«احمد بصری در این بخش، با اشاره به فرضیههای گوناگون درباره پیدایش جهان، بدون آنکه آنها را مورد بررسی علمی قرار دهد، ناگهان به این نتیجه رسیده است که هیچکدام از این فرضیهها مورد قبول نیست و پیدایش جهان معجزهای از جانب خداوند است.
چنانچه گفته است: «هیچ فرضیه علمی و معتبری که بتواند داستان پیدایش حیات روی زمین را به شکلی منطقی و قابل قبول و بدون فرض گرفتن اموری که تحقق آنها از نظر علم بسیار دشوار است، توضیح دهد، وجود ندارد. در نتیجه فرصت منطقی و قابل قبولی دست میدهد که دخالت خدا و بعد متافیزیکی (غیبی) را به عنوان یک فرضیه بپذیریم تا به موازات نظریههایی که تحقق آنها بسیار دشوار است، چگونگی وقوع حیات را توضیح دهد».
جناب هوشیار متأسفانه حتی فرق بین پیدایش حیات بر روی سیاره زمین با پیدایش جهان (کیهان) را نمیداند و چنین فردی بهزعم خودش میخواهد مطالب علمی فصل دوم را که دربارۀ پیدایش و تکامل حیات است نقد کند!
اما نویسنده باید بداند احمدالحسن در ابتدای فصل دوم به شرح فرضیات پیدایش حیات پرداخته است و اساساً دربارۀ پیدایش جهان سخن نگفته است؛ بلکه نظریۀ مهبانگ و دلالت آن بر وجود اله را در فصل ششم بررسی کرده است.
«فرض کنیم اولین معجزه به وقوع پیوسته و اسیدهای آمینهای بر روی زمین در شرایط استثنایی مناسب برای پیدایش یا رسیدن آن، تشکیل شده است؛ بهعلاوه این اسیدها در موقعیت مناسبی قرار گرفتهاند؛ به گونهای که بر روی زمین در طول یک میلیارد سال در هر ثانیه یک آزمون برای ایجاد پروتئین همانندساز امکانپذیر باشد؛ تعداد آزمونهای قابل انجام برابر با 31.449.600.000.000.000 یا تقریباً ۱۰۱۶×۳ خواهد بود.
اگر این عدد را از تعداد کل آزمونهای قابل انجام کم کنیم، درمییابیم که ما به تعداد ۱۰۴۱×9999999999999999999999997/۳ یعنی حدود ۱۰۴۱×۹/۳ آزمون دیگر نیاز داریم تا رخداد مدنظر امکانپذیر شود. همان طور که میبینیم اگر برای رویداد هر آزمون یک ثانیه در نظر بگیریم، در طول یک میلیارد سال تقریباً روی رقم آن هیچ تاثیری نمیگذارد!
اگر به روش دیگری محاسبه کنیم، یعنی ببینیم که در هر یک ثانیه از یک میلیارد سال، چند آزمون لازم است تا در چهارچوب احتمالات، به نتیجۀ قابل قبول برسیم، باید تعداد رویدادهای لازم را بر زمان لازم یعنی یک میلیارد سال تقسیم کنیم. نتیجه عدد ۷۱۸۷۶۳/۱۲۷۱۸۷۶۲۷۱۸۷۶۲۷۱۸۷۶۲۷۱۸۷۶۲ یعنی تقریباً ۱۰۲۵ خواهد بود؛ به عبارت دیگر ما نیاز داریم که در طی یک میلیارد سال در هر ثانیه به تعداد ۱۰۲۵ (عدد ۱ و جلوی آن ۲۵ صفر یا ده میلیون میلیون میلیون میلیون) آزمون ممکن روی مواد اولیه انجام شده باشد، تا این خواسته جامۀ عمل بپوشد و این رقم بسیار تخیلی است!
به عنوان مثال اگر تعداد ترکیبهای اسیدهای آمینه در پروتئین مطلوب ۵۰ باشد، احتمال اینکه همۀ این ۵۰ مولکول اسیدآمینه چپ گرد باشند ۵۵۰/۰ یا (یعنی حدود ) است.
این احتمال بسیار اندک است. با اجتماع همۀ این حوادث بسیار نادر و با احتمالی در حد صفر و قرارگرفتن این گامها به دنبال یکدیگر که برای پیدایش نخستین پروتئین لازم است، مسئلۀ امکانپذیربودن تقریباً منتفی میشود و انجام این عمل شبهمحال خواهد بود.» [2]
و از آنجا که نویسندۀ مقاله در فهم مسائل زیستشناسی و ریاضیات ضعیف است، فکر میکند احمدالحسن مطالب آسان را سخت بیان کرده است! و حال آنکه واقعیت خلاف آن است؛ اتفاقا احمدالحسن در کتاب توهم بیخدایی مسائل پیچیدۀ علمی را با سادهترین زبان ممکن بیان کردهاند و البته اینکه افرادی نظیر نویسنده حتی این مطالب آسان را نیز نمیتوانند درک کنند، مشکل از خودشان است که باید وقت بگذارند و به جای نوشتن نقدهای سطحی و تکفیر دیگران، متواضعانه کتب علمی را مطالعه کنند و باورهای خود را با علم مطابقت دهند.
اولاً مهبانگ چه ارتباطی با پیدایش حیات دارد؟!
«واقعیت آن است که هر انسان منصفی بهروشنی درمییابد نظریاتی که تاکنون در خصوص پیدایش مطرح شده، علمی و دقیق نبوده و بههیچوجه بر مبنای واقعیتها استوار نشده است؛ بلکه اینها مباحثاتی است بر این پایه و فرض که غیر از طبیعت چیز دیگری وجود ندارد و همهچیز باید فقط طبق قوانین و چهارچوبهای طبیعی توضیح داده شود؛ حتی اگر در این خصوص زنجیرهای ازفرضیههای خیالی پیدرپی مطرح شود که حتی تحقق یکی از آنها نیز نزدیک به محال باشد، چه برسد به اینکه همۀ این فرضیهها بخواهد یکی پس از دیگری به وقوع پیوسته باشد. عقل حکم میکند که چنین احتمالاتی که درصد محققشدنشان بسیار اندک و نزدیک به صفر است، اگر به این صورت پشتِسرهم و پیدرپی رخ دهد، در واقع رخدادن این رویدادها به وقوع معجزهای اشاره دارد و بیانگر آن است که کسی این امور را به این صورت اجرا و هدایت میکند، تا سرانجام به این نتیجه که همان پیدایش حیات بر روی زمین است، برسد.
از آنجا که تاکنون هیچ نظریۀ علمی که بتواند پیدایش حیات را به گونهای علمی، مقبول و مستند به دلایل قطعی توضیح دهد، یافت نشده است، کار به جایی رسیده است که داوکینز در کتاب خود بهنام «ساعتساز نابینا»، از احتمال بهوجودآمدن چیزی شبیه به معجزه سخن میگوید؛ درست مانند شخصی که وقتی انتظار برخورد صاعقه به خودش را داشته باشد، دقیقاً در همان موقع، صاعقه به وی برخورد کند؛ یا همان طور که در کتاب گینس هم ثبت شده است، صاعقه شش بار به یک نفر برخورد کند! یا وی این بحث را مطرح کرده است که آنچه در کوتاهمدت معجزه تلقی میشود، در درازمدت یعنی هنگامی که زمان کافی وجود دارد، دیگر معجزه به شمار نمیرود! یعنی وی فرض کرده پیدایش سلول معجزه است، ولی این معجزه نسبی است و به طول زمان بستگی دارد.
جانداران هرگز نمیتوانند کاملاً با هم بیارتباط باشند؛ زیرا تردیدی نیست که حیات به آن صورتی که ما میشناسیم فقط یک بار بر روی کرۀ زمین پدیدار شده است. [4]
نتیجهگیری از آنچه گذشت: در خصوص پیدایش حیات، هیچ تفسیر و توضیح علمی، منطقی و مستند به ادله یا حتی پذیرفتهشده برای دانشمندان وجود ندارد.
چه بسا در نظریۀ سوپ، اگر فرض معجزه یا دخالت نیروهای غیبی مطرح باشد، تا محیط سوپ نخستین را برای پیدایش حیات مساعد سازد، دورتر از بهوجودآمدن طبیعی سوپ و بهاندازهبودن آن و ایجاد پروتئین درون آن نیست.
شاید روا باشد بگوییم: فرضگرفتن وجود معجزۀ الهی ـپس از آنکه وجود خدا را ثابت کردیمـ منطقیتر از فرضگرفتن همانندسازهای کریستالی یا همانندسازهای گِلی باشد.
این موضوع در خصوص فرضیۀ سوپ اسیدهای آمینه نیز صادق است. حتی اگر ما امروز در آزمایشگاه، سوپ نخستین تولید کنیم، و اگر فقط در تولید سوپ نخستین دخالت کنیم، نه بیشتر، این انتظار نمیرود که از درون آن، پروتئین همانندساز یا اسید ریبونوکلئیک(RNA) تولید شود.
بنابراین دخالت خارجی ضروری میشود؛ یعنی عاملی که ترکیبات شیمیایی، کریستالها، مولکولهای خاک رُس، یا اسیدهای آمینه را به ترکیبات همانندساز کشانیده و در نتیجه منجر به تولید حیات نخستین شده باشد. حال که چنین است، چرا این دخالت که به پیدایش حیات منجر شده است، دخالت غیبیِ الهی نباشد؟! خصوصاً پس از آنکه وجود خدا را ـهمان طور که در فصول بعدی خواهد آمدـ اثبات کنیم.
هدف من از بیان آنچه گذشت، انکار فرضیۀ پیدایش حیات یا ایجاد پروتئین همانندساز در صورتی که ماده، شرایط و زمان مناسب فراهم شود، نیست؛ بلکه به عقیدۀ من، همان طور که در کلام ائمه b وارد شده و همان گونه که کیهانشناسان و زیستشناسان انتظارش را دارند، هستی مملو از موجودات زنده است و ما در این کیهان تنها نیستیم. آنچه قصد توضیحش را دارم این است که پیدایش حیات، معمای دشواری است که علم آن را حل نکرده و نتوانسته است برای فراهمآوردن ماده و ایجاد شرایط مناسب برای پیدایش حیات یا ـآن طور که ما اعتقاد داریمـ انتقال نقشۀ ژنتیکی اولیه یا انتقال بذر نقشۀ ژنتیکی از مواد شیمیایی غیر زنده، و همچنین موادی که تکامل یافته و در نتیجه به هدف خود که همان تولید انسان و نقشۀ ژنتیکی او بوده رسیده است، راه حلی ارائه دهد.
حتی اگر ما به فرضی که طرف مقابل (مُلحِد) میکوشد آن را صحیح نشان دهد، به دیدۀ مثبت بنگریم؛ یعنی این فرض که همانندسازهای شیمیایی معدنی اولیه که از جنس کریستال یا خاک رس بودهاند، پروتئین را به وجود آوردهاند یا اینکه زمین ظرف سوپی حاوی اسیدهای آمینۀ چپگرد بوده و تعداد آزمونها نیز برای وقوع این احتمال کافی بوده است در حالی که هیچ تفسیرعلمی، منطقی و قابلقبولی برای آمادهبودن این ماده وجود ندارد و تازه پس از همۀ اینها ما به پروتئین مدنظرمان که فقط از اسیدهای آمینۀ چپگرد تولید شده، دست یافتهایم، و اگر چنین چیزی روی دهد، بر واقعیتی که دکتر داوکینز و دیگر ملحدان مشابه وی میکوشند نادیده بگیرند، صحّه میگذارد؛ اینکه نقشۀ ژنتیکی، مرکب، پیچیده، قانونمند و معنادار است و در نتیجه به هدفی میرسد ـکه بعداً این موضوع را تشریح خواهیمکردـ و این خود دلیلی است بر وجود قانونگذار و هدایتکننده.
حال اگر آنها نپذیرند که این قانونگذار یا کسی از طرف او، آن را قانونمند ساخته است، و اینکه این قانون همان دلیل متافیزیکی و غیبی ظهور او بر روی زمین بوده است، و همچنین اصرار داشته باشند که این پدیده فقط از طریق وسایل و ابزار طبیعی پدیدار شده است و لاغیر، چگونه میتوانند غفلت کنند و نادیده بگیرند که رسیدن آن به هدف، قانونمندبودن و معناداربودنش ـ که باعث عملیاتیشدنش شده است ـدلالت دارد بر وجود شخصی هدفگذار که آن را قانونمند کرده و به وسیلۀ آن سخن گفته است؟!
به نظر من هر فرد عاقلی تأیید میکند که اگر زبان ما نشان میدهد که ما گوینده هستیم و میخواهیم به معنایی برسیم، زبان ژنها نیز دلیلی است بر اینکه ورای آن، گویندهای هدفدار وجود دارد؛ به ویژه اینکه وی به اهداف روشن و واضحی که اکنون کاملاً برای ما شناخته شده، رسیده است؛ مانند هوشمندی یا سازوکار بقای موجود برتر.» [5]
در ادامه، نویسندۀ مقاله در صفحۀ 16 پس از ارائۀ مطالبی دربارۀ مهبانگ و آیات مرتبط (که ارتباطی با موضوع پیدایش حیات ندارند) مینویسد:
«به نظر میرسد احمد بصری در مساله پیدایش، سخنی برای گفتن نداشته و به جهت رعایت مراتب بحث، نکات پراکندهای را جمع آوری کرده و به یک نتیجه بدیهی دست یافته است».
این اشکال نیز وارد نیست؛ زیرا وقتی توضیحاتی برای یک موضوع علمی ارائه شده است، چه نیازی است که احمدالحسن نیز توضیحات دیگری را ارائه دهد؟! وی اگر قبل از نوشتن سطور فوق کمی دقیق و خردمندانه مطالب کتاب توهم بیخدایی را مطالعه میکرد، متوجه میشد که احمدالحسن پدیدآیی تصادفی اولین همانندساز بدوی را رد میکند، نه تمامی توضیحات محتمل ارائهشده برای چگونگی روند پیدایش حیات.
و مطلوب آن است که احمدالحسن از باب الزام با یافتههای تأییدشدۀ موجود، واقعیت تکامل و هدفمندی آن را اثبات کند.
——
1. مطابق قرارداد اگر ساختمان فضایی یک اسیدآمینه را در نظر بگیریم، چنانچه عامل NH2 که به کربن آلفا متصل است در طرف چپ باشد، میگوییم که این اسیدآمینه از نوع L یا چپگرد است و هرگاه عامل NH2 در طرف راست کربن آلفا قرار گیرد، میگوییم این اسیدآمینه از نوع ∆ یا راستگرد میباشد. اسیدهای آمینۀ طبیعی همگی از نوع چپگرد هستند. (توضیح مترجم کتاب توهم بیخدایی)
عیسی به آمدن مدعیان دروغین بسیاری هشدار داده است، اما نگفته هر مدعیِ پساز او کذاب است. به قلم: متیاس… Read More
مصیبت برتر قسمت دوم به قلم: نازنین زینب احمدی مقدمه در بخش پیشین این مجموعه، با تکیه بر اهمیتی که… Read More
گفتوگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت دوم) به قلم: متیاس الیاس از پیشنهادِ رفتن نزد کشیش استقبال کرد… Read More
به قلم: شیث کشاورز امروزه نظریه تکامل (فرگشت) نظریهای است که در جامعۀ علمی، بهطور گسترده بهعنوان توضیحی کاملاً… Read More
پاسخ به تئوفان اعترافکننده | قسمت چهارم به قلم: ارمیا خطیب • پیشگفتار در قسمت پیشین به سه ادعای تئوفانس… Read More
وظیفۀ مؤمنان در قبال رؤیا در پیشگاه فرستادۀ الهی به قلم: نوردخت مهدوی مقدمه رؤیا، سفری شیرین و روحانی است… Read More
View Comments
لبيك يا داعي الله
لبیک یا احمدالحسن علیه السلام
اللهم مکن لقائم آل محمد فی الارض
ان شاءالله به حق حضرت زهرا سلام الله علیها به زودی شاهد تمکین قائم آل محمد علیه السلام باشیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد الائمه و المهدیین وسلم تسلیما کثیرا