از اینكه به شما نامه مینویسم خوشحالم و میدانم این شادی پایدار نیست؛ زیرا بهزودی جزای آن را كه حداقل حبس است، خواهم دید. شگفتا كه به خدا میتوان نامه نوشت اما به شما نمیتوان! پس با نگارش این نامه به خودكشى دستزدهام و متأسفم از اینكه باید شما را «جانشین مسیح» خطاب كنم؛ هرچند با قید «خودخوانده!».
راستی شما كجا و خدا و مسیح و دین كجا؟ مرد مناظرهام و به مناظره دعوتتان میکنم تا انحراف و ستیزتان را با مسیح اثبات كنم؛ اما میدانم كه به این مناظره تَن نمیدهید. به این بهانه كه شأنی برای خود قائلید فراتر از شأن مسیح! و آن شأن كذایی از مناظره با چون مَنی بازتان میدارد.
آن شأن بهقدری مغرورتان ساخته كه میترسم حتی این نامه را هم نخوانید. ولی چه باك! جهان تجلّی خداست و فعل من در نگارش این نامه ارادهی خدا و خواندن یا نخواندن این نامه از سوی شما نیز ارادهی خداست تا آنچه در تقدیر آدمیان است یعنی میكروكوسموس[1] واقع شود. پس به اصل مطلب میپردازم.
شایع كردهاید كه من به جرم ترویج اندیشههای كالون[2] و لوتر[3] و انكار تثلیث[4] و تحسین و تأیید هیئت كوپرنیكی[5] از دین مسیح خارج و مرتد شدهام. هراسی نیست. ارتداد رویگردانی از بندگی خداست نه انكار آنچه در انجیل و موعظهها و خطابههای شما و گماشتگانتان در كلیساها روز و شب برای عوامالناس خوانده و یا گفته میشود. بدبختانه گویا شما و گماشتگانتان باورتان شده كه آنچه به نام دین بر مردم القا میكنید، دین است. مَثَلی هست كه دروغگو در اثر كثرت دروغگویی، خودش هم سرانجام دروغ خودش را باور میكند. وقتی شما دروغهایتان را باور كردهاید، دیگر چه امیدی به مردم سادهدل و عوام است كه حقیقت دین را بیابند؟!
سالهایی كه ساكن صومعه بودم[6]، میشنیدم كه روحانیون در خلوت خویش وقتی سرخوش بودند، میگفتند: «یك مرید خَر بِه از یك دهِ ششدانگ». میپنداشتم این را به شوخی میگویند؛ اما بعدها دریافتم كه برای ادامهی حیات در كسوتِ روحانی، باید به دنبال جذب این مریدها باشم تا بتوانم به حیات كلیسا و دین كمك كرده باشم!
چیزی نگذشت كه از صومعه گریختم و در حقیقت از خدایی كه پایداری دین خود را بر حماقت، جهل و نیرنگ عوامالناس قرار داده بود، بیزار و گریزان شدم. در اصل از خدای شما عالیجناب پاپ و گماشتههای كلیسایتان گریخته بودم؛ اما خدایی كه در بیرون صومعه به آن رسیدم و او را شناختم، خدایی است كه وجودش در ذرات این عالم حضور دارد و از جمله در صورت ناسوتی هستی كه مشهود ماست تجلّی كرده است[7].
خدایی كه در بیرون كلیسا حضور دارد، خدایی متنفر از دروغ است. خدایی است كه روحانیان را به رسمیت نمیشناسد و آنان را به خاطر دریافت پول از مردم در آخرت مجازات خواهد كرد؛ و چه زیبا و باشكوه است روزی كه مردم پاکدل درستكار روانهی بهشت شوند و شما روحانیان در آتش قهر خدا بسوزید. این خدا بسیار بزرگتر، مهربانتر و بخشندهتر از خدای شما روحانیان است. خدای شما روحانیان كه او را در كلیسا میپرستید كسی نیست جز شیطان!
شما هیچ شاخصی را برای سنجش اعمال خود به رسمیت نمیشناسید. خود را عین عدل میدانید. آیا مسیح هم اینچنین بود؟ [8]؛ یقین دارم مسیح هم اگر امروز در كنار من بود، مرتد میشد؛ زیرا از دیدن شما كه به جای او نشستهاید مطلقاً به انكار مسیحیت میپرداخت و شاید هم از نبوت خویش شرمسار و پشیمان میشد.
روزی كه شیطان در كاخ شما به هیجان آمد و آتش جنگ علیه آن خلیفهی نادان مسلمان را برافروخت، آیا پاپ اوربانوس نمیتوانست به جای گسیل داشتن سربازان و مردم بیگناه به جانب بیتالمقدس، شعارهای خود را تعدیل كند و از در گفتوگو با آن خلیفهی دیوانه درآید؟ [9] قطعاً میتوانست؛ اما همواره در طول تاریخ جاهطلبی حاكمان دینی، با فرامین و تكلیف الهی در ستیز بوده و هست.
پاپ اوربانوس با آن شعارها و نطقهای معروف مهیّج شیطانیاش، مسیحیان را به تصرف بیتالمقدس تحریك كرد. شورای اسقفهای كِلِرمون هم فتوا داده بود كه كشتار مسلمانان گناهان را پاك میكند و دیگر نیازی به پرداخت كفارهی گناهان نیست! [10]
وقتی آن چوپان نوجوان 12 سالهی سادهلوح فرانسوی هزاران نوجوان را به عشق «فتح بیتالمقدس» بر كشتی نشاند و در دریا غرقشان كرد، اسلاف شما نهتنها مانع آن نوجوانان معصوم نشدند، بلكه تشویقشان نیز كردند و با این شعار كه: بهشت در انتظارشان است، فریفتهی آن انتحار جنونآمیزشان كردند. همچنان كه نوجوانان آلمانی گسیل شده از آلپِ عاشق فتح «بیتالمقدس» نیز وقتی در میانهی راه از سرما و گرسنگی خوراك درندگان شدند، پدران شما آنان را هم به بهشت فرستاده بودند! [11]
آیا مسیح و محمد گفته بودند برای نجات بیتالمقدس دو قرن جهان را به خاك و خون بكشانید و مسیحیان و مسلمانان را به قتلگاه بفرستید؟!
ثروت و قدرت شما که بر نیرنگ و عوامفریبی استوار گشته، سه ضلع تثلیثی است كه به خاطر انكار آن مرا مرتد میدانید. وگرنه خوب میدانید كه تثلیث را نه خود و نه دیگران نمیفهمید و نمیتوانید بفهمید. شما را به صلاح دعوت نمیكنم؛ زیرا قلبتان چنان سیاه گشته كه بیشك از دعوت و دعای چون منی هم كاری ساخته نیست. میدانم كه این نامه سندی برای آوارگی و شاید مرگ من باشد و دیر یا زود شومی آن گریبان گیرم خواهد شد؛ اما خوشحالم كه آنقدر احمق نیستم تا عالیجناب پاپ را به جای خدا و به جای مسیح پیامبر و در مقام عصمت بنشانم.
[1] میكروكوسموس: به معنای سرنوشت یا آیندهی انسان است كه برونو معتقد بود از رویدادهای كیهانی یا ماكروكوسموس میتوان آن را استنباط كرد.
[2] ژان كالون یا كالوین (1509-1564 میلادی): عالم برجستهی پروتستان و بنیانگذار فرقهی كالونیسم. او بشدت با پاپ و آیینهای كاتولیك مخالف بود.
[3] مارتین لوتر (1483-1546 میلادی): كشیش اصلاحطلب و مخالف بزرگ پاپ و كلیسای كاتولیك و پیشوای بزرگ نهضت پروتستانیزم.
[4] از تثلیث تعابیر و تفسیرهای گوناگون شده و میشود؛ اما رایجترین و سادهترین آنها اعتقاد به «الوهیت همزمان و همعرض خدا (پدر) مسیح (پسر) و روحالقدس» است. تثلیث در جهان مسیحیت مخالفانی داشته و دارد. اونیتاریانیسم Unitarianism شاید مهمترین و بزرگترین تشكل و فرقهی ضدّ تثلیث در جهان مسیحیت است كه بنیانگذار آن میكائیل سروتوس (1511-1553 میلادی) به خاطر رد تثلیث و اعتقاد به وحدانیت خداوند و پیامبر بودن مسیح (ع) به شدّت مورد خشم كاتولیكها و پروتستانها واقع شد و سرانجام پیروان ژانكالون و دیگر پروتستانها وی را در آتش سوزاندند. قرآن نیز در آیهی 73 سوره مائده اعتقاد به تثلیث را سبب كفر به خدا دانسته و به معتقدان تثلیث وعده عذاب داده است.
[5] نیکلاس کوپرنیک (1473-1543 میلادی): ریاضیدان و منجّم لهستانی كه به خاطر اعتقاد به مركزیت خورشید، برخلاف نجوم ارسطویی و یا باور كلیسا كه زمین را مركز منظومه شمسی میدانست، مورد خشم كلیسا بود و تا سال 1835 میلادی از سوی كلیسای كاتولیك رم آثار وی تحریم بود. پروتستانها نیز به شدّت با كوپرنیك به مخالفت برخاستند و مشهور است مارتین لوتر گفته بود: وقتی طبق كتاب مقدّس یوشع به خورشید فرمان ایست میدهد و خورشید هم میایستد، فقط احمقهایی مثل كوپرنیك هستند كه نجوم را وارونه میكنند. وقتی جوردانو برونو با اشتیاق نظریهی خورشید مركزی كوپرنیك را پذیرفت و آن را تبلیغ میكرد، مخالفان وی شایع كردند: جوردانو برونو میخواهد آیین میترائیسم ایرانی و خورشیدپرستی مصریان باستان را در برابر مسیحیت ترویج دهد. درحالیکه بعداً معلوم شد این شایعات برای بسترسازی تكفیر و محاكمهی برونو بوده است.
[6] جوردانو برونو از 14 سالگی به سِلك راهبان دومینیكن كه حیاتی زاهدانه داشتند درآمد؛ اما در 26 سالگی از صومعه گریخت. در اینجا به سالهای زندگیاش در صومعهی دومینیكنها اشاره دارد.
[7] برونو معتقد بود روح خدا در جسم جهان حلول كرده و ذرات عالم هستی تجلیگاه خداوند است. از این جهت بسیاری معتقدند وحدتوجود اسپینوزا بر فلسفه و جهانبینی جوردانو برونو بنا شده است.
[8] برونو در اینجا به یكی از موضوعات كلامی اشاره كرده و آن محل انتزاع یا ملاك و شاخص «عدل» است. بهطورکلی نظرات متلكمان ادیان مختلف را در موضوع «عدل» میتوان در دو ایده خلاصه كرد. ایدهی اول از متكلمانی است كه خدا یا فعل خدا را محل انتزاع یا ملاك عدل میدانند؛ اینان بر این باورند كه فعل صادره از خداوند، هرچه باشد عدل است؛ یعنی اگر خداوند روز قیامت همهی صالحان را عذاب كند، این عین عدل است. ایده یا باور دوم مخالف این نظر است. این گروه برای عدالت تعریفی ورای فعل خدا دارند و مأخذ آن را عقل دانسته و معتقدند فعل صادره از خداوند نیز منطبق با همین تعریف عقلانی است كه البته به نظر آنان وحی نیز مؤید آن است. برونو جزو گروه دوم است و از قضا با شیعه و معتزله در تعریف عدل همنظر است؛ بنابراین نه فقط حاكم، پاپ یا هر عالمی، بلكه حتی فعل صادره از خداوند و پیامبر خدا نیز نمیتواند و نباید شاخص و معیار عدل باشد؛ اما نظام كاتولیكی كلیسا، پاپ را مبرّا از خطا و فعل یا افعال او را عین عدل میداند، مانند مرجئه در اسلام كه تقریباً نظیر چنین شأن و جایگاهی را برای حاكم مسلمانان قائلاند. در اینجا برونو به این عقیده معترض است.
[9] منظور برونو از «خلیفهی نادان» یا «خلیفهی دیوانه» الحاكم بالله، خلیفهی فاطمی مصر است كه با آزار مسیحیان و تخریب كلیساها در بیتالمقدس سبب تحریك جهان مسیحیت شد و بهانهی آغاز جنگهای صلیبی را به مدت 195 سال (1096 تا 1291 میلادی) به پاپ اوربانوس دوم و جانشینان او داد.
[10] در سال 1095 میلادی در شهر كِلِرمون فرانسه به دستور پاپ اوربانوس دوم شورایی متشكل از اسقفها برای تشویق مسیحیان به جنگ با مسلمانان تشكیل شد و پاپ در این شورا نطقی تاریخی ایراد كرد و گفت: «كشتار مسلمانان سبب پاك شدن گناهان مسیحیان خواهد شد». با این نطق بود كه سیل عظیمی از مردم روانهی جبههها شدند. بلافاصله شورای اسقفی كِلِرمون كه دستنشاندهی پاپ بود، با صدور فتوایی قتلعام مسلمانان را موجب تطهیر و پاكی از گناهان دانست. برونو آن نطق پاپ و آن فتوا را “شیطانی” میخواند.
[11] جنگهای صلیبی بعد از 9 جنگ با امضای پیمان صلح میان مسیحیان و مسلمانان به پایان رسید. بعد از جنگ چهارم، كه مسیحیان در آن شكست خورده بودند نوجوانی فرانسوی كه چوپانی 12 ساله بود، در سال 1212 میلادی با ادعای اینكه بزرگان به خاطر گناهانی كه مرتكب شدهاند قادر به تصرف بیتالمقدس نیستند، لشگری بزرگ از كودكان و نوجوانان ترتیب داد و همگی سوار بر كشتی برای جنگ با مسلمانان روانهی جبهه شدند كه گویا با غرق شدن كشتی بسیاری از آنان مظلومانه مردند. ناخدایان سنگدل نیز نجاتیافتگان را در كشورهای مصر و تونس بهعنوان برده فروختند. اندكی بعد نوجوانی آلمانی با ادعای مشاهدهی عیسی (ع) هزاران كودك را از راه آلپ برای فتح بیتالمقدس روانهی جبههها كرد كه آنان نیز همگی در مسیر جبههی جنگ با مسلمانان یا از گرسنگی و سرما مردند و یا در شهرها و روستاهای اروپا به آوارگی و بردگی رفتند. برونو در اینجا آبادی كلیسا را ضامن خون این كودكان و نوجوانان بیگناه میداند.
سلام خدا بر مهدی (پسر انسان) و پدرش،
و سلام خدا بر عیسی مسیح تایید کننده و یاور مهدی،
سلام خدا بر جمیع فرستادگان و رسولان الهی.