یکی از پاسخهای یمانیون به اشکالِ برخی از مخالفین مبنی بر آمدنِ مهدی اول پیش از وفاتِ امام مهدی (ع) این است که وفات در اینجا بهمعنای رفع است و امام مهدی(ع) در دورۀ غیبت مرفوع شده است؛ چنانکه در قرآن کریم نیز وفات بهمعنای رفع به کار رفته است؛ آنجا که خداوند میفرماید:«إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ»(خدا گفت: اى عيسى، من تو را متوفی کرده و بهسوی خود برمىآورم). (آلعمران، ۵۵)
این در حالی است که مطابق متن صریحِ قرآن و روایات، حضرت عیسی(ع) نمرده و کشته نشده، بلکه زنده است؛ بنابراین وفات در اینجا بهمعنای مرگ نیست، بلکه بهمعنای رفع است؛ چنانکه در ادامۀ همین آیه، به این موضوع اشاره شده است (و رافعک اِلیّ).
– اگر امام مهدی در دورۀ غیبت مرفوع شده است، چگونه وصیت را به سید احمدالحسن تسلیم نمودهاند؟ و اصلاً چگونه او را در این عالم مادی دیدهاند؟!
– خود سید احمدالحسن(ع) نیز به مشاهده و دیدارِ جسمانی با امام مهدی (ع) در همین عالم مادی تصریح کرده است؛ بهعنوان نمونه در بیانیۀ ثوره ضمن تعریفِ ماجرای ملاقاتشان با امام مهدی (ع) میفرمایند:
ختم كلامه بقوله: «بني فديتك عجل». و هذا الكلام في عالم الشهادة الذي نعيش فيه، أي في هذه الحياة الدنيا وليس كشفاً ولا رؤية. أقول هذا لكي لا تبقى حجة لمحتج ولا عذر لمعتذر.» «… [امام مهدی (ع)] کلامش را با این عبارت ختم نمود: پسرم، فدایت شوم عجله کن؛ و این کلام در عالم شهادت بود که در آن زندگی میکنیم، یعنی در این زندگانی دنیا و نه در مکاشفه و رویا. این را میگویم تا حجت و عذری باقی نمانَد.»
– طبق وصیت، امام مهدی (ع) در هنگامِ فرارسیدنِ وفات، وصیت را تسلیم میکند و اگر وفات را بهمعنای رفع هم بگیریم باز اشکال وجود دارد؛ چراکه امام مهدی (ع) از ابتدای غیبت کبری مرفوع شده و در آن زمان نیز مهدی اول وجود نداشته تا وصیت به او تحویل شود و حالآنکه روایت وصیت از تحویل وصیت در هنگامِ وفات (مرفوعشدنِ) امام مهدی(ع) خبر میدهد!
عن محمد بن عيسى، عن أبي عبدالله المؤمن، عن أبي هراسة، عن أبي جعفر عليهالسلام قال: «لو أن الامام رفع من الأرض ساعة لماجت بأهلها، كما يموج البحر بأهله.» (کافی، بصائرالدرجات، کمالالدین) امام باقر(ع) فرمود: «اگر امام لحظهای رفع شود، زمین برای اهلش متلاطم میشود، آنچنان که دریا برای اهلش متلاطم میشود.»
پیش از پاسخ ابتدا باید رفع را تعریف کنیم.
علاوه بر آن، شخص مرفوع میتواند به این جسم مادی بازگردد و دوباره مرفوع شود و این رفتوآمد ممکن است بارها و بارها تکرار شود؛ چنانکه عیسی(ع) زنده و مرفوع است و مطابق اعتقاد مسلمانان، در زمان ظهور برای انجام رسالتی خواهد آمد. همچنین در برخی متون مسیحیان ذکر شده که او پس از رفع، گهگاهی فرود آمده و با حواریون ارتباط گرفته است.
با این بیان، پاسخِ سؤال اول و دوم روشن خواهد بود؛ چراکه وقتی میگوییم شخصِ مرفوع برخلاف شخص مرده، زنده است و امکان رفتوآمد به این عالم مادی برای او میسر است، پس مانعی ندارد که ایشان برای انجام برخی امور مثلِ ازدواج و ساختنِ نسل مهدیین یا تحویلِ وصیت به سید احمدالحسن(ع)، به این عالم ماده بیاید. چنانکه ما در داستانهای بسیاری، دربارۀ رؤیت حضرت مهدی (ع) و اختفای ناگهانی آن حضرت مطالبی شنیدهایم؛ بنابراین اگر آن حضرت با وجود مادیِ متراکمش حضور داشته، پس ناگهان به کجا رفته (غیب شده) است؟!
اگر اشکالی با این مضمون مطرح شود که: چنانچه امام مهدی (ع) در غیبت کبری مرفوع شود، قطعاً مرفوعشدن ایشان به لحاظ زمانی بر وجود وصیاش (احمد) مقدم است؛ بنابراین امام مهدی(ع)، باید وصیت را به چه کسی تسلیم نماید؟!
در پاسخ باید گفت: زمان تسلیم وصیت، تمام دوران غیبت کبری را شامل میشود تا هنگامی که دریافتکنندهای وجود داشته باشد که شایستۀ این دریافت باشد؛ زیرا وفات در رفع، مترادف با وفات به هنگام مرگ نیست تا بگوییم باید تسلیم (وصیت) در آغاز زمان وفات باشد؛ چراکه مرفوع نمرده و دست او بهطور کلی مانند یک مرده، از زندگی دنیوی کوتاه نشده است؛ بلکه ممکن است وی به زمین فرود آید و کارهایی را انجام دهد یا مدتزمانی برای نیل به هدفی معین زندگی کند و… .
لذا حضرت در تمام مراحل دوران غیبت کبری میتواند آنچه را در پیِ واگذاری آن است، تسلیم کند. پس در خصوص حضرت مهدی(ع)، توفی بر تمام دوران غیبت کبری صدق میکند. آری، ابتدای توفّی، در اول زمانِ رفع است، ولی پس از این رفع و پس از این توفّی، حضرت میتواند در هر مرحله از مراحل غیبت کبری، آنچه اراده فرموده، به وصی خود تسلیم نماید؛ زیرا وی همچون شخص مردهای نیست که دستش از زندگی دنیوی کوتاه شده باشد و باید قبل از خروج روحش، وصیت را تسلیم کند.
اگر رفع و وجود تحویلگیرنده و شایستگی او با هم حاصل شود، واگذاری وصیت صورت میگیرد؛ همان طور که برای عیسی نبیالله(ع) و وصی او شمعون حاصل شده است. […] اگر رفع و توفی حادث شد، ولی تحویلگیرندۀ وصیت وجود نداشت، واگذاری هنگامی بهطور صحیح تحقق مییابد که «وصیتشده» یافت شود و وی از آمادگی برای دریافت وصیت برخوردار باشد.
برای توضیح بیشتر مطلب، مثالی میزنم: فرض کنید به شما گفته شده وقتی خورشید طلوع کرد این امانت را به زید بسپارید. اگر خورشید طلوع کرد و زید حضور نداشت یا به علت وجودِ مانعی خاص، آمادگی دریافت امانت را نداشت، در این صورت شما منتظر میمانی تا زید حاضر شود یا بتواند امانت را تحویل بگیرد. در این حالت شما مقصر نیستی و خلافی از شما سر نزده و کسی بابت تاخیر در تسلیم امانت در اول طلوع خورشید، به شما خرده نمیگیرد؛ چراکه یا تحویلگیرنده وجود نداشته و یا از آمادگی برای دریافت امانت بیبهره بوده است و شما هم امانت را طبق شرط یعنی بعد از طلوع خورشید تسلیم نمودهای؛ زیرا تا هنگامی که خورشید نمایان است و غروب نکرده، فرصت باقی است. انتهای کلام شیخ ناظم عُقیلی (در محضر عبد صالح، پاورقی، ص71 و72)
«علي بن إبراهيم، عن محمد بن عيسى، عن محمد بن الفضيل، عن أبيحمزة، عن أبيجعفر عليهالسلام قال: والله ما ترك الله أرضا منذ قبض آدم عليهالسلام إلا وفيها إمام يهتدي به إلى الله وهو حجته على عباده، ولا تبقى الأرض بغير إمام حجة لله على عباده.»
امام باقر(ع) فرمود: «به خدا سوگند، از زمان وفات حضرت آدم تاکنون همواره امامی در زمین است که بهوسیلۀ آن؛ مردم بهسوی خداوند هدایت میشوند و او حجت خدا بر بندگانش است و زمین بدون امامی که حجت خداوند بر بندگانش است باقی نمیمانَد.»
عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن عيسى بن أبيعمير، عن الحسين بن أبي العلاء قال: قلت لأبي عبدالله عليهالسلام: تكون الأرض ليس فيها إمام؟ قال: لا، قلت: يكون إمامان؟ قال: لا إلا وأحدهما صامت.
علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن محمد بن أبيعمير، عن منصور بن يونس و سعدان بن مسلم، عن إسحاق بن عمار، عن أبي عبدالله عليهالسلام قال: سمعته يقول: إن الأرض لا تخلو إلا وفيها إمام، كيما إن زاد المؤمنون شيئا ردهم، وإن نقصوا شيئا أئمه لهم.
محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن علي بن الحكم، عن ربيع بن محمد المسلي، عن عبدالله بن سليمان العامري، عن أبي عبدالله عليهالسلام قال: ما زالت الأرض إلا ولله فيها الحجة، يعرف الحلال والحرام ويدعو الناس إلى سبيل الله.
أحمد بن مهران، عن محمد بن علي، عن الحسين بن أبيالعلاء، عن أبي عبدالله عليهالسلام قال: قلت له: تبقى الأرض بغير امام؟ قال: لا.
علي بن إبراهيم، عن محمد بن عيسى، عن يونس، عن ابنمسكان، عن أبيبصير، عن أحدهما عليهماالسلام قال: إن الله لم يدع الأرض بغير عالم ولولا ذلك لم يعرف الحق من الباطل.
محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن القاسم بن محمد عن علي بن أبيحمزة، عن أبيبصير، عن أبيعبدالله عليهالسلام قال: إن الله أجل و أعظم من أن يترك الأرض بغير إمام عادل.
علي بن محمد، عن سهل بن زياد، عن الحسن بن محبوب، عن أبيأسامة و علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن الحسن بن محبوب، عن أبيأسامة وهشام بن سالم، عن أبيحمزة، عن أبيإسحاق، عمن يثق به من أصحاب أميرالمؤمنين عليهالسلام أن أميرالمؤمنين عليهالسلام قال: اللهم إنك لا تخلي أرضك من حجة لك على خلقك.
با این بیان، اشکال فوق نیز پاسخ داده میشود؛ چراکه در زمان غیبت کبری نیز زمین از حجت و فرستادۀ خداوند خالی نشده و اگرچه امام مهدی (ع) رفع شده است، سفیران و حجتهایی بر روی زمین دارد که آنها حجتِ امام مهدی (ع) و در نتیجه حجت خداوند بر مردم هستند و بهواسطۀ آنان، حجت بر مردم تمام میشود. این فرستادهها به دلیل قابلیتنداشتن مردم، صامت هستند و مامور به تبلیغ نیستند و وجودشان صرفاً بهجهت قطع عذر و اتمامحجت است.
«فترت، زمانی است که رسول مُرسَل (فرستادهشده) که مأمور به تبلیغ رسالت برای مردم باشد وجود نداشته است. در زمان فترت ممکن است رسولی منصوب از سوی خدا موجود باشد که او را به علم مجهز کرده باشد، اما بهسبب عدم وجود «قابل» (پذیرندۀ دعوت فرستاده)، خداوند او را امر به تبلیغِ دعوت نمیکند.
«لتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أُنْذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ … وَ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ»
(تا قومى را كه پدرانشان بيم داده نشدند و در غفلت ماندند، بيم دهى… و برای آنان یکسان است، چه بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمیآورند). (یس، 6 و 10)
«يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِنْ بَشِيرٍ وَ لَا نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءَكُمْ بَشِيرٌ وَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (مائده، ١٩)
(اى اهل كتاب! بىترديد رسول ما پس از روزگار فترت و نبودِ پيامبران بهسوی شما آمد؛ براى شما بيان مىكند كه نگوييد براى ما هيچ مژدهدهنده و بيمرسانى نيامد. بهیقین مژدهدهنده و بيمرسان به سويتان آمد و خدا بر هر كارى تواناست).
سبب و علت مکلفنبودن آنها به تبلیغ، علاوه بر نبودِ پذیرنده، رحمت و ترحم بر مردم نیز بوده است. اینکه مؤمنانِ به حق، حامل بخش زیادی از باطل هستند و به برخی از امور باطل نیز اعتقاد دارند و در نتیجه با کمال تأسف در استقبال از فرستادهشده از غیب کوتاهی میکنند؛ [ولی] این به معنای آن نیست که آنها حتماً در آتش جهنم جاودان میشوند؛ بلکه مقتضای رحمت الهی در گذشته این بوده که چون قابلی برای رسالت و دعوت رسول وجود نداشته، خداوند به آنها رحم کرده و رسولِ آماده را مأمور تبلیغ آنها نکرده و اجازه نداده است فرستادۀ مجهز [به علم] آنها را تبلیغ و دعوت خود را برای عموم مردم علنی کند؛ چون اگر آنها را تبلیغ کرده بود و قبول نمیکردند، نتیجه این میشد که مستحق جهنم میشدند.
«وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» (توبه، 106)
(و گروهی ديگر به مشيت خداوند واگذاشته شدهاند، يا عذابشان میکند يا توبهشان را میپذيرد و خدا دانای حکيم است).
یعنی سبب و علت فترت، نبودِ قابل بوده است؛ همچنین این فترت نشاندهندۀ رحمت و ترحم خداوند بر مردم نیز هست.
زمان از حجت الهی خالی نمیشود و صحيح نيست كه حجت بدون آنكه فردی را به نيابت تعيين كند، غایب شود و در حالتی که بدون آنكه فردی را بهطور علنی تنصيب كند غایب شود، همۀ امت مقصر خواهند بود و از حق منحرف شدهاند و در این صورت كسی كه قابلیت پذیرش روش صحیح الهی را داشته باشد، وجود نداشته است. در چنین وضعیتی با تعيين فرستاده يا نایب، حجت اقامه میشود؛ اما به دليل نبودِ قابل از او خواسته نمیشود كه مردم را آگاه سازد و با آنها مرتبط شود.
«يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِنْ بَشِيرٍ وَ لَا نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءَكُمْ بَشِيرٌ وَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»
(اى اهل كتاب! بىترديد رسول ما پس از روزگار فترت و نبودِ پيامبران بهسوی شما آمد، براى شما بيان مىكند كه نگوييد براى ما هيچ مژدهدهنده و بيمرسانى نيامد. يقيناً مژدهدهنده و بيمرسان به سويتان آمد؛ و خدا بر هر كارى تواناست). (مائده، ١٩)
و وضعیت مردم در این زمان بهگونهای است که امیدوار و چشمانتظار امر خدا هستند: «وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»
(و گروهی ديگر به مشيت خداوند واگذاشته شدهاند، يا عذابشان میکند يا توبهشان را میپذيرد و خدا دانای حکيم است). (توبه، ١٠٦)
مانند وضعیت احناف پیش از بعثت رسول خدا حضرت محمد(ص) و وضعیت شیعه پیش از بعثت مهدی اول که در وصیت رسول خدا(ص) ذکر شده است. انتهای کلام سید احمدالحسن(ع)
عن كميل بن زياد قال: أخذ أميرالمؤمنين علي بن أبيطالب عليهالسلام بيدي فأخرجني إلى ظهر الكوفة فلما أصحر تنفس ثم قال… كذلك یموت العلم بموت حامليه اللهم بلى لا تخلو الأرض من قائم بحجة (إما) ظاهر مشهور أو خاف مغمور لئلا تبطل حجج الله وبيناته.
امیرالمؤمنین فرمود: «اینچنین علم با درگذشتِ حاملان و صاحبانش از بین میرود. زمین از حجتی ظاهر و مشهور یا پنهان خالی نمیشود تا اینکه حجتهای خداوند و دلایل آشکار او باطل نگردد و اتمام حجت شود.»(کمالالدین، ص۲۹۱)
عن سليمان بن مهران الأعمش، عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبيه محمد بن علي، عن أبيه علي بن الحسين عليهمالسلام قال: نحن أئمة المسلمين، وحجج الله على العالمين، وسادة المؤمنين، وقادة الغر المحجلين، وموالي المؤمنين، ونحن أمان لأهل الأرض كما أن النجوم أمان لأهل السماء، ونحن الذين بنا يمسك الله السماء أن تقع على الأرض إلا بإذنه، وبنا يمسك الأرض أن تميد بأهلها وبنا ينزل الغيث، وتنشر الرحمة، وتخرج بركات الأرض، ولولا ما في الأرض منا لساخت بأهلها،
ثم قال: ولم تخل الأرض منذ خلق الله آدم من حجة الله فيها ظاهر مشهور أو غائب مستور، ولا تخلوا إلى أن تقوم الساعة من حجة الله فيها، ولولا ذلك لم يعبد الله. قال: سليمان، فقلت للصادق عليه السلام: فكيف ينتفع الناس بالحجة الغائب المستور؟ قال: كما ينتفعون بالشمس إذا سترها السحاب.
«اللهم فلا بد لك من حجج في أرضك حجة بعد حجة على خلقك يهدونهم إلى دينك، ويعلمونهم علمك لكيلا يتفرق أتباع أوليائك ظاهر غير مطاع، أو مكتتم خائف يترقب، إن غاب عن الناس شخصهم في حال هدنتهم في دولة الباطل فلن يغيب عنهم مبثوث علمهم، وآدابهم في قلوب المؤمنين مثبتة، وهم بها عاملون، يأنسون بما يستوحش منه المكذبون، ويأباه المسرفون بالله، كلام يكال بلا ثمن لو كان من يسمعه بعقله فيعرفه ويؤمن به ويتبعه، وينهج نهجه فيفلح به.»
«خداوندا، ناگزیر باید دارای حجتهایی در زمین خود باشی، حجتی پس از حجت دیگر بر خلق خود که آنان را به دین تو هدایت کنند و به آنان دانش تو را بیاموزند تا پیروان اولیای تو از هم جدا نشوند. آن حجت یا آشکار است ولی فرمانبرداری نمیشود یا پنهان و نگران و مراقب خود است. اگر شخص آنان در حال آرامش و سکوتشان در حکومتهای ناحق، از مردم غایب شده باشند،
علم آنان که رواج یافته از مردم پنهان نمیشود و آداب ایشان در دلهای مؤمنین پابرجاست و بدان عمل میکنند و مؤمنین به آنچه تکذیبکنندگان از آن در هراساند و اسرافکاران نیز از آن شانه خالی میکنند مأنوساند. به خدا سوگند این سخن، کالایی است که به رایگان به شما داده میشود. ای کاش کسی بود که آن را به یاری خردش (به گوش دل) میشنید و آن را میشناخت و باور میداشت و از آن پیروی میکرد و در راهش گام برمیداشت و بهوسیلۀ آن رستگار میشد.» (غیبت نعمانی، ص۱۳۷)
والحمد لله
عیسی به آمدن مدعیان دروغین بسیاری هشدار داده است، اما نگفته هر مدعیِ پساز او کذاب است. به قلم: متیاس… Read More
مصیبت برتر قسمت دوم به قلم: نازنین زینب احمدی مقدمه در بخش پیشین این مجموعه، با تکیه بر اهمیتی که… Read More
گفتوگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت دوم) به قلم: متیاس الیاس از پیشنهادِ رفتن نزد کشیش استقبال کرد… Read More
به قلم: شیث کشاورز امروزه نظریه تکامل (فرگشت) نظریهای است که در جامعۀ علمی، بهطور گسترده بهعنوان توضیحی کاملاً… Read More
پاسخ به تئوفان اعترافکننده | قسمت چهارم به قلم: ارمیا خطیب • پیشگفتار در قسمت پیشین به سه ادعای تئوفانس… Read More
وظیفۀ مؤمنان در قبال رؤیا در پیشگاه فرستادۀ الهی به قلم: نوردخت مهدوی مقدمه رؤیا، سفری شیرین و روحانی است… Read More