین وجود ندارد؛ زیرا رجعت پس از مرگ آخرین مهدی واقع خواهد شد و آخرین مهدی همان قائمی است که امام حسین بر او رجعت خواهد فرمود.» [پاسخ به نوشتههای معاندان، ص335]
اما با وجود اینکه دلیلی بر اثبات تصحیف وجود ندارد وتنها دلیلی که حر عاملی به آن اشاره کرده (رجعت مستقیماً بعد از امام مهدی(ع) است) پاسخ داده شد ما در خود متن حدیث وصیت قرینهای مشاهده میکنیم که دلالت بر این دارد که امکان منطبقشدن آن بر امام حسین(ع) ممکن نیست؛ چراکه میدانیم اسامی امام حسین(ع) اصلاً احمد، عبدالله و مهدی نیست، و کسی که میگوید این نامها میتواند اسامی امام حسین(ع) باشد قطعاً باید قرینهای جداگانه مبنی بر اینکه این سه اسم بر امام حسین(ع) منطبق میشود ارائه دهد.
اما باز هم یمانیون در پاسخدادن پیشقدم شده و قرینهای ارائه میدهند که نشان از این دارد که احمد، عبدالله و مهدی نمیتواند بر امام حسین(ع) منطبق شود؛ زیرا همان طور که در روایت حذیفة ابن یمان[2] مشاهده میکنیم «احمد، عبدلله، مهدی» کسی است که وظیفۀ بیعتگرفتن دربین رکنومقام را برعهده دارد؛ در حالی که امام حسین(ع) (بر اساس اعتقاد مخالفین دعوت یمانی) قرار است بعد از وفات امام مهدی(ع) تشریف بیاورند؛ پس این چگونه ممکن است که امام حسین(ع) همان بیعتگیرنده بین رکنومقام باشد؟
«… اشکال ششم: احتمال تصحيف در کلمۀ اِبنِهِ (فرزندش).
شيخ حُر عاملی در کلام خود مىگويد: «… احتمال مىرود لفظ اِبنِهِ تصحيف شده باشد و در اصل “ابيه” بوده و مقصود از آن امام حسین(ع) باشد؛ چراکه بسياری از روايات از رجعت امام حسین(ع) در هنگام وفات امام مهدی(ع) سخن گفتهاند که حضرت را غسل مىدهند… .» [3]
پاسخ:
اول: ادعای تصحيف، فقط يک احتمال است که ممکن نيست بر آن تکيه کرد، با وجود تصريح روايات به اينکه مهديين از نسل امام مهدی هستند، و روايات عدم درستبودن آن احتمال را برطرف کردهاند، و آن به تصريحشان به وجود فرزندی برای امام مهدی که در زمان غيبتش از وی اطلاع دارد و ايشان همان مولايی هستند، که مسئول امر ايشان است.
اباعبدالله الصادق(ع) فرمود: «إنّ لصاحب هذا الأمر غيبتين: أحداهما تطول حتى یقول بعضهم: مات، ویقول بعضهم: قتل، ویقول بعضهم: ذهب حتى لا يبقى على أمره من أصحابه إلاّ نفر يسير لا يطلّع على موضعه أحد من ولده ولا غيره إلاّ المولى الذي يلي أمره.» [4]
«برای صاحب اين امر، دو غيبت است: يکی به حدی طول مىکشد که برخی مىگويند: مرده و برخی مىگويند: کشته شده و برخی مىگويند: رفته است، تا آنجا که از اصحابش بر امرش عدۀ کمى باقی مىمانند و هيچکس از فرزندانش و غيره از موضع و جايگاه ايشان آگاهی ندارد؛ جز آن مولايی که امر ايشان را بر عهده مىگيرد.»
«إنّ لصاحب هذا الأمر غيبتين: إحداهما تطول حتى یقول بعضهم: مات، وبعضهم يقول: قتل، وبعضهم يقول: ذهب، فلا يبقى على أمره من أصحابه إلا نفر يسير، لا يطلع على موضعه أحد من ولي ولا غيره، إلاّ المولى الذي يلي أمره» وعلّق عليه النعماني بقوله: ولو لم يكن يروى في الغيبة إلاّ هذا الحديث، لكان فيه كفاية لمن تأمله.» [5]
«برای صاحب اين امر، دو غيبت است: يکی به حدی طول مىکشد، که برخی مىگويند: مرده و برخی مىگويند: کشته شده و برخی مىگويند: رفته است؛ تا آنجا که از اصحابش بر امرش عدۀ کمى باقی مىمانند و هيچ ولی و غيره از موضع و جايگاه ايشان آگاهی ندارد؛ جز آن ولی که امر ايشان را برعهده مىگيرد.»
و نعمانی در خصوص آن، مىگويد: و اگر در خصوص غيبت ايشان، حديثی روايت نشود؛ مگر اين حديث، آن کفايت میکند، برای کسی که تأمل کند.
«… ثم قام إليه رجل من صلب أبيه وهو من أشد الناس ببدنه وأشجعهم بقلبه ما خلا صاحب هذا الأمر، فيقول: يا هذا ما تصنع، فوالله إنك لتجفل الناس إجفال النعم أفبعهد من رسول الله أم بماذا؟! فيقول الم ولى الذي ولي البيعة: والله لتسكتن أو لأضربن الذی فيه عيناك. فيقول القائم: أسكت يا فلان، أي والله إنّ معي عهد من رسول الله هات لي العيبة، فيأتيه فيقرأ العهد من رسول الله فيقول: جعلني الله فداك أعطني رأسك اقبله، فيعطيه رأسه فيقبل بين عينيه، ثم يقول: جعلنی الله فداك جدد لنا البيعة، فيجدد لهم البيعة… .» [6]
«سپس مردی از نسل پدرش، بر او بر مىخيزد که قویترين مردم در جسم و شجاعترين آنان در قلب است؛ و آن غير از صاحب امر است و مىگويد: شما چکار مىکنيد؟! به خدا سوگند که داريد مردم را همان گونه که چهارپايان فرار میکنند فراری میدهید؛ آيا طبق عهد رسولالله عمل مىکنيد يا به چيز ديگر؟!
و مولايی که مسئولیت گرفتن امر بيعت را برعهده گرفته، مىگويد: به خدا سوگند، ساکت مى شوی يا سرت را قطع کنم. و قائم مىفرمايد: فلانی آرام باش، آری به خدا سوگند، عهدی از رسولالله دارم و صندوقچه را برايم بياوريد، و آن را برايش مىآورند و عهدی را میخواند که از رسولالله(ص) دارد،
و آن فرد میگويد: فدايتان شوم، بگذاريد سرتان را ببوسم؛ سپس پيشانی حضرت را مىبوسد و سپس مىگويد: فدايتان شوم، بگذاريد تجديدبيعت کنيم؛ پس تجديدبيعت میکنند... .»
«يکون لصاحب هذا الأمر غيبة في بعض هذه الشعاب وأومى بيده إلى ناحية ذي طوی – حتى إذا كان قبل خروجه أتى المولى الذي كان معه حتى يلقى بعض أصحابه فيقول: كم انتم هاهُنا؟ فيقولون: نحو من أربعين رجلاً. فيقول: كيف انتم ولو رأيتم صاحبكم؟ فيقولون: والله لو ناوى بنا الجبال لناويناها معه، ثم يأتيهم من القابلة ويقول: أشيروا إلى رؤسائكم أو خياركم عشرة فيشيرون إليهم فينطلق بهم حتى يلقوا صاحبهم ويعدهم الليلة التي تليها... .» [7]
«برای صاحب اين امر، غيبتی در يکی از اين درههاست –حضرت با دست خويش به منطقۀ ذو طوی، اشاره کردند- تا آنکه قبل از خروجش، خدمتکار [مولا] مخصوص او که پيوسته با اوست بيايد که با برخی اصحابش دیدار کند و مىفرمايد: شما چند نفر هستيد؟ مىگويند: حدود چهل نفر. مىفرمايد: اگر شما صاحب خود را ببينيد، چه خواهيد کرد؟ مىگويند: به خدا سوگند اگر ما را دستور فرمايد که کوهها را از جا بر کنيم، در رکاب او خواهيم کَند. سپس سال بعد، نزد آنان مىآيد و مىفرمايد: ده نفر از خودتان را انتخاب کنيد. آنان نيز انتخاب میکنند؛ پس مولا به همراه آنان، بهسوی صاحبشان مىرود، تا اينکه صاحبشان را ببينند و او ايشان را وعدۀ فرداشب مىدهد... .»
و شيخ مفيد در ارشاد از امام رضا(ع) روايت میکند و مىفرمايد: «کأني برايات من مصر مقبلات خضر مصبغات حتى تأتي الشامات فتُهدى إلى ابن صاحب الوصیات.» [8]
«گويا مىبينيم که درفشهای سبز، از مصر بهسوی شامات حرکت میکنند و به فرزند صاحبوصايا هدايت مىشوند.»
اين اعتقاد او، بهسبب روايتی است که شيخ نعمانی در کتاب غيبت خود ذکر کرده است: محمد بن عبدالله بن جعفر حميری از پدرش از علی بن سليمان بن رشيد، از حسن بن علی خزاز، مىگويد: «دخل علي بن أبي حمزة، على أبي الحسن الرضا فقال له: انت إمام؟ قال: نعم، فقال له: إني سمعت جدك جعفر بن محمد، يقول: لا يکون الإمام إلاّ وله عقب. فقال: أنسيت يا شيخ أو تناسيت؟ ليس هكذا قال جعفر، إنما قال جعفر: لا يکون الإمام إلاّ وله عقب، إلاّ الإمام الذي يخرج عليه الحسین بن علي، فإنه لا عقب له، فقال له: صدقت؛ جعلت فداك، هكذا سمعت جدّك يقول.» [9]
«علی بن ابی حمزه، بر ابوالحسن الرضا وارد شد و عرض کرد: شما امام هستيد؟ حضرت فرمود: آری. عرض کرد: از جدتان جعفر بن محمد شنيدم که فرمود: امامى نيست؛ مگر اينکه جانشينی (فرزند) داشته باشد.
حضرت فرمود: ای شيخ، فراموش کردی يا خود را به فراموشی مىزنی؟! جعفر(ع) اين چنين نفرمود؛ بلکه فرمود: کسی امام نمیشود؛ مگر اينکه جانشينی (فرزند) داشته باشد، به جز امامى که امام حسين بر وی خروج کند و او جانشينی (فرزندی) ندارد. علی بن ابی حمزه عرض کرد: فدايتان شوم، شما درست فرموديد، به همين ترتيب از جد شما شنيدم.»
و آن هنگامى که روايت، بيان میکند به اينکه امامى که امام حسين بن علی، بر ايشان خروج مىکند، جانشينی (فرزند) ندارد و آن هنگامى که مقصود از لفظ امام، در اين روايت امام مهدی، محمد بن الحسن عسکری نیست؛ بلکه او دوازدهمين مهدی از ذريۀ امام مهدی است و اينچنين مىتوان بين رواياتی که بر اثبات ذريۀ امام محمد بن الحسن عسکری(ع) دلالت میکند و بين روايتی که مىگويد به اينکه امامى که حسين بن علی(ع) بر او خروج مىکند، جانشينی ندارد؛ و بين روايات مهديين، نوعی پيوستگی و هماهنگی ايجاد میشود.
بعد از وفات امام محمد بن الحسن عسکری، زمان رجعت آغاز میشود، و لذا در مقابل روايات مهديين ديدگاهی منفی داشتند؛ کسانی که اين روايات را رد کردند، کسانی که آنها را به مسئلۀ رجعت ربط دادند و از ميان کسانی که آنها را به امر رجعت تعبير کردند، همان حر عاملی بود.
سپس بعد از اينکه حر عاملی، احتمال تصحيف کلمۀ (ابنه) را به (ابيه) –که مقصود از پدرش يعنی امام حسين– مىدهد، در خطای ديگری مىاُفتد و آن احتمال تصحيف، بهسبب ذکر سه نام (احمد و عبدالله و مهدی) اشکال به حساب آيد؛ هيچکدام از اين نامها بر امام حسين مطابق نيستند، و حتی اگر از باب جدال، تصحيف را قبول کنيم، چيزی که حر عاملی خواسته است، بر اينکه روايات بر رجعت حمل مىشوند، ثابت نمىشود.
در اينجا حر عاملی سعی کرده آنچه را در آن گير کرده از خود دفع کند و مىگويد: « و بهسبب وجود آن سه اسم منافاتی وجود ندارد به اينکه احتمال تعدد نامها و القاب، برای هر يک از آنها باشد، و اگر يکی از آنها ظاهر شود و بقيه ظاهر نشوند و آن بهسبب احتمالِ قراردادن نامها در آن زمان برای ايشان بوده و آن هم بر اساس حکمت اقتضای الهی باشد.» [10]
و اينچنين توجيه دومى را بر اساس احتمال بنا مىسازد، و ايشان احتمال مىدهد که اين تعدد نامها و القاب، برای هر امام از ائمه(ع) است و در اينجا احتمال مىرود که اين سه نام (احمد و عبدالله و مهدی) نامهای امام حسين در رجعت هستند؛ آن هم بر اساس وضع نامها در زمان رجعت، به مقتضای حکمت و اقتضای الهی.» [گفتگوی داستانی، ج3، ص 47الی52]
منابع:
[1] الغیبة، شیخ طوسی، ص 151.
[2] عَنْ حُذَيْفَةَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) وَ ذَكَرَ الْمَهْدِيَ فَقَالَ: إِنَّهُ يُبَايَعُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ اسْمُهُ أَحْمَدُ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ الْمَهْدِيُّ فَهَذِهِ أَسْمَاؤُهُ ثَلَاثَتُهَا، حذیفه یمانی نقل میکند: از رسول خدا(ص) شنیدم که مهدی را یاد کرد و فرمود: با او بین رکنومقام بیعت میشود. نامهای او احمد و عبدالله و مهدی است و این سه نامهای او هستند. [الغیبة، شیخ طوسی، ص 454]
[3] الإيقاظ من الهجعة، ص370.
[4] غيبت طوسی، ص162.
[5] غيبت نعمانی، ص176.
[6] بشارة الاسلام، ص227 .
[7] غيبت نعمانی، ص187 .
[8] الارشاد، ص250.
[9] غيبت طوسی، ص224؛ دلائل الامامة، ص435.
[10] الإيقاظ من الهجعة، ص370.
عیسی به آمدن مدعیان دروغین بسیاری هشدار داده است، اما نگفته هر مدعیِ پساز او کذاب است. به قلم: متیاس… Read More
مصیبت برتر قسمت دوم به قلم: نازنین زینب احمدی مقدمه در بخش پیشین این مجموعه، با تکیه بر اهمیتی که… Read More
گفتوگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت دوم) به قلم: متیاس الیاس از پیشنهادِ رفتن نزد کشیش استقبال کرد… Read More
به قلم: شیث کشاورز امروزه نظریه تکامل (فرگشت) نظریهای است که در جامعۀ علمی، بهطور گسترده بهعنوان توضیحی کاملاً… Read More
پاسخ به تئوفان اعترافکننده | قسمت چهارم به قلم: ارمیا خطیب • پیشگفتار در قسمت پیشین به سه ادعای تئوفانس… Read More
وظیفۀ مؤمنان در قبال رؤیا در پیشگاه فرستادۀ الهی به قلم: نوردخت مهدوی مقدمه رؤیا، سفری شیرین و روحانی است… Read More