امام علی(ع) در خطبۀ 38 نهجالبلاغه در تعریف شبهه فرمودند: «وَ اِنَّما سُمِّیَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاِنَّها تُشْبِهُ الْحَقَّ. فَاَمّا اَوْلِیاءُ اللّهِ فَضِیاؤُهُمْ فیهَا الْیَقینُ، وَ دَلیلُهُمْ سَمْتُ الْهُدى. وَ اَمّا اَعْداءُ اللّهِ فَدُعاؤُهُمْ فیهَا الضَّلالُ، وَ دَلیلُهُمُ الْعَمى. فَما یَنْجُو مِنَ الْمَوْتِ مَنْ خافَهُ، وَلا یُعْطَى الْبَقاءَ مَنْ اَحَبَّهُ» «شبهه را براى اين شبهه ناميدند كه به حق شباهت دارد. اما نور هدايتكنندۀ اولیای خدا در شبهات، يقين است و راهنماى آنان، مسير هدايت الهى است. ولی دشمنان خدا، دعوتكنندهشان در شبهات، گمراهى است و راهنماى آنان كورى است. آنكس كه از مرگ بترسد نجات نمىيابد و آنكس كه زندهماندن را دوست دارد براى هميشه در دنيا نخواهد ماند.»
پرسش 33:
درخواست استخاره برای تغییر دین!
شیخ کورانی حادثهای نقل میکند و میگوید بین او و یکی از انصار اتفاق افتاده است. او میگوید: «دوستش در حالی که مرا بر ایمان به امامش تشویق میکرد گفت: آیا به قرآن ایمان نداری؟ گفتم: ایمان دارم. گفت: پس از خداوند استخاره بگیر، قرآن را بگشا و به آیه دقت کن. اگر استخاره خوب بود از او پیروی کن وگرنه چنین نکن.
یکی از فضلا که آنجا حضور داشت به او گفت: آیا تو ازدواج کردهای؟ گفت: بله. گفت: دوستت هم ازدواج کرده است؟ گفت: نه. برخاست و قرآنی برداشت و گفت: این هم قرآن؛ بیا و از خداوند متعال طلب خیر کن که زنت را طلاق بدهی و او را به عقد برادرت درآوری! دوست او که اسمش صالح بود مبهوت ماند! شیخ به او گفت: چه شد؟ آیا به قرآن ایمان نداری؟! قرآن را بگیر و از خداوند متعال استخاره کن؛ اما او نپذیرفت.
سپس گفت: تو خودت برای طلاقدادن زنت استخاره نمیکنی؛ اما از فلانی میخواهی برای تغییر دینش استخاره کند؟»
پاسخ:
- بهعنوان یک ملاحظۀ کلی میگویم: این گفتوگوهایی که کورانی در کتابش آورده است از خیالاتی بچگانه فراتر نمیرود. اکنون ببین ریسمان دروغ چقدر کوتاه است: کورانی دروغی را که اندکی پیش گفته بود با دست خودش رسوا میکند. او گفته بود ما (انصار) به کسی که استخاره میکند اگر پاسخ استخارهاش به سودمان نباشد میگوییم نیتت را خالص کن. او اکنون گمان میكند که دوست ما به او گفته است: «از خدا استخاره بگیر و قرآن را باز و در آیه دقت کن. اگر استخاره خوب بود پیروی کن وگرنه چنین نکن!»
-
مفهوم برای کورانی ثابتشده نیست؛ یعنی برای او ثابت نشده است که امام مهدی(ع) وصیای به نام احمد دارد که پیش از ظهور خود، او را ارسال میکند؛ به همین دلیل بر این دعوت بهوسیلۀ توقیع سمری و شبهات دیگر، اعتراض میکند که ما پیشتر دربارۀ آنها صحبت کردیم. وقتی هنوز مفهوم برای او ثابتشده نیست، چگونه بحث را به تشخیص مصداق منتقل میکند؟ به همین دلیل میگویم آنچه کورانی نقل میکند فراتر از خیالاتی بچگانه نیست.
- این شخصِ فاضل اشارهشده ـکه همنشین کورانی استـ آیا چیزی غیر از مسئلۀ اعطای زن به شخص دیگر نیافت تا آن را موضوع خود قرار دهد؟! بهعلاوه، آیا این موضوعی نیست که سزاوار باشد یک شخص را به بهت و حیرت بکشاند؟! این موضوع ـبه همین ترتیبـ چند بار در کتاب کورانی تکرار میشود. در جایی دیگر شخص فاضل دیگری وجود دارد که کورانی او را بهعنوان نوۀ سید عبدالحسین شرفالدین معرفی میکند. کورانی از زبان این نوۀ فاضل چنین نقل میكند:
«شرط دربارۀ آنچه برایش استخاره میشود این است که واجب یا حرام نباشد. اگر استخاره ـآنگونه که شما ادعا میکنیدـ دلیل شرعی همیشگی باشد، آیا شما راضی خواهید شد ما استخاره بگیریم که شما هرچه در اختیار دارید به ما بدهید؟! یا زنان خود را طلاق بدهید تا من آنها را به همسریِ دیگران درآورم؟»
-
گفتههای کورانی و دو شخص فاضل همراهش، نیرنگی است مفتضح و مغالطهای است بزرگ. بنده توصیف اخلاقی دیگری نمیآورم و آن را به مردم وامیگذارم. هیچکسی ابداً چنین نگفته است که انسان میتواند دینش را بهوسیلۀ استخاره تغییر دهد. این تزویری است شرمآور! منبع مفاهیم دینی، متون صریح (نص) هستند و هیچکسی نگفته و نمیگوید که استخاره یا رؤیایی که مردم میبینند منبع تشریع یا اخذ اعتقادات است؛ بهعلاوه استخاره سرگرمی سخیفی نیست تا آقایانِ فضلا، طلاق یا ازدواج را بیآنکه دلیل موجه شرعی وجود داشته باشد، موضوع استخاره قرار دهند. معتقدم چنین بیاطلاعبودن و بیارزشکردن استخاره و رؤیا هرگز شایستۀ یک مؤمن نیست. اگر کورانی استخاره را بهعنوان دلیلی برای تشخیص مصداق نمیپذیرد ،باید برهان علمی خود را ارائه کند، نه اینکه بر مرکب وهابیون سوار شود و مانند آنها عمل کند که هنگام بحث و مناقشه در خصوص بحث ازدواج موقت میگویند: «آیا تو میپذیری خواهرت را به عقد موقت من درآوری؟» تا با این روش، از واردشدن به بحث علمی پرهیز کنند.
در نهایت، این افرادی که آقایانِ فُضَلا از آنان درخواست داشتهاند که همسرانشان را طلاق دهند و به ازدواج دیگران در بیاورند، هیچ عاملی آنها را وادار به این کار نکرده بوده است. کسی که برای تشخیص مصداق حجتی که متون قطعی، بر او دلالت کردهاند درخواست استخاره میکند، طبیعتاً به وسیلهای شرعی برای تشخیص مصداق نیازمند بوده است.
واقعاً نمیدانم آقایان فضلا چه چیزی آموختهاند که اعتقاد دارند کسی که زنش را طلاق میدهد چنین حقی دارد که ازدواجکردن او با شخص دیگر را بپذیرد یا رد کند؛ گویا زن وسیلهای مثل دیگر وسایل است!
پرسش 34:
استخاره در خصوص اعتقادات بیمعناست؛ زیرا فقط برای مسائلی کاربرد دارد که اختیار داریم آن کار یا عکس آن را انجام دهیم!
شیخ کورانی در گفتوگوی خود با دوستِ خیالیِ از طرف ما، وی را مخاطب قرار میدهد و میگوید: «استخاره در اعتقادات بیمعناست؛ زیرا استخاره بهمعنای جایزبودن و امکان عمل به هر دو طرف است؛ به این معنا که شما اختیار داری بین این مسئله و عکس آن، یکی را برگزینی؛ درحالیکه در اعتقادات به این صورت نیست که شما میان اینکه آن امر، حق باشد یا باطل اختیار داشته باشی!
پس وقتی شما از من درخواست استخاره برای پیروی از احمدالحسن کردی، معنایش این است که اقرار میکنی که من میان پیرویکردن یا پیروینکردن از او اختیار دارم؛ زیرا هر دو مجاز است. آیا به این اعتراف میکنی؟»
پاسخ:
این گفته صحیح نیست؛ همان طور که به شما گفتم، کسی نمیگوید انجام استخاره دربارۀ اعتقادات جایز است. ما میگوییم موضوع استخاره تنها در خصوص تشخیصِ مصداق کاربرد دارد؛ مصداقی که مفهومش بهوسیلۀ متن ثابت شده است. همچنین استخاره ـبرخلاف ادعای کورانیـ به معنای این نیست که شما اختیار داری؛ بلکه به این معناست که شما در پذیرفتن یک امر خاص ـیعنی مصداقی معینـ یا نپذیرفتن آن، دچار حیرت و سرگردانی شدهاید. تفاوت بسیاری وجود دارد، میان اختیارداشتن و آنچه گفتم.
به عبارت روشنتر: پس از اینکه مفهوم کلی ـیعنی وجود فرستادهای از طرف امام مهدی(ع) که همان احمد مذکور در وصیت رسول خدا(ص) استـ برای شما ثابت شد، نوبت به مرحلۀ تشخیص این مرد در جهان بیرون میرسد و وقتی کسی ادعا کرد خودش مصداق این مفهوم است، شما در پذیرفتن یا نپذیرفتن دچار حیرت و سرگردانی میشوید. این حیرت و سرگردانی شما ـبرخلاف تصور کورانیـ به این معنا نیست که مجاز به پذیرفتن یا نپذیرفتن هستید؛ بلکه به این معناست که واجب است شما به قطع و یقین برسی که بپذیری یا رد کنی و باید حتماً یکی از دو امر را برگزینی؛ زیرا مسئله، مربوط به دین است و ناگزیر باید با دلیلی به قطع و یقین برسید. پس آنچه کورانی گفته، فراتر از جهل و نادانی نیست.
پرسش 35:
کورانی مدعی است ما متون را تحریف میکنیم.
کورانی مدعی است ما متون را تحریف میکنیم. او مینویسد: «شخص معتمد او ـشیخ ناظم عُقیلیـ در کتاب «الرد الحاسم علی منکری ذریة القائم» (پاسخ کوبنده بر انکارکنندۀ فرزندان قائم) که در سایتش منتشر شده، گفته است: «در کتاب بشارةالاسلام به نقل از بحارالأنوار، خبری طولانی از سُطیح کاهن نقل شده که در قسمتی از آن آمده است: «در آن هنگام پسر مهدی ظهور میکند» (بشارةالاسلام، ص157) و این تصریحی است بر اینکه پیش از قیام امام مهدی(ع) پسر امام مهدی(ع) ظهور خواهد کرد و این پسر همان شخصی است که در دعاهای اهلبیت(ع) بر وی تأکید شده است.» پایان سخن شیخ ناظم.
وقتی شما به بحار مراجعه کنید میبینید این متقلب و دوستش عُقیلی، مرتکب خیانت و تزویر شدهاند! اصل عبارت چنین است: «فعندها یظهر ابن النبی المهدی= در آن هنگام پسر نبی، مهدی ظهور خواهد کرد.» این دو نفر کلمۀ «نبی» را حذف و تبدیل به «پسر مهدی» كردهاند و به این ترتیب خواستهاند این خبر را بر احمد اسماعیل کویطع دروغگو منطبق و چنین توهمی ایجاد کنند که این حدیث از پیامبر(ص) یا ائمه(ع) بوده، درحالیکه خبری است از سطیح کاهن. از فرستادۀ وی که بهسوی من آمده بود پرسیدم: این مطالب را چهکسی در صفحۀ امام شما قرار میدهد؟ گفت: خود من یا امام احمد بن الحسن.
گفتم: چه کسی کلمۀ «نبی» را از جملۀ سطیح کاهن حذف کرده است؟ پاسخی نداد.»
پاسخ:
پیش از ارائۀ پاسخ، توجه به یک نکته ضروری است: انصار هرگز نمیگویند «احمد بن الحسن» بلکه میگویند «احمدالحسن»! اما به هرحال نمیخواهم وقت را در بیان چنین دروغهای شرمآوری تلف کنم؛ پس به ارائۀ پاسخ علمی بسنده خواهم کرد تا بار علمی این مرد روشن شود:
- او سید احمدالحسن و شیخ ناظم عُقیلی را متهم به تحریف روایت میکند و میگوید این دو شخص عبارتِ «ابن النبی المهدی= پسر نبی، مهدی» را ـکه به ادعای خودش در کتاب بشارةالاسلام بهصورت (ابنالمهدی= پسر مهدی) آمده استـ تحریف کردهاند.
اما ریسمان دروغ، کوتاه است. کورانی پس از چند سطر چنین نوشته است: «دوست او به این در و آن در زده و اصرار دارد که کلمۀ «نبی» در بشارةالاسلام وجود ندارد. به او چنین پاسخ دادم: این کتاب اخیراً چاپ شده و معنایش این است که کلمۀ نبی در چاپ جا افتاده است. آیا شما برای اثبات امامت صاحبتان به یک خطای چاپی متوسل میشوید؟!»
اینجا کورانی سخن خود را تغییر داده، میگوید این یک خطای چاپی است و تحریف نیست! کورانی در این سخن خود به روایتی اشاره میکند که در کتاب بشارةالاسلام چاپ سال 1963م/ 1382ق، انتشارات حیدریه در نجف اشرف ذکر شده، که در آن عبارت «ابنالمهدی= پسر مهدی» وارد شده است.
اکنون این پرسش مطرح میشود: آیا روایتی که در چاپ نجف 1963 آمده است ـبه گمان کورانیـ خطای چاپی بوده است؟ پاسخ قطعاً منفی است؛ زیرا این کتاب در تاریخ 1403ق/ 1982م توسط دارالکتب الاسلامی، بیروت، لبنان، چاپ و منتشر شده و این روایت در آن با عبارت «ابنالمهدی= پسر مهدی» آمده است.
اگر برای کورانی سخنگفتن دربارۀ تزویر و تحریف و تحریفگران دلپذیر است، باید پیکانش را بهسوی نسخۀ چاپشده در ایران نشانه بگیرد که داوود میرصابری تحقیقش را انجام داده و بنیاد پژوهشهای اسلامی در سال1410 منتشر کرده و نیز نسخهای که نزار حسن دربارهاش تحقیق کرده است.
- اعتراض به اینکه اصل موجود در بحار بهصورت «ابن النبی المهدی» وارد شده است، دقیق نیست. کاظمی ـنگارندۀ کتاب بشارةالاسلامـ نیز از بحار نقل میکند و این یعنی نسخهای از بحارالأنوار در اختیار وی بوده که عبارت «ابنالمهدی» در آن بوده است و در نتیجه احتجاج به نسخۀ بحار چاپیِ امروز، مصادره به مطلوب است. محقق اگر به نسخهای که کاظمی از آن نقل كرده، دست یابد، لازم است به آن اشاره كند و اگر به آن دست نیافته، باید نقل كاظمی را معتبر بگیرد و در مضمون روایت تحقیق کند.
- اما این گفتۀ کورانی: «و چنین توهمی ایجاد کنند که این حدیث از پیامبر(ص) یا ائمه(ع) بوده، درحالیکه خبری است از سُطیح کاهن» جز بر وجود «بیماری» در قلب گویندهاش دلالت نمیكند؛ زیرا گویندۀ این مطلب یعنی شیخ ناظم ـنگارندۀ كتاب «الرد الحاسم» كه كورانی به آن اشاره میکندـ این روایت را به سُطیح نسبت میدهد نه به ائمه(ع). واقعیت این است كه كورانی خودش در همین كتاب، این روایت را به ائمه نسبت میدهد؛ آنجا كه میگوید:
«همانطور که مشخص است سطیح كاهن اهل تشخیص و تمییز بود و در برخی اخباری كه بیان داشته، درست گفته است؛ اما آنچه از این روایت برمیآید این است كه بعد از اسلام جعل شده است و در آن، مضامینِ احادیث پیامبر(ص) و ائمه(ع) وجود دارد؛ پس نمیتوان آن را به سُطیح نسبت داد؛ این علاوه بر ضعیفبودن سندش است.»
ادامه دارد…