سید احمد الحسن (ع) داستان دیدار خویش با امام مهدی (ع) را در یکی از خطبههایشان روایت میکنند و میفرمایند: در ضریح امام هادی و عسکری (ع) اولین دیدارم با امام مهدی (ع) در این زندگی دنیا بود. و در این دیدار، امام مهدی (ع) را شناختم. این دیدار از زمانهای طولانی بوده است. و پس از آن، دیدارهایم با ایشان (ع) تکرار شد. ایشان بسیاری از مسائل را برایم روشن نمود. ولی مرا به تبلیغ مسئلهای، به گروه مشخص یا فرد مشخص دستور نداد. بلکه راهنماییهایی بود که درباره من بود و مرا تربیت مینمود و مرا به سوی نیکیهای اخلاق الهی حرکت میداد. و در آن زمان، برخی از علم و شناخت را به من تفضُّل میکرد. و مرا از انحرافات بزرگی که در آن زمان، در حوزه علمیه نجف بود، باخبر نمود؛ چه انحرافات علمی یا عملی اجتماعی و اقتصادی و سیاسی یا انحرافات افرادی که جلوه نمایندگان این حوزه علمیه بودند. این مرحله، برای بنده دشوار بود؛ به این خاطر که از بینبردن آخرین سنگر بود که گمان میکردم نماینده حق در جهان است. این مسئله برای من، مانند گندیدن نمک بود. «هر چه بگندد نمکش میزنند. وای به روزی که بگندد نمک!» در عین حال، این مرحله دردناک و غمگینانه و سختی بود. امام (ع) فساد و ستم را برایم روشن نمود. ولی مرا در وسط راه رها کرد. نمیدانستم چه کنم. آیا از جایی که آمدم، بازگردم؟!
پرسشی که همیشه، آن را متوجه خودم میکردم؟! همیشه پرسش این بود که وقتی حق را شناختم، بین اهل دین و در حوزه علمیه نجف غریب بودم. پس چگونه بین اهل دنیا، غریبتر نباشم؟ در هرحال، روزها و ماهها گذشت. و خداوند خواست که با امام (ع) دیدار کنم و ایشان، این بار مرا به حوزه علمیه در نجف اشرف فرستاد تا آنچه به من خبر داده است را برای گروهی از طلبههای حوزه علمیه مطرح کنم.
مهم میدانم که هرچند خلاصه و مختصر، به این دیدار بپردازم؛ به این خاطر که جلوه تغییر تاریخی در زندگی من بود؛ به این خاطر که اولین باری بود که امام مهدی (ع) در آن، مرا به عمل به شکل آشکارا و محکم در حوزه علمیه نجف اشرف متوجه کرد. هزاران سلام و درود، بر فردی که به آن مشرَّف شود.
داستان این دیدار، این است که من در شبی از شبها، خواب بودم و رویایی در خواب دیدم که امام مهدی (ع) نزدیک ضریح سید محمد (ع) برادر امام عسکری (ع) ایستاده است و به من دستور حضور، برای دیدار خودش را میدهد. پس از این بیدار شدم و ساعت 2 شب بود. 4رکعت نماز شب خواندم. سپس دوباره خوابیدم و دومین رویا را دیدم که نزدیک این رویا بود که امام مهدی (ع) نیز در آن، مکان دیدار با خود (ع) را مشخص نمود.
بیدار شدم و ساعت 4 شب بود. نماز شب را کامل کردم و نماز صبح را خواندم. سپس پس از دو روز از این رویاها، به سوی سامرا مسافرت کردم و امام عسکری (ع) و امام هادی (ع) را زیارت کردم. سپس به بلد بازگشتم و امام محمد (ع) را زیارت کردم. سپس به بغداد و امام کاظم (ع) و جواد (ع) را زیارت کردم. سپس به کربلا و امام حسین (ع) و شهدا (ع) را زیارت کردم. و شبانه در ضریح امام حسین (ع) با امام مهدی (ع) دیدار کردم. سپس در روز بعد و هنگام صبح، در مقام امام مهدی (ع) با ایشان دیدار کردم که در پایان «شارع السِدره» بود. به تنهایی در مقام نشستیم که خالی بود و فقط خادم بود که در محل نماز خانمها بود و تقریباً از مکانی که در آن بود، دور بود. درهر حال، این روز 30 شعبان سال 1420ه. ق بود. پس از این دیدار، به منزل بازگشتم و ماه رمضان را با فضل خداوند بر من، روزه گرفتم و بار خود را در پایان ماه رمضان، به سوی نجف بستم. و آغاز به مطرحکردن حقی که شناختم، نمودم و بحث بین من و بین برخی از طلبههای حوزه علمیه بالا گرفت و نتیجهاش قطع رابطه بین من و بین برخی از آنان و اختلاف کامل، با برخی از آنان شد. و برخی از آنان با من موافقت کردند، البته بدون اینکه مرا یاری دهند.
روزها و ماهها گذشت. بلکه تقریباً 3سال گذشت. نه یاور و نه یاریکنندهای از طلبههای حوزه علمیه داشتم. بلکه افرادی بودند که سخن مرا پذیرفتند و با سخنم درباره فساد مالی در حوزه موافقت نمودند. از اینجا بود که حرکت اصلاحی، علیه این فساد مالی آغاز شده بود. ولی باعث اصلاح حقیقی نشد. اما باعث تغییر سیاست مالی برخی از مراجع شد. ولی در حدی نبود که بیان شود. و خوشگذرانی و رفاه، نزد بسیاری از این علما و افراد مرتبط با آنان باقی ماند. و در مقابل آن، جامعه نیازمندی بود که از سختی گرسنگی و بیماری بدنی و روحی درد میکِشیدند و هیچ یک از آنان، برای تغییر این وضعیت دردآور تلاش نمیکردند.
پس از ماههای اندکی، فرآیند اعلام و آشکارکردن ارتباط من با امام مهدی (ع) آغاز شد و اینکه از سوی ایشان (ع) فرستاده هستم. این فرآیند، فقط با اعلام من نبود. بلکه گروهی از طلبههای حوزه علمیه، مسئلهای را که این مطلب را برایشان تاکید کند، در ملکوت آسمانها شنیدند و دیدند. برخی از آنان، مستقیماً با من ارتباط داشتند و برخی از آنان، اصلاً با من ارتباطی نداشتند. گروهی از این طلبهها اصرار کردند که با من بیعت کنند؛ با اینکه سختی این امر را به آنان خبر دادم و اینکه در پایان کار، مرا رها میکنند؛ همانطور که اهل کوفه، مسلم بن عقیل (ع) را رها کردند. ولی آنان بیعت را اینگونه تکمیل کردند که جان و مال و فرزند را فدای من کنند. آنان نسبت به این مسئله تصریح کردند؛ نه اینکه من از آنان، در برابر این مسئله چیزی بخواهم.
این مطلب، در ماه جمادی الاول سال 1423ه.ق بود. پس از این، بسیاری از طلبههای حوزه علمیه بیعت کردند. سپس مقداری ترس برایشان ایجاد شد و نیروهای امنیتی صدام ملعون، شروع به حرکت به سوی من کردند. درنتیجه این گروه متفرق شدند و بیعت را شکستند و هر کدام یا هر جماعتی، برای خودشان دنبال دلیلی برای شکستن بیعت بودند و تهمتی بیان میکردند که مرا با آن متهم کنند. ولی در پایان، بر دو مسئله اتفاق نظر پیدا کردند:
دوباره و بعد از متفرق شدن این گروه، به خانه خودم بازگشتم و فقط تعداد اندکی از طلبههای حوزه علمیه و برخی از مومنین، با من ماندند. در این سال 1424ه.ق و در ماه جمادی الاولی، گروهی از این مومنین نزد من آمدند و با من تجدید بیعت کردند و مرا از خانهام بیرون آوردند و دعوت دوباره آغاز شد. در آخرین روز از ماه رمضانِ این سال 1424ه.ق؛ امام مهدی (ع) به من دستور داد که شروع به مورد خطاب قرار دادن همه مردم زمین کنم و هر کدام براساس خود و براساس دستوراتی که از امام مهدی (ع) صادر میشود. در روز سوم شوال، امام مهدی (ع) به من دستور داد که انقلاب علیه ستمکاران را اعلام کنم و دنبال گامها باشم و با شتاب عمل کنم. مردم را به یاری حق و اهلش و عمل برای برپایی حق و بالابردن کلمه «لا اله الا الله» دعوت نمودم. چرا که کلمه «الله» بالاتر است. کلمه «الله» بالاتر است. کلمه «الله» بالاتر است. و کلمه کافران، پایینتر است. “و إن تنصروا الله ينصركم ويثبت أقدامكم” «اگر خداوند را یاری دهید، شما را یاری میکند و گامهایتان را استوار میدارد.» آیا یاوری برای دین خداوند هست؟ آیا یاوری برای قرآن هست؟ آیا یاوری برای ولی خدا هست؟ آیا یاوری برای خداوند سبحان و متعال هست؟
عیسی به آمدن مدعیان دروغین بسیاری هشدار داده است، اما نگفته هر مدعیِ پساز او کذاب است. به قلم: متیاس… Read More
مصیبت برتر قسمت دوم به قلم: نازنین زینب احمدی مقدمه در بخش پیشین این مجموعه، با تکیه بر اهمیتی که… Read More
گفتوگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت دوم) به قلم: متیاس الیاس از پیشنهادِ رفتن نزد کشیش استقبال کرد… Read More
به قلم: شیث کشاورز امروزه نظریه تکامل (فرگشت) نظریهای است که در جامعۀ علمی، بهطور گسترده بهعنوان توضیحی کاملاً… Read More
پاسخ به تئوفان اعترافکننده | قسمت چهارم به قلم: ارمیا خطیب • پیشگفتار در قسمت پیشین به سه ادعای تئوفانس… Read More
وظیفۀ مؤمنان در قبال رؤیا در پیشگاه فرستادۀ الهی به قلم: نوردخت مهدوی مقدمه رؤیا، سفری شیرین و روحانی است… Read More
View Comments
والحمدلله رب العالمین...
مطالب طبق ثقلین مستند اند.