هفته‌نامه زمان ظهور

تنظیم دقیق کیهانی از دیدگاه‌های متفاوت

به قلم: صابر حق‌جو

 

در نتیجۀ پیشرفت‌های اخیر علمی در زمینه‌‌های مختلف، به‌خصوص کیهان‌شناسی مشاهده می‌کنیم که قوانین طبیعت، مقادیر ثابت‌هایی که در نظريه‌ها و اندازه‌گیری‌های مختلف کشف می‌شوند یا شرایط اولیه‌ای که کیهان داشته است، به‌صورتی دقیق و حساس، مناسب نوع حیاتی هستند که در کیهان تجربه می‌کنیم. به این مشاهده تنظیم دقیق کیهانی می‌گویند. به پدیدۀ تنظیم دقیق با رویکرد‌های مختلفی پرداخته می‌شود. برخی اصلاً این پدیده را به رسمیت نمی‌شناسند و عمل این نام‌گذاری را یک نام‌گذاری به‌دور از واقعیت می‌دانند. در بین دیگر رویکرد‌هایی که برای توجیه این مشاهده ارائه می‌شود، بعضی از آنها بر مبنای فرضیاتی مرتبط با نسخه‌های مختلف چندجهانی هستند، برخی با برجسته کردن تأثیر انسان و برخی هم آن را حاصل دخالت مستقیم طراحی هوشمند می‌دانند. کسانی هم هستند که مجالی برای پیشرفت‌های آتی علم گذاشته‌اند. در این مقاله به بررسی این دیدگاه‌ها و نکاتی دیگر می‌پردازیم.

 

معرفی پدیده

در ابتدا لازم است بدانیم تنظیم دقیق به چه معناست؟ برای مثال فرض کنید می‌خواهید از رادیو خانگی‌تان، کانال رادیو ایران را بشنوید، برای این کار لازم است پیچ تنظیم فرکانس رادیو را بچرخانید و آن را در فرکانسی که به کانال رادیو ایران اختصاص دارد ـ‌که در موج FM برابر ۹۰ مگاهرتز است‌ـ قرار دهید. همان‌طور که تجربه دارید، اگر فرکانس رادیو را نزدیک ۹۰ مگاهرتز هم قرار دهید، اگرچه با کیفیت کمتر، ولی می‌توانید باز هم صدای گویندۀ رادیو را بشنوید. حال فرض کنید که این‌چنین نبود، و برای دریافت صدا نیاز داشتیم تا با دقت بسیار بالایی فرکانس رادیو را در ۰۰۰۰۰۰۰/۹۰ مگاهرتز تنظیم کنیم، طوری که مثلاً اگر فرکانس آن در ۹۹۹۹۹۹۹/۸۹ مگاهرتز هم قرار داشته باشد، هیچ صدای واضحی نداشته باشیم. در این شرایط می‌توانیم بگوییم رادیویی که از آن رادیو ایران پخش می‌شود، به‌صورت دقیقی تنظیم شده است.

حال مسئله این است آیا چیزی که در کیهان و مقادیر ثابت‌های فیزیکیِ کشف‌شده مشاهده می‌کنیم هم مانند مثال رادیوست؟ تنظیم دقیق کیهانی برای حیات، در دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد این‌گونه تعریف شده است:

«به عقیدۀ بسیاری از فیزیک‌دانان، این واقعیت که جهان قادر به پشتیبانی از حیات است، به‌طور ظریفی به ویژگی‌های بنیادیِ مختلف آن بستگی دارد؛ به‌ویژه به‌ شکل قوانین طبیعت، به مقادیر برخی از ثابت‌های طبیعت، و به جنبه‌هایی از شرایط جهان، در مراحل بسیار اولیه خود.»[1]

استیون هاوکینگ [2] دراین‌باره می‌گوید:
«قوانین علم، همان‌طور که درحال‌حاضر می‌شناسیم، حاوی اعداد اساسی بسیاری هستند، مانند اندازۀ بار الکتریکی الکترون و نسبت جرم پروتون به الکترون. ما، حداقل درحال‌حاضر، نمی‌توانیم مقادیر این اعداد را از نظر تئوری پیش‌بینی کنیم و باید آنها را با مشاهده پیدا کنیم. ممکن است روزی یک نظریۀ یکپارچۀ کامل را کشف کنیم که همۀ آنها را پیش‌بینی کند؛ اما این هم ممکن است که برخی یا همۀ آنها از جهانی به جهان دیگر، یا در یک جهان واحد متفاوت باشند. واقعیت قابل توجه این است که به نظر می‌رسد مقادیر این اعداد بسیار دقیق تنظیم شده‌اند تا توسعۀ زندگی را ممکن کنند. برای مثال، اگر بار الکتریکی الکترون فقط اندکی متفاوت بود، ستارگان یا قادر به سوزاندن هیدروژن و هلیوم نبودند، یا در غیر این صورت منفجر نمی‌شدند. البته، ممکن است صورت‌های دیگری از حیات هوشمند که حتی نویسندگان داستان‌های علمی‌تخیلی هم آن را در خواب نمی‌بینند، وجود داشته باشد که به نور ستاره‌ای مانند خورشید [3] یا عناصر شیمیایی سنگین‌تری که در ستارگان ساخته می‌شوند و وقتی ستاره‌ها منفجر می‌شوند به فضا پرتاب می‌شوند، نیاز نداشته باشد. بااین‌وجود، به نظر واضح است که محدوده نسبت کمی از مقادیر برای این اعداد وجود دارد که امکان توسعه هر شکلی از زندگی هوشمند را فراهم کند. بیشتر دسته‌های [این] مقادیر جهان‌هایی را پدید می‌آورند که اگرچه ممکن است بسیار زیبا باشند، اما هیچ‌کسی را که بتواند از آن زیبایی شگفت‌زده شود، در بر نمی‌گیرند. شخص می‌تواند این را یا به‌عنوان دلیلی بر یک هدف الهی در آفرینش و انتخاب قوانین علم در نظر بگیرد یا به‌عنوان پشتوانه‌ای برای اصل آنتروپیک قوی.» [4]

کمترین برداشت از نقل‌قول بالا این است که واقعاً این قوانین، مقادیر ثابت‌ها، یا شرایط اولیۀ کیهان بسیار ظریف و دقیق هستند؛ و به نظر نویسنده اگر استیون هاوکینگ یا شخص دیگری قصد توجیه این پدیده را از منظر علم داشته باشد، بسیار تلاش ارزشمندی می‌کند و این موضوع باوجود خداوند سبحان هیچ منافاتی ندارد؛ هرچند می‌تواند با تعریف خدایی که برخی دین‌داران فرصت‌طلب ارائه می‌دهند، منافات داشته باشد. در ادامه دقیق‌تر به این موضوع می‌پردازیم.

احتمالاً می‌توان به مثالی که هاوکینگ اشاره کرد، یعنی اندازۀ بار الکترون یا نسبت جرم الکترون به پروتون، مقادیر دیگری را نیز اضافه کرد؛ مثل ثابت کیهانی، [5] نسبت نیروی الکترومغناطیس به نیروی گرانش بین دو پروتون، جرم بوزون هیگز و موارد دیگر. مقادیر متفاوتی از هرکدام از آن‌ها می‌تواند منجر به ناممکن شدن قرارگیری پایدار ذرات کنار هم شود؛ به عبارتی نه کهکشانی داشتیم، نه ستاره‌ای، و نه منظومه‌ای؛ چه رسد به این نوع از حیاتی که اکنون ناظر آن هستیم.[6]

برای روشن‌تر‌ شدن موضوع، برخی از سؤالاتی را که بعد از رویارویی با این پدیده می‌توان پرسید ارائه می‌کنم.
اول: آیا واقعاً این مقادیر «خاص» هستند، و آیا این خاص بودن از لحاظ احتمالاتی معنایی دارد؟ و اگر به احتمالات مربوط می‌شود، دربارۀ چه احتمالات و تصادفی بودنی صحبت می‌کنیم؟
دوم: درصورتی‌که این حالت از مقادیر ثابت‌های کیهانی خاص است، در مقابل چه حالت‌های دیگری خاص است؟ اصلاً حالت‌های دیگری وجود دارند؟ چنانچه اصلاً حالت دیگری وجود نداشته باشد، آیا هنوز هم می‌توان برای این حالت، لفظ «خاص» را استفاده کرد؟
و در آخر: آیا این مقادیر «مقداردهی» شده‌اند یا صرفاً این مقادیر برایشان «اتفاق افتاده» است؟ آیا این نشان‌دهندۀ هدفمند بودن این پدیده است، یا صرفاً اتفاقی است که بدون در نظر گرفتن هدفی خاص برای آفرینش نیز می‌توانسته اتفاق بیفتد و در عمل هم افتاده است؟!

 

تنظیم کیهان برای حیات یا تنظیم حیات براساس کیهان؟!

آیا دچار سوءتفاهم شده‌ایم؟! يعنی آیا مثل فرایند تکامل، این حیات است که خودش را با جهان تنظیم کرده و می‌کند، و نه اینکه جهان برای شکلی از حیات تنظیم شده است؟
در برخی مقالات ایده‌ و پیام اصلی نویسنده این است: چیزی که ما به‌عنوان تنظیم دقیق می‌شناسیم حاصل یک کج‌فهمی است؛ چراکه این حیات ماست که با این ثابت‌ها و شرایط کیهان سازگار شده است و آن ثابت‌های فیزیکی ‌نیستند که برای این نوع از حیات به‌صورت دقیقی تنظیم شده‌اند. [7] فکر می‌کنم حتی در نتیجۀ ‌بخش پیشین که در باب آشنایی و تبیین صورت‌مسئله ارائه شد، می‌توان به این حقیقت رسید که مقادیری برای ثابت‌ها وجود دارند[8] که درصورتی‌که آنها به وقوع می‌پیوستند، هیچ شکلی از ستاره‌ها، سیارات، و به‌طور کلی کیهانی که در آن جرم‌ها به‌صورت پایداری کنار هم قرار گیرند تشکیل نمی‌شد، چه برسد به حیات؛ بنابراین این مقادیر ثابت‌ها آن‌قدر خاص هستند که وجود و تشکیل هر نوعی از حیات وابسته به آنهاست؛ بنابراین مستقل از دلیل مقدارگیری این ثابت‌ها با این مقادیر، اینکه این مقادیر به‌خودیِ‌خود مقادیری خاص هستند حقیقتی غیر قابل کتمان است.
این تقریباً همان چیزی‌ است که اصل آنتروپیک که در ادامه به آن برمی‌گردیم، به آن اشاره دارد. این جمله که: «این حیات است که براساس آن مقادیر تنظیم شده است» ضعیف‌تر از این است که توانایی رد یا تأیید آن حقیقت را داشته باشد. دقت کنید که صرفاً می‌گوییم ضعیف‌تر از این حرف‌هاست، و نمی‌تواند تمام حقیقت باشد؛ چراکه به‌طور کلی آن جمله در شرایطی و بعد از مرحله‌ای از تولد و توسعۀ هستی می‌تواند صحیح باشد. مثال ساده‌شده‌ای صرفاً برای انتقال منظور ارائه می‌دهم. فرض کنید ثابت‌های فیزیکی طوری مقدار داشتند که به‌جای به وجود آمدن زمینی به این شکل و پر از آب، کره‌ای مملو از آمونیاک به وجود می‌آمد و در آن با پیوستن اتم‌های سیلیکون به‌جای اتم‌های کربن، زنجیره‌های طولانی‌تر برای تشکیل حیات به وجود می‌آمدند. [9] در آن صورت قطعاً اگر حیاتی از آن شرایط حاصل می‌شد، با حیات کنونی ما متفاوت بود و آن حیات خودش را با آن مقادیر از ثابت‌ها تنظیم و سازگار کرده بود. همانند چیزی که در فرایند تکامل مشاهده می‌کنیم که نتایجی برگزیده می‌شوند که بیشترین سازگاری را با محیطشان دارند. ولی دوباره تأکید می‌کنیم که این استدلال تکامل‌مانند آن‌قدر توانایی ندارد که بتواند برای بسیار پیش‌تر از به وجود آمدن آن کرۀ آمونیاکی نظر بدهد؛ یعنی دربارۀ چرایی خاص بودن مقادیر ثابت‌های بنیادینی که برای مثال در کنار هم قرار گرفتن یا نگرفتن جرم‌ها در لحظات اولیۀ تولد کیهان تأثیرگذار بوده‌اند. [10] بنابراین اگر شخصی بگوید این مقادیرِ این ثابت‌ها خاص نیستند و هر مقدار دیگری هم که بود حیاتی که خود را سازگار با این مقادیر کند به وجود می‌آمد، میزان تأثیرگذاری این مقادیر بر شکل‌گیری «هر گونه‌ای از حیات» را دست‌کم گرفته است.

دقت شود که در این بخش صرفاً بر این موضوع تأکید شد که این مقادیر، مقادیری خاص هستند و این استدلال تکامل‌مانند، برای توجیه کامل این پدیده بسیار ضعیف و ناکارآمد است و نمی‌تواند نشان‌دهندۀ این باشد که موضوع تنظیم دقیق، صرفاً یک توهم یا سوءبرداشت است. دلیل بازگویی این نکته این بود که در ادامه که به فرضیات مربوط به چرایی خاص بودن این مقادیر و چگونگی متمایز شدن آن‌ها می‌پردازیم، در ذیل فرضیۀ‌ مربوط به یکی از مدل‌های چندجهانی، به ایدۀ تکامل‌مانندی اشاره می‌شود که نباید با این بخش اشتباه گرفته شود. شاید بتوان آن فرضیه را تلاشی برای گسترش ایده‌ای شبیه به چیزی که در این بخش دیدیم در نظر گرفت، که در جای خود بیشتر درباره‌اش صحبت می‌کنیم.

خاص بودن و پیش‌بینی نظری

ممکن است شخصی بگوید برای اینکه بتوانیم به مقادیری لفظ «خاص» را نسبت دهیم، باید بتوانیم نتایج احتمالاً ناگواری را که در پی داشتن مقادیر دیگر به وجود می‌آیند هم پیش‌بینی کنیم. درحالی‌که هم‌اکنون، برای مثال پیش‌بینی تئوری ما از مقدار ثابت کیهانی، به‌مراتب از مقدار اندازه‌گیری‌شدۀ آن فاصله دارد. پس چطور می‌توانیم به مقدار ثابت کیهانی لفظ خاص را نسبت دهیم؟
در اینجا اهمیت تمایز بین این دو سؤال مشخص می‌شود: اول «آیا علم به نظریه‌ای رسیده است که مقدار اندازه‌گیری‌شده را پیش‌بینی یا توجیه کند؟» و دوم اینکه «آیا علم می‌تواند نتایجی را که از مقادیر مختلف آن ثابت به وجود می‌آیند توضیح دهد یا خیر؟» درصورتی‌که به سؤال دوم پاسخ منفی دهیم، یعنی حتی قادر نیستیم نتایج دیگری را که می‌تواند از مقادیر مختلف نتیجه شود هم پیش‌بینی کنیم، و این یعنی هنوز نمی‌توانیم به آن مقدارگیری صفت خاص را نسبت دهیم؛ اگر هم واقعاً آن مقدارگیری خاص باشد، هنوز از این موضوع باخبر نیستیم. همچنین ممکن است هنوز به‌صورت نظری به اینکه چرا این مقادیر در طبیعت ظاهر شده‌اند، نرسیده باشیم، یعنی جواب منفی به سؤال اول. این موضوع در نقل‌قولی که از استیون هاوکینگ اشاره شد هم هویدا بود. به عبارتی دربارۀ این ثابت‌های فیزیکی، جواب به سؤال اول منفی‌ است، یعنی نمی‌توانیم از لحاظ علمی توضیح دهیم که چرا آن‌ها این مقادیر را دارند؛ ولی جواب به سؤال دوم مثبت است، یعنی می‌توانیم پیش‌بینی کنیم که اگر این مقادیر را نداشتند، چه تأثیری با خود به‌همراه داشتند. در مثال رادیو، باید بتوانیم پیش‌بینی کنیم که در صورت قرارگیری فرکانس رادیو در مقادیر غیر از ۰۰۰۰۰۰۰/۹۰ صدایی نخواهیم داشت، ولی اینکه چرا در مقابل رادیویی هستیم که از آن صدای با کیفیت پخش می‌شود، در واقع همان سؤال اول است؛ بنابراین، بله، به‌طور خاص دربارۀ اینکه چرا ثابت کیهانی این مقدار را دارد، توجیه علمی‌ای یافت نشده و پیش‌بینی کنونی نظریۀ میدان‌های کوانتومی بسیار متفاوت از مقدار اندازه‌گیری‌شده است. ولی می‌دانیم که اگر به‌جای مقدار کنونی اندازه‌گیری‌شده ـ‌که مثبت ولی بسیار نزدیک صفر است‌ـ مقادیر دیگری وجود می‌داشت، تأثیر چشمگیری در نرخ گسترش کیهان یا انقباض آن می‌گذاشت؛ بنابراین چه بسا حتی بعد از اینکه علم توانست مقدار ثابت‌ها را پیش‌بینی‌کند، باز هم بتوانیم بگوییم این‌ها مقادیری خاص هستند. با اینکه در آن موقع حتی از لحاظ علمی به چرایی قرارگیری این مقادیر پاسخ داده‌ایم. در دیدگاه آخری که در این مقاله بررسی می‌شود، بیشتر به این موضوع می‌پردازیم.

پس‌از به رسمیت شناختن این پدیده و اینکه دریافتیم مقادیر ثابت‌های بنیادینی در کیهان یا شرایط اولیه، واقعاً برای پیدایش (هر) جهانِ قابل زیستی خاص و ظریف‌اند، می‌توان به امکان وجود حالت‌های دیگر، تصادفی بودن یا نبودن اتفاق افتادن حالت‌ها، و هدفمند بودن یا نبودن مقداری که گرفته شده است فکر کرد. فرضیات و دیدگاه‌هایی که در پی توجیه این پدیده‌اند نیز غالباً مرتبط با این مفاهیم‌اند که در ادامه به آن‌ها می‌پردازیم.

 

فقط به‌صورت تصادفی!

فرضیۀ اول می‌گوید اینکه الان ثابت‌های طبیعت این مقادیرِ موافق با پیدایش حیات را دارند، صرفاً تصادفی و شانسی است! خیلی نمی‌توان دربارۀ این حالت صحبت کرد؛ چراکه به نظرم به‌اندازۀ کافی عمیق نیست. ولی صرفاً به این نکته بسنده می‌کنم که هر حادثی علتی دارد؛ ازجمله حادث‌‌هایی که در برخی کاربر‌دهایمان به دلایل مختلف مثل ساده‌سازی در مدل کردن، صرفه‌جویی در محاسبات یا حتی جهل نسبت به علت واقعی، آنها را تصادفی «مدل» می‌کنیم. [11] اینکه بگوییم این یک پدیدۀ‌ تصادفی بوده، صرفاً گریز از ارائۀ راه‌حل است، و نه یک راه‌حل؛ چراکه هنوز می‌توان پرسید چرا این حالت، خروجیِ فرایند تصادفی است؟ اگر نمی‌توان پرسید چرا، یعنی این پدیدۀ تصادفی انتهای زنجیرۀ علت‌ها و معلول‌هاست؟ آیا آنچه تصادفی می‌بینیم علتی ندارد؟
در این فرضیه برای نویسنده واضح نیست که وجود حالت‌های دیگر، مثلاً مقادیر دیگر برای مقدار بار الکترون به پروتون، لزوماً فرض گرفته شده است یا خیر؛ برخلاف فرضیۀ‌ بعدی که به‌صورت واضح بر وجود حالت‌های دیگر صحه می‌گذارد.
دربارۀ اینکه چقدر احتمالات و تصادفی بودن می‌تواند بنیادین باشد، در ادامه توضیح داده می‌شود.

 

احتیاط در استفاده از کلمۀ «چندجهانی»

قبل از وارد شدن به فرضیۀ بعدی ابتدا لازم است بیان شود که عبارت «چند‌جهانی» یا «جهان‌های چند‌گانه»[12] به‌صورت بی‌ملاحظه‌ای برای مفاهیم متفاوتی استفاده می‌شود. حداقل به سه نسخه‌ از چندجهانی می‌توان اشاره کرد: یک مفهوم چندجهانی بر مبنای نظریۀ ابرریسمان داریم که به مدل جهان‌های موّاج معروف است، یکی در کیهان‌شناسی دربارۀ نظریه تورم کیهانی، و دیگری که یکی از تعابیر مکانیک کوانتوم است، یعنی همان تعبیری که در ابتدا توسط هیو اورت ارائه شد که به آن many-worlds interpretation هم گفته می‌شود. البته بعضی از آن مفاهیم از جهاتی واقعاً به هم ارتباط دارند، ولی هنوز تفاوتشان به‌اندازه‌ای هست که برای سهل‌انگاری در تمایز‌ دادنشان یا نبود اسم‌های متفاوت برایشان حسرت بخوریم. لذا زمانی که از چند‌جهانی صحبت می‌شود، لازم است دقت شود که دربارۀ کدام نوع از چند‌جهانی صحبت می‌کنیم. به‌هرحال برای کاهش ابهام در این مقاله سعی می‌شود در هنگام استفاده‌ از چند‌جهانی یا جهان‌های چند‌گانه، اشاره شود که کدام مدل از آن فرضیات مدنظر است. در ادامه به نسخه یا نسخه‌هایی از چند‌جهانی می‌پردازیم که در آن جهان‌ها هم‌سطح هستند؛ برای مثال چیزی شبیه به مدل مربوط به برخی نسخه‌های نظریۀ تورم کیهانی که معمولاً در آن جهان‌ها را به حباب‌هایی جدا از هم تشبیه می‌کنند.

جهان‌‌های چندگانۀ هم‌سطح [13]

این فرضیه پیشنهاد می‌دهد که جهان‌های دیگری با ثابت‌های دیگر وجود داشته یا دارند، که آن ثابت‌های دیگر لزوماً سازگار با پیدایش جهان قابل‌زیست نیستند؛ و جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم ازجمله جهان‌هایی بوده که ثابت‌های کیهانی در آن به‌صورت سازگار با زیست مقدار داشته‌اند. این فرضیه بیشتر در مقابل فرضیۀ‌ طراح هوشمند ارائه می‌شود، چراکه می‌گوید هیچ طراحیِ هوشمندانه‌ و دقیقی وجود نداشته تا به ثابت‌های کیهانی این مقادیر خاص را بدهد؛ بلکه تمام آن مقادیر غیرهوشمندانه هم در جهان‌های دیگری وجود داشته‌اند و ازاین‌رو آن ‌جهان‌ها نمی‌توانند به پیدایش حیات منجر شوند. برای درک بهتر به مثال رادیو برمی‌گردیم. این فرضیه مانند این است که بگوییم این رادیویی که از آن رادیو ایران پخش می‌شود، یکی از میلیاردها میلیارد رادیویی است که پیچ آنها در فرکانس‌های متفاوتی قرار داشته و دارد، و یکی از آنها هم به‌صورت دقیق در 0000000/90 مگاهرتز قرار داشته، که همان رادیویی باشد که جلوی روی ماست و آن را می‌شنویم.

این فرضیه‌ در دل خود یک پیش‌فرض دارد؛ و آن وجود داشتن بسیاری از جهان‌هاست که مقادیر ثابت‌هایشان دامنۀ گستر‌ده‌ای از مقادیر را شامل می‌شود. این ویژگی، یعنی پوشا بودن مقادیر مختلف آن ثابت‌ها در جهان‌های متفاوت به‌طوری که مقدار یا مقادیر سازگار با حیات را هم شامل شود، خود می‌تواند حاکی از تنظیم شدن آنها به‌صورت دقیق باشد. لذا نمی‌توان گفت که این فرضیه جوابگو و توجیه‌کنندۀ کاملی از پدید‌ۀ تنظیم دقیق است، و در واقع مسئله را به یک پله عقب‌تر برده که در آن سطح، هنوز مسئله‌ای مثل تنظیم دقیق پابرجاست.

«البته این صرفاً یک تئوری است. دربارۀ جهان‌های متعدد می‌توانیم بگوییم که هرکدام از آنها از یک جهان برتر از آن صادر شده است. براین‌اساس منبع آنها یکی نخواهد بود و به‌این‌ترتیب این روش برای حل اشکال احتمالات در تعیین ثابت کیهانی کارایی نخواهد داشت. علاوه‌بر این، فرضیۀ چندجهانی خود باعث مطرح‌ شدن پرسش‌های دیگری دربارۀ این جهان‌های چندگانه می‌شود و نیز سؤالاتی را دربارۀ میزان احتمال اثرگذاری این کیهان‌ها بر هم و اینکه آیا ناپایداری‌های کوانتومی در فضا از نتایج این اثرگذاری هست یا خیر، پیش می‌کشد.

به‌طور کلی، این فرضیه تاکنون پاسخ ضعیفی نسبت به آنچه از طریق مشاهدات کیهانی واقعی ثابت شده است، به شمار می‌رود؛ مبنی بر اینکه ثابت کیهانی با مقدار فعلی برای پیدایش حیات و در نتیجه به وجود آمدن بدن‌های ما مناسب است؛ و اگر ثابت کیهانی به این مقدار نبود و بسیار بزرگ‌تر از آن بود، همان‌طور که براساس مبادی تئوری چنین فرض گرفته می‌شود، حیات بر روی این کیهان به وجود نمی‌آمد. این خود دلیلی است بر اینکه ورای آن قصد و اراده‌ای وجود دارد و زندگی که دانسته و از روی قصد پدید آمده است، خود، هدف است. این موضوع وجود خدا را اثبات می‌کند.» [14]

در صورتی که موقتاً از پیش‌فرض قبلی ـ‌یعنی پوشا بودن مقدار‌گیری آن ‌ثابت‌ها در جهان‌های مختلف که خود شبیه پدیدۀ تنظیم دقیق است‌ـ صرف‌نظر کنیم؛ شاید این نسخه از چند‌جهانی بتواند مشکل تعیین ثابت کیهانی را حل کند، ولی احتمالاً برای بیان علت پدیده‌های دیگری مثل به وجود آمدن ناپایداری‌های کوانتومی در خلأ کافی نیست. [15]

«برای توضیح بیشتر مطلب به این نکته توجه کنید: اگر تمام جهان‌های چندگانه به‌وسیلۀ ناپایداری‌های کوانتومی در فضا و از ذرات اولیه شبیه چیزی که جهان ما از آن به وجود آمده است، پدید آمده باشند، در این صورت می‌توان چنین اظهارنظر کرد که مجموعۀ این جهان‌ها برای تعیین ثابت کیهانی در جهان ما مناسب است؛ ولی اگر هر جهان از این جهان‌های چندگانه به شیوه‌ای متفاوت که با سطح آن در تناسب است، پدید آمده باشد، (مثلاً از چیزی کاملاً متفاوت با ذرات انرژی یا ماده) در این صورت مجموعۀ این جهان‌ها برای استدلال بر درست بودن ثابت کیهانی شایستگی ندارد؛ زیرا این‌ها مجموعۀ واحدی نیستند که به‌طور مستقیم از یک اصل مشترک نشئت گرفته باشند.» [16]

برخی نیز به ارائۀ فرضیاتی پرداخته‌اند که می‌گوید فرایندی مثل فرایند انتخاب طبیعی برای گزینش بین جهان‌ها وجود داشته است. [17] ازآنجاکه به‌طور واضحی در این فرضیه جهان‌ها به‌صورت هم‌سطح قرار نگرفته‌اند، شاید بتوان آن را بیشتر مرتبط با بخش آخر این مقاله دانست تا این بخش؛ ولی بنابر برداشت نویسنده، این فرضیه احتمالاً نیازمند تعریف یک بستر و فرایندی مثل انتخاب طبیعی یا سازگاری بیشتر با یک معیار است که این خود فرض ‌گرفتن قانونی است که به انتخاب شدن جهان‌‌‌ها جهت می‌دهد. علاوه‌بر این، به نظر مثل نظریۀ تکامل زیست‌شناسی نیاز به یک شروع و نظریۀ پیدایش‌گونه هم داریم. [18] این فرضیه دارای ایدۀ مشابه توضیحات بخش اول است، با این تفاوت که در اینجا برای توجیه چگونگی رسیدن به این هدف، یعنی این ثابت‌های فیزیکی خاص برای تشکیل حیات استفاده شده است، نه اینکه این فرایند تکامل‌مانند نشان می‌دهد که هدفی وجود ندارد یا اصلاً این ثابت‌ها مقادیر خاصی ندارند. این موضوع شبیه هدفمند بودن تکامل زیست‌شناسی است که در آن هدف رسیدن به هوشمندی است. چه بسا بتوان گفت که در حقیقت در اینجا هم هدف، همان رسیدن به هوشمندی است و این دقیق بودن ثابت‌های کیهانی، حاصل مشاهدۀ‌ یک ناظر هوشمند است. در ادامۀ مقاله به‌صورت شفاف‌تری به این گزاره‌ها می‌پردازیم، ولی مرتبط با همین موضوع، فرضیات دیگری هم ارائه شده است که «تأثیر ناظر» را برای انتخاب بین جهان‌ها، یا حتی ایجاد آن جهان‌ سازگار با پیدایش حیات در نظر می‌گیرند که می‌توان گفت شبیه پیام اصلی اصل آنتروپیکِ قوی است.
از دیگر انتقاداتی که به‌طور کلی به مدل‌های چندجهانی وارد می‌شود، این است که آنها حداقل تاکنون و با روش علمی مرسوم درحال‌حاضر، در محدودۀ آزمایش کردن قرار ندارند؛ ولی سؤال مهم و جذاب این است که آیا آنها به‌طور ذاتی نمی‌توانند در محدود‌ۀ آزمایش‌ کردنی‌ها قرار بگیرند و محدودیت‌های بنیادینی برایشان وجود دارد یا امکان دارد روزی بتوان آنها را هم در زمرۀ نظریه‌های آزمایش‌شده تصور کرد؟ البته به‌طور خاص آن نسخه‌هایی از چندجهانی که امکان تأثیرگذاری جهان‌ها بر یکدیگر موجود است. چه بسا برای رسیدن آن روز حتی نیاز باشد نسبت به روش علمی مرسوم در فیزیک بازنگری شود. [19]

 

Anthropic Principle -اصل آنتروپیک-

اصل آنتروپیک (Anthropic Principle) یا نام دیگر آن اصل انسانی یا رهیافت انسانی، به‌طور خلاصه بیان می‌دارد که ما جهان را به همین شکلی که هست می‌بینیم، چراکه ما وجود داریم. اصل آنتروپیک دو نسخۀ ضعیف و قوی دارد که به ترتیب به آنها می‌پردازیم:

اصل آنتروپیک ضعیف:
«… موقعیت ما در جهان هستی لزوماً به‌اندازه‌ای ممتاز است که با وجود ما به‌عنوان ناظر سازگار باشد.» [20] برای روشن‌تر شدن بحث مثالی ارائه می‌شود. فرض کنید یک ستاره‌شناس می‌خواهد نمودار توزیع تعداد کهکشان‌ها را براساس میزان روشنایی‌شان از زمین به دست بیاورد. آیا واقعاً می‌تواند این کار را انجام دهد؟ خیر! به این دلیل که آن ستاره‌شناس کهکشان‌های روشن‌تر را بیشتر می‌تواند رصد کند، و چه بسا کهکشان‌هایی را که از حدی تاریک‌تر هستند اصلاً نتواند رصد کند؛ بنابراین نمی‌تواند راجع به تعداد یا درصد وجود آن کهکشان‌ها در توزیعی که درصدد ارائه است، اظهارنظر درستی داشته باشد؛ بنابراین اگر آن ستاره‌شناس بخواهد به‌صورت تصادفی و یکنواخت یک کهکشان را انتخاب کند، این کار را همراه با یک سوگیری انجام می‌دهد. به این پدیده که ما به‌عنوان مشاهده‌کننده همیشه تحت‌تأثیر محدودیت‌هایمان در انتخاب‌هایمان دچار سوگیری هستیم، «سوگیری انتخاب» (selection bias) می‌گویند؛ بنابراین اصل آنتروپیک ضعیف صرفاً این حقیقت (شاید بدیهی) را بیان می‌کند که جهان‌ و ثابت‌های آن باید به‌صورت سازگاری برای تکامل زندگی هوشمندانه وجود داشته باشند، چراکه این زندگی هوشمندانه به‌وضوح به وجود آمده است. اصل آنتروپیک ضعیف بیشتر یک مشاهده و یک گزارۀ منطقی است‌ تا یک استدلال و صرفاً در راستای برجسته کردن موضوع سوگیری انتخاب است.

اصل آنتروپیک قوی:

این نسخه بیان می‌کند که نه‌تنها این ثابت‌های بنیادین سازگار با به وجود آمدن مشاهده‌گر هوشمند هستند، بلکه «مجبور بودند» که سازگار با به وجود آمدن مشاهده‌گر باشند. به عبارتی اصل آنتروپیک قوی تأکید بیشتری روی هدف دارد، تا اینکه تأییدی بر یک مشاهده باشد. [21] اگر شخصی بپرسد که چرا این ثابت‌ها این مقادیر خاص را گرفته‌اند، دیگری می‌تواند جواب دهد که اگر این ثابت‌ها این مقادیر را نداشتند ما اینجا نبودیم تا این سؤال را بپرسیم! ولی آیا واقعاً این پاسخی به سؤال شخص اول است؟ فکر نمی‌کنم! علت اینکه چرا یک پدیده اتفاق می‌افتد، متفاوت است با نتایجی که اتفاق نیفتادن آن پدیده به‌همراه دارد. [22] پس اگر به همین سطح از استدلال بسنده شود، متوجه‌ می‌شویم که پاسخی به پدیدۀ تنظیم دقیق داده نشده است. ولی می‌توان کمی عمیق‌تر به موضوع مشاهده‌گر پرداخت و در همین نقطه است که بعضی اصل آنتروپیک را به تعابیری از مکانیک کوانتوم گره می‌زنند که وجود مشاهده‌گر برای به وجود آوردن یک پدیده لازم است؛ به عبارتی برای فروریزش تابع موج و به وقوع پیوستن یکی از حالات به هنگام اندازه‌گیری یا مشاهده. آنچه این افراد بیان می‌دارند، این است که جهان بعد از انفجار بزرگ توسعه پیدا کرد و مشاهده‌گری را به وجود آورد که آن مشاهده‌اش باعث به وجود آمدن جهان شد. به بیان دیگر انفجار بزرگ برای فروریزش و به وقوع پیوستن، نیاز به مشاهده‌گری دارد که خودش نتیجۀ‌ انفجار بزرگ است. این استدلال یک دور است و نمی‌تواند درست باشد. چراکه یعنی خودِ انفجار بزرگ، بدون هیچ علت خارجی‌ای باعث به وجود آمدن خودش از عدم شده است که با حادث بودن کیهان و نامولد بودن عدم در تضاد است. در این استدلال حداقل یکی از این مؤلفه‌ها از قلم افتاده است، یا انفجار بزرگ علت دیگری هم برای به وقوع پیوستن دارد و «تنها» حاصل مشاهدۀ مشاهده‌گری که از خودش صادر شده نیست، یا در هنگام مشاهدۀ مشاهده‌گر و فروریزش تابع موج، اتفاقی می‌افتد که تنها محدود به این جهان و چیز‌هایی ‌که از انفجار بزرگ صادر شده‌اند نیست. [23] در این راستا، یک گزینه می‌تواند این باشد که فروریزش تابع موج و به وقوع پیوستن یکی از حالات، حاصل مشاهدۀ مشاهده‌گری «هوشمند» باشد، و این هوشمندی مشاهده‌گر، به این جهان و چیز‌هایی که از انفجار بزرگ صادر می‌شوند محدود نباشد؛ چراکه در آن صورت دوباره استدلال دور خواهد داشت. دقت کنید که در اینجا صرفاً دربارۀ علت و معلول بودن صحبت می‌کنیم، و نه تقدم و تأخر زمانی. این موضوع مانند تعبیر فون نیومن‌ـ‌‌ویگنر [24] از مکانیک کوانتوم است که برای ارائۀ راه‌حلی برای مسئلۀ اندازه‌گیری، وزن قابل‌توجهی به اهمیت ادراک یا consciousness یا احتمالاً هوشمندی مشاهده‌گر می‌دهد.
«شاید بتوانیم بگوییم آزمایش ذهنی شرودینگر از عجیب بودن مکانیک کوانتومی که ما پیش‌تر با آن آشنا بوده‌ایم، پرده برداشت. حتی اگر مکانیک کوانتوم دربرگیرندۀ قوانین هستی باشد و از سوی دیگر هیچ خلل و خدشه‌ای ـ‌ولو کوچک و ناچیز‌ـ به تفسیر کپنهاگن وارد نباشد، این آزمایش از شگفت بودن هستی و جهانی که در آن زندگی می‌کنیم حکایت دارد. نتیجه‌ای که اکنون به آن رسیده‌ایم، این است که اگر ناظر یا ثبت رویداد کوانتومی از سوی ناظر، عامل فروریختن تابع موج باشد ـ‌همان‌طور که در تفسیر کپنهاگن چنین گفته می‌شود‌ـ به آن معناست که اگر انسان یا موجود هوشمند وجود نداشت، هستی به وجود نمی‌آمد. کیهان، وجود خود را مدیون این است که ما آن را مشاهده می‌کنیم؛ زیرا کیهان در کل، یک سیستم کوانتومی است که دارای تابع موج و احتمالات متعدد است و فقط هنگامی موجودیت می‌یابد که ما آن را مشاهده کنیم و تابع موجش نیز فروپاشد و در واقعیت قابل‌تشخیص و مشاهده گردد. معنی این کلام آن است که ما افراد بشر ـ‌یا به عبارتی هوشمندی‌ـ اصل و اساسی هستیم که هستی به‌خاطر آن پدیدار گشته است. «اگر تو نبودی افلاک (هستی) را خلق نمی‌کردم» (حدیث قدسی).» [25]

ازآنجاکه ممکن است آزمایش انتخاب تأخیر‌دار جان ویلر به ذهن خواننده خطور کند، همان‌طور که واقعاً هم به آن مربوط است، لازم است تأکید کنم که برای مثال، انجام آزمایش انتخاب تأخیر‌دار بر روی چینش آزمایش دوشکاف با یک سری از الکترون‌ها یا فوتون‌ها، متفاوت است با مشاهده‌‌ای که منجر به انفجار بزرگ و آفرینش این جهان می‌شود. چراکه در حالت آزمایش دوشکاف، کسی مشاهده‌گر یا عمل مشاهده را «حاصل» یا «معلول» خود آزمایش نمی‌داند، ولی در حالت دوم، همان‌طور که توضیح داده شد امکان این اشتباه وجود دارد. می‌توان دوباره تأکید کرد که استدلال‌ ارائه‌شده براساس روابط علّی است، و نه زمانی.

شکل 1: «کل جهان را می‌توان به‌عنوان یک آزمایش انتخاب تأخیر‌دار در نظر گرفت که در آن وجود ناظرانی که به آنچه درحال وقوع است توجه می‌کنند، چیزی است که به منشأ همه‌چیز واقعیت ملموس می‌دهد.» [برگرفته از کتاب «در جست‌وجوی گربۀ شرودینگر] [26]

در برخی مقالات از اصل آنتروپیک برای استدلالی مقابل تنظیم دقیق استفاده می‌شود؛ نه به این معنا که مثلاً مقادیر ثابت‌های کیهانی مقادیر خاصی نیستند، بلکه به این معنا که این استدلال می‌تواند توجیهی باشد برای اینکه چرا آن مقادیر خاص برای ثابت‌ها قرار گرفته شده است. نکته این است که حتی اگر دوری را که در استدلال وجود دارد هم نادیده بگیریم، این استدلال نمی‌تواند در مقابل مفهوم کلی تنظیم دقیق یا وجود خداوند قرار بگیرد، چراکه حداقل بیان می‌کند که جهان به‌صورتی دقیق و هدفمند تنظیم شده است که به یک مشاهده‌گر یا انسان برسد؛ همان‌طور که احتمالاً از عنوان آن هم هویداست که اهمیت زیادی به آن مشاهده‌گر یا انسان داده شده است. [27] نقل‌قول پیشِ‌رو از کتاب توهم‌بی‌خدایی، نوشتۀ سید احمدالحسن است:

«برخی کیهان‌شناسان به این پاسخ اشکال گرفته‌اند و گفته‌اند که قوت این استدلال به موجودیت ما برمی‌گردد؛ یعنی این اشکال متعلق به مشاهده‌گر یا انسان است؛ به عبارت دیگر این وجود ماست که مقدار ثابت کیهانی را تعیین و مشخص کرده است و ازآنجاکه ما در اینجا حضور و وجود داریم و ثابت کیهانی را رصد نموده‌ایم، مقدار فعلی آن حائز اهمیت شده است. این اشکال را اصل یا رهیافت انسانی می‌نامند. ولی واقعیت آن است که این اشکال به وجود انسان که ثابت کیهانی را رصد کرده است آن‌قدر اهمیت می‌دهد که آن را در تلاش برای حل اشکال ثابت کیهانی اثرگذار می‌داند. اکنون و براساس اصل یا رهیافت انسانی، ثابت کیهانی و هستی، بدون وجود انسانی که مشاهده‌گر آن است، فاقد ارزش و بی‌مقدار به شمار می‌رود. ما این موضوع را پیش‌تر در مکانیک کوانتوم مطرح نمودیم؛ بنابراین انسان و وجود او دارای چنان اهمیت عظیمی است که بدون رصدکننده (انسان)، هستی ارزش شناخت و بررسی نخواهد داشت. بدون وجود انسان، کیهانی که امروز می‌شناسیم پدید نمی‌آمد و این یعنی انسان مهم‌ترین هدف هستی است. مادام که هدفی وجود داشته باشد، ورای آن قدرتی برتر یا خدا قرار دارد.» [28]

قبل از اینکه به فرضیه‌های دیگر بپردازیم باید ذکر کنیم که رهیافت انسانی یا همان اصل آنتروپیک، نسخه‌های مختلفی از چندجهانی و مفهوم تنظیم دقیق به‌صورت قابل‌توجهی درهم‌تنیده‌اند؛ ولی این در‌هم‌تنیدگی نباید باعث شود تا برخی ایرادات و نواقص استدلال‌های موجود در این موضوعات، مانند چیزی که در اصل آنتروپیک یا جهان‌های چند‌گانه هم‌سطح (حبابی) خواندیم، از قلم بیفتد.

 

احتمال

در این بخش اندکی به مفهوم احتمال و تصادفی بودن و ارتباط آن با موضوع این مقاله می‌پردازیم. در بیشتر مواقعی که از «کلمۀ تصادفی» یا «احتمال وقوع» استفاده می‌کنیم، منشأ این کار در یکی از دلایل پیشِ‌روست: یا برخاسته از ناقص بودن مدلی است که با آن سروکار داریم؛ مثلاً پدیده‌ای را مشاهده کرده‌ایم و ازآنجاکه برخی از علت‌های وقوع آن پدیده را نمی‌دانیم، رخ دادن حالت‌های مختلف آن پدیده را تصادفی فرض ‌می‌کنیم و بعد معمولاً با آزمایشات فراوان و جمع‌آوری نمونه‌های زیاد، برای هرکدام از حالت‌ها احتمال وقوعِ تخمینی‌ای را در نظر می‌گیریم؛ یا گاهی صرفاً برای ساده‌سازی در روند محاسبات و کم‌کردن پیچیدگی مدل است؛ مثلاً وقتی می‌گوییم در پرتاب یک سکه به‌صورت تصادفی شیر یا خط می‌آید، این تصادفی بودن می‌تواند توسط یک مدل پیچیده‌تر و البته با زحمت بیشتر از بین برود؛ مثلاً اگر وزن و شکل سکه، زاویه و شدت ضربه، فشار یا مقاومت هوا و… را بدانیم، می‌توانید شیر یا خط آمدن آن سکه را به‌صورت قطعی محاسبه کنیم. ولی شاید در بسیاری از مواقع این میزان از پیچیدگی نیاز نباشد.

نظریۀ احتمال در ریاضیات، بر مبنای اصول موضوعه‌ای توسعه داده شده است تا بتوانیم توصیفاتمان از پدیده‌های تصادفی را به‌نحوی به اعداد ترجمه کنیم. بیشتر مواجهه ما با نظریۀ‌ احتمال ـ‌برای مثال چیزی که در دبیرستان و رشته‌های عمومی دانشگاه ارائه می‌شود‌ـ حاصل کار کولموگروف،[29] ریاضی‌دان روس، و اصول موضو‌عه‌ای است که او در نظر گرفته. این درحالی است که مثلاً نظریه احتمالی که بر مبنای اصول موضوعه فون نیومن،[30] ریاضی‌دان مجارستانی، توسعه داده شده است نیز بسیار غنی و پرکاربرد است.

ولی آیا این تمام ماجراست؟ تا به اینجا بیشتر به بخش کاربردی احتمال پرداختیم، ولی از اینجا به بعد بیشتر دربارۀ مفهوم احتمال صحبت می‌کنیم. آیا تصادفی بودن می‌تواند مفهوم بنیادینی باشد؟! احتمالاً در پی مشاهده‌ آزمایشاتی که در زمینۀ مکانیک کوانتوم انجام می‌شود، برخی به‌سمت جواب مثبت به سؤال پیشین رفتند، یعنی بنیادی بودن مفهوم تصادف. به نظر این سوگیری بیشتر متأثر از تعابیر به اصطلاح «تصادفی» از مکانیک کوانتوم است؛ ازجمله تعبیر کوپنهاگی [31] که اولین و تقریباً معروف‌ترین تعبیر مکانیک کوانتوم است. ولی تعابیر دیگری از مکانیک کوانتوم وجود دارند که به اصطلاح «قطعی» [32] هستند. به عبارتی مانند بیشتر مواقعی که تصادفی بودن در مدل‌ها و پدیده‌ها دیده می‌شود، آن «تصادفی به نظر رسیدن» را حاصل علتی می‌دانند که هنوز ناشناخته است، و برای آن علت، گزینه‌ها و فرضیات گوناگونی در دامنه‌های استدلالی متفاوت ارائه می‌دهند. ازجمله این نوع تعبیر‌ها از مکانیک کوانتوم، می‌توان به تعبیر جها‌ن‌های چند‌گانه [33] و تعبیر بوهمی [34] اشاره کرد.
با اینکه همۀ این تعبیر‌ها هنوز درحال رقابت هستند و محققین تلاش می‌کنند تا آزمایش‌هایی طراحی و اجرا کنند که بتواند بین درستی این تعابیر تمایز ایجاد کند؛[35] شخصاً با تعابیری موافقم که برای «تصادفی به نظر رسیدن» علت ناشناخته‌ای در نظر می‌گیرند، و نه اینکه به‌جای گفتن «هنوز نمی‌دانم علتش چیست؟» بگوییم این یک تصادفی بودنِ بنیادین است، این انتهای ماجراست، علتی ندارد یا علتش در خودش است. به نظرم برای علت‌العلل همه‌چیز قطعی، یقینی و غیرتصادفی‌ است. [36]

 

طراحی هوشمندانه با دخالت مستقیم

توجیه دیگری که برای پدیدۀ تنظیم دقیق ارائه می‌شود، وجود تنظیم‌کننده‌ای دقیق است که علت «مستقیم» مقدارگیری این ثابت‌های بنیادین با این مقادیر خاص است. لازم است تا کمی دقیق‌تر به این فرضیه که بیشتر از سمت خداباوران و دین‌داران ارائه می‌شود بپردازیم. اولین نکته‌ مهمی که باید به آن اشاره کرد این است که خداوند سبحان با دخالت مستقیم این دنیا را خلق نکرده است. برای مثال قطعاً خداوند علت مستقیم انفجار بزرگ نیست، یا تنظیم‌کنندۀ مستقیم این ثابت‌های کیهانی با این مقادیر خاص نیست؛ چراکه این‌ها همه اسبابی هستند که خود می‌توانند معلول و مخلوق اسباب دیگر باشند. [37] حقیقت این است که از خداوند سبحان، علت‌العلل، نور بدون ظلمت یا احسن‌الخالقین، نمی‌تواند مخلوقی که ظلمت دائمی داشته باشد خارج شود. چیزی که از خداوند صادر می‌شود «باید» میان از بین ‌رفتن ظلمت برای او، و برگشتن به ظلمت در تناوب باشد؛ در غیر این صورت ظلمتی دائمی خواهد داشت که آن نمی‌تواند از نور بدون ظلمت صادر شده باشد. [38] با اینکه به‌طور کلی حقیقت وجودی‌ آفرینش یا صادر شدن، در هنگامی که در برابر خداوند سبحان‌و‌متعال قرار می‌گیرد، هیچ است و صادر شدنی حقیقی نیست؛ چراکه خودِ آن مخلوق یا چیزی که می‌گوییم صادر‌شده است یا همان ظلمت برگردانده‌شده به‌صورت حقیقی وجود ندارد؛ بلکه در برابر خداوند سبحان‌و‌متعال که موجودی حقیقی‌ است، صرفاً یک وجود اعتباری دارد. [39] «حقیقت آن است که وجود مخلوقات در برابر وجود خداوند سبحان، صرفاً یک وجود اعتباری است. وضعیت ما شبیه وضعیت ناپایداری‌های کوانتومی در فضاست که بدن‌های ما با آن به تکاپو و نوسان می‌افتد. ما در مقابل خداوند سبحان، صرفاً عدم هستیم؛ چراکه اصولاً ما از عدم خارج نشده‌ایم؛ ما در عدم هستیم و عدممان را با خود به همراه داریم؛ در واقع جز خداوند سبحان چیز دیگری موجود نیست. شاید درک این عبارات برای برخی متدیّنین دشوار باشد، هرچند برهان آن را پیش از خودش بیان داشته‌ام.» [40] خالی از لطف نیست تا اشاره شود این موضوع همان نکته‌ای است که زمانی که دربارۀ نظریۀ تکامل بحث می‌کنیم هم ظاهر می‌شود. کسانی که معتقدند علت «مستقیم» نظریۀ تکامل خداوند است یا افراد متوهم دیگری که معتقدند موجودات به‌صورت دفعی و با دخالت مستقیم خداوند خلق شده‌‌اند، نمی‌توانند کمبود و نقص‌هایی را که در فرایند تکامل یا خلقت موجودات وجود دارد توجیه کنند. در حقیقت نکته‌ اینجاست که خداوند، علت‌العلل است و به همۀ این مخلوقات وجود اعتباری می‌بخشد، نه علت مستقیم برای خلق این موجودات، و نه اینکه موجودات با دخالت مستقیم خداوند سبحان خلق شده باشند؛ به عبارت دیگر خداوند، احسن‌الخالقین یا برترینِ آفریننده‌هاست. [41] اینکه موجودات با دخالت مستقیم خداوند سبحان خلق نشده‌اند، منافاتی ندارد با اینکه همۀ خلق به وجود خداوند سبحان گواهی می‌دهند. سید احمدالحسن در جواب به برخی اشکالاتی که از سوی خداناباوران مطرح می‌شوند، می‌نویسد:

«اما کسانی که قائل به تکامل هستند و در عین‌ حال طراحی هوشمند را قبول دارند، اگر بگویند که طراح، لاهوت مطلق است و از علم و قدرتی مطلق برخوردار است، اشکال مزبور همچنان پابرجا و مطرح خواهد ماند؛ زیرا بروز نقص و ایراد در طراحی موجودات زنده، در واقع نفی‌کنندۀ علم مطلق طراح محسوب می‌شود؛ ولی اگر همان چیزی را بگویند که خداوند در قرآن فرموده مبنی بر اینکه آفرینش یا طراحی و اجرای خلقت با دستان خدا یعنی به‌واسطۀ مخلوقات خداوند سبحان صورت پذیرفته است، در این حالت می‌توان بر نقص طراحی، دلیل اقامه کرد و می‌توان بروز خطایی کوچک در طراحی در زمان آغاز تکامل را در نظر گرفت که در نتیجۀ تکامل گسترش ‌یافته است؛ تاجایی‌که ارث‌بری تکامل انباشتی، به بروز خطایی آشکار در طراحی منجر شده است.»[42] [43]

برخی افراد که معمولاً به اصطلاح دین‌دار هستند، به‌محض اینکه نظریه‌‌ای علمی‌ به بن‌بست می‌خورد، یا وقتی هنوز علت مستقیم وجود یک پدیده‌ به‌لحاظ علمی ناشناخته است، به خیال خود فرصت را برای اثبات وجود خداوند غنیمت می‌شمرند و با گفتن اینکه خداوند همان علت «مستقیمی» است که هنوز برای علم ناشناخته است، جایگاه خداوند را تا این میزان پایین می‌آورند؛ و برای مثال وقتی ۱۰۰ سال بعد، علم به آن علت ناشناخته می‌رسد، این بار خداناباوران هستند که از آب گل‌آلود ماهی گرفته و با استفاده از آن دستاورد‌های جدید علمی، به خیال خود بر خداباوری خط بطلان می‌کشند. درحالی‌که واقعیت این است که بر تعریف خداوندی که آن دستۀ‌ اول ارائه داده‌اند خط بطلان می‌کشند و نه خداوند سبحان. چه بسا تلاش آن دانشمندان برای شناخت آیات تکوینی خداوند، جای تشکر دارد که با دستاورد‌هایشان نشان دادند خداوندی که آن اشخاص «به اصطلاح» دین‌دار تعریف می‌کنند، باطل است؛ اشخاصی که با انحراف از زنجیرۀ حجت‌های خداوند از دین حقیقی یعنی حجت‌ خدا فاصله گرفته و با چنین گزاره‌های برخاسته از عقل‌های ناقصشان، به دین حقیقی و مردم ظلم کرده‌ و می‌کنند.[44][45]

این موضوع که آیا امکان دارد در مسیر علم زمانی به نظریه‌ای برسیم که همه‌چیز یا همۀ مشاهدات را توجیه کند یا به همۀ‌ چرا‌ها پاسخ دهد،[46] موضوع بسیار مهمی است. حقیقت این است که علم هیچ‌گاه نمی‌تواند به شناخت کامل از خداوند سبحان برسد، چراکه علاوه‌بر توضیح قبلی دربارۀ وجود و صادر شدن اعتباری مخلوق از خداوند، و ارتباطش با اینکه در علم پدیده‌های حادث مطالعه می‌شود، علم، خود معلولی است که توسط انسان فهمیده و تولید شده است، یعنی توسط موجودی که نور کامل نیست و ظلمت دارد؛ بنابراین علم یا انسان نمی‌تواند بر علت‌العلل یا نور بدون ظلمت تسلط یابد و از آن فراتر رود. پس بنابر تعریف، شناخت کامل خداوندِ قدیم از دایرۀ علم خارج است. لازم به تأکید است اینکه علم یا هر مخلوقی نمی‌تواند به شناخت کامل از خداوند برسد با اینکه از منظر علم برای وجود خداوند استدلال ارائه شود، متفاوت است. لازم است در مجال دیگری دقیق‌تر دربارۀ این موضوع صحبت شود، اگر خداوند بخواهد؛ ولی به‌جهت اینکه کمی از موضوع اصلی این مقاله فاصله می‌گیرد، به توضیح قبلی بسنده می‌شود و خوانندۀ مشتاق را به کتاب‌های «توهم بی‌خدایی، عقاید اسلام، متشابهات، و در محضر عبد صالح» نوشتۀ سید احمدالحسن ارجاع می‌دهم. [47] ولی این همان نقطه‌ای است که ما را به دیدگاه آخری که در این مقاله بررسی می‌کنیم گره می‌زند، یعنی در نظر گرفتن امکان برای پیشرفت علم در آینده.

 

علتی که هنوز علم به آن نرسیده است

نظر اینشتین دربارۀ تنظیم دقیق شبیه این است که این ثابت‌ها به‌صورت معجزه‌آسایی دقیقاً برابر این مقادیر قرار داده نشده‌اند؛ بلکه باید قانون یا علتی وجود داشته باشد که بنابر آن‌ تنها مقادیر ممکن برای وقوع این ثابت‌ها همین مقادیری باشد که دارند.

آلبرت اینشتین [48] دراین‌باره می‌گوید:
«هیچ ثابت‌های دل‌بخواهی‌ای به این صورت وجود ندارد؛ به این معنا که طبیعت به‌گونه‌ای ساخته شده است که منطقاً می‌توان آن‌چنان قوانین محکم و معینی وضع کرد که در درون این قوانین فقط ثابت‌های منطقی کاملاً مشخصی رخ می‌دهند (نه ثابت‌هایی که مقدار عددی آن‌ها را می‌توان بدون از بین بردن نظریه تغییر داد.)» [49]

به عبارتی در جریان پیدایش حیات در این جهان، برای مثال تنها مقدار محتمل برای ثابت کیهانی همین مقدار کنونی‌اش بوده و مقادیر دیگر احتمال صفر را دارا بودند، و این به‌دلیل قوانین فیزیکی‌ بنیادی‌تری است که شاید تاکنون برایمان هویدا نشده‌اند. [50] این حالت اصلاً نمی‌تواند در مقابل پدیدۀ تنظیم دقیق باشد، و چه بسا نظر درستی باشد؛ چراکه صرفاً مسئله‌ای را که تنظیم دقیق در آن مورد بحث است به یک لایه عقب‌تر گسترش داده است. به عبارتی این سؤال مطرح می‌شود که چرا آن علت‌ها و قوانین وجود دارند که باعث می‌شوند تنها مقادیر محتمل برای معلول‌هایشان، این مقادیر مناسب برای حیات باشند؛ و از معلول‌ها منظور، ثابت‌های طبیعت است که شاید در آن مرحله دیگر استفاده از لفظ ثابت بنیادین برایشان درست نباشد، چراکه دیگر مقادیرشان از لحاظ تئوری پیش‌بینی‌پذیر خواهد بود. البته این گسترش مسئله به یک لایه عقب‌تر، یا در نظر گرفتن یک پلۀ بنیادی‌تر در زنجیرۀ علت و معلول، نباید باعث پوشیده شدن حکمت در این خلقت، در کل این زنجیره، هدفمند بودن آن و در نتیجه وجود هدف‌گذار از برابر دیدگانمان شود. نظر فیلسوف هلندی، اسپینوزا: [51] «چیزها نمی‌توانستند توسط خداوند به‌ هر طریق دیگری یا به هر ترتیب دیگری نسبت به چیزی که هست، ایجاد شوند.» [52] برای توضیح بیشتر این گفته که چه بسا اصلاً امکان دیگری برای ثابت کیهانی وجود نداشت، و تنها مقدار ممکن همین مقداری است که در نظر داریم، به مثالمان برمی‌گردیم. در مثال رادیو به این صورت می‌توان گفت با اینکه حساسیت بسیاری برای دریافت صدا لازم است، و باید فرکانس رادیو دقیقاً 0000000/90 مگاهرتز باشد، ولی پیچ تنظیم فرکانس اصلاً نمی‌چرخد و تنها مقدار دقیق 0000000/90 را می‌گیرد؛ به عبارت دیگر یک چسب در زیر پیچ رادیو وجود دارد که پیچ رادیو را در این فرکانس دقیق نگه داشته است. این نظر مانند نظر اینشتین یا اسپینوزاست. ولی بااین‌حال اینکه اصلاً حالت دیگری قابل وقوع نیست، خود باید دلیلی داشته باشد. اینکه شاید تابه‌حال از لحاظ علمی به چرایی وجود آن چسب نرسیده‌ایم، نشان‌دهندۀ نبود هدفمندی یا حکمت در این موضوع نیست که با فرض وجود آن چسب ‌هم، آن به‌صورت دقیقی پیچ رادیو را در این مقدار حساس نگه داشته است. به این موضوع در بخش «خاص بودن و پیش‌بینی نظری» هم پرداخته‌ شد. همچنین در بخش‌های مختلف این مقاله دربارۀ اینکه پدیدۀ تنظیم دقیق، خود دلیلی بر وجود هدف در این جهان و در پی آن وجود هدف‌گذار است صحبت شد.

به نظر نویسنده، ایدۀ‌ اصلی این دیدگاه که در خود فرصتی برای پیشرفت‌های آیندۀ علمی قرار می‌دهد، می‌تواند به حقیقت نزدیک‌تر باشد؛ چراکه اولاً لزومی ندارد که مقطع کنونی علم یا حتی فرضیاتی که ارائه شده است ـ‌‌همان‌طور که به برخی از معروف‌ترین‌هایشان پرداختیم‌ـ برای توجیه همۀ پدیده‌ها، ازجمله مسئلۀ ثابت کیهانی و … کافی باشد. برای مثال امکان دارد در آینده نسخۀ بهتری از فرضیات چندجهانی به نظریه‌ای محکم تبدیل شود؛ شاید شبیه فرضیه‌ای که بر مبنای نظریۀ ابرریسمان (نظریۀ M) است [53] یا فرضیه‌ای که جهان‌ها را به‌صورت هم‌سطح در نظر نمی‌گیرد. ثانیاً با اینکه این پدیده نشانی از یک هدف‌گذار است ـ‌همان‌طور که در خیلی از پدیده‌های دیگر هم می‌بینیم‌ـ این موضوع نباید ما را به گفتن این گزاره متمایل کند که خداوند، همان دخالت‌کنندۀ مستقیم یا علت مستقیم ناشناخته‌ای است که باعث این پدیده شده است و علم هنوز به آن نرسیده است. خدای سبحان بسی بالاتر از آن است.
—-
منابع

.1 “Philosophical debates in which “fine-tuning” appears are often about the universe’s fine-tuning for life: according to many physicists, the fact that the universe is able to support life depends delicately on various of its fundamental characteristics, notably on the form of the laws of nature, on the values of some constants of nature, and on aspects of the universe’s conditions in its very early stages.”

https://plato.stanford.edu/entries/fine-tuning/
2. استیون ویلیام هاوکینگ، Stephen William Hawking، ۱۹۴۲-۲۰۱۸ کیهان‌شناس و فیزیک‌دان نظری انگلیسی است. به‌عنوان برجسته‌ترین کار‌های او می‌توان به پیش‌بینی نظری تابش سیاه‌چاله‌‌ها (تابش هاوکینگ) و قضیۀ تکینگی پنروز-هاوکینگ اشاره کرد.
3. نمی‌دانم هاوکینگ موقع نگارش این مطلب خبر داشته است که جاندارانی در اعماق دریا‌ها وجود دارند که از نور خورشید استفاده نمی‌کنند، و منبع انرژی‌شان گرمای درون زمین است. البته یکی از اسباب پیدایش زمین، خورشید است.
4. استیون هاوکینگ، تاریخچه مختصر زمان، ۱۹۸۸، ص ۱۲۸ (در نسخه انگلیسی):
“The laws of science, as we know them at present, contain many fundamental numbers, like the size of the electric charge of the electron and the ratio of the masses of the proton and the electron. We cannot, at the moment at least, predict the values of these numbers from theory – we have to find them by observation. It may be that one day we shall discover a complete unified theory that predicts them all, but it is also possible that some or all of them vary from universe to universe or within a single universe. The remarkable fact is that the values of these numbers seem to have been very finely adjusted to make possible the development of life. For example, if the electric charge of the electron had been only slightly different, stars either would have been unable to burn hydrogen and helium, or else they would not have exploded. Of course, there might be other forms of intelligent life, not dreamed of even by writers of science fiction, that did not require the light of a star like the sun or the heavier chemical elements that are made in stars and are flung back into space when the stars explode. Nevertheless, it seems clear that there are relatively few ranges of values for the numbers that would allow the development of any form of intelligent life. Most sets of values would give rise to universes that, although they might be very beautiful, would contain no one able to wonder at that beauty. One can take this either as evidence of a divine purpose in Creation and the choice of the laws of science or as support for the strong anthropic principle.”
5. که معمولاً با نماد لامبدا نشان می‌دهند و نشان‌دهنده چگالی انرژی خلأ است، و بر نرخ گسترش یا انقباض کیهان تأثیر می‌گذارد. پیش‌بینی‌ای که نظریۀ‌ میدا‌ن‌های کوانتومی برای این ثابت ارائه می‌دهد، در ۱۲۰ مرتبه اندازه (‌یعنی در یک ضریب ۱۰ به توان ۱۲۰) با مقدار اندازه‌گیری شده در طبیعت متفاوت است که برخی آن را «احتمالاً بدترین پیش‌بینی نظری در تاریخ فیزیک» نام نهادند. (Hobson, M. P.; Efstathiou, G. P.; Lasenby, A. N. (2006). General Relativity: An Introduction for Physicists (2014 ed.). Cambridge: Cambridge University Press.) page 187
6. ممکن است از عبارتی مثل «جهان سازگار با حیات» یا مشابه آن در مقاله استفاده شود که باید بسیار کلی‌تر از حیات و زیستی که در نظر ماست، تصور شود. چراکه تغییراتی در این مقادیر قابل تصورند که نه حیاتی، نه تنوع اتم‌هایی، نه ستاره و منظومه‌ای و نه کنار هم قرار گرفتن اجرام به‌‌صورت پایداری باقی می‌ماند. لذا جهان قابل زیست یا سازگار با حیات را صرفاً یک اسم برای یک مفهوم کلی‌تر و بنیادی‌تر و وسیع‌تر در نظر بگیرید.

7. ازجمله مقالاتی که به این موضوع پرداخته است، مقاله‌ «برهان تنظیم دقیق: کاوش در نامحتمل بودن وجودمان» است.
Klaas Landsman “The Fine-Tuning Argument: Exploring the Improbability of Our Existence“, 2016, springer open.
8. در بسیاری مواقع در این مقاله، برای اشاره به پدیده تنظیم دقیق به گفتن همین مقادیر خاص برای ثابت‌های بنیادینی مثل ثابت کیهانی، بسنده می‌کنیم. درحالی‌که علاوه‌بر مقادیر ثابت‌ها، قوانینی که تابه‌حال کشف شده‌اند و شرایط اولیه کیهان هم وجود دارند که در بخش معرفی پدیده به آن اشاره شد.
9. قطعاً مقادیر ثابت‌هایی که این حالت را به وجود آورده‌اند هم بسیار خاص هستند.
10. حتی خود نظریۀ تکامل هم برای شروع به کار نیاز به شرایط اولیه خاصی دارد که هنوز تفسیر علمی دقیق و کاملی برای آن ارائه نشده است. نظریۀ پیدایش به جواب دادن به این سؤال و چگونگی به وجود آمدن اولین همانندساز می‌پردازد. برای اطلاعات بیشتر می‌توانید به نظریۀ پیدایش غیرزنده (Abiogenesis) مراجعه کنید.
11. البته در برخی مواقع، مثلاً در تعبیر کوپنهاگن از مکانیک کوانتوم، روی دادن یک رخداد به نظر تصادفی را بسیار بنیادی تلقی می‌کنند که باعث زیر پا گذاشتن علیت می‌شود. درحالی‌که دربارۀ همین موضوع فروپاشی تابع موج در مکانیک کوانتوم، نظریه‌های دیگری که برای رویداد به نظر تصادفی علتی را متصور باشند نیز وجود دارد. می‌توانید به کتاب توهم بی‌خدایی نوشتۀ سید احمدالحسن، فصل ششم یا مقالۀ «دیو لاپلاس، جبرگرایی نیوتونی و مکانیک کوانتوم» در شماره ۱۶۵هفته‌نامه زمان ظهور مراجعه کنید.

12. شاید بتوان چندجهانی و جهان‌های چند‌گانه را به ترتیب به‌عنوان ترجمۀ عبارات Multiverse وMany-worlds استفاده کرد.
13. منظور از هم‌سطح این است که آنها به این صورت نیستند که یکی از دیگری، یا به گفتار دیگر جهانی بالاتر از خودش نتیجه شده باشد،و از نظر صادر شدن یا علت/معلول بودن در یک سطح قرار دارند. ازاین‌رو در اینجا حتی آن نسخه از چند‌جهانی را که به جهان‌های تودرتو می‌ماند و بیشتر آن را به عروسک‌های روسی تشبیه می‌کنند، رها می‌کنیم.
14. احمدالحسن، توهم بی‌خدایی، ۲۰۱۳، صفحه ۴۹۷.
15. «کسانی که به دنبال حل‌وفصل تعیین ثابت کیهانی از طریق جهان‌های چندگانه هستند، چنین فرض می‌گیرند که این کیهان‌ها همگی در یک سطح قرار دارند و همگی آنها به یک اصل و منشأ بازمی‌گردند؛ یا آن‌گونه که همواره به تصویر می‌کشند، این جهان‌ها را مانند حباب‌های خارج‌شده از ظرف آب جوش می‌انگارند. ما می‌توانیم چنین فرض کنیم -و البته چنین اعتقادی هم داریم- که جهان‌های متعددی وجود دارد، ولی در سطوح متفاوتی جای گرفته‌اند و برخی، برخی دیگر را به وجود آورده‌اند؛ جهان واقع‌شده در سطح پایین‌تر، از جهانی صادر شده که سطحش بالاتر از آن است. این جهان‌ها بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند. براساس چنین فرضی می‌توانیم برای پیدایش ناپایداری‌های کوانتومی در خلأ موجود در جهان ما، دلیل و سبب بیابیم ولی نمی‌توانیم دلیلی بر درستی ثابت کیهانی ارائه دهیم مگر اینکه شخصی آن را تنظیم کند و هدفش، به وجود آوردن این جهان باشد. در این صورت طبیعتاً وجود خداوندگاری که هدفش آفرینش ماست، اثبات می‌گردد.
هیچ دلیل علمی وجود ندارد که ایدۀ هم‌سطح بودن جهان‌های چندگانه را نسبت به فرضیۀ ما مبنی بر اینکه این جهان‌ها در یک سطح نیستند، برتری بدهد. بلکه چه بسا ناپایداری‌های کوانتومی در فضا، این فرضیه را که کیهان‌ها در سطوح مختلفی قرار دارند، بیشتر جلوه‌گر سازد؛ چراکه این رویدادهای کوانتومی زیربنای ذرات اولیه‌ای است که جهان ما از آن پدیدار گشته است. اگر این‌ها از تأثیر جهان دیگری به وجود آمده باشند، قطعاً این جهان، همان است که جهان ما از آن صادر شده است؛ و این خود دلیلی است بر اینکه جهان‌های متعدد در یک سطح یکسان قرار نداشته و از یک ریشۀ یکسان نیستند؛ بلکه در سطوح گوناگونی قرار دارند و برخی از برخی دیگر پدیدار شده‌اند. صادرکنندۀ هر جهان از صادرکنندۀ جهان دیگر متفاوت است و در نتیجۀ آن گوناگونی مخلوقات، وجود و ترکیب مختلفی دارد که در این صورت، این جهان‌ها به‌خودی‌خود نمی‌توانند علت تعیین ثابت کیهانی باشند.» (احمدالحسن، توهم بی‌خدایی، ۲۰۱۳، صفحه ۵۲۲).
16. احمدالحسن، توهم بی‌خدایی، ۲۰۱۳، صفحه ۵۲۲.
17. خواننده علاقه‌مند می‌تواند کلیدواژه cosmological natural selection را جست‌وجو کند.
18. البته نظریۀ‌ پیدایش زیست‌شناسی هم هنوز به‌طور کامل حل نشده است.
19. نظراتی موجود است که برخی نسخه‌هایی از چندجهانی و احتمالاً گونه‌ای از اصل آنتروپیک را در زمرۀ فرضیات تحت سیطرۀ ابطال‌پذیری پوپر قرار نمی‌دهند.
.20Carter, B. (1974). “Large number coincidences and the anthropic principle in cosmology”. IAU symposium 63: Confrontation of cosmological theories with observational data. Vol. 63. Dordrecht: Reidel. pp. 291–298.
21. برای درک بهتر تفاوت اصل آنتروپیک ضعیف و قوی می‌توان به کتاب «The Anthropic Cosmological Principle» که اولین بار این دسته‌بندی را ارائه نمود، مراجعه کرد. این کتاب نوشته جان بارو و فرانک تیپلر در سال ۱۹۸۶ است.
22. مربوط است به دو سؤالی که در بخش «خاص بودن و پیش‌بینی نظری» مطرح شد.
23. به عبارتی حالت دوم هم نتیجه می‌دهد که انفجار بزرگ از علتی ورای خودش نتیجه شده است.
24. تعبیر فون‌نیومن-ویگنر (‌Von Newman-Wigner interpretaion) یکی دیگر از تعابیر‌ی است که برای مسئله اندازه‌گیری در مکانیک کوانتوم مطرح شده است. در دهه ۱۹۶۰ یوجین ویگنر، آزمایش ذهنی دیگری بر پایه‌ آزمایش ذهنی گربه شرودینگر طراحی کرد تا بیان کند که این ادراک ناظر است که در فروریزش تابع موج نقش اصلی را بازی می‌کند.
25. احمدالحسن، توهم بی‌خدایی، ۲۰۱۳، صفحه ۴۴۹.
26. جان گریبین، در جست‌وجوی گربه شرودینگر، ۱۹۸۴، ص۲۱۲ (نسخه انگلیسی).
27. Anthropic در لغت به‌معنای «مربوط به وجود انسان» است و ریشۀ یونانی دارد.
28. احمدالحسن، توهم بی‌خدایی، ۲۰۱۳، صفحه ۴۹۸.
29. آندری نیکولاویچ کولموگروف، Andrey Nikolaevich Kolmogorov، ۱۹۰۳- ۱۹۸۷، ریاضی‌دان روس که در زمینه‌های بسیاری ازجمله نظریه احتمال، توپولوژی، منطق شهودی، مکانیک کلاسیک، نظریه اطلاعات الگوریتمی و… کار کرده است.
30. جان فون‌نیومن، John Von Neumann، ۱۹۰۳- ۱۹۵۷، ریاضی‌دان-فیزیک‌دانی که کارهای برجسته‌ای در زمینه‌های مختلف ازجمله فیزیک نظری مثل ریاضیات مکانیک کوانتوم، آنالیز تابعی، نظریه بازی‌ها، نظریه اتوماتا و… انجام داده است.
31. تعبیر کوپنهاگی از مکانیک کوانتوم، بیشتر حاصل تلاش‌های نیلز بور، ورنر هایزنبرگ و مکس بورن در طی سال‌های ۱۹۲۵ تا ۱۹۲۷ است.
32. Deterministic
33. ایدۀ اولیه تعبیر جهان‌های چندگانه (Many-Worlds interpretation) یا تعبیر اِوِرِت (Everett Interpretation)، اولین بار توسط هیو اورت که دانشجوی دکتری جان ویلر در دانشگاه پرینستون بود در سال ۱۹۵۷ ارائه شد. در این تعبیر بیان می‌شود که حالت‌های مختلف تابع موج جهانی، واقعیت‌هایی در جهان‌های متفاوت دارند.
34. تعبیر بوهمی (de Broglie-Bohm theory) یا (Bohm’s interpretation) از تعابیر قطعی، ولی غیر محلی از مکانیک کوانتوم است که در دهه ۱۹۲۰ توسعه داده شد. در روشی که این تعبیر بیان می‌شود، و با توجه به چینشی که برای ذرات در نظر می‌گیرد، دیگر به مسئلۀ اندازه‌گیری برخورد نمی‌کنیم.
35. یکی از این تلاش‌ها مقالۀ اخیری است که توسط محققین ایرانی به انجام رسیده و در مجلۀ Nature در سال ۲۰۲۳ به چاپ رسید:
Ayatollah Rafsanjani, A., Kazemi, M., Bahrampour, A. et al. Can the double-slit experiment distinguish between quantum interpretations?. Commun Phys 6, 195 (2023).
https://www.nature.com/articles/s42005-023-01315-9
36. برای بحث در خصوص رابطۀ علیت و تعابیر مکانیک کوانتوم، می‌توانید به کتاب توهم بی‌خدایی نوشتۀ سید احمدالحسن، فصل ششم مراجعه بفرمایید.
37. (وَ السَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ) (قرآن، الذاریات ۴۷).
38. رجوع شود به کتاب توحید و کتاب متشابهات، مخصوصاً سؤالات ۷۸، ۲۸، ۱۸۰، ۱۷۰ و… نوشته سید احمدالحسن.
39. سید احمدالحسن در کتاب توهم بی‌خدایی می‌نویسند:
«چیزی که آن را وجود حادث می‌نامیم، چیزی نیست جز وجودی که عدمش را با خود به‌همراه دارد که در دانش نوین آن را ماده و پادماده یا انرژی مثبت و انرژی منفی می‌نامند. براین‌اساس، آفرینش نه در درون ذات خداوند است و نه خارج از آن؛ زیرا به‌طور کلی آفرینش در حقیقتِ وجودی‌اش هنگامی که در قیاس با خداوند سبحان‌ومتعال که موجودی حقیقی است، قرار می‌گیرد، هیچ است.» (‌احمدالحسن، توهم بی‌خدایی، ۲۰۱۳، ص ۵۳۴).
همچنین:
«موضوع ناپایداری‌های کوانتومی در فضا یا پیدایش ذرات یا ریسمان‌هایی با انرژی مثبت و نیز ضد آنها و فنا شدنشان، به‌روشنی مؤید سخن همیشگی ماست؛ اینکه اولین مخلوق (محمد) بین ظهور و فنا در نوسان است، یا اگر بخواهیم آن را به شیوۀ فیزیک‌دانان امروزی بیان کنیم، می‌توانیم بگوییم مجموع انرژی مثبت و منفی ظاهر می‌شود و پنهان می‌گردد. تمام کیهان‌ها که کیهان ما نیز جزئی از آنهاست، در این نوسان پیرو او هستند؛ بنابراین کاملاً ممکن و حتی طبیعی است که انرژی در سطح ذرات زیراتمی، در فرایندی شِبه‌نوسانی که امام صادق (ع) توصیف می‌فرماید، پیدا و پنهان گردد؛ یعنی همچون حجابی که تکان می‌خورد یا به عبارت دیگر پرده‌ای که جلوی در قرار دارد و باد آن را حرکت می‌دهد و می‌جنباند. ابوبصیر از امام صادق (ع) پرسید: «جانم به قربانت، پیامبر (ص) چند بار به معراج رفت؟» حضرت فرمود: «دو بار، جبرائیل او را در موقفی متوقف نمود و گفت: بر جای خود باش، ای محمد، در جایگاهی ایستاده‌ای که هیچ فرشته و پیامبری در آن نَایستاده است. پروردگارت تسبیح می‌گوید. فرمود: ای جبرائیل، چگونه تسبیح می‌گوید؟ جبرائیل گفت: او می‌فرماید: سبوح قدوس، منم پروردگار فرشتگان و روح، رحمتم بر خشمم پیشی دارد. آنگاه پیامبر عرض کرد: خداوندا، از ما درگذر و بیامرز. فرمود: و همان‌طور که خدا فرمود: ﴿قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَىٰ﴾ (تا به قدر دو کمان، یا نزدیک‌تر) فاصلۀ پیامبر تا مقام ربوبی به‌اندازۀ دو کمان یا کمتر از آن بود». ابوبصیر گفت: «جانم به قربانت. مراد از «دو کمان یا نزدیک‌تر» چیست؟ فرمود: «میان دو طرف کمان تا سر آن»؛ و فرمود: «میان این دو حجابی می‌درخشید و خاموش می‌شد». راوی گوید: در این قسمت حضرت چیزی فرمود که متوجه نشدم، تا اینکه فرمود: «از زبرجد بود. پیامبر گویی تا آنجا که خداوند اراده فرمود از میان چیزی شبیه سوراخ سوزن به نور عظمت نگریست. آنگاه خدا فرمود: ای محمد. حضرت عرض کرد: لبیک پروردگارم. خداوند فرمود: پس از تو چه کسی برای امتت خواهد بود؟ عرض کرد: خداوند داناتر است. فرمود: علی بن ابی‌طالب امیرالمؤمنین، و سرور مسلمانان و رهبر شرافتمندان». سپس امام صادق (ع) به ابوبصیر فرمود: «ای ابامحمد! به خدا سوگند ولایت علی (ع) از زمین برنخاست، بلکه به‌طور شفاهی از آسمان آمد.» (کلینی،کافی، ج ۱، ص ۴۴۲)» (احمدالحسن، توهم بی‌خدایی، ۲۰۱۳، ص ۵۳۳).
40. احمدالحسن، توهم بی‌خدایی، ۲۰۱۳، ص ۵۲۶.
41. «و خدای متعال می‌فرماید: (فَتَبَارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ) (مؤمنون، ۱۴) (در خور تعظیم است خداوند، آن بهترینِ آفرینندگان)؛ یعنی غیر از خداوند سبحان‌ومتعال آفرینندگان دیگری هم وجود دارند که به حول و قوۀ الهی می‌آفرینند و او برترین آنهاست، چراکه او غنی است و ایشان نسبت به او سبحان‌ومتعال فقیر و نیازمندند.» (احمدالحسن، توحید، ۲۰۱۵، ص ۱۵۶).
42. احمدالحسن، عقاید اسلام، ۲۰۱۶، ص ۳۹ (همچنین احمدالحسن، توهم بی‌خدایی، ۲۰۱۳، ص ۲۶۲).
43. «این خود کاملاً بیان‌کنندۀ آن است که خالق اصلی و اصیل، همان الله، خداوندگار مطلق است؛ ولی خالق مستقیم، خداوند سبحان نیست، بلکه چنین خالقی، مخلوقاتی شایسته هستند که به ‌فرمان خداوند، مسئولیت آفرینش را عهده‌دار شده‌اند و نقص خویش را در این آفرینش منعکس ساخته‌اند، زیرا خود، مخلوقاتی نورانی هستند که دارای ظلمت نیز هستند. تنها نوری که در آن ظلمت نیست، همان خدای سبحان (أحسن الخالقین) است. اوست که عقل اول یعنی حضرت محمد (ص) را آفرید و از او نخستین انوار را خلق کرد؛ سپس او با حول و قوۀ خودش آن‌ها را آن‌گونه که اراده فرموده بود، به آفرینش فرمان داد. به همین دلیل خداوند فرموده است: (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طینٍ * ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فی‏ قَرارٍ مَکین‏ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ) (مؤمنون، ۱۲-۱۴) (هرآینه ما انسان را از عصاره‌ای از گل آفریدیم * سپس او را نطفه‌ای در جایگاهی استوار قرار دادیم * آنگاه از آن نطفه، لخته‌خونی آفریدیم و از آن لخته‌خون، پاره‌گوشتی و از آن پاره‌گوشت، استخوان‌ها آفریدیم و استخوان‌ها را با گوشت پوشاندیم؛ سپس او را آفرینشی دیگر دادیم. درخور تعظیم است خداوند، بهترین آفرینندگان). به مفرد و جمع در آیۀ فوق بنگرید: (خلقنا، جعلناه، خلقنا، فخلقنا، فخلقنا، فکسونا، أنشأناه). سپس آیه با بیان این مطلب که مهیمن و مسلطی که بر آفریننده‌های مستقیم خلق سایه افکنده، همان خداوند سبحان است، پایان می‌یابد: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ» (درخور تعظیم است خداوند، بهترین آفرینندگان). همچنین خداوند، وضعیت این آفریننده‌ها را توصیف کرده است و می‌فرماید این‌ها دستان خداوند هستند؛ یعنی کسانی که خداوندِ «أحسن الخالقین» به‌واسطه آن‌ها اقدام به آفرینش نمود: «وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ»(ذاریات، ۴۷).» (ادامۀ نقل‌قول پیشین، احمدالحسن، عقاید اسلام، ۲۰۱۶، ص ۴۰).
44. این درحالی است که امیرالمؤمنین علی (ع) در نخستین جملات از نخستین خطبۀ نهج‌البلاغه می‌فرمایند: «حمد باد خداوندى را كه سخنوران در ثنايش فرو مانند و شمارندگان از شمارش نعمت‌هایش عاجز آيند و كوشندگان هرچه كوشند، حق نعمتش را آن‌سان كه شايستۀ اوست، ادا كردن نتوانند. خداوندى كه اندیشه‌های دورپرواز او را درك نكنند و زيركان تيزهوش، به عمق جلال و جبروت او نرسند. خداوندى كه فراخناى صفاتش را نه حدّى است و نه نهايتی و وصف جلال و جمال او را سخنى درخور نتوان يافت كه در زمان نگنجد و مدت نپذيرد.»
همچنین می‌فرمایند: «… سرآغاز دین، خداشناسی است و کمال شناخت خدا، باور داشتن و تصدیق اوست؛ و کمال باور داشتن خدا، شهادت به یگانگی اوست؛ و کمال توحید و شهادت بر یگانگی خدا اخلاص برای اوست؛ و کمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا کردن است؛ زیرا هر صفتی نشان می‌دهد که غیر از موصوف است.» (نهج‌البلاغه، ج۱، ص۳۹).
45. «در پایان نصیحت من به تمام کسانی که نظریۀ تکامل را رد می‌کنند و از تعارض آن با متن دینی دم می‌زنند، آن است که با این نظریه آشنا شوند و بکوشند آن را بفهمند و از باور نادرست خویش دست بکشند؛ چراکه به خدا سوگند، این موضع‌گیری جهلشان را برملا می‌سازد و آنها را – اگر بدانند و درک کنند – در جایگاه بسیار ضعیف و نامناسبی می‌نشاند.
دکتر داوکینز می‌گوید:
«من از تفکر برخی مردمی که در کلیساها علم می‌آموزند و می‌گویند تکامل با دین ناسازگار است، بسیار خرسندم؛ زیرا ما به قطع‌ویقین می‌توانیم اثبات کنیم که تکامل واقعیت دارد. (آفرینش از هیچ‌چیز: دکتر ریچارد داوکینز و دکتر لارنس کراوس، سخنرانی در دانشگاه آریزونا).»
یعنی دکتر داوکینز به این افراد -امثال کمال حیدری- که معتقدند نظریۀ تکامل با قرآن یا دین مغایرت دارد، می‌گوید: شما بزرگ‌ترین هدیۀ رایگان برای ابطال قرآن و دین را به خداناباوری اعطا می‌کنید؛ زیرا زیست‌شناسان تکاملی با دلایل ساده و روشن به‌آسانی می‌توانند ثابت کنند که نظریۀ تکامل درست است و حقیقت دارد.» سید احمدالحسن، توهم بی‌خدایی، صفحه ۵۶۱.
46. و حتی اینکه آیا این دو سؤال با هم یکی هستند یا نه؟!
47. به‌طور دقیق‌تر، بخش‌های «ما کجاییم»، و «مجموع انرژی جهان صفر است» از فصل ششم، همچنین بخش نکات برگزیده صفحه ۵۳۳، از کتاب توهم بی‌خدایی.
48. آلبرت اینشتین، Albert Einstein، ۱۸۷۹- ۱۹۵۵، فیزیک‌دان آلمانی که از برجسته‌ترین دانشمندان تاریخ برشمرده می‌شود.
49. ویرایش شده توسط پاول آرتور شیلپ، آلبرت اینشتین، فیلسوف-دانشمند، ۱۹۴۹، ص ۶۳.
“there are no arbitrary constants of this kind; that is to say, nature is so constituted that it is possible logically to lay down such strongly determined laws that within these laws only rationally completely determined constants occur (not constants, therefore, whose numerical value could be changed without destroying the theory.”
این بخش از کتاب زندگی‌نامه خود‌نویس از آلبرت اینشتین است.
50. البته زمانی که از لحاظ علمی بتوان چرایی مقدار یک ثابت‌ را توضیح داد، دیگر آن بنابر تعریفی «ثابت‌ بنیادی فیزیکی» نخواهد بود.
51. باروخ اسپینوزا، Baruch Spinoza، ۱۶۳۲- ۱۶۷۷، فیلسوف هلندی معتقد به ایدۀ وحدت وجود که از جامعۀ یهودی دوران خود طرد شد.
52. باروخ اسپینوزا، اخلاق، ۱۶۷۷، بخش اول، گزاره ۳۳.
“Things could not have been produced by God in any other way o r in any other or der than is the case.”
53. مدلی از چندجهانی که بر مبنای نظریۀ ابرریسمان (نظریۀ M) است، این جهان‌های چند‌گانه را مثل پوسته‌های گسترش‌یافته‌ای که امکان تأثیر بر یکدیگر دارند در نظر می‌گیرد. این مدل بیان می‌دارد که حاصل از برخورد این پوسته‌ها، کیهانی جدید به وجود می‌آید.

 

 

هفته نامه شماره 184

دانلود تمامی شماره های هفته نامه زمان ظهور

ali03131

Recent Posts

گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت سوم)

عیسی به آمدن مدعیان دروغین بسیاری هشدار داده است، اما نگفته هر مدعیِ پس‌از او کذاب است. به قلم: متیاس… Read More

1 ماه ago

مدعیان خیر

مصیبت برتر قسمت دوم به قلم: نازنین زینب احمدی مقدمه در بخش پیشین این مجموعه، با تکیه بر اهمیتی که… Read More

2 ماه ago

آیا معجزه راه ثابت شناخت فرستادگان الهی است؟

 گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت دوم) به قلم: متیاس الیاس از پیشنهادِ رفتن نزد کشیش استقبال کرد… Read More

2 ماه ago

آیا فرگشت یک هدف کلان دارد؟

به قلم: شیث کشاورز   امروزه نظریه تکامل (فرگشت) نظریه‌ای است که در جامعۀ علمی، به‌طور گسترده به‌عنوان توضیحی کاملاً… Read More

2 ماه ago

پاسخ به اتهام فرصت‌طلبیِ پیامبر(ص) و یادگیری ایشان از اهل کتاب

پاسخ به تئوفان اعتراف‌کننده | قسمت چهارم به قلم: ارمیا خطیب • پیشگفتار در قسمت پیشین به سه ادعای تئوفانس… Read More

2 ماه ago

«رؤیا» دریچه‌ای به‌سوی ملکوت

وظیفۀ مؤمنان در قبال رؤیا در پیشگاه فرستادۀ الهی به قلم: نوردخت مهدوی مقدمه رؤیا، سفری شیرین و روحانی است… Read More

2 ماه ago